ما موجوداتی طبیعی هستیم، آنچه فرهنگ بر ما تحمیل میکند، تصنع است. اگر یک زن در پاریس و یک زن در استرالیا نتوانند با یکدیگر بهواسطه طبیعت زنانه خود سخن بگویند، سازههایی صرف شدهاند، تبدیل به محصول فرهنگی شدهاند و هویت فردی ندارند. فرم بدنهای ما خیلی مهم هستند، اینکه ما زنان امکان به دنیا آوردن کودکان را داریم خیلی مهم است، جهان زنان و جهان مردان متفاوت است. من با دخترانی از سرتاسر جهان که در رابطه با نوشتههای من پایاننامه دکتری مینویسند سروکار دارم. من چگونه میتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم اگر به لحاظ طبیعی یکسان نباشیم؟
شیوهی مردسالارانهی تولید در پیوند با شیوهی تولیدی دیگر موجودیت مییابد. شوهر از نیروی کار خویش که برساخته از نیروی کار خانگیِِ ]زن[ است استفاده میکند. همانگونه که او بر نیروی کار خویش تسلط دارد، بر محصولی که از به خدمت گرفتن این نیروی کار بهدست میآید نیز مالکیت دارد. در شیوهی تولید مردسالار، شوهر از عایدات نیروی کار خویش برای پرداخت دستمزد به کارگر خانگی (زن) که نیروی کارش را برای تولید به کار گرفته استفاده نمیکند.
از دیدگاه اقتصادی- اجتماعی، اعیانسازی به عنوان فرایند تدریجیِ نوسازی و بازسازی که شاملِ هجومِ طبقه مرفه یا طبقات با درآمد بالاتر - معمولا سفید پوستان- به مناطق شهری موجود که اغلب به عنوان مناطق با شرایطی رو به وخامت دیده میشوند، تعریف شده است. این فرآیند به علت افزایش نرخ اجارهها و ارزش املاک، باعث جابجایی ساکنانی از طبقه کارگر با درآمد متوسط رو به پایین، و ساکنان اغلب قدیمی، و تغییر کلی شخصیت و فرهنگ منطقه میشود. از «شکاف اجاره» غالبا به عنوان مکانیزم اساسی اعیانسازی یاد می شود.
خواهران من! اگر ما نتوانیم درباره این واقعیت ساده به توافق برسیم که مرد سفیدپوست ما را به چاله تاریک جهنمی کشیده است، درباره چه چیز دیگری میتوانیم توافق کنیم؟ ما باید علیه اهریمن سفید متحد شویم. ما با همراهی یکدیگر ممکن است بر قدرت آمریکای سفید غلبه کنیم و خیزش را برای قدرت سیاه به ارمغان بیاوریم!
خیلی خوشحالم که به دانشگاه وین که ۶۵۰ سال قدمت آکادمیک دارد دعوتشدهام. البته درباره نمای مردانه سنت آکادمیک که در این دانشگاه نیز وجود دارد صحبت خواهم کرد. فرصت پیدا کردم تا مجسمه مشاهیر دانشگاه که در حیاط نصبشدهاند را ببینم که همگی آنها مرد هستند. از شما سپاسگزارم که فرصتی برای من فراهم کردید تا درباره تعاملات جدید و قدیم در دانشگاه سخن بگویم. قرار است درباره زندگی میان سیاست و دانشگاه صحبت کنم.
لوسی در سال ۱۸۸۶ عمیقاً درگیر مبارزات کارگری برای روزانه ۸ ساعت کار بود. در نشستی در سوم ماه می در میدان «هی مارکت» بمبی به سمت پلیس پرتاب شد که منجر به تیراندازی و مرگ ۷ افسر پلیس و چند غیرنظامی شد. آلبرت در میان آنارشیستهایی بود که در این حادثه شرکت داشتند. او علیرغم فقدان شواهد کافی، به مرگ محکوم شد. لوسی در طی سفرهای متعددی درباره این حکم سخنرانی کرد و خواستار اجرای عدالت در مورد همسرش شد اما اقداماتش بیفایده بود؛ آلبرت پارسونز و سه نفر دیگر در ۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ اعدام شدند. لوسی تا پایان عمرش یاد و خاطره همسرش را گرامی داشت.