بیدارزنی: اخیراً دیده می شود که اینجا و آنجا به جای فمینیسم از معادل یا برابرنهادِ بیدارزنی استفاده می شود. مثلاً در عنوان کتابی که برای دومین بار از انگلیسی به فارسی برگردانده شده است، به جای فمینیسم از همین معادل استفاده شده و یا سایت «تا قانون خانواده برابر» به «بیدارزنی» تغییر نام داده است. در برخورد با معادل های جدید اولین مطلبی که به ذهن شنونده یا خواننده خطور می کند این است که آیا این واژه ی جدید با اصطلاح اصلی تناسب دارد و آیا همان معنی و همان کاربرد را به مخاطب منتقل می کند یا خیر؟ و اصلاً می توان به آن خو گرفت یا نه؟ درباره بسیاری از معادل های فرهنگستان زبان، مشکلِ عدم تناسب و نارسایی معادل ها دیده می شود به طوری که بسیاری از آنها هرگز نتوانستند در بین مردم و کارشناسان رشته های مختلف جایگاهی بیابند و به طور عادی مورد استفاده قرار گیرند؛ مثال های واضح و بیشتر شنیده شده اش چرخ بال به جای هلیکوپتر، یا رایانه به جای کامپیوتر است. در مورد بیدار زنی به جای فمینیسم هم چند نکته قابل توجه است که در زیر یک به یک به آنها می پردازم:
1- اول اینکه چه ضرورتی وجود دارد که به جای فمینیسم از بیدار زنی استفاده شود؟ مگر نه اینکه فمینیسم را از آن وقت که رفیع خان امین و تقی رفعت به فارسی آوردند، به همین نام شناخته شده و دیگر پس از صدسال در زبان فارسی جا افتاده است؟ و اگر مقصود غامض بودن آن نزد مخاطب است که این معضل چندان ربطی به خود واژه ندارد و مخاطب اگر نداند فمینیسم چیست همچون سایر اصطلاحات مشابه می تواند با جستجویی ساده به معنی و مفهوم آن پی ببرد. حتی به نظر می رسد بیدارزنی با آنکه فرنگی نیست و ترکیبی فارسی است باز هم برای مخاطب فارسی زبان ناآشنا است و او را از جستجوی معنی و مراجعه به فرهنگ لغت بی نیاز نمی کند.
2- شاید ساخت چنین ترکیبی به جای فمینیسم شکلی از حساسیت زدایی از فمینیسم و عقب نشینی در مقابل دشمنان آن باشد که آن و طرفدارانش را برنمی تابند و حتی کوشیده اند تصویری مخدوش از آن به مخاطب ناآشنا ارائه دهند. آیا تلاش برای جایگزینی فمینیسم نوعی باج دادن به مخالفان فمینیسم و خالی کردن میدان به نفع آن ها به حساب نمی آید؟
3- اصطلاح بیدارزنی تا حدود زیادی نارسا به نظر می رسد و می توان گفت کل معنای فمینیسم را در خود حمل نمی کند. فمینیسم را اگر با دمِ دست ترین تعریف، مکتب احقاق حقوق زنان بدانیم؛ بیدارزنی تنها یک مرحله از این احقاق حق زنان را به ذهن متبادر می کند و نه بیشتر. بیداری زنان یا به عبارت دیگر آگاهی آنها نسبت به وضعیتشان اگر چه مرحله ای مهم برای مبارزات زنان در کسب حقوق برابر به شمار می آید اما لزوماً منجر به مطالبه ی حق و یا احقاق آن نمی شود. بیدارزنی بیشتر می تواند بیانگر وضعیتی باشد که زن ها تازه متوجه موقعیت فرودست خود شده اند و این اولین مرحله از فمینیسم است.
4- در ادبیات فارسی پسوند «زن» که در ساخت برخی واژه های ترکیبی و اسم فاعل مورد استفاده قرار می گیرد بن مضارع از مصدر زدن است که با افزودنش اسم فاعل ساخته می شود مثل راهزن، همزن، رایزن، دروغ زن، آمپول زن، گلزن، ویولون زن و واژه هایی از این دست. صدالبته بیدارزنی ربطی به بن مضارع زن از مصدر زدن ندارد و اشاره اش به زن یا جنس مونث است ولی ساختن چنین ترکیبی در فارسی چندان مأنوس نیست هرچند که گفته شود ما ترکیب هایی مثل شیرزن یا مادرزن داریم!
5- افزودن پسوند زن به صفت بیدار و آن را معادل فمینیسم قرار دادن شاید به نوعی محدود کردن فمینیسم به زنان به نظر آید، در حالی که فمینیسم جنسیت نمی شناسد و به گواهی تاریخ مردان هم می تواند در صفوف فمینیست ها قرار گیرند. این محدودسازی فمینیسم به جنس مونث چندان به نفع و صلاح زنان نمی تواند باشد.
پایان کلام اینکه، اگرچه معادل سازی برای واژگان بیگانه می تواند امری مثبت باشد که هم به غنای زبان فارسی کمک کند و هم مخاطب را در فهم آن یاری نماید؛ اما انتخاب معادل برای واژه ها و اصطلاحاتی که از ورود آن ها به زبان مدت ها می گذرد و جای خود را در گفتار و متون و فرهنگ پیدا کرده اند، ممکن است بیش از آنکه به مخاطب کمک کند، او را دچار سردرگمی نماید، بویژه اگر این معادل ها از گویایی و رسایی لازم برخوردار نباشند. فمینیسم از این دست واژه هاست که حالا دیگر دوست و دشمن آن را می شناسند و صلابت آن و آموزه هایش جایی برای معادل یابی نمی گذارد.