بیدارزنی: در سالهای گذشته یکی از جنبشهای اجتماعی پر فراز و نشیب در ایران جنبش معلمان بوده؛ جنبشی که بهویژه از دهه ۸۰ مسیر پرتلاطمی را طی و رشد بسیاری کرده است. در درون این جنبش گروههای مختلفی به اعتراض برخاستهاند؛ معلمان رسمی (استخدامی)، معلمان حقالتدریس، معلمان ضمن خدمت، مربیان پیشدبستانی، آموزشیاران نهضت سوادآموزی و درنهایت معلمان بازنشسته. هرکدام نیز خواستههای خود را دارند اما در کلیت جنبش میتوان دید که خواستههای صنفی معلمان بهتدریج از مطالبات معیشتی فراتر رفته و نابرابری نظام آموزشی و خصوصیسازی آموزش را نیز هدف قرار داده است.
این جنبش چه ویژگیهایی دارد؟ اکنون چه خواستههایی دارد و از چه طریقی در پی رسیدن به این مطالبات است؟ در این راه با چه چالشها و موانعی روبرو بوده و چطور در شرایط سرکوب سیاسی راه خود را پیموده است؟ نهادهای درون آن تا چه حد توانستهاند دربرگیرنده ذینفعان گوناگون آن باشند؟ و بهطور خاص زنان که بیش از نیمی از جمعیت معلمان را تشکیل میدهند چه جایگاهی در سازماندهی و تصمیمگیری دارند؟ این سؤالها ما را بر آن داشت تا به بهانه خروش معلمان در سال ۱۴۰۰ با جعفر ابراهیمی بازرس شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران به گفتگو بنشینیم.
این گفتگو که در ۲۵ دیماه انجام شده است، در دو قسمت منتشر میشود. بخش اول گفتگو عمدتا به مطالبات جنبش معلمان، تنوع و دربرگیرندگی این مطالبات و ارتباط آن با مطالبات جنبشهای دیگر اختصاص داشت. در این بخش نیز به مکانیسمهای تصمیمگیری درون نهادهای این جنبش، اشکال اعتراضات و پیگیری خواستهها، تهدیدها و مقاومتها میپردازیم.
نسخه کامل مصاحبه را بخوانید: گفتگوباجعفرابراهیمی-۲۵دی۱۴۰۰
مکانیسمهای تصمیمگیری در کانونهای صنفی معلمان
برگردم به سؤال ابتداییتر برای فهم ما از اعتراضات معلمان. تعریف خود را از جنبش معلمان بگو، آن را به چه شکل میبینی و اساساً چرا آن را با لفظ جنبش خطاب میکنی؟
اگر نخواهم خیلی وارد تحلیل دانشگاهی شوم، هر جنبشی چند وجه دارد؛ نیروی بسیجکننده، نیروی رهبری و مطالبات مشخص و معین که هرکدام از جنبشی به جنبش دیگر متفاوت است. اگر یک نگاه کلی به جنبش معلمان بیندازیم، یک شبکه اجتماعی گسترده در سراسر ایران داریم که قائم به هیچ فردی هم نیست. هر فردی که نقطه اتصال این شبکه است اگر حذف شود فرد دیگری جایگزین او میشود. جالب است که ما تنها قشری هستیم که در تمام نقاط کشور حضور داریم. در مناطق سردسیر و گرمسیر، با مردم کوچ میکنیم و همیشه یک پایگاهی در بین مردم داریم. این شبکه اجتماعی معلمان بسیار گسترده است و هیچ صنفی چنین جایگاهی در میان مردم ندارد.
در این شبکهی گسترده، شبکهای وجود دارد که یک سری مطالبات معین را نمایندگی میکند. پیشازاین به مطالبات اشاره کردم، الآن مطالبات فوری رتبهبندی، همسانسازی، حق تشکلیابی، آموزش رایگان و آزادی معلمان زندانی است. این مطالبات مورد وفاق و نقطه مشترک راستترین تا چپترین دیدگاهها در میان تشکلها و فعالان صنفی معلمان و شورای هماهنگی است.
نیروی بسیجکننده و رهبریکننده هم مشخص است. نیروی بسیجکننده گاهی از پایین شکل میگیرد و گاهی از بالا. مثلاً در برخی مواقع ما شاهد این هستیم که یک موضوعی از پایین، طرح و سازماندهی میشود و شورای هماهنگی بهعنوان نیروی رهبریکننده آن را پوشش میدهد. برخی اوقات هم شورای هماهنگی آغازگر یک حرکت میشود و با توجه به این شبکه اجتماعی و تشکلهایی که در شهرها و استانهای مختلف دارد یک خواسته را مطرح و عمومی میکند و پیش میبرد. بنابراین یک ارتباط ارگانیک بین اینها وجود دارد به این معنا که باهم تعامل دارند و بر هم تأثیر میگذارند. یکچیزی که جنبش معلمان را از سایر جنبشهای اجتماعی و احزاب و گروههای سیاسی متمایز میکند این است که درعینحالی که رهبری دارد اما رهبری آن جمعی است، در عین داشتن شبکه افقی جاهایی هم سلسله مراتبی است. ساختار تشکلهای صنفی دارای مجمع عمومی، هیئتمدیره، دبیرکل است. وقتی همین ساختار داخل شورا میآید تبدیل به یک شبکه با رهبری جمعی میشود.
از سال ۹۳ که امکانات شبکههای مجازی گسترش یافت گروههای کمپینی و استانی که توسط ادمینها هدایت میشدند شکل گرفتند. این گروهها اگرچه مانند تشکیلات شورای هماهنگی پایدار نیستند، اما در دورههای خاص نقش مهمی در شبکهسازی دارند و هنگامیکه در تعامل با شورای هماهنگی قرار میگیرند یک شبکه سراسری گسترده را شکل میدهند.
با چنین تنوعی، تصمیمگیریها در نهادهای جنبش معلمان چطور جنبهی عملی پیدا میکند؟ مثلاً در همین برنامههای اخیری که دو روز تحصن و روز سوم تجمع اعلام شد، در چنین اعتراضی ما لحظهی بیرونی این حرکتها را میبینیم، اما نمیدانیم چطور به این تصمیم رسیدید، آن را عملی کردید و با چه چالشهایی مواجه بودید؟
تصمیمگیریهای ما بر پایه شرایط مادی، عینی و واقعی معلمان صورت میگیرد. یعنی اگر فرضاً برآوردی از وضعیت معلمان در تابستان نداشتیم، یعنی معلمان در آن مقطع مطالبهگر نبودند خب ما این موفقیتهای کنونی را به دست نمیآوردیم. درنتیجه مبنای این تصمیم در اصل مطالبهگری بدنهی معلمان است که به اشکال مختلف به شورای هماهنگی منتقل میشود. همهی ما فعالان صنفی در گروههای مختلفِ شهر، استان و مدرسهی خود هستیم. ما در گروههای مدرسه و گروههایی که در این رابطه در فضای مجازی داریم دربارهی مشکلات صحبت میکنیم و مشخص میشود که مثلاً الآن اولویت ما برای مطالبهگری چیست. این اولویتبندی که در رابطه با رتبهبندی و همسانسازی و الآن آزادی معلمان زندانی و حق تشکلیابی طرحریزی کردیم، بر پایهی همین مطالبات واقعی و عینی و ملموس معلمان است.
اما برای اینکه یک مطالبه تبدیل به کنش جمعی شود، سعی میکنیم در یک بستر دموکراتیک و شورایی عمل کنیم. یعنی تشکل یا تشکلهایی پیشنهادهایشان را در شورای هماهنگی مطرح میکنند. همهی تشکلها یک حق رأی دارند فرقی ندارد چه جمعیتی باشد مثلاً تشکل تهران و مریوان هرکدام یک رأی دارند. نمایندگان تشکلها هم مستقل هستند و پیشنهاد خودشان را دارند. وقتی پیشنهادی به شورا میرسد، در شورا به بحث گذاشته میشود. اگر همان موقع اتفاقنظر وجود داشته باشد و به اجماع برسند، تصمیمگیری صورت میگیرد. اگرنه، اغلب موارد چون شورا میخواهد یک تصمیم جمعی را به پشتوانهای قوی بگیرد، آن پیشنهاد به هیئتمدیرهها برمیگردد. هیئتمدیرهها روی آن پیشنهاد شور میکنند. نمایندگان در جلسه بعدی میآیند و نظر تشکلشان را میدهند. وقتی یک پیشنهاد رأی میآورد، به مصوبه شورا تبدیل میشود و هر تشکلی که مخالف هم باشد موظف است طبق اساسنامه شورا آن تصمیم را اجرا کند و چنانچه کمکاری کند باید در مقابل مجمع عمومی شورای هماهنگی پاسخگو باشد.
این روند به این معنا نیست که افراد و گروههای خارج از کانونها نمیتوانند بر تصمیمها تأثیر بگذارند. مثلاً در همین اعتراضات اخیر که در سال ۹۳-۹۴ هم داشتیم، خیلی از کسانی که الآن فعال هستند آن موقع فعال صنفی نبودند. آن زمان گروههایی بودند به اسم گروههای ادمینها که سابقه فعالیت صنفی هم نداشتند. افراد این گروهها به خاطر شرایط خاص بهیکباره فعال شدند و تا همین الآن هم فعال هستند. مثلاً در یک استانی چند معلم دغدغهمند پیدا شدند، گروه واتساپی یا تلگرامی ایجاد کردند، گروه استانی تشکیل دادند و به گروههای مرجع در استان خودشان تبدیل شدند. بعد آمدند با تشکلها ارتباط گرفتند و نظراتشان را گفتند. در اعتراضات اخیر هم ادمین های استانی و کشوری در انتقال مطالبات و اجرای برنامه نقش مهمی دارند.
بهاینترتیب شورای هماهنگی جدای از بدنه معلمان نیست و مطالبات مطرحشده خواسته اکثریت معلمان است. این فرآیند که با کار فردی و حتی با کار تشکیلاتی ساده هم فرق دارد، طولانی، وقتگیر و حساس است. طوری که بعضیاوقات معلمان شورای هماهنگی را متهم میکنند که چالاک نیست. البته حقدارند چون شاید نمیدانند که تصمیمگیری در چنین ساختاری به این سادگی نیست و باید چه فرایندی طی شود تا یک پیشنهاد به یک مصوبهی قابلاجرا تبدیل شود.
در رابطه با زمانبری تصمیم جمعی که به آن اشاره کردی، معمولاً تصمیمگیری جمعی مسیری طولانی است ولی فردی راحتتر است. این چالش چقدر در میان فعالان صنفی بهصورت عملی بروز کرده؟ بهخصوص از بیرون اینطور به نظر میآید که در یک دورههایی، برخی افراد از طرف معلمان صحبت میکردند و اقدامات فردمحور در رسانهها مطرحشده، آیا چنین چالشی در میان معلمان طبق این تصویر که دارم بوده یا نه؟ و اگر بوده چطور با آن مواجه شدید؟
خب همانطور که گفتم اینکه شورای هماهنگی بتواند تصمیم بگیرد خودش یک بحث چالشبرانگیز بود. بسیاری از افراد که سبککار متفاوت از کار جمعی و شورایی دارند، یا مستقل از فعالیتهای صنفی هستند، امکان دارد که در این فضا بیایند و نقشآفرینی کنند. ولی آنقدر هژمونی شورا بالاست که اگر افرادی فرضاً به خاطر همین فرایند زمانبر تصمیم شورایی، بیایند برنامهای را اعلام کنند ما میبینیم وقتی نظر شورا اعلام میشود یا آنها میآیند برنامهشان را پس میگیرند یا خودشان را ذیل شورا تعریف میکنند. چون شورا تنها تشکل فراگیر صنفی معلمان است و هم دارای مرجعیت فراخوان است هم مورد اقبال فرهنگیان است.
افراد یا تشکلهای سیاسی هم مدعی هستند که آنها هم میتوانند فراخوان بدهند اما مسئله این است که فراخوان نمیدهند و اگر فراخوان بدهند معلوم نیست چقدر مورد اقبال قرار گیرند. اما درزمانی که شورا یا تشکلها معذوریت داشته باشند و نتوانند در موضع فراخوان باشند باز اگر صحبت فراخوان باشد جمعی از فعالان صنفی شناختهشده از مرجعیتی بالاتر از افراد تکرو و گروههای سیاسی منتسب به معلمان دارند، این مسئله ثابتشده است.
درباره دربرگیرندگی خواستهها توضیحات خوبی دادی، اما جنبش معلمان تا چه حدودی به لحاظ ساختار تصمیمگیری در کانونها و شورای هماهنگی، دربرگیرندهی گروههای مختلف ازجمله زنان، معلمان بومی، معلمان غیررسمی و دیگر گروههاست؟
وقتی قرار است از پایین به بالا روند تصمیمگیری صورت بگیرد، معلمان نظرات خودشان را به تشکلهای خود میدهند و تشکلها به شورا منتقل میکنند. اثرگذارترین مرحله در این شکل از تصمیمگیری، مرحلهی پیش از شورای هماهنگی است، یعنی لحظهی تصمیمگیری در تشکلهای صنفی. بهخصوص هیئتمدیرهی این تشکلها در تصمیمگیری و تصمیمسازی نقش تعیینکنندهای دارند. ما اگر بخواهیم مطالبات مشخصی در رابطه با حمایت از نیروی خرید خدماتی یا پیشدبستانی یا نهضت سوادآموزی یا مطالبات خاص زنان را داشته باشیم مهم این است که این مطالبهها را در شورا بتوانند به مصوبه تبدیل کنند، هرچند کانونها و انجمنهای صنفی در حیطه فعالیت خود استقلال دارند و میتوانند طرحهایی را مطرح و بهپیش ببرند.
اما در مورد معلمان غیررسمی بااینکه منعی از عضویت معلمان غیررسمی و مربیان پیشدبستانی در کانونها وجود ندارد؛ اما اعضای آنها بیشتر از معلمان رسمی و بازنشستهها هستند. دلیل عمدهی آن این است که آنها به دلیل ناامنی شغلی از نزدیک شدن به کانونها میترسند؛ چون کانونها را نزد آنها امنیتی و سیاسی جلوه دادهاند. ما قبلاً تجربهی این را داشتیم مثلاً وقتی کارنامه سبزها در تهران تجمع کرده بودند و یک ماه در تحصن بودند، بااحتیاط به آنها نزدیک میشدیم و کمک و آذوقه به آنها میرساندیم. چون تهدیدشان کرده بودند که به کانونها نزدیک نشوند. این فضای امنیتی را حکومت ایجاد کرده است. اما به اعتقاد من نباید این فضای امنیتی را عمده کنیم بلکه کانونها باید بیشتر از قبل تلاش کنند که این گروههای مختلف آموزشی را جذب کانونها کنند.
در مورد معلمان زن، حقیقت این است که در تمام این ۲۰ سال، حضور زنان در جنبش معلمان ایران بالنده و رو به رشد بوده. بهطوریکه امروز اگر زنان کنشگر معلم را از دایره فعالان صنفی و سازماندهندگان تجمعاتِ چند ماه گذشته حذف کنیم، با یک خلأ بزرگ روبرو میشویم. شما اگر تجمعاتِ سالهای مختلف را در شهرها بررسی کنید میبینید که در بسیاری از این شهرها زنان حضور عادی ندارند بلکه در حال سازماندهی، سخنرانی و خواندن بیانیه و قطعنامه هستند. درواقع ما فکر میکنیم که یکی از علل بسیار حائز اهمیت که باعث شد جنبش در سطح داخلی و بینالمللی بدرخشد، دیده شود و حمایتها را جلب کند، حضور و تاثیرگذاری زنان بوده است.
اما با اینکه آنها درحرکتهای میدانی پیشتاز هستند ولی بنا بر دلایل مختلف در کادر هیئتمدیره و رهبریکننده در تشکلهای صنفی و شورای هماهنگی خیلی کمفروغ هستند. این مسئله میتواند به چند علت باشد؛ یکی بافت پدرسالارانه و مردسالارانه در نزد برخی تشکلها که افکار قدیمی دارند و با اندیشههای جدید آشنایی ندارند. اما در کانونهایی هم که این شرایط نیست یعنی مردان در این تشکلها منع و محدودیتی برای عضویت یا فعال شدن زنان ندارند، زنان بنا بر دلایل تاریخی-اجتماعی دیگری که کلانتر است و نیاز به بررسی جداگانه دارد در این تشکلها حضور ندارند.
درهرصورت، تعداد زنان باید در هیئتمدیرهها -جایی که تصمیمگیریها در آن انجام میشود- افزایش پیدا کند تا بتوانند مطالبات خاص خودشان را مطرح و از این مطالبات دفاع و آن را به یک مطالبه جدی تبدیل کنند. اگر بخواهیم این مطالبات را در اولویتهای بالا قرار دهیم باید زنان همانطور که نقش سازماندهی را در تجمعات و دیگر کنشهای اعتراضی دارند، نقش تصمیمگیری هم داشته باشند و بتوانند مطالبات خاص خود را عمده کنند.
زمانی که مربیان پیشدبستانی برای اعتراض به تهران مقابل مجلس میآمدند، مشکلی که به لحاظ جنسیتی مطرح میکردند مسئولیتهای بچهداری بود. به نظر شما تقسیمکار جنسیتی چه تأثیری بر فعالیت زنان و حضور آنان در تصمیمگیریها دارد؟ برای حل این مسئله چهکار باید کرد؟
من فکر میکنم مشکل فراتر از این است. ساختار استبدادی همیشه مشارکت و تشکلیابی را سرکوب کرده و مردم ایران هم بابت آن خیلی هزینه دادهاند. اینیک مشکل کلی است ولی وقتی در مورد یک زن صحبت میکنیم این مشکل چند برابر میشود. آن زن ممکن است همزمان نقشهای همسر، مادر، معلم را بر عهده داشته باشد. این نقشها بر رویهم میافتند و میدانیم در ساختار اقتصادی و اجتماعی موجود، به دلیل همین نقشهای چندگانه از زن انتظار زیادی میرود و بستگی به این دارد که زنان چقدر این ساختار را به رسمت بشناسند و بهنوعی تن به این ساختار بدهند. تعداد قابلتوجهی از زنانی که در خط مقدم کنشگری هستند نسبت به مسائل جنسیتی آگاه هستند یعنی زنان مستقلی هستند که میتوانند که میتوانند بر موانع غلبه کنند، ولی تعداد این زنان در اقلیت است.
اما اینکه چطور میشود حضور زنان را فراتر برد کاری است که هم زنان پیشرو و هم مردانی که به برابری جنسیتی باور دارند باید در برنامهشان قرار دهند. کار سختی است اما شدنی است؛ یعنی به همان نسبت که زنان باید برای به دست آوردن حقوق خود تلاش کنند، مردان -در اینجا مردان معلم- هم باید یاد بگیرند که از حقوقی که ساختار مذهبی، سنتی و اجتماعی و در کل ساختار سرمایه سالار و مردسالار بهناحق به آنها داده، عقبنشینی کنند و در یک موضع برابر با زنان قرار گیرند. اگر این تقسیمکار در خانه، محیط کار و در حوزههای دیگر عادلانه صورت گیرد، آن موقع وظیفه نگهداری کودک فقط بر عهده زنان نخواهد بود؛ بنابراین زنان اوقات فراغت بیشتری خواهند داشت و بیشتر میتوانند فعالیت کنند.
از طرف دیگر، خود نهاد آموزش و پروش که یکنهاد سرکوبگر و در خدمت وضعیت موجود است، یکی از موانع مهم کسب آگاهی نسبت به برابری جنسیتی است. مدرسه در قالب ساختار نظام آموزشی، این ساختار اجتماعی نابرابر را که در آن زن جنس دوم قلمداد میشود، بازتولید میکند. اگرچه شاهد مقاومتهای خوبی از سمت معلمان آگاه یا حتی در مورد دانشآموزان هستیم اما مطالبهگری حول این مسئله بسیار جزئی است. به دلیل تعداد بالای دانشآموزان دختر و سهم بالای زنان معلم بهویژه در دوره ابتدایی، میتوان این خواستهها را بیشتر مطرح کرد؛ اما از طریق بخشنامهها و آییننامهها و مناسکی که در مدارس اجرا میشود، بر تمام وجوه معلمان زن نظارت میشود تا از دایره مدنظر حکومت خارج نشوند.
بااینحال وقتی شبکههای اجتماعی را نگاه کنید و به اینستاگرام سری بزنید میبینید که انگار انقلابی رخداده. آلان تعداد زنانی که نظرات خودشان را یا نوع پوشش خودشان را آزادانه انتخاب میکنند نسبت به ده سال پیش غیرقابل مقایسه است. تعداد بسیار زیادی از زنان بهخصوص زنان معلم به بحث پوشش اختیاری باور دارند و به اشکال مختلف در برابر پوشش اجباری مقاومت میکنند. آنها شاید نتوانند پوشش رسمی مدرسه را پس بزنند، ولی خارج از مدرسه، میبینیم که همانطور که دوست دارند زندگی میکنند و همین سبک زندگی و سبک پوشش روی دانشآموزان آنها و حتی همکاران مرد و کل جامعه تأثیر بهسزایی گذاشته و میگذارد.
در نظام آموزشی ما انتخاب مدیر و معاون از بالا به پایین است و افراد بسیار محافظهکار که بهنوعی وفاداری خودشان را ثابت کردهاند به مدیریت میرسند و این مدیران و معاونان پیادهکننده همان سیاستهای سرکوبگرانه نسبت به زنان و دختران هستند. بهواسطه آنکه فضای مدرسه اکثراً دست این تیپ افراد است که مانع آن رشد و شکوفایی و آزادی و تفکر انتقادی در مدرسه میشوند، ما خیلی فاصله زیادی با وضعیت مطلوب به لحاظ برابری جنسیتی داریم. البته به این معنا نیست که معلمان مردی هم که اینهمه فشار رویشان نیست از خانمها خیلی جلوتر باشند، نه همین مشکلات، یعنی عدم آگاهی و شناخت در بین ما مردان نیز وجود دارد و باید یک تلاش همگانی انجام دهیم که شرایط را تغییر دهیم.
شیوههای اعتراض در جنبش معلمان
یکی از ویژگیهای جنبش معلمان بهکارگیری تنوعی از ابتکارات برای شکلدهی به اعتراض است. بهخصوص از سال ۹۳ به بعد شاهد اقدامات متنوعی از سوی کانونهای صنفی معلمان بودیم. سبککارهای مختلف درون جنبش به چه شکل است و چطور سازماندهی میشود؟ آیا تاکنون با چالشی هم در این زمینه مواجه بودهاید؟
شما درست اشاره کردید، طی سالهای گذشته ابتکارات خارقالعادهای از معلمان داشتیم. از تشییعجنازه سمبلیک تابوت آموزش و پروش تا تبدیل کردن یک مطالبه و بیانیه به شعر -که تأثیرگذاری آن از یک بیانیه رسمی بیشتر است. بسیاری از شعرها هم توسط زنان معلم سروده شده که اشعار خوبی را هم نوشتند.
در مورد این ابتکارات لازم است بگویم درست است که شورای هماهنگی نقش رهبری را در صدور فراخوان دارد ولی تقریباً هیچ دخالتی در نوع اجرا و سازماندهی نمیکند و این وظیفه تشکلهای صنفی و فعالان صنفی در هر منطقه است. مثلاً در شیراز پانزده هزار معلم در تجمع شرکت میکنند و خون از دماغ کسی نمیآید و به این باشکوهی هم تجمعشان برگزار میشود نتیجهی این امر است که در آنجا یک انجمن صنفی وجود دارد. فعالان معلمان در آنجا دورهم جمع میشوند و برای تکتک مسائل باهم برنامهریزی میکنند. در استان کهگیلویه و بویراحمد اصلاً تشکل فعال نداریم ولی میبینیم در آنجا هم چقدر منظم این تجمع صورت میگیرد و معلمان با خلاقیت از طراحی پوستر گرفته تا استفاده از شعرخوانی و …، هم به کارهای تبلیغی-تهییجی که قبل از تجمع نیاز است، هم کارهایی که در حین تجمع نیاز است و هم کارهایی که بعد از تجمع لازم است را انجام میدهند. بخشی از این کار مستندسازی است. البته مشکلی که داریم این است که در این بخش مستندسازی خیلی قوی نیستیم.
درباره سبک کارها باید بگویم که ما در مسیر مطالبهگری تنها نیستیم و بهجز ما افراد و گروههای مختلفی هستند که مطالبهگری میکنند و سبککارهایشان با ما متفاوت است. با توجه به مکانیسمی که از سبککار شورایی ارائه دادم میشود این سبککارها را از هم تفکیک کرد و تفاوتهایشان را درک کرد. یک سبککار مبتنی بر فرد است به این صورت که افرادی پیدا میشوند و در شرایطی که نارضایتی زیاد است با تلاش و فعالیت فردی میتوانند بر جمعی تأثیرگذار باشند. منتها ادبیات این سبککارِ فردگرایانه به دو صورت است. یک گروه افراد ماجراجو هستند که با ادبیات رادیکال و تند میتوانند عدهای را دور خود جمع کنند. این افراد اغلب وقتی از طرف نیروهای امنیتی تهدید میشوند عقبنشینی میکنند و حتی ممکن است ضد جنبش عمل کنند. عدهای هم با استفاده از ادبیات خاص، معلم را در موضع مظلوم قرار میدهند و آنها هم میتوانند عدهای را دور و بر خودشان جمع کنند و میکوشند از طریق نامه و التماس به این وآن مسئول مشکلات را حل کنند در موقعی که جنبش جدی میشود اینها مانند کف روی آب محو میشوند. این سبککار ماندگاری ندارد و درنهایت ضد تشکیلات و کار جدی است.
یک سبککار دیگر متعلق به افرادی است که هر نوع حرکت و کنش میدانی را یک حرکت رادیکال و غیر دموکراتیک و غیرمسالمتآمیز میدانند. این تیپ افراد از کلمه مسالمتآمیز درک درستی ندارند. آنها فکر میکنند تنها کار مسالمتآمیز این است که بنشینند پشت کامپیوتر، تبلت یا گوشیشان و مطالب را لایک کنند و برای نمایندهها اساماس بفرستند. آنها فکر میکنند همه مشکلات را قادر هستند به این شکل حل کنند. آنها بهشدت این ظرفیت را دارند که به یکی از جناحهای سیاسی حاکم بچسبند. این گروهها در دوران اوج کرونا دست بالا را داشتند. آنها بعضیاوقات گروههای سیصد چهارصدنفرهای را -که البته شائبه فیک بودن اعضایشان هم هست- ایجاد کردند و سروصدای زیادی به پا کردند، ولی خب دیدیم که راه بهجایی نبردند و حتی بخشی از معلمان آنان را به چشم کسانی که به آنها خیانت کردند و وقت آنها را کشتند نگاه میکنند.
سبککار دیگر، سبککاری است که تشکلهای سیاسی وابسته -حالا تا این موقع وابسته به اصلاحطلبان- منتسب به معلمان دارند. آنها تنها راه برآورده شدن مطالبات را لابیگری و دادن و گرفتن امتیاز میدانند اما تا به امروز موفق نشدند یک گام مشخص و معینی برای معلمان بردارند. در دولت روحانی این تشکلهای سیاسی وابسته هر موقع اراده میکردند با معاون رئیسجمهور، نوبخت که نقش ویرانکنندهای در نظام آموزشی و بحث بودجه داشته، قرار میگذاشتند. آنها دهها جلسه با نوبخت گذاشتند. ولی اگر از این تشکلها که انجمن اسلامی معلمان، مجمع اسلامی فرهنگیان و سازمان معلمان است بپرسیم دستاورد شما چه بوده، هیچ دستاورد ملموس و قابلارائهای ندارند. سریع هم این برچسب را به ما میزنند که حرکتهای میدانی شما ساختارشکنانه است و زمینه سرکوب را فراهم میکنند.
آنها طی سالهای گذشته علیه معلمانی که در حال مطالبهگری بودند بیانیه دادند یا شعار انحرافی نظام معلمی (مطالبه مطرحشده از سوی سازمان معلمان ایران که تریبون آن صدای معلم است) که یک ساختار عمودی غیر دموکراتیک وابسته است را در مقابل شعار اصلی معلمان که تشکلیابی مستقل است، تبلیغ و ترویج میکنند و سعی دارند خواسته یا ناخواسته روی مطالبات صنفی تأثیر منفی بگذارند. البته در بین اعضای این تشکلها ممکن است افراد خوبی باشند، اما بحث من در مورد موضع سازمانی این تشکلهاست. در ۸ سال دولت روحانی این تشکلها یکبار هم به عملکرد دولت اعتراض نکردند و امروز [در دولت رئیسی] یک ژست اعتراضی و موضع دیگر میگیرند، اما دریغ از گام عملی. آنها امروز بیشتر علاقهمند هستند از طریق توئیت زدن مسئولان را نصیحت کنند و نسبت به عملکرد دولتهای همسو با خود مانند دولت خاتمی و روحانی پاسخگو نیستند.
وقتی صحبت از تشکلهای وابستهی اصلاحطلبان میکنم، به معنای بهتر بودن تشکلهای اصولگرا نیست. آنها در دولت روحانی چندان بروزی نداشتند، اما از این به بعد احتمالاً شاهد ظهور آنها نیز خواهیم بود. آنها هم سبککارشان به همین شکل است، گرفتن پستها در ادارات، وزارتخانه و از این طریق تأثیرگذاری بر کل نظام آموزشی بدون پاسخگویی به بدنه معلمان. این جریانات سیاسی وابستهی اصلاحطلب/اصولگرا یکی از مخاطرات تشکلیابی صنفی و در تضاد با آن هستند و خوشبختانه در بدنهی معلمان هم پایگاهی ندارند. البته معلمان جدای از جامعه نیستند و مردم ایران در دی 96 تکلیف خود را با شعار تاریخی اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا مشخص کردند.
سبککاری که در تشکلهای صنفی و شورای هماهنگی وجود دارد، مبتنی بر تصمیم جمعی و رهبری جمعی است. علاوه بر آن شورای هماهنگی خود را محدود به یک روش خاص مثل تهیه پتیشن، راهاندازی کمپین درباره یک موضوع، نامهنگاری، مذاکره یا حتی تحصن و تجمع نمیکند. بلکه بهواسطه تجربه بیستساله خود و به پشتوانه تجربه جهانی که در پشت سر دارد، تلفیقی از تمام روشهای گفتگو، مذاکره، نامهنگاری و حرکتهای میدانی را در دستور کار قرار میدهد. تا اینجایی که ما تجربه کردیم هم سال ۹۴ که حقوق معلمان در دو مرحله زیاد شد و هم امسال که بالاخره رتبهبندی به این صورت ناقص تصویب شد، نتیجهی فشار میدانی بوده است. گرچه دولت میکوشد به خاطر اعتراضات امتیاز ندهد گویی نگراناند رعیت زیادهخواه شود.
مطالبهگری در انحصار هیچ فرد و گروهی نیست، ما نماینده تمام معلمان ایران نیستیم بلکه نماینده بخش اعظمی از معلمان هستیم که نسبت به شورای هماهنگی سمپاتی دارند و به فراخوانهای آن پاسخ مثبت میدهند و پای این خواستهها حاضرند حضورداشته باشند و هزینه بدهند. مثلاً وقتیکه اعتراضات بالا میگیرد، اولین اقدام از سوی حکومت این است که یا فعالان صنفی را دستگیر میکند، یا پروندههای باز را به جریان میاندازد یا احکام صادرشده را اجرا میکند. خب انتظار میرود با گسترده شدن سرکوب فعالان، معلمان بترسند و عقبنشینی کنند. ولی در این دور جدید از اعتراضات هرچقدر بیشتر سرکوب شدیم، حمایت بیشتری از بدنه معلمان گرفتیم. معلمان معترض در روز ۲۲ آذر، بیش از همه شعار «معلم زندانی آزاد باید گردد» را سر دادند.
تهدیدها، موانع و مقاومتها
شیوههای سرکوب حکومت در مقابله با جنبش معلمان به چه شکل بوده؟ واکنش شما نسبت به آن چگونه بوده؟
بهتناسب اینکه ما چه سبککاری را در پیش میگیریم، مواجهه حکومت با ما متفاوت است. اولین کاری که تا حالا انجام داده این بوده که تا توانسته تشکلیایی صنفی مستقل را به اشکال مختلف سرکوب کرده. یکی از این اشکال سرکوب، موازیسازی است. آلان همین بحث نظام معلمی اگر محقق شود شبیه نظام پرستاری است، یک ساختار مثلاً صنفی است که از بالا به پایین است و میدانیم که در ایران و دنیا این شکل از نظام صنفی نتیجهای نداشته و در خدمت قدرت بوده است. بهخصوص در ساختار آموزشوپرورش ما که یک ساختار دولتیِ رانتی است این شکل از تشکلهای از بالا به پایین مثل سازمان معلمان فقط ایجاد رانت و فساد میکند و دربردارنده امتیازهایی برای افراد خاص است.
یک مخاطره دیگر، از جانب تشکلهای سیاسی وابسته است که وقتی در قدرتاند سعی میکنند با ترجیح منافع حزبی و سیاسی مسیر مطالبات را منحرف کنند مثل کاری که نوبخت-کمیجانی با بازنشستگان کردند وقتی هم میبینند از قدرت سیاسی کنار گذاشته شدند یا بازی داده نمیشوند بهظاهر به کار صنفی روی میآورند. ولی به دنبال منافع سیاسی خودشان هستند و منافع جناحی-باندی خودشان را به منافع صنفی ترجیح میدهند. پارها هم این را گفتهاند و حتی در مراحلی این تشکلها علیه تشکلهای صنفی مستقل بیانیه دادهاند. آنها محدود به یک جناح نیستند بلکه در میان آنها هم وابسته به جناحهای اصولگرا و هم اصلاحطلب هست. فقط تفاوت این است که اصولگراها ادعای آزادی و دموکراسی ندارند ولی اصلاحطلبها این ادعا را دارند ولی خروجی عمل آنها علیه تشکلهای مستقل است.
یکی دیگر از اشکال سرکوب این است که امکان دارد از افراد نفوذی استفاده کنند و بخواهند حرکت یا تشکیلات را منحرف کنند. ما بهواسطهی اینکه فعالیتمان علنی و شفاف است، از این زاویه خیلی کم لطمه میخوریم چون چیزی برای پنهان کردن نداریم.
یکی دیگر از مخاطرات این است که اجازه نمیدهند مجامع ما برگزار شود و تشکلها خود را بازسازی کنند. البته ناگفته نماند فعالان ابتکاراتی دارند عنوان نمونه در مریوان و سقز انجمنهای صنفی خودشان مجمع برگزار کردند امسال هم اعضای «انجمن صنفی معلمان استان فارس» با هزینه خود فضایی را اجاره کردند و نماینده شورای هماهنگی هم در آنجا حاضر شد و انتخابات یک استان زیر نظر شورا برگزار شد. بهاینترتیب معلمان نشان دادند که تا ابد نمیتوانند منتظر مجوز وزارت کشور بمانند و انتخابات خود را برگزار کردند.
بهجز این موارد ما شاهد سرکوب مستقیم فعالان و سازماندهندگان و افراد اثرگذار در تشکلهای صنفی هستیم. از بدیهیترین اشکال سرکوب، تحتفشار قرار دادن توسط وزارتخانه از طریق حراستها، گزینش و … است. البته آگاهی فعالان صنفی در برابر اینگونه فشارها بالاست و خیلی خوب میتوانند از خودشان دفاع کنند بهطوریکه نیروهای وزارتخانه نمیتوانند در برابر استدلال آنها بایستند. به همین دلیل امکان دارد تندتر برخورد کنند، معلم را تبعید کنند یا بهصورت موقت از کار معلق کنند که بارها این برخوردها را کردهاند. اگر این مواجهه اثربخش نباشد، نیروهای امنیتی افراد را دستگیر میکنند، پروندهسازی میکنند، به آنها حکم میدهند، حکم را اجرا میکنند و توسط رسانههایی که در اختیار دارند، کنش صنفی معلمان را امنیتی جلوه میدهند تا زمینه صدور احکام سنگین فراهم شود. در برخی موارد معلم را اخراج میکنند و در برخی موارد هم تلفیقی از این فشارها را بر معلم تحمیل میکنند.
چیزی که ما بارها در بین گفتگوهای معلمان میشنویم این است که جنبش معلمان قائم به فرد نیست و نشانه آن را همینجا میتوان دید. با این حجم از دستگیری و اخراج، شاهد آن هستیم که جنبش به مسیر خودش ادامه میدهد. امکان دارد فراز و نشیب پیدا کند، کند شود، کمی به عقب برگردد، ولی بالاخره روبهجلو حرکت میکند.
شما که درباره نوع سرکوبها پرسیدید جا دارد به نکتهای در همینجا اشارهکنم. بعضیاوقات این سرکوب پیچیده صورت میگیرد. مثل سناریویی که در حال حاضر در جریان است، یک رسانهای مطلبی را از زبان یک معلم علیه تشکل صنفی منتشر میکند مثل حملهای که صدای معلم در واکنش به تحصن و تجمع معلمان به شورای هماهنگی وارد کرد و شورا را متهم کرد که فضای مدرسه و دانشآموزی را برای اهداف خودشان گروگان گرفتهاند. وقتی وارد سایت صدای معلم میشوی کلی گزارش و مقاله درباره وضعیت معلمان دارد و اسم آنهم صدای معلم است و برخی فعالان صنفی هم در آنجا مطلب مینویسند. همین مطلب خوراک مشرق نیوز میشود و بولتن علیه شورای هماهنگی درمیآورد. مشرق نیوز فعالان صنفی زندان رفته و شناختهشده را با القاب شرور و اغتشاشگر خطاب میکند و بعد حکم صادر میکند که باید با این افراد برخورد صورت گیرد. روز بعد کیهان همسو با مشرق نیوز یک بولتن علیه تشکل رسمی و قانونی شورای هماهنگی منتشر میکند و عنوان گروهک را به این تشکل و کانونهای صنفی میزند و زمینهسازی سرکوب را فراهم میکند. روز بعد روزنامه جوان که بازهم همسو با آنهاست به میدان میآید و به معلمان حمله به حمله میکند بدون اینکه به خواستههای معلمان اشاره کنند. کسی هم نیست از آنها بپرسد آنها که ۱۴ سال است قانون همسانسازی و ۱۰ سال قانون رتبهبندی را اجرا نکرده و امنیت روانی معلمان و جامعه را برهم زدهاند یا شما که تشویش اذهان عمومی میکنید باید محاکمه شوید یا معلمی که خواهان اجرای قانون است؟
وقتی این زمینهسازی سرکوب فراهم میشود، اخبار صداوسیما بهجای پوشش واقعی اعتراضات، جمعیت ۴۰ نفره از یک شهر کوچک را بهعنوان جمعیت معترضان نشان میدهد و طوری القا میکند که معلمان زیادهخواه هستند و با افرادی مصاحبه میکند که میگویند اگر حقوق معلم زیاد شود تورم در جامعه زیاد میشود. همه این روند فضاسازی برای سرکوب تشکلهای معلمان است. در همین حین میبینیم که احکام قضایی آقای اصغر امین زادگان، محمود ملاکی و لطیف روزیخواه صادر میشود یا دادگاه من برگزار میشود عزیز قاسمزاده احضار میشود و تعداد زیادی معلم احضار میشوند و درنهایت حکم دبیر کل کانون تهران را اجرا میکنند همه این برخوردها را باید باهم برای به عقب راندن جنبش معلمان تحلیل نمود.
بنابراین یک هماهنگی برای خاموش کردن صدای معلمان وجود دارد؛ اما این جنبش به افراد که قائم نیست حتی به عقیدهی من به شورای هماهنگی هم قائم نیست. اگر همین شورای هماهنگی سرکوب شود، اگر این افراد معترض زندانی یا بهنوعی خانهنشین شوند شکی ندارم که معلمان راه جدید پیدا میکنند و ساختار جدید ایجاد میکنند. شورای هماهنگی و کانونهای صنفی بحرانهایی مثل سرکوب سالهای ۸۵، ۸۸، ۹۴، ۹۶ را سپری کردهاند، بسیاری از لیدرها و سازماندهندگان آنها زندان رفتند یا منتظر احکامشان هستند، اما تشکیلات به حیات خود ادامه داده و هنوز پابرجاست. هر برخوردی در هر سطحی صورت بگیرد امکان دارد شورای هماهنگی زمین بخورد ولی جنبش راه اعتلای خودش را پیدا میکند و پرچم مطالبهگری بر زمین نمیافتد. چون در مسیری قرارگرفته که حامل یک آگاهی صنفی است و این آگاهی صنفی در تجمعات و تحصنات بهخصوص در شش ماه گذشته عینی و مادی شده و اصلاً نمیشود چشم بر این توانمندی جنبش بست.
بهغیراز سرکوبهای حکومت چه موانع و مشکلاتی در سطح جامعه داشتید؟
اصلیترین مشکل فضاسازی علیه معلمان و سانسور اخبار ما توسط رسانهها، حتی روزنامههایی که خود را حکومتی نمیدانند ولی اینجا نشان میدهند که چقدر وابسته هستند و وجدان کاری ندارند تا جایی که سعی میکنند سایر اقشار اجتماعی را علیه معلمان قرار دهند اما معلمان در دام این تقابل نمیافتند.
یکی از این مشکلات نحوه مواجهه اساتید دانشگاه با مطالبه رتبهبندی معلمان بود. طبق قانون یکی از خواستههایی که معلمان داشتند این بود که رتبهبندی حداقل هشتاد درصد حقوق اعضای هیئتعلمی دانشگاه بهصورت متناظر باشد که پیشازاین توضیح دادم. واکنش جامعه دانشگاهی به این مطالبه خیلی عجیب بود. تشکیلات آنها به نام «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی اعضای هیئتعلمی دانشگاهها پژوهشگاههای ایران» با این استدلال که کار ما پژوهشی و کار معلمان آموزشی است شروع به نامهنگاری با مجلس و وزیر علوم کردند که چرا میخواهید معلمان را با ما رتبهبندی کنید و چرا میخواهید از کلمهای مثل استادیار معلم یا دانشیار معلم استفاده کنید. البته میگفتند حقوق معلمان را زیاد کنید ولی از این القاب که معانی خاصی دارند استفاده نکنید. اصلاً به این موضوع دقت نکرده بودند که روح رتبهبندی ازیکطرف بحث حقوق و مزایاست و از طرف دیگر بحث منزلتی است. ما معلمان فکر نمیکنیم که اگر به ما استادیار معلم بگویند جایگاهمان بالا میرود. جایگاه ما زمانی بالا میرود که شأن و منزلت ما حفظ شود و حقوقشان یکسوم خط فقر زندگی نباشد و بتوانند در تصمیمسازیهای مربوط به خودشان و دانشآموزانشان مشارکت کنند.
البته لازم به ذکر است که این تشکل دانشگاهی منفعل است و جرئت نمیکنند به ساختار ایدئولوژیک دانشگاه اعتراض کنند. یا وقتی استادی از دانشگاه اخراج میشود قدرت بسیج کردن در حمایت از او را ندارند. آنها بدون آنکه بیایند نتیجه عملکرد خودشان را پاسخ بدهند، برخلاف کارگران و سایر زحمتکشان که در حمایت از معلمان ایستادند، برای خودشان منزلت خاصی قائل شدند و سر واژهها رتبهبندی را به چالش کشیدند. ایکاش بهجای حساسیت بر رتبهبندی، توان این را داشتند که از حقوق صنفی خودشان هم دفاع کنند و وقتی به خاطر مسائل ایدئولوژیک یکی از اساتیدشان اخراج میشود انقدر ادبیات تسلیمطلبانه نداشته باشند. آنها نشان دادند بهجز مسئله حقوق خودشان که اکنون دو سه برابر همردیفانشان در آموزشوپرورش است، متأسفانه دغدغهی دیگری ندارند. درجایی که نمایندگان بخش اعظمی از اساتید دانشگاه چنین رویکردی دارند، میبینیم که چطور دانشگاه بیشتر از قبل پولی و تبدیل به بنگاه میشود و این اساتید جرئت دفاع از دانشجویان و اساتید منتقد را هم ندارند. این مسئله نشان میدهد که چقدر وابستگی میتواند در داشتن روحیه آزادگی تأثیر منفی بگذارد.
دستاوردها و چشمانداز جنبش معلمان
دستاوردهای مقاومتها و اعتراضات جنبش معلمان چه بوده و چشمانداز آن را چگونه میبینید؟
یک مورد اینکه تا همینجا هم نتیجه اعتراضات را درزمینهی رتبهبندی مثبت میدانم. نباید این دستاوردهای کوچک را دستکم گرفت. البته نباید این باعث شود که از خواستهی اصلی خود عقب برویم. مورد دیگر اینکه دستاورد تنها مادی نیست، بعضیاوقات دستاوردهایی است که برای جنبش سرمایه اجتماعی و فرهنگی ایجاد میکند. شکلگیری این شبکه گستردهای که در این سه ماه اخیر ایجادشده و قبل از کرونا وجود نداشت، یک دستاورد مهم و امیدبخش است.
بهاینترتیب دستاوردها متنوع است و هرکدام را باید از همان زاویه بررسی کرد. اگر به لحاظ تشکلیابی بخواهیم ببینیم شورای هماهنگی در هیچ دورهای بهاندازه امروز با معلمان پیوند نداشته است. اگر در بحث آزادی معلمان زندانی و حقوحقوق آنها را در نظر بگیریم، در هیچ زمانی مثل حالا معلمان زندانی به این اندازه موردتوجه بدنه معلمان و بهتبع آن جامعه نبوده. اگر از بعد نقش و مشارکت زنان بخواهیم ببینیم در هیچ دورهای تا به این اندازه سطح مشارکت بالا نبوده و قطعاً معلمان زنی که اینطور میدانداری میکنند در انتخابات بعدی در مجامع عمومی به هیئتمدیرهها راه پیدا میکنند و تأثیر میگذارند. وقتی آنها وارد شوند حتماً دیدگاههای زنانهی خودشان را که مبتنی بر برابری جنسیتی است را در تصمیمگیریها دخالت میدهند. این دخالتگری دستاورد بسیار مثبت خواهد بود. ما در هیچ زمانی تا به این اندازه حمایت دانشآموزانمان را نداشتیم. معلمان بهواسطه حمایت دانشآموزان و والدینشان در گام بعدی باید مطالبات دانشآموزان خود را به مطالبه اصلی تبدیل کنند.
بنابراین دستاوردها متکثر و در ابعاد مختلفی بوده است؛ اما اینکه ما چقدر میتوانیم این دستاوردها را ارتقا دهیم به عوامل بسیار زیادی بستگی دارد. یک سری عوامل درونی است و به ما (تشکلها و فعالان صنفی) برمیگردد که چگونه با استفاده از ظرفیت ایجادشده، این دستاوردها را ارتقا بخشیم. یک سری عوامل هم بیرونی است که چطور بتوانیم بر عوامل بیرونی غلبه کنیم. ازجمله اصلیترین عامل و مشکل بیرونی که ما در شکلگیری آن نقش نداریم، رویکرد امنیتی کردن مطالبات صنفی و سرکوب توسط نهادهای امنیتی است.
در پایان چه نکتهای را میخواهید مطرح کنید؟
به نظر من اولاً معلمان نسبت به این دستاوردها نباید مغرور یا قانع شوند بلکه باید در جهت ارتقای آن بکوشند. دوم اینکه از این نگاهی که هنوز در بین برخی از فعالان صنفی وجود دارد که امر صنفی را امر معیشتی صرف خود میدانند عبور کنند و نگاه جامعتر به امر صنفی داشته باشند. نمیتوانیم امر صنفی را جدا از امر سیاسی بدانیم. کما اینکه بالاترین سطح کنشگری، کنش سیاسی آگاهانه است.
نکته بعد اینکه معلمان باید قدر حمایتهای اجتماعی خود را بدانند و تا میتوانند سر مسائل عینی و ملموس با سایر اقشار اجتماعی پیوند برقرار کنند. تاکید من بر عینی و ملموس بودن است. چون ممکن است یک فعال صنفی معلم یا یک فعال دانشجویی یا کارگری دست اتحاد به هم دهند و این را تعبیر به اتحاد معلمان و کارگران کنند. درحالیکه این اتحاد ربطی به بدنهی کارگری و معلمان نداشته باشد. زمانی میتوانیم از اتحاد اقشار اجتماعی صحبت کنیم که بدنهی اجتماعی آنها از همدیگر حمایت کنند. من این پیوند را میتوانم در میان دانشجویان و معلمان ببینم ولی آنطور که شایسته است متأسفانه معلمان نه توانستهاند با بدنه کارگری، با مطالبهگران زن یا محیطزیستیها و سایر جنبشها ارتباط برقرار کنند.
به نظر من در این زمینه وظیفه ما معلمان سنگینتر است. کارگری که کار میکند با ما سر تشکلیابی مستقل یا دستمزد وجه مشترک دارد ولی ما بر سر مطالباتی مانند آموزش رایگان با همه فعالان از کارگری تا زنان مطالبهی مشترک داریم. در رابطه با آموزش باکیفیت و عادلانه و غیرتبعضآمیز به لحاظ جنسیتی میتوانیم با تمام اقشار اجتماعی پیوند برقرار کنیم و این به معنای همان مرجع بودن گروههای اجتماعی معلمان است.
در آخر، اگرچه تحمیل سیاستهای ریاضتی در معلمان و واداشتن آنها به داشتن شغل دوم و سوم، منزلت و جایگاه معلم را خدشهدار کرده است، ولی هنوز یکی از اصلیترین گروه اجتماعی مرجع در جامعه هستند؛ بنابراین چه ما بخواهیم یا نخواهیم این رسالت اجتماعی بر دوش ما است که در تغییر و تحولات آتی باید نقش اجتماعی و فرهنگی خودمان را ایفا کنیم. در عین اقرار به راههای نرفته و نقاط منفی، باید به این اذعان کرد که هیچ جنبش اجتماعی در حال حاضر بهاندازه جنبش امروز معلمان متشکل، سازمانیافته و دارای برنامه و هدف مشخص نیست، ضمن احترام به تمام فعالان حوزههای دیگر، آنها میتوانند از این تجربه درس بیاموزند. درنهایت، اگر کسانی که خارج از جنبش معلمان هستند یک خوانش انتقادی از حرکات معلمان داشته باشند آنهم میتواند به بالندگی جنبش معلمان کمک کند. انتقال تجربه و نقد دوطرفه میتواند به کلیت فضای انتقادی جامعه کمک کند و به تحقق آزادی و برابری در جامعه و دگرگون کردن ساختارهایی که مانع تحقق این دو آرمان انسانی هستند منجر شود.
بسیار ممنونیم از فرصتی که برای این گفتگو در اختیار ما گذاشتید.
تهیه و تنظیم: جلوه جواهری