کتاب زنان و تبعیض نوشته ی کیت فیگز به بررسی وضعیت زنان در جامعه به خصوص در محیط کار میپردازد. فیگز ابتدا تعریفی از تبعیض جنسیتی علیه زنان ارائه و سپس به وضعیت زنان در حوزهی اشتغال و محدودیتهایی اشاره کرده است که در محیط کار با آنها مواجه میشوند. رویکرد کتاب را میتوان در زمرهی آثار فمینیسم لیبرال جای داد، چراکه تأکید نویسنده بیشتر بر موقعیت اجتماعی زنان و عناصر جامعه پذیری است که مانع پیشرفت اجتماعی آنها می شود.
آیا پیرامون بحث وجود و باور به خدا، شخص فمینیست با توجه به موضع خود پیرامون عدالت جنسیتی ملزم به پذیرش موضع خاصی است؟ در این متن میخواهم به بررسی این پرسش بپردازم.
در هند زنانی که در فروشگاهها کار میکنندعمدتاً مجاز به نشستن، تکیه زدن به دیوار و استفاده از آسانسور نیستند.
زنان شاغل در مغازهها اغلب دستمزد پایینی دارند، از درد و تورم پا رنج میبرند. آنها مجبورند در طول شیفتهای کاری طولانی۱۲-۱۴ ساعته بایستند و حق نشستن ندارند.
بیخوابی، پارانویا، حملات عصبی، دمدمیمزاجی، انزوای اجتماعی، افسردگی، اضطراب و فروپاشی عصبی در این زنان همه نشانههایی هستند که به ما میگویند باید نگران باشیم.اما شاید این مشکلات، تبعات گریزناپذیر مادر شدن باشند.
طرحهای اجتماعمحور شهرداری دچار مشکلات زیادی است، ازجمله شیوۀ انتخاب پیمانکاران که سبب میشود طرحها بهواسطۀ روابط به برخی از پیمانکارانی که صلاحیت لازم را ندارند واگذار شود. این پیمانکاران به دلیل شیوۀ نگاهی که به این طرحها دارند سعی میکنند پروژهها را سبکتر با نیروی غیرمتبحر برگزار کنند تا سود بیشتری نصیبشان شود؛ به جعل مستندسازی روی میآورند و جلسات را حتی در زمانی کوتاهتر از آنچه برای طرح پیشبینی شده برگزار میکنند. همچنین شهرداری نظارتی بر نحوۀ عمل پیمانکاران ندارد. این دو باهم موجب از بین رفتن اعتماد مردم محلی میشوند.
از اواسط سال ۲۰۱۷ میلادی و به خصوص در ماههای گذشته عربستان سعودی، با «اصلاحاتی» غافلگیرکننده، از قالب کشوری که به مجامع بینالمللی و جهانی و رسانهها کمترین پاسخگویی از شرایط اجتماعی فعلیاش دارد و حضورش در مباحث و جنجالهای خبری منحصر به اخبار اقتصادی و نفتی است، تبدیل به کشوری شد که با فواصل کوتاه مدت، اخباری متعدد درباره حقوق و شرایط نوین زنان سعودی در سرخط خبرهای بزرگترین خبرگزاریهای جهان جای گرفت.
آن چه که از نمای بیرونی این اصلاحات بر میآید، هدف اصلی و یکپارچه تلاش برای ایجاد برابری با نگاهی انتقادی را فراهم نیاورده است؛ البته که انکار منافع مستقیم و تأثیرگذار ناشی از این اصلاحات «نمایشی» و «گزینشی» برای زنان نیز، تهی از فایده و سوگیرانه بوده و میباید از جوانب دیگر و در مباحث دیگر مورد بحث و بررسی قرار گیرد، اما به نظر میرسد در دستیابی به برابری، باز هم فعالان مدنی، حاکمیت سعودی و مردم عامه در بازی «برابری نسبی» و «برخی که از برخی دیگر برابرترند»، خواسته و ناخواسته گرفتار آمدهاند؛ و در این بین، آنانی که از دیگران برابرتر نیستند، به وضوح زنانیاند که نه در بطن یک اندرونی فوق لوکس که زنان را سراپا مطیع و مبتلا به مصرفزدگی تربیت میکند، بلکه از طبقه اجتماعی متفاوتتری برخاستهاند.
متلکهای خیابانی، لمس بدنی، توهین به رانندگان زن و همچنین اذیت و آزار زنان در وسایل حملونقل عمومی از جمله مشکلاتی است که بیشتر زنان در طول روز با آن مواجه هستند و به یک پدیده عادی و مداوم تبدیل شده است. هرکدام از این مشکلات هم بهنوعی آزاردهنده، واکنشها و نگرشهای متفاوتی را به همراه دارد اما اذیت و آزارهای ناشی از نشستن در وسایل حملونقل عمومی بحثی است که به سبب دربرگیری همه آحاد جامعه باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
: روز پنجشنبه بیستم اردیبهشتماه همزمان با هفته معلم تجمع مسالمتآمیزی توسط معلمان با خواستههای صنفی در شهرهای مختلف ایران برگزار شد. تجمع برگزار شده در شهر تهران مورد حمله نیروهای امنیتی قرار گرفت و تعداد زیادی از معلمان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و بازداشت شدند. به همین جهت گفتوگویی انجام دادیم با صدیقه پاکضمیر یکی از معلمان شرکتکننده در این تجمع که از نزدیک شاهد ماجرا بوده است:
جنبش کارگری عمدتاً یک جنبش مردانه است و زنان به چند دلیل در آن حضور قابل توجهی ندارند. دلیل اول این است که موانع جنسیتی کار زنان بسیارند و زنان کمتر فرصت اشتغال در کارِ مزدی را پیدا میکنند و بنابراین بخش کوچکتری از نیروی کار رسمی را تشکیل میدهند. دوم این که فرصت اعتراض و ابراز وجود به دلایل جنسیتی برای زنان کارگر کمتر از مردان است. دلیل سوم هم این است که در جنبش کارگری تاریخاً یک گرایش غالب کورجنسیتی حاکم است که مطالبات خاص زنان کارگر در آن پس زده میشود. همه این دلایل موجب میشود زنان مشارکت کمتری در جنبش کارگری داشته باشند و بهتبع آن وضعیتشان نادیده گرفته شود.
«وینی مادیکیسلا ماندلا» سال ۱۹۳۶ در شهر «بیزانا» ی آفریقای جنوبی به دنیا آمد. او در سال ۱۹۵۳ برای تحصیل به مدرسۀ مددکاری اجتماعی «جَن هافمِیر» در ژوهانسبورگ رفت. در آن زمان آفریقای جنوبی تحت کنترل نظام آپارتاید بود و شهروندان بومی آفریقاییتبار در نظام طبقاتی سلطهگری اداره میشدند. وینی تحصیلاتش را به پایان رساند و از دانشگاهی در آمریکا بورسیه دریافت کرد؛ اما او تصمیم گرفت بهعنوان نخستین مددکار اجتماعی سیاهپوست در بیمارستانی در ژوهانسبورگ کار کند.