جامعه‌پذیری و یادگیری نقش‌ها

0
549

بیدارزنی: در دنیایی زندگی می‌کنیم که ارزش‌هایی همچون احساساتی بودن زنان و یا قدرتمند بودن مردان اموری بدیهی انگاشته می­شوند. مشاغل مراقبتی پرستاری و معلمی زنانه و صنعت و معدن مردانه‌اند. این‌ها ارزش‌های مردسالارانه‌ای هستند که در جوامع با شدت و ضعف‌های مختلف تثبیت‌شده‌اند. نیکولاس ابرکرامبی در کتاب خود «درآمدی بر جامعه‌شناسی»[۱] از ارزش‌های مشترک در جامعه می‌گوید. وی در یکی از بخش‌های کتاب با عنوان «چرا همه‌چیز از هم نمی‌پاشد؟» ارزش‌های مشترک در جامعه را ارزش‌هایی می‌داند که چنان بنیادین هستند که افراد بدون تأمل به آن‌ها عمل می‌کنند و آن­ها را درونی کرده‌اند. این درونی کردن ارزش‌ها نیز خود مستلزم فرآیند جامعه‌پذیری است.

در این اثر ابرکرامبی همچون بسیاری جامعه شناسان دیگر (چون کولی) فرآیند جامعه‌پذیری را در دو مرحله می‌بیند. جامعه‌پذیری اولیه که در دوران کودکی و جامعه‌پذیری ثانویه در میان گروه‌های همبازی، همالان و در ارتباط با بزرگ‌سالان و بستگان رخ می‌دهد.

با بهره‌گیری فمینیستی از چنین تبیین جامعه‌شناختی می‌توان نقش جامعه‌پذیری و درونی کردن ارزش‌های نابرابر جنس­گرا را در جامعه یافت. ارزش مشترک در جامعه مردسالار که افراد بدون مکث یا تأملی به آن عمل می‌کنند فرودستی زن در ابعاد مختلف است. از بعد اقتصادی در چنین جامعه‌ای زنان و مردان جامعه پذیرفته‌اند که مرد نان‌آور خانه است و زن در صورت اشتغال نیز ضرورتی به دستیابی استقلال مالی ندارد و می‌تواند با حقوق کم‌تر و یا در مشاغل پاره‌وقت ایفای نقش کند. این تبعیض دوگانه علیه مرد و زن موجب استثمار مالی زن توسط مرد و کنترل وی و فشار روانی بیش‌تر بر مرد به علت پذیرش مسئولیت‌های دشوار مالی می‌شود. امری که میان مرد و زن پذیرفته و درونی شده است. از بعد جنسی و جسمی نیز درونی شدن ارزش مشترک مردسالارانه می‌تواند خود را در امر «غیرت» بروز دهد. زمانی که بدن و جسم زن در تعلق مرد قرار دارد، غیرت با خود نوعی مالکیت به همراه می‌آورد، آنچه در میان انگلیسی‌زبان‌ها با عنوان «jealousy» به معنای حسادت شناخته می‌شود؛ که می‌تواند به هر دو جنس اطلاق شود و بار مالکیت با خود همراه ندارد. از بعد سیاسی تصور ناتوانی زنان که در جامعه درونی شده است، در پذیرفتن نقش‌های منطقی همچون قضاوت در حقوق و سیاست‌گذاری کلان، نابرابری در جامعه را تشدید می‌کند. پس ارزش‌های درونی شده توسط جامعه‌پذیری چنین در نابرابری نقش‌ها میان دو جنس تأثیرگذارند.

اما در مرحله دوم زمانی که از فرآیند جامعه‌شناختی سخن به میان می‌آید، این نابرابری از طریق پدر و مادر جنس­گرا (ناآگاه) در زمینه پرورش فرزندان تجلی می‌یابد. با تفاوت گذاری میان فرزند پسر و دختر، خرید لباس‌های صورتی و عروسک برای دختران و لباس آبی و ماشین برای پسران، ارزش‌های احساس/منطق، زن/مرد توسط والدین بازتولید می‌شود. والدینی که به فرزند پسرشان می‌آموزند «مرد گریه نمی‌کند»، در حال درونی سازی منطق غلط مردسالار در فرزند هستند. پس از ورود کودک به جامعه سایر عناصر جامعه‌پذیری همچون نهاد آموزشی، رسانه و ساختار سیاسی و درنهایت کل جامعه فرد را مطابق خواست جامعه مردسالار تربیت‌کرده و جامعه‌پذیر می‌کنند و این چرخه معیوب ادامه می‌یابد.

اما نکته‌ای که ابرکرامبی به آن اشاره می‌کند این است که ارزش‌های مشترک تا زمانی کارآمد هستند که افراد گزینه دیگری جز آن­ها نداشته باشند؛ بنابراین می‌توان با بسط ارزش‌های برابری طلب میان زنان و مردان ارزش‌های موجود را به چالش کشید و آن‌ها را تغییر داد. ارزش‌هایی که به افراد به‌عنوان انسان نگاه می‌کنند نه زن و مرد. گسترش شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های عمومی (همچون اینترنت) و نشریات آگاهی‌بخش می‌توانند در بسط این تفکرات کمک‌رسان باشند. با تغییر در نگرش عمومی جامعه این آثار می‌توانند افرادی را تربیت کنند که با ورود به ساختار مردسالار آن را به چالش کشیده و به اصلاح و تغییر و بهبود آن کمک کنند. بنابراین ارزش‌ها قابل‌تغییرند و تنها به عاملان و کنشگران فعالی نیاز دارند تا با رد پذیرش صرف هنجارهای تثبیت‌شده به جایگزینی هنجارهای جدید و بازتولید و نشر آن در جامعه بپردازند. ارزش­هایی که بر حضور فعال و مفید زنان در سیاست، اقتصاد و جامعه تأکیددارند و مشاغل، علائق و یادگیری را به جنسیت خاصی نسبت نمی‌دهند.

 

[۱] در کتاب نیکولاس ابرکرامبی با عنوان «درآمدی بر جامعه‌شناسی» که توسط هادی جلیلی ترجمه‌شده است و نشر نی آن را منتشر کرده است صرفاً به درونی کردن ارزش‌ها در جامعه پرداخته‌شده است. یکی از این ارزش‌ها به نظر نویسنده مقاله مردسالاری است.