وقت نقد همهجانبه است، از آن دست نقد که ما را به مطالباتمان، به آنچه میخواهیم و باید باشد نزدیکتر کند. هر چه میبینم و یا میشنویم از تئوریهای مبارزاتی تا راهکارهای پیشنهادی، همه را نقادانه بنگریم و کاوش کنیم تا دوباره سر از تبعیضی سیستماتیک در نیاوریم.
بیدارزنی: این را به تجربه دیدیم و لمس کردیم که مادران فرزندانِ دههی هفتاد و هشتاد که خود بزرگ شده دهههای خفقان و ترس و سرکوب بودند، فرزندانی حقخواه را در دامان خود پرورش دادند. با اینکه خود ترس و فرورفتن را درک کرده بودند اما برای فرزندان، از جسارت و تسلیم نشدن گفتند تا آنچه که امروز میبینیم از فرزندان دهه هفتاد و هشتاد، کمتر انقیاد سیستماتیک را، گردن مینهند.
همه انقلابها به دموکراسی ختم نمیشوند
جنبشهای اجتماعی معترض در دل خود، آنچه را که بعد از انقلاب به تکوین میرسد معلوم میکند ازاین روست که نحوه شکلگیری جنبش، نقدپذیری و مطالبهخواهی آن اهمیت پیدا میکند. رهبران و نخبگان اقتدارمحور، نقدناپذیر و تمامیتخواه، جای خود را در جنبش و حتی بعد از آن معلوم میکنند. تمییز و تشخیص آنچه میخواهیم و آنچه نمیخواهیم بسیار مهم و حیاتی است.
بی شک نقش پررنگ ابزار میدیا و پلتفرمهای مجازی و دهکده جهانی که به کمک معترضان آمد را در تدارک و بسترسازی چنین روزهایی نمیتوان و نباید نادیده گرفت. شاید به همین دلیل میتوان گفت که انحراف این انقلاب و تکرارشوندگی انقلابهایی از نوع عربی در اینجا بیراه مینماید. اما از آنجاییکه تجربه انقلاب کنونی تجربهای منحصر به فرد و غیرقابل تکرار است با آزمون خطاهای بسیار، نمیتوان با قطعیت از آنچه وقوع مییابد، سخن گفت.
وقت نقد همهجانبه است، از آن دست نقد که ما را به مطالباتمان، به آنچه میخواهیم و باید باشد نزدیکتر کند. هر چه میبینم و یا میشنویم از تئوریهای مبارزاتی تا راهکارهای پیشنهادی، همه را نقادانه بنگریم و کاوش کنیم تا دوباره سر از تبعیضی سیستماتیک در نیاوریم.
در تمرین بی وقفهای از گفتگو هستیم و این مشق شب ما باید باشد. گفتن و شنیدن، نقد کردن و جوابگو بودن. در هر سخنرانی و بیانیه نشانههای تمامیتخواهی را نشانه رویم و تسلیم «هر آنچه که آید بیشک بهتر از این است» نشویم. بیشک گفتمان سیاسی نقدناپذیری که در همه این سالها تجربه کردهایم، تاثیر عمیق خود را بر ذهنیت ما گذاشته است و بیدلیل نیست که گاه نقدهایی میشونیم که از چارچوب نقد فراتر میروند و ره به خطا. اما صبوری، جامهای است که این روزها باید بر تن کنیم تا عبور کنیم.
مبارزهای که وسیله است
با دستان خالی اما ذهنهای آگاه؛ وقتی قدرتمندترین سلاح، آگاهی است چه باک از دستان خالی که در مقابل ذهنی آگاه و منتقد، هیچ پروپاگاندایی نمیتواند مروج دگماتیسم شود. و اینگونه برداشتن روسری، خود شکلی از مبارزه میشود. زنان در شرایطی که هیچ اسلحه و ابزار قدرتی در دست نیست، آگاهانه تاکتیک مبارزاتی را انتخاب میکنند و تغییر میدهند. گاهی با برداشتن روسری، و گاهی با حضور در صف اول تظاهرات. عاملیت زنانهای که به بهانههای مختلف از کاهش سهمیه دانشگاه تا نبودِ فرصتهای برابر شغلی و درآمدی، سرکوب شده بود، جانی تازه گرفته است. بدنهای نشانه شده که در ساختار قدرت نادیده گرفته میشدند، حالا به میدان آمده و در لحظهلحظه این خیزش، از عدم پذیرش هژمونی قدرت و توان سرکوبگری آن میگویند.
کارکرد سیاسی «فضا» در طول تاریخ و در گذر حکومتهای مختلف برقرار بوده و هست. همچون خیابان به مثابه فضای بیرونی، که مصداقی از فضای مردانه است که در نبود زن شکل میگیرد و معنا مییابد و زنانی که در منازعات حقوقی، فاقد حق بر بدن و آزادی حرکت هستند در خیابان با شکلی نو ظاهر میشوند واین آغاز مطالباتی است که دههها و شاید سدهها از آنها دریغ شده است.
حکومت توتالیتر، آنچه نمیخواهیم
در حکومتهای توتالیتر، خشونت همیشه مشروعیت دارد. ایجاد هراس و تبلیغات در جهت هراسآفرینی، لازمه ایدئولوژی چنین حکومتهایی هستند. نمیتوان از نیروی تبلیغات و توانی که در آن نهفته است برای تحریف واقعیت، چشم پوشید. به این واسطه فضای رابطه میان انسانها نابود میشود و از طرف دیگر برای تایید ایدئولوژی حکومتی، در بین مردم، واقعیت آن با تحریف و به نفع حکومت سیاسی تعریف میشود. چنین تعریفی واقعیت را خیلی پیشتر از این نابود کرده است.
در نظام توتالیتر مردم باید یکپارچه باشند، یکسانسازی پوشش و فکر و مذهب و زبان و گفتار از جمله ویژگیهایی است که مردم را به دوست و دشمن تبدیل میکند. حکومت توتالیتر در پی یافتن دشمن است در عرصههای داخلی و خارجی دشمن میبیند و نابودیاش را میخواهد. اقتداری برپا میشود و برای حفظ آن اقتدار، از ابزار خشونت و نفرتپراکنی بهره برده میشود. چندین دهه تجربه چنین حکومتی، باید ما را از آنچه میتواند به توتالیتریسم برسد، برحذر بدارد. چرا که در هر سویی بایستیم تفاوت های فرهنگی، فکری و دینی آنچنان زیاد است که تنها تمرین تحمل و توان پذیرش تنوع میتواند چاره در امان ماندن از دو قطبیهای توتالیته باشد. برتریجویی هر تفکری میتواند تبعیض بیافریند و دیگر فرقی ندارد این برتریجویی ازآن دیندارباشد یا غیردیندار، محجبه باشد یا غیر محجبه. هرنوع سلطهگری، ویرانگر است و تنها تبعیضی دیگر خلق میکند.
همچنین بخوانید: زن، زندگی، آزادی از نه به زنکشی تا شرایط کار منصفانه و برابر
آنکس که رنج را میشناسد، شادی را ارج مینهد
مسیر آزادی از فراز ساچمه و باتوم و شوکر میگذرد، در پی احکام محاربه و اعدام و رنجهای بیوقفهای که به جان میخریم و فراموش نمیکنیم. و امید و یاس که دمادم بر ما میبارد. شادیِ شکوهِ اتحادی کمتر دیدهشده و غم از دست دادن جوانان و کودکان بسیار. امید دستیابی به تغییر و نگرانی از ناکافی بودن بسترهای تغییر. شوق در آغوش کشیدن حقوق فراموش شدهمان و بیمِ چگونگی تحقق آنها. راهی نیست مگر تاب آوردن تا از همه اینها گذر کنیم. از غم، از فقدان، از ترس و بیم تا به درگاه امید برسیم.
آنکس که عزیزی را از دست میدهد میداند که حجم دردِ فقدان، آنچنان سهمگین و هولناک است که هیچ تسلایی از آن نمیتواند بکاهد. هیچ مرهمی، مرهم نیست و هیچ کلامی، آرامش.
درد مشترک فقدان، این روزها بر جان و وروح همه ایران وارد میشود. مادران داغدار، فرزندان زخمی، و مردمی خشمگین. خشمی که از تلخی زخم به خروش میرسد، قدرتمندترین ابزاراست برای با هم بودن و ادامه دادن.
همچنین بخوانید: پایان یک مرحله با دو نتوانستن