خشونت و تبعیض مضاعف بر زنان مهاجر کارگر

0
698

تا قانون خانواده برابر: از سال 80 به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. به گفته او زندگی در شهرستان خیلی سخت بود. همسرش به او خرجی نمی داد و در شهرستان هم کاری نبود که او بخواهد انجام دهد. حداقل در تهران می توانست نظافت کند و کمی پول در بیاورد.

48 ساله است و دارای 4 فرزند. 24 سال است که ازدواج کرده است. دختر دیگرش پا به پای او در مدرسه به عنوان خدمه کار می کند. پسرش را به مدرسه می فرستد تا حداقل او بتواند برای خودش کسی بشود و کارگری نکند. یکی از دخترانش ازدواج کرده است. با مردی که کارگر است و خیلی سخت کار می کند بی آن که بیمه باشد چون اگر فعلا حرفی از بیمه بزند اخراج می شود. خانم آمنه در مورد دختر دیگرش حرفی نزد.

همسر آمنه بسیار خشن است. او سال های زیادی ست که راننده است و هنوز خودش را بیمه نکرده است و در طی این سال ها هیچ وقت به آمنه نگفته که چه قدر درآمد دارد. سال هاست که معتاد است. 20 سال به تریاک و حالا 2 سال به تریاک و شیشه با هم. او از آمنه 5 سال کوچک تر است. وقتی پول تریاک و سیگارش توسط آمنه تامین می شود کمی آرام می شود اما این آرامش دوام ندارد و ناسازگاری را از سر می گیرد. اجاره خانه نم دار یک خوابه شان به عهده ی آمنه است. ماهی 300 هزار تومان بابت اجاره می دهد. همسر او یارانه ها را خودش می گیرد و هیچ پولی از این بابت به آمنه و بچه ها نمی دهد.

او هر روز به آمنه تهمت می زند که «تو برای کار بیرون نمی روی بلکه خانه را برای کارهای غیر اخلاقی و نامشروع ترک می کنی». این تهمت آمنه را بسیار می آزارد.

رفت و آمد همسر آمنه اصلا حساب و کتاب ندارد. معلوم نیست کی می رود کی می آید. گاهی حتی چند روز به خانه نمی آید. روزهای تعطیل که گاهی به خانه می آید اغلب بچه ها را به باد کتک می گیرد. بیش تر بعد از ظهرها بچه ها را کتک می زند، همه را کتک می زند. با هر چه که به دستش برسد؛ کمربند، استکان و گاهی با چاقو حمله ور می شود. آمنه چند باری سعی کرده تا به او برای ترک اعتیادش کمک کند اما او زیر بار نمی رود. آمنه می گوید امنیت جانی ندارد و می خواهد جدا شود اما نمی داند باید چه طور این کار را بکند چون نه سواد دارد و نه راه و چاه را بلد است در ضمن همسرش هم حاضر نیست او را طلاق بدهد. از وقتی به تهران آمده با تشویق چند تن از مشاوران آموزشی در نهضت سواد آموزی ثبت نام کرد و حالا فقط سواد نوشتن اسم خودش و بچه هایش را دارد و این که تا چند عدد بشمرد.

در شهرستان که بودند خانواده ی همسر خیلی او را تحریک به خشونت و ندادن خرجی می کردند و آمنه به همین علت دل از زادگاهش کند و به تهران آمد. همسر آمنه در بیرون از خانه خیلی خوش رو ست اما در خانه بیش ترین میزان خشونت را اعمال می کند.

آمنه 8 سال است که به عنوان نیروی خدماتی در مدارس مشغول به کار است. سال اول در یک مدرسه ی دولتی مشغول به کار بود و کارش را با حقوق 110 هزار تومان آغاز کرد. پس از مدرسه دولتی به هوای درآمد بیشتر به مدارس غیرانتفاعی آمد. با همان 110 هزار تومان کار را از سر گرفت و حالا که 7 سال می گذرد حقوقش را به 260 هزار تومان رسانده اند. آمنه 6 روز هفته ساعت یک ربع به شش در محل کارش حاضر می شود و هر چند باید ساعت 4 مدرسه را ترک کند اما گاهی تا ساعت 5.30 یا 6 می ماند تا نظافت را به پایان برساند. کار خیلی زیاد است. از وقتی آمده به این مدرسه همه کاری را به او سپرده اند از نظافت تا بارکشی. باید جعبه های سنگین شیر و غذا را از این سو به آن سو بکشد. شست و شو، نظافت سرویس های بهداشتی، پذیرایی در جشن ها و جلسات، انجام برخی از کارهای شخصی کادر مدرسه و انجام دادن هر کاری که در مدرسه روی زمین مانده به عهده ی اوست. دخترش هم 5 سال است که همراه او در این مدرسه کار می کند. 21 ساله است. یک سال است که بیمه شده. سال اول حقوقش 150 هزار تومان بود و تا چهار سال همین مبلغ را دریافت می کرد. امسال اما به او 250 هزار تومان می پردازند. ساعات کاریش مانند مادرش است. او هم در مدرسه همه کاری انجام داده است. به عنوان خدمه، کار در بوفه، کار در آشپزخانه و حالا هم که او رامسئول نگهداری از شیرخواره ها کرده اند.

آمنه می گوید شانس آوردم که وقتی به این جا آمدم از قبل بیمه بودم چون دیگر همکاران خدماتی باید تا یک سال کار کنند و بعد از آن بیمه می شوند.

مردهایی که در مجتمع مشغول به کارند خیلی بیش تر از آن ها حقوق می گیرند. به آن ها ناهار هم می دهند اما به زن ها ناهار نمی دهند. آمنه از کارهایی می گوید که مردهای نگهبان به زن های خدمه می سپارند با این که این کارها به عهده ی مردهاست و جزو مسئولیت زنهای خدمه نیست.

نوروز که می شود به نگهبان های مرد لباس می دهند و به جز آن در سال یک یا دو بار به آن ها پوشاک و بن می دهند و از سوی دیگر ساعات کاری مردها تا 4 است و بعد از آن می روند و نمی مانند. به نظر آمنه بی انصافی است که کار کمتر به همراه حقوق بیشتر و غذا به مردها تعلق بگیرد.

آمنه دوست ندارد کار کند. از وقتی کار می کند کلی درد و مرض گرفته و فقط به خانم دکتر مدرسه مراجعه می کند که به او داروهای مسکن بدهد.

کار کردن تا حدی خوب بوده که او را از صفر به یک رسانده و این موضوع برایش ناراحت کننده است که 8 سال کار کرده و هیچ استقلال مالی نداشته است. اگر بچه هایش نبودند این همه درد و رنج را تحمل نمی کرد. می ترسد اگر پشتیبانی اش را از فرزندانش دریغ کند آن ها هم مانند پدرشان آواره و بدبخت شوند.

آمنه سختی های زندگی را تحمل می کند تا پسرش کارگر نشود. او دلش می خواهد پسرش برای خودش کار کند.

{تهیه: آسمان سلیمی}