تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا

پروندهبحران و پناهندگیتأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا

من با رد فمینیسم استعماری ایالات متحده، بر این باور هستم که یک چارچوب فمینیستیِ ضدامپریالیستی باید ظلم و زن‌ستیزی مردسالارهای بومی یا ملی را در کنار نژادپرستی و جنس‌گرایی قدرت‌های امپریالیستی همزمان به چالش بکشد. تجربه‌ی شخصی من از شرکت در جنبش‌های زنان در خاورمیانه من را متقاعد کرده است که مردسالاری‌های استعماری و محلی و «زنانه نگری» آن‌ها، درتضاد نیستند بلکه روابط همزیستانه دارند.

بیدارزنی: من در این فصل، برنامه‌های تعلیم «دموکراسی» در عراق را به عنوان رویه‌ی ایدئولوژیک «بازسازی پساجنگی» یک قدرت امپریالیستی تحلیل می‌کنم و استدلال می‌کنم که یک تحلیل دقیق پداگوژی، رویه و سیاست برنامه‌های تعلیم «دموکراسی» ما را به مکان‌های ناروشنی هدایت می‌کند که در آن‌جا ایده‌ها و رویه‌های آموزش بزرگسالان با روابط سلطه‌ی امپریالیستی همگرا می‌شود.

ردگیری دلارها، نقشه‌نگاریِ فمینیسم استعماری:

تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا

مواجهه

من در سال ۱۹۹۷ در نشست شبکه‌ی زنان در مناطق منازعه[۱] شرکت کردم؛ کنسرسیومی از محققان، کنشگران، سمن‌ها (ان‌جی‌اوها)، نمایندگان سازمان‌های مربوط به سازمان ملل متحد، آژانس‌های کمک‌ انسان‌دوستانه و گروه‌های حقوق بشری.(۱) هریک از ما که در نقاط مختلف دنیا ساکن بودیم، تلاش می‌کردیم تا درکی از تجربه‌های زنان از جنگ، نظامی‌سازی و خشونت بدهیم. در میانه‌ی راه معارفه‌ی شرکت‌کنندگان، زنی که یکی از سمن‌های حاضر را نمایندگی می‌کرد، اظهارات خود را با خونسردی این‌گونه آغاز کرد: «… پیش از آن‌که جلوتر برویم، می‌خواهم از زنی که خود را آموزگار بزرگسالان می‌داند، بپرسم که این به چه معناست و یک آموزگار بزرگسالان چه کاری انجام می‌دهد؟» من از این پرسش شگفت‌زده و البته متحیر شدم و نهایت تلاش خود را کردم تا ماهیت «نا روشن» این رشته را توضیح دهم.

زن نماینده سخنان من را قطع کرد و این بار با صدای خشمناکی گفت: در سازمان من، ما با محصولات مشاوره‌ای پر زرق و برق اشباع شده‌ایم که همگی ادعا می‌کنند از اصول و فلسفه‌ی آموزش بزرگسالان برای ارائه برنامه‌های تعلیمی در مورد حل منازعات، آموزش صلح، تیم‌سازی، تصمیم‌گیری مشارکتی، ایجاد اجماع در اجتماعات جنگ‌زده، مأموریت‌های مشارکتی حقیقت‌یاب حقوق بشری، ارزیابی نیازهای جامعه، برنامه‌ریزی، سنجش و موارد دیگر استفاده می‌کنند. به طور خلاصه، او در فکر این بود که آموزش بزرگسالان با «مدیریت منازعات در مناطق جنگی» چه ارتباطی دارد. این مواجهه مرا در ابتدای مسیر کشف و جستجوی مکان‌ها و فضاهای جدیدی قرار داد که آموزش بزرگسالان در آن‌ها هم‌صدا با امپریالیسم عمل می‌کند تا شرایط ایدئولوژیک را برای تداوم مناسبات اجتماعی سرسپردگی را ایجاد کند.

جنگ‌های ایالات متحده در عراق و افغانستان فرصتی برای مطالعه‌ی روابط بین امپریالیسم و آموزش بزرگسالان در یک بستر معاصر و انضمامی فراهم کرد. پروژه‌ی آمریکایی «تغییر رژیم» سال ۲۰۰۳ در عراق خشن و ویرانگر بود و به خشونت و ویرانی بیشتری منجر شد. این جنگ تا به امروز ادامه یافته است و صحبت در مورد بازسازی پساجنگی دشوار به نظر می‌رسد. در واقع ایالات متحده چندین پروژه را از (باز)تعلیم نیروهای امنیتی و مسلح گرفته تا «تعلیم دموکراسی» کنشگران زن نخبه آغاز کرده است.

من در این فصل، برنامه‌های تعلیم «دموکراسی» در عراق را به عنوان رویه‌ی ایدئولوژیک «بازسازی پساجنگی» یک قدرت امپریالیستی تحلیل می‌کنم و استدلال می‌کنم که یک تحلیل دقیق پداگوژی، رویه و سیاست برنامه‌های تعلیم «دموکراسی» ما را به مکان‌های ناروشنی هدایت می‌کند که در آن‌جا ایده‌ها و رویه‌های آموزش بزرگسالان با روابط سلطه‌ی امپریالیستی همگرا می‌شود. هدف من این است که فرآیند این همگرایی را نمایان کنم و بنابراین، در راستای  نظریه‌پردازی رابطه‌ی بین رویه‌های ایدئولوژیک آموزش بزرگسالان و مناسبات اجتماعی سرمایه‌دارانه در عصر امپریالیسم قدم بردارم. تحلیل من بر مبنای رویکرد مارکسیستی ماتریالیسم دیالکتیکی و تاریخی انجام شده که کار آموزگارانی مانند آلمن[۲]، آو[۳]، کولی[۴]، ریکوفسکی[۵] و یانگمن[۶] (۲) مفصل‌بندی شده است. تحلیل فمینیستی مارکسیستیِ مناسبات اجتماعی امپریالیستی جنسیتی‌شده و نژادی‌شده، هسته‌ی مفهومی این فصل را تشکیل می‌دهد. این منظر توسط یک گروه آموزگار بزرگسال انتقادی مستقر در مؤسسه‌ی مطالعات آموزش بزرگسالان[۷] در دانشگاه تورنتو مفصل‌بندی می‌شود.

شواهد تجربی این فصل از کارهای میدانی گسترده‌ی من در منطقه‌ی کردنشین شمال عراق در سال ۲۰۰۵ و همچنین نشریات حکومتی ایالات متحده و عراق، گزارش‌های سمن‌ها و رسانه‌ها حاصل می شود. این فصل همچنین بر اساس ادبیات فمینیستی انتقادی در مورد سمن‌های زنان، جنگ، نظامی‌‌سازی، بازسازی «پساجنگی» و یادگیری زنان است. من با تمرکز بر پروژه‌های «تعلیم دموکراسی» در عراق به بررسی رابطه‌ی میان امپریالیسم و سمن‌های زنان ایالات متحده و روابط همزیستانه‌ی آن‌ها می‌پردازم.

زمینه (۳)

نخستین جنگ ایالات متحده علیه عراق در سال ۱۹۹۱ منجر به هرج‌ومرج قابل‌توجهی در این کشور و منطقه شد. عراق به یک منطقه‌ی نیمه‌مستقل کردنشین در شمال و یک عرب‌نشین ویران‌شده در جنوب تقسیم شد که تحت تحریم‌های اقتصادی ویرانگر بود. جنگ دوم آمریکا در سال ۲۰۰۳ به سرنگونی رژیم بعث منجر شد و یک دستگاه اجرایی اشغال‌گر آمریکایی به جای آن نشست. در ادامه یک دولت نوپای عراقی جایگزین دولت استعماری ایالات متحده شد، اما هرج‌ومرج سیاسی، نظامی و اقتصادی همچنان کمر به نابودی زندگی مردم عراق بسته است.

ایالات متحده که موفق به یافتن پایگاه اجتماعی نیرومندی برای حفظ سلطه خود بر این کشور نشده است، راهبردهای مختلفی از جمله تعلیم رهبرانی را در پیش می‌گیرد که به پروژه‌ی اشغال وفادارند و می‌توانند عراق را در مدار آمریکا نگه دارند. یکی از این راهبردها، برنامه‌ی جامع تعلیم «دموکراسی» است که به طور ویژه زنان را درگیر می‌کند. تحلیل دقیق پداگوژی، رویه و سیاست‌های برنامه‌های تعلیم «دموکراسی»، راه‌هایی را نشان می‌دهد که ایده‌ها و رویه‌های آموزش بزرگسالان از رهگذار آنها با تمایل و طراحی امپریالیستی همگرا می‌شوند. هدف این فصل ردیابی و تبیین فرآیند این همگرایی است.

جنگ‌های امپریالیستی دهه‌های اخیر چالش‌های جدی برای آموزش بزرگسالان ایجاد کرده است. جنگ‌های تحت رهبری ایالات متحده، به عنوان یک نیروی برتر نظامی در میان قدرت‌های غربی، نیازهای اجتماعی/ آموزشی جدیدی را ایجاد کرده است. آن دسته از سیاست‌های ملی و بین‌المللی که در بستر «جنگ علیه ترور»، «برخورد تمدن‌ها» و «فرهنگ امنیتی» شکل گرفته‌اند، خواستار راهبردهای جدید یادگیری رسمی و غیررسمی عمومی است.

در سطح جهانی نیز جنگ زیر عنوان «بازسازی پساجنگی» به یک فرآیند «توسعه» تبدیل شده است. تعلیم کادرهای بزرگ، از سمن‌ها و کارگران امداد و صلح گرفته تا توسعه‌دهندگان جماعتی و سایر بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌های متخصص، همگی با یادگیری، تعلیم و آموزش بزرگسالان سروکار دارد. طرح‌های یادگیری، بسط برنامه‌های درسی و تکنیک‌های پداگوژیکی، برای عرضه‌ی ایدئولوژی «بازسازی پساجنگی» با استفاده از پنداشت‌هایی مانند «قدرتمندسازی»، «دموکراسی» و «آزادی»، نمونه‌های در حال ظهور هستند از واکنش‌ یادگیری بزرگسالان به شرایط اجتماعی ایجاد شده توسط عطش امپریالیستی برای گسترش و اشغال.

همچنین بخوانید: پداگوژی یادنگاری: روایت‌های جنسیتی از خشونت و بقا

تحلیلگران ارتش آمریکا نظریه‌پردازی این فرایند را توسط طرح استدلال در راستای پیوند نزدیک‌تر میان پروژه های «بازسازی» پساجنگی یا تلاش‌های کمک بشردوستانه با ارتش انجام داده‌اند.(۴) اگرچه پیوندهای میان ارتش و توسعه، پروپاگاندای نظامی و جنگ/صلح، یا ایده‌ی «انسان‌سازی» ارتش، «راهبرد» جدیدی نیست اما چنین تلاش هماهنگ شده برای مشروعیت بخشیدن به این پیوند از طریق نظریه‌پردازی عمیق حیرت ‌انگیز است. در سپتامبر ۲۰۰۲، دولت بوش یک سند «راهبرد امنیت ملی»[۸] منتشر کرد که در آن توسعه (در کنار دیپلماسی و دفاع) یکی از «سه‌ حوزه‌ی راهبردی حائز اهمیت بود.»(۵)

انتشار این سند، آژانس ایالات متحده برای توسعه‌ی بین المللی[۹] (USAID) را در مرکز توجه قرار داد. یعنی همان سازمانی که بازیگر اصلی پروژه‌های «بازسازی پساجنگی» در افغانستان و عراق بود. اندرو ناتسیِز[۱۰]، یک سرهنگ دوم بازنشسته، که تجربه‌ی گسترده‌ای در زمینه‌ی توسعه و سیاست‌گذاری امداد دارد، «۹ اصل بازسازی و توسعه» را این‌گونه مفصل‌بندی می‌کند:

در یک سطح اساسی و نظری، ۹ اصل بازسازی و توسعه از ۹ اصل جنگ الهام گرفته شده است که در کتابچه‌‌های راهنمای میدانی ارتش مدرن ثبت شده است. ارتش در دهه گذشته تلاش کرده است تا میان کار توسعه‌‌ای پس از منازعه و مداخلات نظامی، پیوند نظری نزدیک‌تری ایجاد کند… اخیراً، به ویژه از ۱۱ سپتامبر به این سو، شناخت فزاینده‌ای در این مورد وجود دارد که جنگ باید با اصطلاحات سیال‌تری تعریف شود؛ یعنی مرز بین درگیری رسمی ارتش و شورش‌های غیررسمی به طور فزاینده‌ای محو می‌شود. در نتیجه، تفکر نظامی رشد یافته است و اکنون عبارت «عملیات ثبات» را به عنوان اصطلاح‌ ویژه‌ی این عرصه برای توصیف تلاش‌هایی برای ملت‌سازی پساجنگی ثبت کرده است.(۶)

این دستورالعملی است برای پیش بردن «عملیات ثبات» موفق از طریق پیوند بین «توسعه» و «مداخله نظامی». آموزش فراخوانده می‌شود تا در امر نظامی‌سازی بیش از حد دستورکار پساجنگی نقش ایفا کند؛ دستورکاری که شامل «تلاش‌هایی برای ملت‌سازی» مانند بازسازی ارتش‌ها و نیروهای پلیس، گشت‌زنی توسط نیروهای بین‌المللی، نبرد مداوم بین نیروهای امنیتی و گروه‌های شورشی و به ویژه وابستگی بیشتر به کمک‌های بشردوستانه و توسعه نظامی است.

در زمان بازدید من از منطقه در آگوست ۲۰۰۵، تقریباً تمام سمن‌های زنان درگیر بحث پیرامون پیش‌نویس قانون اساسی عراق بودند. آنها از این شکایت داشتند که خسته شده اند از برگزاری کارگاهای آموزشی در مورد قانون اساسی. این مشغولیت به قانون اساسی واکنشی به طرح دولت آمریکا در راستای مشروعیت بخشیدن به حاکمیت خود در عراق بود. وزیر امور خارجه‌ی وقت، کالین پاول[۱۱]، هنگام اعلام دریافت‌کننده‌ی کمک‌هزینه برای بازسازی عراق گفت که هر یک از کمک‌کنندگان مالی با «شرکای عراقی در میدان واقعی فعالیت می‌کنند تا زنان را برای رقابت در انتخابات ژانویه‌ی ۲۰۰۵ عراق آماده کنند، زنان را به رأی دادن تشویق می‌کنند، آن‌ها را در زمینه‌ی مهارت‌های رسانه‌ای و تجاری تعلیم می‌دهند و مراکز منبعی را برای شبکه‌سازی و مشاوره ایجاد می‌کنند.»

من از زمان اشغال در سال ۲۰۰۳، تحقیق مردم‌نگارانه‌ی موشکافانه‌‌ای مبتنی بر فضای مجازی پیرامون فرایند تخصیص بودجه به سازمان‌های غیردولتی زنان در شمال عراق انجام داده‌ام؛ تحقیقی که من آن را «ردگیری دلارها، نقشه‌نگاریِ فمینیسم استعماری: تأمین مالی تعلیم «دموکراسی» برای زنان در عراق توسط آمریکا» نامیده‌ام. کالین پاول، در روز جهانی زن یعنی  ۸ مارس۲۰۰۴، بودجه‌ی ۱۰ میلیون دلاری ابتکار عمل دموکراسی زنان عراق[۱۲] را اعلام و شبکه‌ی زنان ایالات‌ متحده-عراق[۱۳] را افتتاح کرد تا «به مدیریت این بودجه کمک کنند.»

این شبکه از شورای زنان افغانستان-ایالات متحده[۱۴] که فعالیت‌های اصلی آن بر تعلیمات شغلی و «سایر فرصت‌های اقتصادی» متمرکز است، الگوبرداری شده است. شش دریافت‌کننده‌  اولیه‌ی بودجه این سازمان‌ها بودند: مؤسسه‌ی بین‌المللی جمهوری‌خواه[۱۵]، مؤسسه‌ی دموکراتیک ملی[۱۶]، مجمع هم‌اندیشی زنان مستقل[۱۷]، بنیاد هنر زندگی[۱۸]، مدرسه‌ی مطالعات بین‌المللی پیشرفتهی جان هاپکینز[۱۹] و دیده‌بان حقوق بشر کرد[۲۰] بودند.

در سال ۲۰۰۶، در گزاره‌برگی که توسط دفتر مسائل بین‌المللی زنان[۲۱] منتشر شد، آمده بود که دریافت‌کننده‌گان بودجه‌ی ابتکار عمل دموکراسی زنان در عراق به همراه شرکای سمن، برای بیش از ۶۰،۰۰۰ زن عراقی «تعلیم شهروندی» ارائه دادند؛ درحالی‌که در سال ۲۰۰۵ تعداد رسمی زنانی که توسط ابتکار عمل دموکراسی زنان در عراق تعلیم دیده بودند، تنها ۲۰۰۰ بود. در سال ۲۰۰۷، ابتکار عمل دیگری با دستورالعملی شبیه به شبکه‌ی زنان ایالات‌ متحده-عراق و صندوق هدیه‌ی زنان عراقی[۲۲] معرفی شد همکاری زنان حرفه‌ای ایالات متحده- عراق[۲۳] نام داشت. بر اساس یک گزاره‌برگ دیگر، این همکاری می‌تواند زنان کارآفرین آمریکایی را با همتایان عراقی خود در یک برنامه مشاوره‌ی مجازی تا دسامبر ۲۰۰۷ گرد هم آورد. علاوه بر ۱۰ میلیون اولیه‌ی سال ۲۰۰۴ و ۴.۵ میلیون دلار سال ۲۰۰۴، ۱۰ میلیون دلار دیگر نیز در سال‌های ۹-۲۰۰۸ توسط کنگره برای مرحله‌ی سوم برنامه‌های حقوق بشر و دموکراسی برای زنان اختصاص داده شده است.

یکی از گروه‌هایی که تحت نام ابتکار عمل دموکراسی زنان در عراق تأمین مالی می‌شود، مجمع هم‌اندیشی زنان مستقل است. طبق بیانیه‌ی مطبوعاتی این مجمع، بودجه‌ی دریافتی به منظور «ارائه‌ی تعلیم رهبری، آموزش دموکراسی و کمک به ایجاد ائتلاف» برای زنان عراقی اعطا شده است. در بیانیه‌ی مأموریت «مجمع هم‌اندیشی زنان مستقل» آمده است که «برای مبارزه با ایدئولوژی فمینیسم رادیکال که زنان را قربانی می‌داند و هوادار حاکمیت بزرگ است» ایجاد شده است.

در ادامه می‌خوانیم که این مجمع در پی اعتلای «حرمت بیشتری برای دولت محدود، برابری در پیشگاه قانون، حقوق مالکیت، بازارهای آزاد، خانواده‌های مستحکم و دفاع ملی و سیاست خارجی قدرتمند و مؤثر» است. برخی از مبارزات اصلی این مجمع در ایالات متحده شامل لابی کردن علیه «قانون خشونت علیه زنان»[۲۴] است و مخالفت با اجرای «قانون دستمزد برابر»[۲۵] با این استدلال که شکاف دستمزدی بین زن و مرد افسانه‌ای بیش نیست.

علاوه بر این، مجمع هم‌اندیشی زنان مستقل ضمن حمایت مالی از مطالعه‌ای که برنامه‌های درسی رشته‌ی مطالعات زنان و متون مربوط به آن در ایالات متحده را مورد انتقاد قرار می‌دهد، اعلام کرد که زنان با خواندن نمایشنامه‌ی «رام کردن زن سرکش»[۲۶] شکسپیر بیشتر درباره‌ی برساخت‌های جنسیتی می‌آموزند. هیئت مدیره این مجمع از کسانی مانند لین چنی[۲۷]، همسر دیک چنی[۲۸] معاون رئیس‌جمهور وقت، وندی لی گرام[۲۹]، همسر فیل گرام[۳۰] عضو سابق هیئت مدیره‌ی ابرشرکت اِنرون[۳۱] و سناتور تگزاس، و کیت اوبرن[۳۲] تشکیل می‌شد.

زنان کرد به طور جدی نگران «ماهیت مذهبی» قانون اساسی بودند. به رغم تلاش آن‌ها در راستای لابی کردن با دولت اقلیم کردستان با نوشتن برای کمیته‌ی پیش‌نویس و طرح بحث پیرامون آن در رسانه‌های کردی و مطبوعات زنان، نسخه‌ی نهایی قانون اساسی بر اساس قوانین متداول اسلامی (یعنی شریعت) تدوین شد که از پیوند دولت و مسجد حمایت می‌کند. رهبران کرد که مشغول حفظ خودگردانی تحت رژیم فدرالیستی بودند، در برابر فدرالیسم از بعضی از حقوق زنان  چشم پوشی کردند. ایزوبل کلمن[۳۳] می نویسد:

با به درازا کشیدن بحث، سرانجام زالمای خلیل‌زاد[۳۴]، سفیر ایالات متحده، برای جلوگیری از رسیدن به بن‌بست وارد عمل شد. وی برای به دست آوردن امتیاز در زمینه‌های دیگر، از مفادی که نفوذ اسلام را تقویت می‌کرد، حمایت کرد. سرانجام کردها نیز رضایت دادند؛ هم به این دلیل که اولویت‌های دیگری داشتند و هم به این دلیل که تشخیص دادند شیعیان محافظه‌کار قصد تسلیم شدن [در مورد محدود کردن حقوق زنان] را ندارند.(۷)

ماده ۲ قانون اساسی، اسلام را دین رسمی دولت و منبع اصلی قانون‌گذاری قرار داده است. آن‌چه در این میان آشکار شد این بود که حضور زنان در حوزه‌های عمومی، مانند سمن‌ها، لزوماً تغییر ترقی خواهانه ای در روابط جنسیتی را تضمین نمی‌کند؛ برای این کار به آگاهی فمینیستی، جنبش های زنان و مبارزات جمعی نیاز است. برای زنان کرد و عرب عراق، این بدون شک مبارزه‌ای طولانی و طاقت‌فرسا است.

هم چنین بخوانید: ویژه نامه روز جهانی زن: زنان، جنگ و پناهندگی

بیشتر زنان کردی که در رأس سمن‌ها حضور دارند، در کنفرانس‌ها، جلسات یا کارگاه‌های آموزشی برگزارشده توسط «مجمع هم‌اندیشی زنان مستقل» در کردستانِ عراق یا امّانِ اردن شرکت کرده‌اند. سؤالی که باید بپرسیم این است: زنان کرد باید چه درس‌هایی را پیرامون «دموکراسی» از یک سازمان ضد زن فرا بگیرند؟ چرا باید آرمان‌های ملی و فمینیستی زنان کرد توسط برنامه‌های استعماری، نژادپرستانه و ضد فمینیستی مهار شود؟

من به طور جدی درمورد پاسخ این پرسش‌ها اندیشیده‌م و فکر می‌کنم تا زمانی که زنان کرد نسبت به آرمان ملت/ ملی‌گرایی و رویای آن برای ساختن یک دولت مدرن مردانه، مردسالار و بورژوا فداکار باقی بمانند، مجبور خواهند شد که حرکت رهایی‌بخشی زنان را به خطر بیاندازند. پیش‌تر مشخص شده است که زنان در موقعیت رهبری سمن‌ها، رهبر جنبش زنان نیستند. بلکه طبقه‌ی نخبه‌ی تکنوکرات فراملی جدیدی را تشکیل می‌دهند که از قدرت ایجاد بهترین شرایط محلی برای پروژه‌های بازسازی سرمایه‌دارانه‌ی فراملی برخوردارند.(۸)

ترویج دموکراسی(۹)

من هنگام بازدید از سمن‌های زنان، مستندات مربوط به پروژه‌های تأمین‌مالی‌شده و همچنین برنامه‌ی درسی دوره‌های متنوع تعلیم برای زنان را جمع‌آوری کردم. قصد من این بود که با مرور محتوای برنامه درسی آن‌ها بتوانم پیرامون پی‌ریزی‌های ایدئولوژیک «پروژه‌ی تعلیم دموکراسی» تحقیق کنم. یکی از این مستندات، «مبانی دموکراسی: راهنمای معلم»(۱۰)[۳۵] بود که به عنوان مرجعی برای آموزش دموکراسی و آموزش شهروندی در شمال عراق در نظر گرفته شده بود.

این برنامه درسی توسط مرکز آموزش شهروندی[۳۶] مستقر در ایالات متحده آمریکا تولید می‌شود و با بودجه‌ای از سمت دفتر عدالت نوجوانان و پیشگیری از بزهکاری[۳۷] و همچنین کمک مالی بنیاد دانفورث[۳۸] تأمین مالی می‌شود. دفتر عدالت با این پیش‌گزاره کار می‌کند که «نوجوانان در بحران، از بزهکاران جدی، خشن و سابقه‌دار تا قربانیان سوءاستفاده و غفلت، چالشی برای ملت محسوب می شوند» و این‌که آنها باید تحت مدیریت پلیسی و کنترل قرار بگیرند.»(۱۱) این منطق آسیب‌شناسانه که فرد را به عنوان منبع مشکلات اجتماعی در نظر می‌گیرد، در کارهای کولی[۳۹]، اکلستون[۴۰] و پوپاواک[۴۱] به چالش کشیده است.(۱۲) این منطق با جدا کردن فرد از واقعیت اجتماعی عینیِ نابرابری، در خدمت بازتولید این نابرابری‌ها قرار می‌گیرد.

این برنامه‌ی درسی پیرامون چهار اصل اقتدار، حریم خصوصی، مسئولیت و عدالت تنظیم شده است و معلمان را برای ارتقای سازش و توافق آموزش می‌دهد. انجیل، قرآن و تورات به عنوان نمونه‌هایی از منابع اقتدار اخلاقی ارائه شده‌اند.(۱۳) با این حال، این متون مذهبی به دلیل ترویج الگوهای مردسالارانه‌ی اقتدار و ارائه‌ی طرحی برای انقیاد زنان مورد نقد قرار گرفته‌اند. زیربناهای ایدئولوژیکی جنسیتی‌شده، شرق‌گرایانه و استعماری کتاب «راهنمای آموزش مبانی دموکراسی»(۱۴) به بهترین وجه در یکی از درس‌های ارائه‌شده با عنوان داستان «بیل راسل و ابر قرمز»[۴۲] نشان داده شده است.

در این داستان، دو «پیشگام» به نام‌های بیل راسل و ایمی کلارک، برای «مذاکره» با دو فرد بومی از قبیله‌ی شایان[۴۳] به نام‌های ابر قرمز و خورشید صبحگاه فرستاده می‌شوند. در ادامه‌ی داستان، مجموعه‌ای از پرسش‌ها در مورد اینکه هر کدام از چهار شخصیت اقتدار خود را از چه منبعی دریافت می‌کنند، ایجاد می‌شود. توجه به این نکته مهم است که تنها کسی که اقتدار خود را از توافق می‌گیرد، بیل راسل یعنی همان کسی است که نقش مردِ سفید‌پوستِ خردمند داستان را ایفا می‌کند؛ به این معنا که استعمارگر یا اشغالگر به عنوان مرجعیتی معرفی می‌شود که سایرین «توافق کرده‌اند» که او را برای مذاکره بفرستند. همتای زن راسل اقتدار خود را به طور مستقیم از او می‌گیرد زیرا به عنوان دستیارش انتخاب شده است. ابر سرخ اقتدار خود را از «عرف»  و آفتاب صبحگاه اقتدار خود را از موازین اخلاقی به دست آورد؛ زیرا «او از خرد بالایی برخوردار بود» و رهبر معنوی قبیله بود.

این نمایش اقتدار مشروع زن با ملی‌گرایی مردسالارانه، فئودالی و مذهبی که در آن زنان در نقش ستون‌های قدرت اخلاقی در خانواده و ملت ظاهر می‌شوند، همخوانی دارد. این «مناقشه» در قالب کشمکشی به تصویر کشیده می‌شود که میان دو گروه با باور واحد و قدرت برابر برای مذاکره روی داده است؛ تصویری کاملاً مغایر با روابط نابرابر قدرتی که استعمار و اشغال در خود دارند. به این ترتیب، پنداشت توافق با استعمارگر و پنداشت عرف با مرد بومی گره خورده است.

داستان با استفاده از عبارت «مناقشه‌‌هایی که به خاطر مهاجرت به سمت غرب ایجاد شده بود»، تصویر بهنجاری از نسل‌کشی مردم بومی آمریکای شمالی توسط استعمارگران اروپایی ترسیم می‌کند. (۱۵) در این بستر، اشغالگر به عنوان میانجی مناقشه و اشغال‌شده به عنوان محافظ منافشه‌های قدیمی نشان داده می‌شود. در نسخه‌ی ۲۰۰۰ برای مدارس ابتدایی، مثال ابر قرمز با روایتی در مورد «سرزمین حباب»  جایگزین شده است؛ مکانی خیالی که فاقد شخصیت‌های انسانی است.

با این وجود، در این سرزمین تخیلی «اقتدار» ضروری است؛ وگرنه هرج‌ومرج ایجاد می‌شود. این ادعا رد صریح توسعه‌ی تاریخی دموکراسی به نفع پنداشتی ایده‌آل‌گرایانه است: ایده در این‌جا این است که دموکراسی مربوط به آن ‌چیزی که واقعاً اتفاق می‌افتد نیست بلکه بیشتر مربوط به اصولی که بالاتر از «مرسومات» تاریخی در جریان است. این برنامه‌ی درسی همچنین چگونگی استفاده از اقتدار را توصیف می‌کند: «ما اقتدار را ۱) برای حفظ امنیت و اموال خود ۲) برای کمک به مدیریت صلح‌آمیز و منصفانه‌ی مناقشه ۳) برای توزیع منافع و مسئولیت‌های جامعه؛ و ۴) برای حفظ نظم به کار می‌بریم.» «اقتدار» در این زمینه به عنوان داور  برابری رسمی، خصلتی مرتبط با پنداشت سرمایه‌دارانه‌ای از دموکراسی، تشکیل می‌شود. آلمن می‌نویسد: «در این شکل دموکراسی، شهروندان نیرو و ظرفیت‌های سیاسی خود را با تسلیم آنها به نمایندگان منتخب بیگانه می‌سازند؛ نمایندگانی که شهروندان یا بر آنها نفوذ یا کنترل روزمره‌ی کمی دارند یا به کل فاقد آن هستند.» به سرعت پس از اشغال، به منظور استقرار این شکل از دموکراسی بورژوایی در عراق، یک نظام انتخاباتی مستقر شد.

جمع‌بندی

من با رد فمینیسم استعماری ایالات متحده، بر این باور هستم که یک چارچوب فمینیستیِ ضدامپریالیستی باید ظلم و زن‌ستیزی مردسالارهای بومی یا ملی را در کنار نژادپرستی و جنس‌گرایی قدرت‌های امپریالیستی همزمان به چالش بکشد. تجربه‌ی شخصی من از شرکت در جنبش‌های زنان در خاورمیانه من را متقاعد کرده است که مردسالاری‌های استعماری و محلی و «زنانه نگری» آن‌ها، درتضاد نیستند بلکه روابط همزیستانه دارند.

پژوهش فمینیستی به جای کمک به این همزیستی، باید رژیم مردسالار و نظم جهانی امپریالیستی را که به آن‌ها رونق می‌دهد، با هم به چالش بکشد. از این منظر ، بازسازی پس از جنگ، شامل سازمان‌دهی جنبش‌های به شدت سیاسی‌شده‌ی فمینیستی و زنان است که مردسالاری‌های محلی و وارداتی، بنیادگرایی، نژادپرستی و امپریالیسم را به چالش می‌کشد. مقاومت در برابر پروژه‌های فمینیستی استعماری به  نظریه‌ها و رویه‌های پداگوژیکی نیازمند است که از مرزهایی که توسط نسبی‌گرایی فرهنگی، بومی‌گرایی و ملی‌گرایی تعیین شده، عبور می‌کند.

منبع

Mojab, S. (2014). Tracing Dollars, Mapping Colonial Feminism: America Funds Women’s ‘Democracy’ Training in Iraq. In J.S. Makdisi, N. Bayoumi & R.R. Sidawi (Eds.). Arab Feminisms: Gender and Equality in the Middle East (pp. 379–388).

برای خواندن متن اصلی و ارجاعات مقاله پی دی اف را مشاهده کنید:

Tracingdollars, mapping colonial feminism


پانوشت:

[1] Women in Conflict Zones Network

[2] Paula Allman

[3] Wayne Au

[4] Helen Colley

[5] Glenn Rikowski

[6] Frank Youngman

[7]Ontario Institute for Studies in Education (OISE), University of Toronto

[8] National Security Strategy

[9]  US Agency for International Development (USAID)

[10] Andrew Natsios

[11] Colin Powell

[12] Iraqi Women’s Democracy Initiative (IWDI)

[13] U.S. Iraq Women’s Network

[14] US—Afghan Women’s Council

[15] International Republican Institute

[16] National Democratic Institute

[17] Independent Women’s Forum (IWF)

[18] Art of Living Foundation

[19] Johns Hopkins School of Advanced International Studies

[20] Kurdish Human Rights Watch

[21] Office of International Women’s Issues

[22] Iraqi Women’s Gift Fund

[23] US—Iraqi Businesswomen’s Partnership (USIBP)

[24] Violence against Women Act

[25]  Equal Pay Act

[26] The Taming of the Shrew

[27] Lynne Cheney

[28] Dick Cheney

[29] Wendy Lee Gramm

[30] Phil Gramm

[31] Enron

[32] Kate O’Beirne: مدیر وقت نشنال ریوو (National Review) نشریه‌ی محافظه‌کار آمریکایی

[33] Isobel Coleman

[34] Zalmay Khalilzad

[35] Foundations of Democracy: Teacher’s Guide (1997)

[36] Center for Civic Education

[37] Office of Juvenile Justice and Delinquency Prevention (OJJDP)

[38]  Danforth Foundation

[39]  Helen Colley

[40] Kathryn Ecclestone

[41] Vanessa Pupavac

[42] Bill Russell and Red Cloud

[43] Cheyenne

نوشته‌های مرتبط

ضرورت تداوم جنبش ژینا؛ از سرکوب تا امید و مقاومت مردمی

تداوم این قیام تنها به پویایی زنان و پیشروی‌شان برای یک مطالبه‌ی جمعی خلاصه نمی‌شود. همه جان‌های باخته، چشمان ساچمه‌خورده و زندانیان در بند،...

همبستگی علیه حافظان نظم پدرسالار: ستم ملی و امنیتی کردن فضا

بیدارزنی: در پی درگیری مسلحانه در کمپ «رزگویز» در اقلیم کردستان عراق میان دو شاخه از حزب کومله که در پی خیزش انقلابی ژینا...

زنان در قیام ژینا

زنانه خطاب کردن انقلاب ما را بر آن داشت تا فکر کنیم که آیا صرف یک شعار زن زندگی آزادی کافی است یا باید آن را در تمام مطالبات بر حق زنان جستجو و فهم کرد؟ در این جنبش افراد زیادی شرکت کردند که به گفتهٔ خودشان زندگیشان دیگر به حالت سابق باز نگشت اما موضوع این یادداشت زنانی‌اند که پیش از قیام ژینا فعالیت جنبشی نداشتند و با این قیام وارد عرصه شدند و به عنوان یک زن حق‌خواهی کردند.

خاستگاه و مطالبات معترضان در جنبش زن زندگی آزادی

یکی از موضوعات محوری که بسیاری از تحلیل‌ها تا کنون به آن پرداخته‌اند، شناخت و بررسی عاملیت در قیام ژینا است، متن پیش‌رو پیرامون همین موضوع است. سوال محوری ما این است که زنان چه نقشی را در طول قیام ژینا ایفا کردند؟ کدام گروه از زنان و با چه مطالباتی و چگونه در این جنبش فعال بودند؟