خانواده برابر در سینمای نصرت کریمی!

0
708

تا قانون خانواده برابر: ژانر طبق یک تعریف عام، مجموعه ای از زبان و نشانه هاست که در نهایت سعی دارد معانی ویژه ای را شکل داده و به سمت و سوی ذهن مخاطب سوق دهد. شاید بتوان حتی ژانر را بخشی از یک دستگاه ایدئولوژیک کلان دانست که با انقسام خود به حوزه های مشخص، نوعی تقسیم کار و روایت را به وجود آورده و با بازتولید خود در اشکال متکثر و تصرف گستره ای فراخ، مانع از فهم سر راست نظام معانی شود. ژانر عموما به «گونه و نوع» ترجمه می شود و نظام ژانري و ژانرها مفاهيمي انتزاعي هستند که بر اساس توافقی قراردادی بين فیلم سازان و بینندگان شکل می گیرند.

آنچه ژانر خانواده نامیده می شود در اغلب فیلم های سینمای ایران به خصوص در دو دهه اول انقلاب، از دایره بسته اعتیاد مرد و تجملاتی بودن زن و طلاق و دادگاه خارج نشد. اگر چه در سال های اخیر تعداد معدودی فیلم در این ژانر و در بستر تحولات اجتماعی ساخته شد اما در مجموع توجه فیلمسازان نسبت به طرح مسائل خانواده بیش از هر زمانی کمرنگ شده است. به خصوص که درآمیختن این ژانر با درون مایه طنزهای بسیار سخیف، به سکه رایج سینمای ایران تبدیل شده است.

در رابطه با سینمای قبل از انقلاب، گذشته از برخی نوشته های انتقادی حرفه ای، در جو ارزشی پس از انقلاب، اصطلاح بی قاعده و نامشخص «فیلم فارسی» باعث شد تا مجموعه سینمای ایران قبل از انقلاب در یک تقسیم بندی عام به فیلم فارسی و سینمای روشنفکری تقسیم گردد. همچنان که در سطحی بالاتر نیز کل سینمای ایران به سینمای پیش و پس از انقلاب تقسیم گردید. جعل چنین واژگانی بی آنکه به درستی مرز و محدوده آن تدقیق و تعریف شده باشد، باعث شد تا تعداد پر شماری از آثار سینمای قبل از انقلاب با برچسب «فیلم فارسی» که به سخیف، مبتذل و … دلالت داشته است، از دید انتقادی به دور ماند و هر از چندی به واسطه مرگ کارگردان یا بازیگری، نام این فیلمها ذیل سیاهه ای از آثار آن هنرمند یادآوری گردید.

در سطور پیش روی ˓سعی دارم تا به چهار فیلم بلند نصرت کریمی در همان سینما و ذیل همان برچسب ها و آنهم تنها از منظری مشخص یعنی «خانواده» بپردازم.

آثار نصرت کریمی از نقطه نظر دارا بودن مولفه های ابتذال! در دسته فیلم هایی است که گویا به سهولت در میان لیست بلند بالای فیلم فارسی گنجانده می شود. برهنگی، رقص و آواز و … پارامترهایی قابل اکتفایی برای چنین ارزش گذاری هستند. با این وجود آنچه آثار کریمی را از سیکل عمومی چنین ارزش گذاری ای جدا می کند، مسئله موضوع و محتوا در سینمای اوست. هر چهار فیلم بلند کریمی متفقا بر روی مسئله خانواده سنتی ایرانی و به صورت مشخص روی رابطه زن و شوهر در سایه شریعت اسلامی متمرکز شده اند. در قسمت نخست، به فیلم محلل که محصول سال 1350 و در واقع نخستین تجربه فیلم این کارگردان سینمای ایران است پرداخته می شود.

در فرهنگ لغت دهخدا در تعریف واژه محلل آمده است: «حلال کننده سه طلاقه به تزوج بر شوهراول» و در همین رابطه در فرهنگ معین می خوانیم: «مردی که با زن سه طلاقه ازدواج می کند و او را طلاق می دهد تا آن زن بتواند دوباره با همسر پیشین خود ازدواج کند.»

در توضیح المسائل آیت الله مشکینی نیز آمده است: «اگر مردي سه بار متوالي همسر خود را طلاق دهد، پس از وقوع طلاق سوم (سه طلاقه) اين زوجه مطلقه، بر مرد حرام مي شود خواه با وي رابطهي زناشويي داشته يا نداشته باشد و اگر مرد بخواهد دوباره با وي ازدواج كند بايد اين زن با مرد ديگري ازدواج دائم نموده و با وي رابطه زناشويي نيز داشته باشد و سپس از وي جدا شود و زن پس از تمام شدن ايام عده ميتواند به عقد شوهر اول درآيد. اصطلاحاً به شوهر دوم مُحلّل (حلال گردان) گفته مي شود زيرا باعث از بين رفتن حرمت ازدواج بين شوهر اول و همسرش مي گردد.

همانند بسیاری از آداب و سنن شرعی مسئله مربوط به محلل نیز از جمله مورادی است که مفسرین شریعت برای فرار از تبعات آن مفرهایی را پیش بینی کرده اند. اما در صورتی که مرد پس از سه طلاقه کردن زن، بنا به هر دلیلی به این نتیجه برسد که تمایل خود را به ازدواج مجدد با او پیش از آنکه زن در تصاحب مرد دیگری درآید اعلام کند، چاره ای ندارد مگر آنکه به جاری شدن صیغه عقد دائم زن با «محلل» رضا دهد. در این صورت او در قبال پرداخت وجهی مشخص، از محلل می خواهد که بلافاصله زن را طلاق داده و شرایط را برای ازدواج دوباره همسر اول آماده نماید.

مرکز ثقل داستان فیلم محلل نیز بر اساس چنین مسئله ای است. مردی خشکه مقدس، که دور تا دور دیوار بلند منزل را با حصار پوشانیده تا مبادا چشم نامحرم به زنان منزلش افتد و حکم کرده تا این زنان در زمان حضور مردان دیگر در نزدیکی منزل، با قرار دادن انگشت در دهان طوری حرف بزنند که صوت آنها نتواند شبهه شهوت را در دل اغیار ایجاد نماید.

مرد، اعتقاد دارد که اگر دختر با مرد نامحرم رابطه برقرار کند، راه بازگرداندن حیثیت، ریختن خون اوست و اگر چنین رابطه ای بین زن با مردی بیگانه برقرار شود، طلاق است. (البته اینجا منظور از رابطه صرفا رابطه گفتاری است، و گرنه رابطه جنسی به صورت مشخص به زنا تعبیر شده و باید مجازات شرعی مرگ به تشخیص حاکم شرع اعمال گردد.) چنین است که وقتی مرد، به رابطه پنهانی دخترش با پسر همسایه پی می برد، قصد خون او می کند ولی همسرش با گردن گرفتن رابطه، مانع از قتل دختر شده و در نهایت از خانه مرد اخراج می شود.

در زمان جاری شدن صیغه طلاق مرد که به شدت عصبانی است متوجه نمی شود که دفتردار، تمایل او را به سه طلاقه کردن جویا شده و او نیز جواب مثبت داده است! از همین رو، در زمانی که حقیقت ماجرای بی تقصیر بودن زن بر مرد آشکار می شود و قصد به عقد مجدد زن می گیرد، مسئله ی نیاز به «محلل» پیش کشیده می شود. اما پس از رضایت مرد به اختیار کردن محلل نیز مشخص می شود که محلل، باید قبل از طلاق دست کم یک بار زوجه را «تصاحب» نماید.

در آیه 220 سوره بقره آمده است:

«پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردی دیگر درآید، و هر گاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر می‌دانند که حدود خدا را رعایت می‌کنند رجوعشان را گناهی نیست. این ها حدود خدا است که برای مردمی دانا بیا نمی‌کند.»

طبق این آیه به دو بار طلاق اشاره شده است و برخی از مفسرین عدم اشاره به طلاق سوم را ناظر بر عدم صدور جواز شرعی دانسته اند. گویا عایشه نیز بر این قرار از محمدبن عبدالله روایت کرده است که:

زن رفاعة القرظي که شوهرش او را طلاق قطعي و مغلّظه داده بود با عبدالرحمن بن زبير ازدواج کرد و به پيامبر گفت: که عبدالرحمن با او آميزش نکرده است؛ پيامبر به او گفت: آيا مي خواهي دوباره نزد رفاعه برگردي؟ نه مگر آنکه تو و او (عبدالرحمن) همبستر شويد.

از امام جعفر نیز نقل شده، تا زمانی که آن شوهر شیرینی جماع او را نچشیده باشد، امکان بازگشت وجود ندارد.

در این یادداشت بنا نیست به مجوزهای شرعی و آنچه محل اختلاف محدثین و مجتهدین است بپردازیم. نقل حدیث و آیه نیز تنها از سر اذعان به صحت شرعی چنین جوازی بود در معنای عام. آنچه در وهله نخست از نفس تصمیم شارع مستفاد می شود، این است که اولا: در کار طلاق تعجیل به خرج داده نشود و دو اینکه زوجین را به عواقب طلاق هشیار سازد. با این همه در برخی روایات نیز بر رضایت هر دو سمت قرارداد یعنی زن و مرد تاکید شده است. اما آنچه در روایت سینمایی کریمی از محلل بر می آید، آمیزش شرع با عرف حاکم در جامعه ایران است. جایی که کمترین میزان استقلال نیز برای زن جایز شمرده نمی شود. مخاطب در هیچ یک از سکانسهای طلاق و اجیر کردن محلل کمترین نشانی از حضور زن نمی بیند. تمام تصمیمات با حضور مرد و برادر همسر گرفته می شود.

آنچه کریمی بر آن انگشت گذاشته، بازیچه شدن زن در کل فرایند زندگی زناشویی است. او تنها به وسیله التذاذ جسمانی مرد تقلیل یافته و آتشین مزاج شدن مرد در زمانی که در می یابد باید محلل اختیار کند، تنها از آنروست که با مفهوم «تصاحب» مواجه می شود. (همین مفهوم نیز در بین علمای شیعه و سنی محل اختلاف بسیار بوده است. آنها در این رابطه به دخول، دخول مقعدی، دخول تا ختنه گاه، انزال، لذت و … پرداخته اند و تمام اینها بدون در نظر داشتن موقعیت زن بوده است) سکانس هایی که دهها مرد از اقصی نقاط شهر در خانه مرد جمع شده اند تا شاید مردی ابتر و کور از آن بین برای زن پیدا شود اگر چه بی نهایت زننده به نظر می رسند اما، به خوبی نشان دهنده ژرفنای دستاویز بودن زن در جامعه عمیقا مردسالار است.

نصرت کریمی در فیلم محلل سعی دارد به نوعی به نمایش نقاط ضعف اجرای برخی از احکام شرعی در جامعه امروز بپردازد. اگر چه او نمی تواند نوعی خوانش انتقادی را عرضه کند اما توانسته تا دست کم روایتی غیر حوزوی را ارائه کند تا مخاطب هم بتواند بدون گرفتاری در چنبره ادبیات ثقیل مذهبی، به بازبینی در یکی از احکام بحث برانگیز شرعی مشغول شود. کریمی به واسطه ساخت فیلم محلل و به رغم خارج نشدن از ایران در دوران پس از انقلاب برای همیشه از ساخت فیلم محروم شد. روایت او با تمام خام اندیشی ها و ابتدایی بودن فیلمنامه و حتی کلیشه ای بودن بسیاری از ابعاد روایی، اما عنصر جسارت را در خود دارد و باعث می شود تا مخاطب در رابطه با خانواده و جایگاه زن در این نهاد به بازاندیشی برسد. این بازاندیشی هم اکنون نیز همچون تلنگری بجا عمل می کند تا دریابیم نسلی از زنان با دست و پنجه نرم کردن با چه کارویژه هایی از جامعه مرد سالار به زندگی خویش ادامه دادند. دریابیم اگر امروز تنها به برخی از وجوه نظری و حقوقی برابری زنان صحه می گذاریم و لیکن نباید رنج های زنانی که سالیان دراز در چنبره مناسباتی که محلل هم در آن حائز موضوعیت اجتماعی بوده است، فراموش کنیم؛ و مهم تر اینکه فراموش نکنیم اگر چنین جوازهای شرعی هم اکنون به مثابه رویه اجتماعی فاقد کارکرد باشند، اما به عنوان حق وجود دارند. حقوقی که خود را در اشکال تازه ای جهت استیلای مردانه بازتولید می کنند و به استمرار گفتمان های تبعیض طلبانه یاری می رسانند.