بیدارزنی: فیلم «مستانه» ساخته محمدحسین فرحبخش، که این روزها در سینماهای محدودی در کشور به نمایش درآمده است؛ فیلمی است با موضوع «تجاوز به عنف».
مستانه صدر، بازیگر مشهوری که مورد تجاوز خسرو، معلم پیانوی خواهرش قرارگرفته است، باوجود هشدار و برحذر داشتن اطرافیانش، تصمیم میگیرد از خسرو شکایت کند و یا به قول خودش از روح و جسم تحقیر شدهاش دفاع کند. دوستان و آشنایان مستانه به او هشدار میدهند که این شکایت چه عواقبی برای مستانه به دنبال خواهد داشت. وکیلش به او میگوید که احتمال بردشان در این پرونده در دادگاههای کشور نزدیک به صفر است. فرهاد مردی که قصد ازدواج با مستانه را دارد به او میگوید «نباید کثافتی که ببار آمده را هم زد تا بویش همهجا را بردارد». اما مستانه تصمیم خودش را گرفته است. مستانه میگوید که میخواهد «این کثافت را هم بزند تا بویش دنیا را بردارد». مستانه از خسرو به علت تجاوز شکایت میکند.
داستان مستانه، تیتر یک خبرگزاریها و روزنامههای داخلی و خارجی میشود. دادگاه تشکیل میشود. اما در دادگاه خبری از دلجویی و حمایت از زنی که قربانی خشونت شده است و با صورت و بدنی زخمی مقابل قاضی دادگاه نشسته است، نیست. مستانه در دادگاه توسط وکیل خسرو در برابر قاضی مدام تحقیر میشود. پوشش مورد نقد قرار میگیرد. گویی دادگاه برای محاکمه مستانه تشکیل شده است نه خسرو. مستانه مجرم است چون به گفته وکیل خسرو، پوشش مناسبی ندارد. چون مردی غریبه را به خانهاش راه داده است. چون شغلش به ادعای آقای وکیل، با عرف جامعه منافات دارد. مستانه در انتهای جلسه، از قاضی دادگاه با صورتی که هنوز از ضربات مشت و لگد خسرو کبود است، تنها عدالت را طلب میکند. حکم دادگاه صادر میشود اما خبری از عدالت نیست مستانه مانند هزاران زن قربانی تجاوز در ایران، قربانی بیعدالتی قانونی میشود که در آن زن همیشه متهم ردیف اول است و انگشت اتهام قانون و جامعه به سمت او نشانه گرفته شده است.
خسرو بر طبق حکم دادگاه از اتهام تجاوز به عنف تبرئه میشود. بازنده دادگاه مستانه است که مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته است. مستانه به علت داشتن روابط نامشروع شلاق میخورد. ممنوع الکار میشود و حتی از سوی فرهاد مردی که ادعای دوست داشتنش را داشته است طرد میشود.
داستان زندگی مستانه داستان ناآشنایی نیست. کم نیستند زنانی که به دلیل نبود قوانین حمایتی از قربانیان خشونتهای جنسی در ایران، صدایشان در هیاهوی شعارهای عدالت محورانه و قانونمدارانه گم میشود و شکایت روح و جسم خشونت دیدهشان بهجایی نمیرسد. مستانه بعد از دادگاه مانند هزاران زن خشونت دیده که قانون به آنها پشت کرده است، با تهدید و ارعاب فرد متجاوزش روبرو میشود. خسرو که دیگر هراسی به دل ندارد، آزادانه مستانه را تعقیب میکند؛ با اسید و چاقو تهدیدش میکند و مستانه بیپناه و خسته از قانون و جامعهای که طردش کرده است، به گوشه انزوای خود میخزد و از آنها دوری میکند.
فیلم «مستانه» که تا آستانه توقیف هم پیش رفته است و این روزها با کمترین تبلیغات شهری و تلویزیونی به نمایش درآمده است؛ تصویر زندگی زنان خشونت دیدهای است که قانونی برای حمایتشان وجود ندارد. زنانی که نه التیامی برای روح و جسم آزاردیدهشان از سوی قانون وجود دارد نه در بیشتر مواقع از سوی جامعه و خانواده. زنان خشونت دیدهای که در بسیاری از موارد محکومند و باید، بار رنجی که متحمل شدهاند را بهتنهایی به دوش بکشند.
کارتان عالى ست