کار خانگی، کاری که دزدیده می شود

0
105

تا قانون خانواده برابر: طبق آموزه های رایج در جوامع امروزی، تنها به فعالیت هایی عنوان «کار» اطلاق می شود که منجر به دریافت «مزد» شوند. مفاهیم کار و شغل به یکدیگر گره خورده اند و نیروی کار صرفاً کسی است که در قبال تولید کالا یا خدمات، دستمزدی دریافت می کند. هر فعالیتی غیر از این، جزئی از فعالیت های روزمره، شخصی یا اوقات فراغت شناخته می شود و فاقد ارزش اقتصادی تلقی می گردد. گویی اساس زندگی بر کارِ مزدی و ارزش اقتصادی حاصل از آن بنا شده است و هر فعالیتی غیر از آن علی‌السویه و حاشیه ای است.

با این حال، فعالیت های روزمره زیادی هستند که اگر هر کدام از آنها متوقف شوند، زندگی ما از حرکت باز می ماند. فعالیت هایی که لزوماً دستمزدی برای آنها مقدر نیست، اما تداوم زندگی به آنها بستگی دارد. فعالیت هایی که بر اساس آموزه های رایج، بی ارزش یا کم ارزش تلقی می شوند؛ اما اگر برای یک روز انجام نشوند، زندگی ما با مشکل مواجه می شود. فعالیت هایی مثل شستن ظرف ها، نظافت خانه، نگهداری از کودکان، رسیدگی به مسائل تربیتی آنها، وظایف زناشویی، آشپزی، شستن البسه، توجه به مسائل عاطفی، پرستاری از بیماران و سالمندان، تقویت صمیمیت بین اعضای خانواده، برقراری ارتباطات خانوادگی و…

اگر بخواهیم خدمات ناشی از این فعالیت ها را از بازار آزاد تهیه کنیم، برای به دست آوردن هر کدام باید مبالغ بسیاری پرداخت کرد. تا جایی که می توان ادعا کرد حتی اگر همه این خدمات در بازار آزاد عرضه شوند، خرید مجموع آنها عمدتاً از میزان درآمد یک خانواده فزون تر است. به عنوان نمونه، نتایج تحقیقی در زمینه «ارزش افزوده کار خانه داری زنان» که در سال 1389 به سفارش معاونت پژوهشی دانشگاه تربیت معلم و وزارت کار و امور اجتماعی بر روی نمونه 2000 نفری از زنان خانه دار تهرانی انجام شد حاکی از آن است که ارزش افزوده اقتصادی کار خانه داری زنان (شامل 6 موردِ پختن غذا، شستن ظروف، نظافت منزل، شستشوی لباس و اتوکشی، مراقبت از کودکان و مدیریت تحصیلی فرزندان) به طور متوسط در هر ماه معادل 640 هزار تومان است (شهلا باقری، 1390: 89-107). این در حالی است که حداقل دستمزد کارگران در همان سال برابر 330 هزار تومان بوده است. در واقع، اگر قرار بود خدمات خانه داری زنان از بازار آزاد تامین شود، با حقوق پایه وزارت کار برای یک خانواده امکان پذیر نبود.

اما در جهان واقعی تمامی این فعالیت ها به صورت «رایگان» توسط زنان خانه دار انجام می شود. در واقع، زنان کارهایی را انجام می دهند که نه تنها غیرضروری نیست، بلکه الزاماً مجانی هم نیست. برای بازتولید زندگی اجتماعی، انجام کارهایی که برشمرده شد جنبه حیاتی دارد و اگر قرار نباشد که زنان این کارها را انجام دهند، تامین آنها از بازار آزاد بسیار گران تمام می شود. حال، سوال اینجاست که: زنان چطور حاضر می شوند مجموعه این کارهای ضروری را به صورت رایگان و بدون دستمزد هر روز و هر روز انجام دهند؟

الگوی تقسیم کار در جوامع پدرسالار بدین نحو است که زنان عهده دار کارهای خانه باشند و مردان مسئول نان آوری. بازتاب این تقسیم کار در نگرش و باور عمومی بدین شکل است که اساساً انجام کارهای خانگی از خصایص زنان است و قابلیت های مردان متناسب با انجام کارهای بیرون از خانه است. مثلاً استدلال می شود که زنان به دلیل طبع لطیفی که دارند بهتر می توانند بچه داری کنند و با سلیقه به کارهای ظریف مشغول باشند و کانون خانواده را گرم نگاه دارند، و در مقابل مردان از آنجایی که ذاتی قدرتمند دارند بهتر می توانند در جهان سرسخت بیرون از خانه به کار مشغول باشند و مخارج و هزینه های خانواده را تامین کنند. 

در جهان معاصر، علاوه بر سنت ها و آموزه های پدرسالارانه، نظام سرمایه نیز بر مناسبات و تقسیم وظایف بین زنان و مردان سایه افکنده است. امروزه دیگر تقسیم کار بین زنان و مردان کاملاً منطبق بر دوگانه «زن خانه دار / مرد نان آور» نیست. زنان بسیاری هستند که برای تامین معاش خانواده خود ناگزیرند هم پای همسران شان به کاری درآمدزا مشغول باشند و ساعاتی از زندگی را بیرون از خانه و در محل کار بگذرانند. با این وجود، هر زمان که زنان و مردان به خانه باز می گردند، انجام کارهای خانگی همچنان با زنان است. با اینکه زنانِ بسیاری همپای مردان در نان آوری مشارکت دارند، اما هنوز مسئولیت کارهای خانگی بر عهده زنان است. البته نباید چشم پوشی کرد که در برخی جوامع این وضعیت تا حدودی تعدیل شده است، اما در نهایت برابری کامل حاصل نشده است.

گویی نظام سرمایه داری و پدرسالاری در طول فرایند تغییر و تحولات اجتماعی به نوعی توافق ضمنی و همدستی رسیده اند. در این وضعیت، نظام سرمایه با پائین نگه داشتن سطح دستمزد زنان در جامعه به نیروی کار ارزان تری دسترسی دارد و برای فرهنگ پدرسالار این توجیه باقی می ماند که ارزش کار مزدی زنان کمتر از مردان است و در نتیجه برای جبران آن زنان باید مسئول کارهای خانگی باشند. گویی بازی برنده – برنده ای است که زنان بازنده اصلی آن می شوند. هم در عرصه اقتصادی باید مشقت کار و کسب درآمد را متحمل شوند و هم در خانه باید مراقب باشند کاری از قلم نیافتد. فشار مضاعفی که این وضعیت بر زنان ایجاد می کند سبب بروز واکنش هایی نیز می شود. از یک سو، ممکن است تحمل این فشارها منجر به آسیب های روحی و روانی جدی بر زنان شود، و از سوی دیگر فرار از این فشارها ممکن است به فروپاشی روابط خانوادگی منجر شود.

در چارچوب فرهنگ پدرسالار، واکنش نخست، یعنی تحمل کردن، نه تنها پذیرفته است که حتی تجویز و تقدیر می شود؛ اما مبادا سوی دوم ماجرا رخ دهد و افزایش این فشارها به خانواده ضربه ای بزند. طرح شعارها و برنامه هایی برای حفظ و تقویت بنیاد خانواده «به هر قیمتی»، از جمله اقداماتی است که برای حفظ این وضعیت مطرح می شود. در واقع، خانواده بهانه ای بیش نیست، هدف اصلی بر این است که همدستی نظام سرمایه و پدرسالاری حفظ شود تا سودی هنگفت حاصل اولی شود و منافع دومی نیز تامین گردد. حتی، اصرار بر اینکه زنان تنها در شرایطی حق کار در بیرون از منزل را دارند که بتوانند وظایف خانگی خود را به نحو احسن اجرا کنند، تنها به این دلیل مطرح می شود که نکند روزی فرا برسد که زنان از انجام کارهای رایگان خانگی سر باز زنند. به عبارت دیگر، مسئله اصلی حفظ سلسله مراتب موجود است. اما تجربه نشان داده است که واکنش انسان ها در قبال شرایط ناعادلانه لزوماً محدود به دوگانه «تحمل / فرار» نیست، اقدام به کنشی آگاهانه برای تغییر شرایط می تواند نتایج بهتری به دنبال داشته باشد. تغییری که می تواند به جای تقسیم جنسیتی کارها و مقدرات زندگی، تقسیم عادلانه و برابرِ وظایف را مدنظر قرار دهد. 

ماخذشناسی:

باقری، شهلا. (1390) «ارزش افزوده کارخانگی زنان و عوامل موثر بر آن»، نشریه زن در توسعه و سیاست، مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران، دوره 9، شماره 3، صفحات 89-107.