مروری بر نقش های زنان در سریال های سیمای جمهوری اسلامی

0
365

تا قانون خانواده برابر:‌ فرهنگ مردسالار به طرق گوناگون خود را تثبیت می کند، از این جمله می توان به حوزه های ادبیات، آموزش، خانواده، موسیقی و رسانه، که از مهم ترین ابزارهای آن هستند، اشاره کرد.

رسانه یکی از مهم ترین ابزارهای جامعه برای جامعه پذیر کردن افراد است. نقش آن، در فرهنگ سازی و نقش پذیری نیز غیرقابل انکار است. در شرایط فعلی، رسانه می تواند نقش بسیاری در بهبود وضعیت زنان ایفا کند، اما به دلایل بسیار، ازمهم ترین تثبیت کنندگان فرهنگ مردسالاری شده است. در این میان، تلویزیون به دلیل سهل الوصول بودن آن تاثیر بسزایی دارد ودربین کلیه ی برنامه های تلویزیونی، سریال ها اهمیت بسیار دارند (البته پیام های بازگانی، فیلم های سینمایی و…نیز ظرفیت بسیاری برای نقد دارند)، چرا که مخاطب آن عامه ی مردم هستند که اقشار بسیاری را تشکیل می دهند.

 برای عده ی بسیاری، سریال ها یکی از مهم ترین راه های گذران فراغت است، زیرا، در خانه دیده می شوند و کودکان و نوجوانان نیز بخشی از مخاطبان آن هستند. این سریال ها با زندگی روزمره ی ما در ارتباط هستند. هر روز داستانهایشان را پیگیری می کنیم و شخصیت ها، ما را درگیر خود می کنند. برای بسیاری ازمردم، این سریال ها تنها روایت های رسانه ای از زندگی روزمره است (زیرا به رسانه های دیگر دسترسی ندارند یا اینکه به دلایل بسیاری، ممکن است نخواهند از رسانه های دیگر-علی رغم دسترسی- استفاده کنند). این سریال ها تا چه حد گویای آدم های دور و برمان هستند؟ تا چه حد همه ی اقشار و طبقات را در خود جای می دهد؟

نقش زنان در این سریال ها تنوع چندانی ندارد. قالب های محدودی وجود دارند که زن ها در آن ها جا داده می شوند. اگر تا حدی با این سریال ها آشنا باشیم این نقش ها را می شناسیم:

مادر: مادری فداکار ومهربان که نگرانی، مهم ترین شاخصه ی اوست. مدیر خانه است. رگ خواب پدر مستبد را می داند. هرگاه که فرزندان چیزی از پدر بخواهند، او با قربان صدقه ی پدرخانه رفتن، آن را به دست می آورد.

نوع دیگری از مادر هم وجود دارد که تنهاست. معمولا عروسانش به او بد می کنند. او مظلومانه بر سر نماز دعایشان می کند. قلبش شکسته می شود و در آخرسریال قدرش را می فهمند.

همسر: یک نوع از زنان، همسر خوب هستند. زن خوب فرمانبر پارسا. همسری فداکار و مطیع که رنج می کشد. همیشه از شوهر حمایت می کند. بدون همسرش هیچ چیز از او نمی ماند. در همه ی تصمیمات چشم به همسرش دارد. گاهی به او خیانت می شود. اما او صبر می کند ودرآخر، رستگار می شود.

نوع دیگر همسر بد که در خانه می نشیند و مدام چشم به ماشین و اسباب خانه ی اطرافیانش دارد. حجابش هم چه در درون خانه و چه بیرون از آن، مشکل دارد. مدام شوهر بیچاره را تحقیر می کند و وی را از خانواده اش دور نگه می دارد. غر زدن مهم ترین ویژگی اوست. البته استخر رفتن و با دوستانش دوره گذاشتن هم مهمترین فراغت اوست. در آخر اما سرش به سنگ می خورد و زن زندگی می شود.

نوع دیگری از زنان نیز هستند که همسر خود را از دست داده اند و به خواستگاران خود جواب منفی می دهند؛ چرا که به خاطره ی همسر خود وفادار هستند، شاید هم به دلیل خیانت همسرشان توان اعتماد ندارند. اگر فرزندی داشته باشند، به تنهایی او را بزرگ می کنند. معمولا هم از راه کار در کارگاه های خیاطی یا گلدوزی زندگی می گذرانند. تنها بودن آن ها به حدی مشقت بار است که برای پایان خوش سریال، معمولا یک خواستگار خیلی خوب برایشان پیدا می شود و دیگر مجبور به کار کردن نیستند.

دختران: نوع اول، دختران نجیب که مطیع پدرخود هستند. با دیدن پسر غریبه سرخ می شوند. به مادرشان کمک می کنند. برای پدرشان چای و شربت می آورند. اگر خواستگاری بیاید می گویند: “هرچی آقام بگه”

نوع دوم، دخترانی که تجسم شیطان هستند. بر سر راه پسران بی نوا قرار می گیرند که از راه به درشان کنند. اطاعت نمی کنند. برحرف خود می ایستند و لازم به ذکر نیست که به عواقبش دچار می شوند.

هر دو تیپ دختران، هدف اصلیشان ازدواج است. اگر هم می گویند که قصد ازدواج ندارند دلیلش این است که هنوز مرد مناسبی پیدا نکرده اند. یک تیپ با آش نذری بردن همسر خود را پیدا می کند و دیگری در خیابان.

جایگاه این زنان مهم نیست. این که چه سهمی از سرمایه ی اقتصادی و فرهنگی دارند هم مهم نیست. سهمشان از مدرنیته و سنت، اهمیتی ندارد. تفاوت تجربه های زندگیشان تاثیری بر شخصیتشان ندارد. با همه ی تفاوت ها، اندوه و شادی آن ها یکی ست. آرزوهایشان همسان است. چرا که در زن بودن مشترکند و زن کلیشه است. منفعل هستند. انفعال آن هاست که از آن ها شخصیتی درخور ستایش می سازد. در سکوت گریه کردن، آن ها را شخصیت محبوب فیلم می کند. زنان خوب همه ی رنج ها را به جان می خرند، تهمت ها را تحمل می کنند و در سکوت به خدای خود واگذار می کنند. گویی آن ها بدون رنج و سکوت، چیزی کم دارند.

اما این زن ها تا چه حد خبر از جامعه ی ما می دهند؟

 زنان به تصویر کشیده شده در رسانه ی ملی، با وجود تیپیکال بودنشان، در جامعه حضور دارند، اما سهم زنان دیگر از رسانه چیست؟

آیا این صحیح است که برای به تصویر کشیده شدن در رسانه ی ملی، مجبور باشند در یکی از سبد های محدود و تنگ این رسانه قرار گیرند(سبد هایی که قضاوت های سیاه و سفید، یکی از بارزترین شاخصه های آنهاست!)؟

این زنان، زنانی هستند که متفاوت از این قالب ها می پوشند، کار می کنند، عاشق می شوند، تفریح می کنند. زنانی که فقط برای «سبزی پاک کردن» دور هم جمع نمی شوند، برای آرزوهایشان کاری غیر از «نذری هم زدن» هم می کنند، زنانی که فقط در «آرزو داشتن» خلاصه نمی شوند و هدف دارند. زنانی که انتخاب می کنند، ریسک می کنند، عواقب اشتباهشان را می پذیرند و آن را به گردن بخت شوم نمی گذارند. دعا می کنند، اما تنها راه حلشان امامزاده رفتن و گریه کردن نیست. فرزندان خود را بزرگ می کنند بدون این که مدام بر خود واهداف شخصی خود در زندگی، پا بگذارند. اگر بچه ای نداشته باشند، زندگیشان متوقف نمی شود. تنها نقششان در مهمانی ها، به شوخی ها خندیدن و مهیا کردن سور و سات و بچه خواباندن نیست. اوج اقتدارشان، وادار کردن شوهر به ظرف شستن نیست. زنانی که اگر شوهرشان نباشد، دست و دلشان نمی لرزد که بی سایه ی سر چه کنم؟ زنانی که صبر، همراه همیشگی شان نیست. زنانی که محکوم به تنهایی نیستند، بلکه فقط گاهی آن را انتخاب می کنند. زنانی که نوع دیگری زندگی می کنند. زنانی که فقط بیننده ی زندگی نیستند، زندگی را تجربه می کنند.

این قالب ها به حدی اثرگذار است که شاید در ذهن ما به اکثریت تعمیم داده شوند. آیا گذشت زمان، تفاوتی دررویکرد این سریال ها ایجاد کرده است (حال آنکه با گذر زمان، تفاوت های بسیاری در جامعه ی ما رخ داده است)؟ آیا «در قلب من» و« فاصله ها» خبر از زنانی متفاوت می دهند؟

حتی در آن زمان هم، سریال ها خبر از حقیقت جامعه نمی دادند. در این سال ها، آمارها عوض شده اند، ادبیات زنانه شکل گرفته است، فضاهای زنانه بیشتر شده اند اما زنان هنوز به جبر جنس خود گرفتارند. هنوز فاعل و مفعول و سیاه و سفیدی، اصل اولیه ی این سریال هاست.

زنان بسیاری سعی در ایجاد فضای شخصی خود دارند و کمترین انتظارشان این است که رسانه ی ملی آن ها را به رسمیت بشناسد.از آسیب های این سیاست حذفی می توانیم به چند مورد اشاره کنیم و لازم به ذکر نیست که فقط به این موارد خلاصه نمی شود:

– یکی از کارکردهای رسانه این است که ما را با روایت هایی متفاوت از زندگی خودمان آشنا کند تا با دیدن آن ها در جامعه شوکه نشویم و احساس بیگانگی نکنیم. سازندگان این سریال ها ادعای واقع گرایی دارند واگر ادعای آن ها حقیقت داشت می توانست کمک بسیاری به آشتی تفکرات گوناگون کند.

– مدت هاست بحث های بسیار گوناگونی در ارتباط با آسیب مردسالاری به مردان می شود که در اینجا مجال پرداختن به آن ها نیست، اما با ارجاع به آن بحث می توان گفت که زنان منفعل، به عقب ماندگی جامعه دامن می زنند و ترسیم این زنان نقش بسیار زیادی در الگوپذیری افراد به خصوص در کودکان و نوجوانان دارد. جامعه ای که نیمی از مردمش با پیش آمدن بحران فقط اشک بریزند، لاجرم مسئولیت بیشتری به نیمه ی دیگر می دهد.

این سیاست حذفی، زنان و مردان متفاوت را با رسانه بیگانه می کند. نادیده گرفتن بخشی از جامعه توسط رسانه، ادعای رسانه ی ملی را زیر سوال می برد.

– این نگاه قالبی، به مردان نیز تسری پیدا می کند و مهم ترین نشانه ی دلاوری و شایستگی مردان، فریاد زدنشان می شود. تحقیر یک جنس، به تعالی دیگری کمک نمی کند.

– این تصویرها انتظارات ما را شکل می دهند و به زندگی واقعی منتقل می شوند. با دیدن زنی که برحرف خود می ایستد، همه ی آن تصاویر به ما ذهن ما متبادر می شوند و ما صفات دیگر آن کاراکترها را به او تعمیم می دهیم. این مورد را می توانیم بیشتر در پدر و مادرانی ببینیم که برای قانع کردن فرزندانشان به عاقبت این کاراکترهای در سریال های رسانه ی ملی، ارجاع می دهند.

در آخر لازم است که به چند نکته اشاره کنم:

1- در این متن، سریال های طنز و پلیسی مد نظر نبود.

2- نقد باید نظام مند و با ارجاع به آن چه نقدش می کنیم باشد. بهتر بود یک سریال انتخاب می شد و راجع به همان صحبت می شد، اما به چند دلیل امکان پذیر نبود.

3- سریال هایی به دور از این کلیشه ها نیز ساخته می شوند که به دلیل استثنا بودنشان آن ها را مدنظر قرار ندادم.