کتاب «تاریخ سیاسی زنان» اثر تونی کلیف که با ترجمهی نیکزاد زنگنه توسط نشر افکار منتشر شده، از معدود آثاری است که میکوشد نشان دهد چگونه مرور تاریخ چند صد سالهی مبارزه طبقاتی این دوگانه موهوم را برملا میکند و نشان میدهد که بسیاری از زنان مبارز فراتر از آن عمل کرده و از قضا نتایج ارزشمندی نیز در این مسیر کسب کردهاند.
بیدارزنی: «پرونده تو کلارا از این هم سنگینتر است. به من گفتهاند که در برنامههای عصرانه که محل مطالعه و گفتوگو با زنان کارگر است ابتدا مشکلات جنسی و زناشویی مطرح میشود. میگویند این مسایل محور برنامهی آموزش سیاسی شما است. نمیتوانستم آنچه را میشنوم باور کنم. نخستین دولت دیکتاتوری پرولتاریا در نبرد با نیروهای ضد انقلابی سراسر جهان است. وضعیت در آلمان به تنهایی نیازمند بالاترین سطح وحدت میان تمامی نیروهای انقلابی کارگری است تا بتوانند ضد انقلابی را که علیه آنها جریان دارد را عقب برانند. و در چنین موقعیتی زنان فعال کمونیست به بحث درباره مسایل جنسی و شکلهای زناشویی در “گذشته و حال و آینده” مشغول اند و مهمترین وظیفه خود را روشن کردن زنان کارگر درباره این گونه مسائل می دانند.»
آنچه در بالا آمد بخشی از گفتگوی مشهور کلارا زتکین با لنین است که در کتاب درآمدی جامع بر نظریههای فمینیستی به قلم رزمری تانگ آمده است. در این کتاب که از قضا یکی از بهترین کتابهای نظری فمینیستی ترجمه شده به فارسی است، پیش و پس از این نقل قول اشاره میشود که «فمینیستها از لنین دل خوشی ندارند» زیرا «زتکین را به خاطر داشتن دغدغههای زنان ملامت میکرد» و البته زتکین گویا بیتوجه به ملامتهای لنین به کار خود ادامه میداد. تحلیلها و نظریهپردازیهایی از این دست قرار است در خدمت دوگانهی خواستهای زنان و خواستهای طبقاتی قرار بگیرد. انقلابیونی «کورجنس» که از حضور زنان در انقلاب جز ایفای نقش حامی و پشتیبان و حداکثر پیاده نظام چیزی نمیخواهند و از این رو است که باید زنان بیهیچ امیدی به انقلاب و «مردان» انقلابی، از شرکت در انقلاب و جنبشی که خواستههای زنان را نمایندگی نمیکند، احتراز جویند.
اما این روایت غالب، همهی واقعیت نیست. شاید بتوان با قاطعیت گفت کتاب «تاریخ سیاسی زنان» اثر تونی کلیف که با ترجمهی نیکزاد زنگنه توسط نشر افکار منتشر شده، از معدود آثاری است که میکوشد نشان دهد چگونه مرور تاریخ چند صد سالهی مبارزه طبقاتی این دوگانه موهوم را برملا میکند و نشان میدهد که بسیاری از زنان مبارز فراتر از آن عمل کرده و از قضا نتایج ارزشمندی نیز در این مسیر کسب کردهاند.
کلیف کتاب را با نگاهی به «تولد رویا»ی آزادی زنان در انگلستان شروع میکند و سپس از رشد و بالندگی این رویا و مبارزات گسترده برای تحقق آن سخن میگوید. برخلاف بسیاری دیگر از کتابهای تاریخ جنبش زنان که این تاریخ را به مبارزات زنان طبقهی متوسط و بورژوا فروکاستهاند، کلیف در این کتاب بر بازنمایی مبارزات زنان طبقه کارگر در کنار مبارزات زنان بورژوا و ارتباط پر از چالش مبارزات زنان این دو طبقه اهتمام فراوان ورزیده است. در جای جای کتاب میبینیم که چگونه زنان کمونیست به خصوص زتکین در عین پیگیری مداوم خواستههای زنان، همواره مرزهای خود را با جنبش فمینیستی زنان بورژوا حفظ کرده و مخالف هرگونه اتحادی حتا موقتی با این زنان هستند. این اصرار برای مرزبندی و یکدست ندیدن زنان از پشتوانهی نظری قویای برخوردار است. زنان کمونیست تضاد اصلی جامعه را تضاد طبقاتی میدانند و آگاهند که هر گونه اتحادی فرای این مرزهای طبقاتی پیش از هر چیز خیالپردازانه و واهی و البته محکوم به شکست است.
همچنین بخوانید: حق رای زنان و مبارزه طبقاتی
تونی کلیف به خوبی به مواردی اشاره میکند که علیرغم اصرار و نظر زنان کمونیست، اتحادهای موقتیای بین تشکلهای زنان بورژوا و زنان کارگر رخ میدهد و از قضا همهی این اتحادها به شکست میانجامد. زیرا چگونه میتوان به اتحادی برابر و عادلانه میان فرادست و فرودست امید بست؟ در حالی که «ورطه عمیقی میان بانوان بورژوا و خورده بورژوا و زنان کارگر وجود دارد.» (ص ۱۵۶) مثالی که کتاب دربارهی روسیه مطرح میکند، به اندازه کافی گویا است: اتحادیه حقوق برابر[۱] برای زنان در روسیه سازمانی متشکل از فمینیستهای بورژوایی است، بر اتحاد فراطبقاتی میان زنان اصرار دارد و ادعا میکند که خواستههای زنان کارگر را نیز در کنار خواستههای دیگر زنان پیگیری میکند. این اتحادیه میکوشد تا به خدمتکاران در مسکو و دیگر شهرها نیز برای تشکیل اتحادیه کمک برساند. در جریان تشکیل اتحادیهی خدمتکاران، یکی از زنان عضو دفتر مرکزی اتحادیه حقوق برابر با افتخار اعلام میکند جلسههای اتحادیه خدمتکاران در آشپزخانهی او برگزار میشود و خدمتکار خود او نیز در آن جلسات حضور دارد… سرانجام این کوشش، «فرستادن زنان خدمتکار به راهروهای خدمتکاران»، آن هم در شرایطی بود که تعداد زیادی از زنان خدمتکار در این نشستها شرکت میکردند. فمینیستهای بورژوا تنها وقتی خواهان سازماندهی زنان کارگر بودند که این سازماندهی تحت قیمومت و سلطه ی آنان میبود، و هرگونه قدرت گرفتن زنان کارگر که سیطرهی آنان را به خطر میانداخت تهدیدی بود که باید با آن مقابله می کردند.
در واقع مبارزانی چون زتکین یا کولونتای با اولویت دادن به مبارزه طبقاتی اعلام میکنند که نمیتوان خواستههای زنان بورژوا را از خاستگاه طبقاتیشان جدا کرد. و به همین دلیل هیچ اتحاد واقعیای میان زنان کارگر و زنان بورژوا نمیتواند به وجود بیاید. در «تاریخ سیاسی زنان» میخوانیم که این تلاش برای مرزبندی طبقاتی میان زنان و مبارزات آنان، حتا وقتی قرار است برای خواستههای مشترکی بجنگند، ادامه مییابد. زنان کمونیست حتا وقتی برای حق رای میجنگند، سازمانها و سازماندهیهای متفاوت خود را دارند و وسواسگونه مراقبند تا از عنوان فمینیست، که زنان بورژوا بر خود نهاده بودند، دوری کنند.
زنان کمونیست درون مرزهای مبارزه طبقاتی برای خواستههای زنان میجنگیدند. آنها به درستی درک کرده بودند که خواستههای زنان و مردان در موارد متعددی یکسان است و مبارزهی مشترک زنان و مردان علیه نظام طبقاتی مبارزهای است که هم به نفع زنان و هم به نفع مردان طبقه کارگر خواهد بود. کلیف در فصل سه کتاب به کمون پاریس میپردازد، دورهی 70 روزهی کمون، و مقاومت و مبارزه و الگویی که از اداره کارگری/شواریی ارایه کرد همچنان پس از گذشت بیش از دو قرن الهامبخش و پرشور است. با این حال، کمون برخلاف تمام رویکردهای مترقی خود دربارهی ادارهی جامعه، نگاهی غیر پیشروانه به زنان داشت. زنان در کمون از حق رای برخوردار نبودند و به تأسی از آموزههای پرودون بیش از هر چیز برکارکردهای بازتولیدی زنان تاکید میشد. اما زنان کارگر پاریسی که با گوشت و پوست خود بهرهکشی نظام سرمایهداری را لمس کرده بودند، به خوبی میدانستند که مبارزه برای حفظ کمون، و مقاومت در برابر بازگشت نیروهای ضد انقلابی، مبارزه برای زندگی بهتر است و از این رو چنان جسورانه در دفاع از کمون در کنار همرزمان مرد خود جنگیدند و کشته شدند که حیرت بسیاری از ناظران را برانگیختند: «زنان مانند مردان بودند: پر تب و تاب و آشتیناپذیر و برآشفته. آنها هرگز در این تعداد زیاد ترس و مرگ را به مبارزه نطلبیده بودند… چه بی پروایانه در سنگرها، چه وحشیانه در پیکار و با چه حضور ذهنی در برابر دیوار، در مقابل جوخه آتش ایستاده بودند.» (ص ۵۹)
زنانی چنین مبارز که در مبارزهی طبقاتی مشترک برای منافع مشترک جانفشانی میکردند، به درستی میدانستند که درون همین مرزها است که باید برای خواستههای زنان جنگید و به موفقیت امید داشت. همچنان که در شوروی «تنها شش هفته پس از پیروزی انقلاب، ازدواج مدنی جایگزین حکم کلیسا شد و در کمتر از یکسال قانون ازدواج مبتنی بر برابری کامل بین زن و شوهر و همچنین کودکان مشروع و غیر مشروع تصویب شد… روسیهی شورایی به تنها کشور جهان تبدیل شد که درآن آزادی کامل طلاق وجود داشت.» (ص ۲۴۰) قانونی کردن سقط جنین و دسترسی رایگان به تجهیزات پزشکی مربوط به انجام امن و بهداشتی سقط جنین نیز یکی دیگر از ذستاوردهای انقلاب بود که تنها یکسال پس از پیروزی انقلاب به وقوع پیوست. (ص ۲۴۱) هر چند در دهه بیست و با انحراف حکومت شوروی از اصول کمونیسم و حرکت به سوی سرمایهداری دولتی، بهبود شرایط زنان تا حد زیادی متوقف شد و زنان همچون دیگر کشورهای سرمایهداری در هزارتوی بهرهکشی و فرودستی درغلتیدند.
مطلب را با نقل قولی معروف از گفتگوی زتکین و لنین شروع کردیم… اما این گفتگو اینجا خاتمه نمییابد. زتکین به بحث و گفتگو با لنین میپردازد، از مسئله زنان و ضرورت برساختن بنیادی نو دربارهی مسئله زن سخن میگوید… بحث ادامه مییابد و نهایتاً لنین میپذیرد که مسائل زنان بخشی از مسائل اجتماعی-طبقاتی است که باید در پیوند با جنبش انقلابی و مبارزهی طبقاتی باشد. تاریخ مبارزهی طبقاتی به ما آموخته که وظیفهی زنان کمونیست است که مسئلهی زن را در درون مبارزهی طبقاتی پیگیری کنند و هر گونه جدایی میان مبارزهی طبقاتی و مبارزه برای حق زن هر چند پرهیاهو و در ظاهر رادیکال، اما در نهایت از فمینیسم «کلفتی برای سرمایهداری»[۲] میسازد.
در روز ۸ مارس و در شرایطی که جنبش طبقاتی در ایران بیش از پیش رشد و قوام یافته و خواستههای مشخص خود را نمایندگی میکند، این را به یاد داشته باشیم که:
آنچه زنان کارگر را به مردان کارگر پیوند میدهد بسیار قویتر از آن چیزی است که آنها را از هم جدا میکند. آنها از رهگذار حقوق سلب شدهی مشترک، نیازهای مشترک، شرایط مشترک، که همان استثمار نیروی کار آنها است، مبارزهی مشترک و اهداف مشترک با هم متحد میشوند.
پینوشت:
[۱] نام سازمانی زنانه و بورژوایی
[۲] عنوان مقاله ای نانسی فریزر در نقد رویکرد فمینیسم