در این مصاحبه با شهناز اکملی، از چگونگی مسیر دادخواهی فرزندش، ارتباط با دیگر مادران دادخواه ۴۳ سال گذشته و انتظار او از سایر مردم و فعالان مدنی به گفتگو پرداختیم.
بیدارزنی: در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸، بیش از ۱۰۰ تن از معترضین با ضرب گلولهی نیروهای امنیتی، کُشته و صدها تن دیگر نیز بازداشت شدند. همانگونه که ردیف احکام حبس و پروندهسازیهای امنیتی علیه معترضان، به سال ۸۸ محدود نماند، آمار جانباختگان نیز مختص این سال نبود. مجموع جانباختگان در اعتراضات خیابانی ۲۵ خرداد ۸۸، ۳۰ خرداد ۸۸، جانباختگان در پی شکنجه در بازداشتگاهِ کهریزک، عاشورای ۸۸، ۲۵ بهمن ۸۹ و ۱ اسفند ۸۹، همچنین قتل دو پزشک کهریزک (دکتر رامین پوراندرجانی در ۱۹ آبان ۸۸ و دکتر عبدالرضا سودبخش در ۳۰ شهریور ۸۹، که حاضر به انکار شکنجههای اعمال شده علیه بازداشتشدگان در کهریزک و شهادت دروغ، علیه آنان نشدند)، حاکی از آن است که سرکوب تمامقدِ تمامی طیفهای نیروهای معترض در ۸۸، فقط به یک جریان اعتراضی علیه نتیجهی انتخابات، محدود نمیشد.
حالا، اگر به موازات ۴۳ سال گذشته، به روند دادخواهی مادران هر ۴ دهه نظری بیافکنیم، درخواهیم یافت که «جنبش مادران پارک لاله» و سایر مادران دادخواه ۸۸، نقطهی اتصالی مهم در تکامل جنبش مادران دادخواه از خاوران تا آبان و پس از آن است.
یکی از مادرانی که طی این دهه، با تحمل هزینههای زندان و پروندهسازیهای امنیتی، قدم در مسیر دادخواهی گذاشت، «شهناز اکملی» مادر جاویدنام «مصطفی کریمبیگی»است. مصطفی کریمبیگی (متولد ۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۲ – جانباخته ۶ دی ۱۳۸۸ در تظاهرات عاشورا) با اصابت گلوله، جان خود را از دست داد.
شهناز اکملی در روند دادخواهی فرزند خود، با بازداشت، تحمل حبس در زندان اوین و مورد اخیر هجوم ماموران امنیتی به منزل و پروندهسازی علیه مریم کریمبیگی، دختر خود مواجه بوده است. شهناز اکملی، نخستینبار در ۶ بهمن ۹۵ در محل کار خود، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و در ۳۰ بهمن ۹۶ با قرار وثیقه، آزاد شد. وی در ۲۵ دی ۹۸، جهت تحمل حبس، راهی زندان اوین شد…
در این مصاحبه با شهناز اکملی، از چگونگی مسیر دادخواهی فرزندش، ارتباط با دیگر مادران دادخواه ۴۳ سال گذشته و انتظار او از سایر مردم و فعالان مدنی به گفتگو پرداختیم.
همچنین بخوانید: ما از مادران داغدار به مادران آبان و پس از آن به مادران دادخواه تبدیل شدیم
خانم اکملی عزیز، چه مدت بعد از جان باختنِ جاویدنام «مصطفی کریمبیگی» با دیگر مادران دادخواهْ ارتباط گرفتید؟
«چهلم فرزندم» بود که مادران دیگر را شناختم و بعد از آن، پیوند عمیقی بین ما مادران ایجاد شد، در آن روزها قلبهای ما کنار یکدیگر کمی التیام مییافت…
بعد از برگزاری مراسم، از چه طریقی با مادران دیگر آشنا شدید؟
به واسطهی یک دوست به «مادران پارک لاله» متصل شدم و بعاد از آن به مادران کشتهشدگان رسیدم.
در جریان دیدار و گفتگوی مادران سوگوار و دادخواه، مطالبات زیادی مطرح میشود…پس از آشنایی با دیگر مادران، اولین خواسته شما چه بود؟
بعد از آشنایی با مادران، اولین هدفمان، «اطلاع رسانی» درباره وضعیت فرزندانمان و رساندن صدایمان به دنیا بود…
آیا این خواست، بعد از گذشت زمان، تغییر کرد؟
خواستههایمان، روند تکاملی خودش را طی کرد و بعد از رساندن صدایمان، شروع کردیم به دادخواهی. ما برای ثبت شکایت علیه قاتلان فرزندانمان، احتیاج داشتیم که اول، شکایت داخلی ثبت کنیم و این کار را هم کردیم.
دادخواهی اولینبار چگونه به جمعتان رسید؟ آیا از مادران دیگر این مطالبه را داشتید؟ در حقیقت، با مادران دادخواه که سالهای قبل و بعد از شما که فرزند/عزیزشان را از دست دادند، آیا ارتباطی داشتید؟
ارتباط ما فقط با مادران ۸۸ نبود، ما با مادران دهههای گذشته هم ارتباط داشتیم و بسیار از آنها آموختیم و دادخواهی از آن مادران به ما هم رسید.
خانم اکملی عزیز، وضعیت مادران غیر همنسل شما، چه نکتهای را به شما یادآوری میکند؟
خیلی از مادران دهه شصت، متاسفانه نتوانستند تا محاکمه قاتلان فرزندانشان را ببینند، اما بذری که برای دادخواهی کاشتهاند، باعث شده تا دادخواهی برای همیشه زنده بماند…
طی این سالها که از کشته شدن جاویدنام، مصطفی میگذرد، جمهوری اسلامی تا به امروز از چه راههایی سعی در خاموش کردن صدای شما داشته است؟
با «بازداشت» و «تهدید» و «اجرای حکم زندان»… اما من میگویم که همهی این فشارها با اینکه میتواند ترسناک باشد، ولی متوقف کنندهی دادخواهی نمیتواند باشد، فریادی که من ۱۲ سال پیش زدم، هنوز هم صدایش شنیده میشود، فریادی که مادران خاوران زدند هم همینطور. شاید که اکنون بسیاری از آن مادران زنده نباشند، اما طنین فریادی که زدند همچنان به گوش ما میرسد.
انتظار شما بهعنوان یک مادر دادخواه، از مردم یا فعالان مدنی چیست؟ آیا جنبش دادخواهی را متعلق به تمامی مردم میدانید؟
انتظارم از مردم و فعالان این است که دادخواهی را زمانی شروع نکنند که فرزندی یا عزیزی را از دست داده باشند، دادخواهی برای تمام مردم است، دادخواهیِ زندگیِ معمولیای که میتوانستیم داشته باشیم و از ما گرفتند، ستمی که به تک تک ما روا داشتند… دادخواهی برای تمام ظلمی که به همهی ما شده و باید همیشه در جریان باشد.
بعد از تشکیل گروه «مادران پارک لاله»، مادران دادخواه کشورهای دیگر از شما حمایت کردند. آیا این حمایت، دو طرفه بود و بهفکر کارهای مشترک با مادران کشورهای دیگر بودید؟
راستش من چندین کتاب در مورد مادران دادخواه کشورهای دیگر خواندهام، اما هیج وقت به این فکر نکردم که کار مشترکی انجام دهیم.
خانم اکملی عزیز، مادران آبان، دستنبدی به رنگ آبی را بهعنوان نماد دادخواهی انتخاب کردند که نمادی بینالمللی است و ربطی به هیچ جناح سیاسی ندارد. آیا شما به این حرکت پیوستهاید؟ و اگر نه چرا؟
بله من هم این نماد را دارم، اما مهمتر از هر دستبند و رنگی، نماد دادخواهی مادران، باید عکس عزیز از دست رفتهشان باشد، همان قابی که به دست میگیریم و فریاد میزنیم، نماد ماست. امیدوارم که سرانجام، دادخواهی محقق شود، من دادخواهی و برپاییِ دادگاهِ عادلانه را زمانی میدانم که دادگاهها «داخل ایران» و «با حضور مردم» و «متهمین واقعی این جنایات» برگزار شود، هر دادگاهی غیر از این، نه مردمی است و نه ربطی به دادخواهی دارد. «دادگاه واقعی»، نه با عکسهای جنایتکاران، بلکه با حضور خودشان و سوالهای مردم برگزار خواهد شد.