تا قانون خانواده برابر: لیلا اسفندیاری در خانواده ای سنتی رشد یافت و چون همواره با سنت های دست و پاگیر در چالش بود و آن ها را موانعی در راه رشد شخصیت خود و مانع تحقق آرزوهایش می دانست، از خانواده اش جدا شد و به تنهایی چرخ زندگی اش را می چرخاند. سختی های زندگی اش با این انتخاب، بیشتر و بیشتر شد او باید در جامعه ای تنها زندگی می کرد که همان سنتهای خانواده را داشت و چه بسا که بیشتر و بدتر! به گفته خودش سختی های زندگی مقاوم ترش می کرد و هر روز انگیزه اش را برای اینکه ثابت کند «زن ایرانی می تواند» بیشتر. وقتی بیانیه کمپین یک میلیون امضا را امضا کرد می گفت وظیفه اش در برابر زنان ایرانی این است که به دنیا ثابت کند که «زن ایرانی می تواند» حتی اگر در قانون کشورش نیمه به حساب بیاید.
لیلا به همراه ۶ مرد ایرانی در گاشربروم بود، ۶ مردی که طبق قانون و سنت های ایران، انسان کامل اند و لیلا نیمه انسانی که حق اش از زندگانی در جامعه اش تبعیض و نابرابری بود. هر بار که می دیدی اش خستگی در نگاه اش موج می زد، از بس که ناله می کرد از تبعیض ها و نابرابری هایی که بر زنان جامعه اش می رفت.
و این همنوردان خستگی ناپذیر چه خوب پیغام صعود و ماندگاری لیلا را بر فراز گاشربروم مخابره کردند: «لیلا اسفندیاری به علت خستگی زیاد در راه برگشت از قله گاشربروم۲ سقوط کرد».
لیلا خسته بود! نگاهش خسته و زبانش معترض! همیشه معترض بود هیچ فرصتی را برای اعترض از دست نمی داد یک تنه می خواست بار اثبات توانایی های زنان را به دوش بکشد! و بالاخره صعود کرد با همه خستگی اش، با همه غمگینی اش، با همه گله هایش، با همه آرزوهایش، به امید آنکه بتواند الگویی بسازد از زن ایرانی، و نیرویی باشد برای دختران جوان تر که آرزوهای بزرگ دارند!
لیلا خسته بود! اما صعود کرد به یاد همه زنان هم وطن اش، به یاد دخترانی که اجازه ندارند شبی را در کوه بمانند، به یاد همه دخترانی که حق انتخاب تحصیل و شغل ندارند و ….
لیلا خسته بود! ولی رسالتش را به پایان برد «زن ایرانی توانست با همه محدودیت ها بر فراز ارتفاع هشت هزارمتری زمین بایستد» اما دیگر نای بازگشت به میهن اش را نداشت. چرا که میهن اش هنوز همان بوده و هست هر چند که لیلا خودش را به او ثابت کرد.
لیلا به انتظار روز برابری و رفع تبعیض از زنان ایرانی در ارتفاع هفت هزار و ششصد پنجاه (۷۶۵۰) قله گاشربروم (دیوار درخشان) به نظاره نشسته است تا نکند در ارتفاع صفر دوباره باورش نکنند.
به بهانه تبریک صعود لیلا به زنان ایران و از آنجا که لیلا در ارتفاع ۷۶۵۰ متری زمین برایمان غیرقابل دسترس بود با دوستانش، کاظم فریدیان، همراه و عشق لیلا و مژگان خسروی، مربی بدنساز لیلا، به گفتگو نشستیم:
خودتان را معرفی کنید و بگویید که چطور با لیلا آشنا شدید؟
مژگان خسروی: من مژگان خسروی مربی بدنسازی هستم. یکی از رشته هایی که به شکل حرفه ای کار می کنم بدنسازی است که مدت زیادی برای حرفه ای کردن خودم در این رشته تلاش کردم. هم از نظر علمی و هم فنی و فیزیک خودم. به جایی رسیدم که در این رشته مربیگری می کردم و همینطور یک بخشی از مربیگری من در بدنسازی به ورزشکاران حرفه ای در زمینه های مختلف که می خواستند وضعیت بدنی شان را در همان رشته ارتقا بدهند اختصاص پیدا کرد. من ورزش رزمی کار می کردم و بعد به کیک بوکس رو آوردم که در این رشته هم تا مربیگری بین المللی و داوری بین المللی ادامه دادم و در واقع الان هم داور رسمی فدراسیون در زمینه رزمی هستم.
من لیلا را دورادور می شناختم. خیلی در موردش شنیده بودم. از بچه های باشگاه دماوند، آقای هادی قباد، خیلی در موردشان با من صحبت می کردند تا اینکه بحث تلاشش برای K۲ پیش آمد- و من سعی کردم خودم را به لیلا نزدیک کنم و از آقای هادی خواستم اطلاعات بیشتری برای شناخت لیلا به من بدهد. یک روز هادی به من گفت لیلا خودش را برای صعود بعدی آماده می کند و چون در تلاش اولش موفق به صعود بهK۲ نشده، می خواهد این قضیه رو به طور جدی پیگیری کند و دنبال یک مربی خوب می گردد. من گفتم هر کاری که از دستم بر بیاید برایش انجام میدهم. یک شب هادی من را منزل لیلا برد و با هم آشنا شدیم. به محض اینکه دیدمش به هادی گفتم که صخره هم کار می کند. فرم بدن و فیزیکش این را نشون می داد. اما چون صخره نوردی برایش خودجوش بود و حرفه ای دنبالش نکرده بود، آمادگی جسمانی لازم را بهش نمی داد.
البته من به او حق میدادم چون هزینه های گزافی را باید پرداخت کرد. وقتی شما یک ورزش حرفه ای را دنبال می کنید باید خودت را از همه جنبه ها ارتقا بدهی؛ هم علمی و فنی و هم فیزیکی. ولی خب متاسفانه مسئله مالی به لیلا مثل خیلی از ما که در این کشور زندگی می کنیم فشار می آورد. من گفتم که حاضرم بدون هیچ چشم داشتی کمکش کنم. فقط در باشگاه ثبت نام کند و من هر طوری که لازم باشد با او فعالیت می کنم. با لیلا صحبت کردم و به او نزدیک شدم. اولین اتفاقی که افتاد این بود که سنگی را از K۲ آورده بود و تعدادی از آنها را به صورت گردنبند درست می کرد و به دوستان نزدیکش هدیه می کرد، و این از دوست داشتنی ترین چیزهایی است که من از لیلا دارم. از همان ابتدا ما به هم خیلی نزدیک شدیم. وقتی که لیلا به باشگاه می آمد و من سعی داشتم اطلاعاتی از وضعیت ورزشی و فیزیکی او بگیرم، متوجه شدم یکبار دیسکش را عمل کرده، برای اینکه تصادف سنگینی داشت که باعث شده بود دیسکش مورد عمل جراحی قرار بگیرد که این من را برای برنامه های تمرینی اش محدود می کرد.
از برنامه بدنسازی لیلا بگو کی شروع به کار کردید؟
مژگان خسروی: چون لیلا برای ۲۵ اسفند ۸۹ یک برنامه ای برای اورست داشت و به من گفت که برای آن برنامه آماده اش کنم، گفتم من همه تلاشم را می کنم اما بخاطر شرایط فیزیکی که داری باید سالم بمانی که در صعود اذیت نشوی. تمرینهایی به او دادم و کاملا در حال آماده شدن بود. به هر حال اسفند ماه رسید و ما نتوانستیم برای لیلا اسپانسر پیدا کنیم. در کنار تمرینات، دوستی ما شدیدتر میشد و من خیلی به دنبال پیدا کردن اسپانسر برایش بودم. به خیلی از شرکت ها مراجعه کردم چون در یک شرکت دولتی کار می کردم، از طریق آن، شرکتهای زیادی را میشناختم. خیلی تلاش کردم ولی متاسفانه به نتیجه نرسید.
هزینه صعود چقدر بود؟
مژگان خسروی : ۲۵ میلیون تومان .
لیلا خیلی به خاطر این برنامه افسرده و ناامید شد. از طریق فدراسیون بهش خیلی فشار می آوردند، بابت فعالیتهایی که می کرد. لیلا خیلی از فدراسیون کمک می خواست. قرار میگذاشت و مصاحبه می کرد ولی به نتیجه نمی رسید. برای صعود به نانگاکاربات درگیری داشت که بخشی از وقت و انرژی اش را می گرفت و اعصابش را بهم میریخت. متاسفانه، هیچ حمایتی از هیچ طرفی جز دوستان نزدیکش نداشت. اواخر اسفند با لیلا قرار گذاشتم و رفتم خانه شان و او را دیدم. کوله اش را چیده بود اما نرفته بود (برنامه برای صعود خط الراس کرمان داشتند). گفت اصلا اعصابش را ندارد. می گفت کارش را از دست داده، احساس بیهودگی می کند و فکر می کند اینهمه زحمتی که کشیده همه اش بیهوده بوده. صحبت کردیم و گفتم کاری که تو می توانی انجام دهی همان است که یک ورزشکار حرفه ای انجام میدهد. یک مقدار آرامش کردم و خوشبختانه نتیجه داد و آرام تر شد.
ورزشکارهای ما خیلی مشکل دارند. هیچ حمایت مالی از آنها نمیشود و مجبورند ساعات زیادی را کار کنند. حتی برای تجهیزات ورزشی پول کافی ندارند و مجبورند سراغ اجناس دست دوم بروند. حتی لباسهای دست دوم و اجاره ای دارند. من لیلا را با یک مربی آشنا کردم که پزشک است و در زمینه مهندسی و پزشکی فعالیت می کند و خودم هم از او در زمینه برنامه های تمرینی و پزشکی خودم مشورت می گیرم. یک بار که با هم رفته بودیم دفترشان، با لیلا که صحبت کرد پرسید «خب شما با این شرایطی که داری چطور صعود می کنی» و لیلا فقط گفت: «با غیرت». این برای آقایانی که آنجا نشسته بودند خیلی تعجب آور بود و واقعا درستش هم همین بود . لیلا در زمینه تهیه ملزوماتش هم مشکل داشت و من می دام که در K۲ حتی روی مسئله تغذیه اش با مشکل مواجه بود و نتوانسته بود اون مواد غذایی که لازمه که یک کوهنورد در همچین تلاشی داشته باشد را فراهم کند .
فیزیک بدن لیلا در چه وضعیتی بود؟
مژگان خسروی: بعد از تعطیلات عید مجددا تمریناتش را شروع کرد. برنامهK۲ دیگری داشت که لغو شد و باز هم اسپانسری که پیدا کرده بود، هفته آخر برنامه را کنسل کرد که این ضربه بزرگی برای لیلا بود. لیلا تصمیم گرفت یک ۸۰۰۰ متری دیگر را هر طور شده امسال صعود کند. خیلی تلاش کرد. هزینه اش رو با قرض و کمک اطرافیان تهیه کرد. در بهترین حالت آمادگی جسمانی بود. فرم بدنش بسیار عالی شده بود. ۱۰ کیلومتر بدون مشکل روی تردمیل می دوید و وضعیت کمرش هم کاملا کنترل شده بود، مشکلی نداشت. از نظر جسمی کاملا آماده بود. من پرونده پزشکی لیلا را که پیش همان پزشک بردم ایشان به شکل عجیبی اصرار داشت که این برنامه را نرود.
چرا؟
مژگان خسروی: دلیل ایشان این بود که میشود وضعیت بهتری برای لیلا ساخت. میخواست برای وضعیت کمرش از پزشکان ارتوپد مشاوره بگیرد، اما ما زمان نداشتیم. می گفت نمی دانم چرا من دلم نمی خواهد ایشان این صعود را برود. بعد از اینکه این اتفاق افتاد او مرتب تکرار میکرد «من خیلی اصرار کردم که نرو». شاید شتاب زدگی لیلا حساسش کرده بود، چون لیلا برای این صعود خیلی شتاب زده عمل می کرد.
شما دوستانه مربیگری بدنسازی لیلا را بعهده گرفتید اما اگر می خواست برای اینکار هزینه کند چقدر باید می پرداخت؟
من الان هزینه ای که از ورزشکارهای حرفه ای می گیرم بین ۲۲۵۰۰۰ تومان تا ۵۰۰۰۰۰ تومان برای یک دوره مشخص ۱۲ جلسه ای است. البته این را هم بگویم ورزشکارهایی مثل لیلا را که می بینم از آنها هزینه ای نمی گیرم و کسان دیگری را هم با این شرایط دارم. بخصوص در مورد کوهنوردها تعصب خاص دارم. این بچه ها با محرومیت ها و محدویت های اجتماعی که دارند تلاش زیادی می کنند. لیلا وقتی که ما برایش دنبال اسپانسر بودیم می گفت من دنبال این نیستم که صرفا یک اسپانسر پیدا کنم و کارم را درست کنم و بروم. من می خواهم این در جامعه ما فرهنگ بشود و ورزشکارهای بعد از من بتوانند از کسانی که می توانند کمک بگیرند. من بارها شاهد بودم. لیلا این امکان را داشت که از کشور خارج شود و در رشته مورد علاقه اش به راحتی و بدون دغدغه کار کند. ولی می گفت من یک ایرانی ام و می خواهم برای ایران صعود بکنم و هر جا هم که می رفت می گفت من یک زن ایرانی ام و می خواهم نشان بدهم که یک زن ایرانی چه کار می تواند انجام دهد. این چیزی بود که به آن اعتقاد داشت و برایش تلاش می کرد.
برای صعود ۸۰۰۰ متر آیا بین بدن زن و مرد تفاوتی هست؟
مژگان خسروی: این بحث بین زن و مرد هست که به سیستم هورمونی بدن برمیگردد و در ورزش در واقع بحث را عوض می کند. وضعیت تمرینی زن و مرد به واسطه شکل هورمونی اش فرق می کند. در بدنسازی یک مرد را از لحاظ عضلانی بخواهید ارتقا بدهید مشکلاتتان خیلی کمتر از عضلانی کردن بدن یک زن است. تعداد انگشت شماری از زنها به طور مادرزاد بدن عضلانی دارند و با کار کم بدنشان شکل می گیرد ولی قریب ۹۹ درصد زنان این شرایط را ندارند. در زمینه استقامت هم همین هست.
ولی تجربه به من ثابت کرده در زمینه کارهای استقامتی مثل کوهنوردی خانمها از آقایان سخت کوش ترند. به لحاظ اینکه اعصابشان قویتر است و فشار را بیشتر تحمل می کنند، اما آقایان اعصابشان زودتر بهم میریزد و اینهم به بخش هورومونی زن و مرد بر میگردد. آقایان به خاطر هورمون تسترونی که دارند در این شرایط عصبی ترند. از نظر قدرت بدنی هم مردها بهترند به خاطر وضعیت عضلانی و استخوانی شان. مگر اینکه یک خانم بسیار تمرین کرده باشد و خودش را به وضعیت بالایی از لحاظ جسمانی رسانده باشد که بتواند با یک مرد برابری کند.
میشود گفت برای صعود ۸۰۰۰ متری زنها دو برابر مردان تلاش می کنند؟
مژگان خسروی: دقیقا این اتفاق می افتد . البته این در مورد یک آقا و خانم ورزشکار صدق میکند.
فکر می کنید جایگاه لیلا در میان زنان کوهنورد چطور بوده؟ با صعودهایی که کرد چه تاثیری بر روی زنان کوهنورد و جامعه داشت؟
مژگان خسروی: درباره تاثیر لیلا روی جامعه کوهنوردی باید بگویم من وقتی با لیلا آشنا شدم او را به عنوان الگوی کوهنوردی خودم پذیرفتم و به این قضیه افتخار می کردم. منطقی ترین تاثیری که من به عنوان یک زن کوهنورد در این کشور از لیلا می توانم بگیرم این است که با صفر میشود لیلا شد به شرط اینکه شخصیت و درون آدم لیلا شده باشد. من فکر میکنم تاثیری که باید از لیلا گرفت این است که باید به دنبالش حرکت کرد. دختر من که ۱۲ سالش است بعد از این اتفاق گفت: مامان چند تا قله بود که لیلا می خواست صعود کند؟ گفتم ۱۴ تا ۸۰۰۰ متری بود و دخترم گفت بهترین کاری که برای لیلا میشود کرد این است که این ۱۴ قله را برای لیلا صعود کنیم .
یکی از افتخارات زندگی من آشنایی با لیلا بود، با توجه به اینکه من با ورزشکاران زیادی برخورد داشتم که از شهرت خاصی هم برخوردار بودند، هیچکدامشان برای من اهمیتی نداشتند. لیلا برای من یک چیز دیگر بود.
متاسفانه مسئله ورزش در کشور ما باندبازی است و کسانی در کشور ما مطرحند که در شأن یک ورزشکار نیستند. راه برای آدمهایی مثل لیلا همیشه بسته است. خود من، اگر ورزش من را تامین مالی می کرد سراغ کار دیگری نمی رفتم. من الان فاطمه واقف و کوهنوردهای دیگری را دارم. تاثیری که لیلا روی من داشت این است که از هیچ چیزی برای این بچه ها فروگذار نکنم. آرزوی من این است که خودم مکانی مجهز و علمی داشته باشم که این بچه ها بتوانند از آن استفاده کنند و مجبور نباشند شهریه و ورودی باشگاه را بپردازند.
لیلا برای صعود به گاشربروم با چه مشکلاتی مواجه بود ؟
مژگان خسروی: ابتدادر برنامه صعود لیلا گاشربروم نبود. بعد از منتفی شدن برنامه صعود اورست در اسفند ۹۰ لیلا برنامه اشK۲ بود یعنی می خواست کار نیمه کاره اش را تمام کند. یک اسپانسری هم پیدا کرده بود که مشکل مالی اش تامین شده بود. من نظرم این بود که هزینه بزرگ K۲ را دو تا قله بکند و سالی ۲ تا ۸۰۰۰ را صعود کند و در نهایت برود سراغK۲ ، چون سخت ترین قله جهان است. منتهی لیلا می گفت من زمان ندارم. عکسهای ۱۴ تا قله را زده بود به دیوار خانه شان و می گفت می خواهم همه را صعود کنم. خوشحال بود که اسپانسرش جور شده و سه نفر هم بودند که برنامه هاشان را جور کرده بودند. یک هفته به تهیه بلیط که رسیده بود لیلا زنگ زد و گفت تور را کنسل کرده چون اسپانسرش گفته نمی تواند اینکار را انجام بدهد. لیلا رفت برای ثبت نام قله دیگر که گاشربروم بود.
لیلا به من گفت که خانه اش را فروخته که بخشی از آن هزینه k۲ شده و بخشی هم مانده بود که خورد خورد خرج می کرد. تنها پولی که برای لیلا مانده بود دو میلیون تومان بود که باید خرج خودش می کرد و هم هزینه سفر میداد. برای گاشربروم دوستانش جمع شدند و پول گذاشتند و بخشی از هزینه را جمع کردند. هر چی هم که لیلا داشت گذاشت وسط و رفت. مدام هم میگفت من برگردم دیگر پولی ندارم. واقعا اگر لیلا برمی گشت دیگر هیچی نداشت. تمام زندگی اش را برای اینکار گذاشت و پایانش این بود که جانش را هم گذاشت، یعنی مهم ترین سرمایه اش را. درک این مسئله سخت است و انتظار نمیرود که همه این را بفهمند.
خودتان در حرفهایتان گفتید که به ورزشکارهای حرفه ای فشار می آید و رنج میبرند به خاطر بی توجهی. به نظرتان میشود گفت این تبعیض درباره زنان بیشتر از مردان وجود دارد؟
مژگان خسروی: در مورد خانمها خاص تر است. برای اینکه در کشور ما علیرغم تبلیغاتی که صورت می گیرد کم اهمیت ترین چیزی که وجود دارد ورزش بانوان است. من از نزدیک در چند رشته این قضیه را دیدم. نمی توانم تعداد بازیهایی که داوری کردم و هنوز حق الزحمه اش رو نگرفتم بشمرم. فوتبالیست های ما را با لباسی که مطابق با استاندارد های فیفا نیست می برند و به آنها اجازه رفتن به زمین داده نمی شود. چرا وقتی این را می دانید فوتبالیست ها را می برید که به آنها توهین بشود؟ بحثهایی در ورزش بانوان هست که خیلی مهم است مثلا یکی آمد بین کلی مهمان و ورزشکار ایرانی و خارجی گفت برای من مهم نیست شما چه تکنیکی استفاده می کنید فقط شما حجابت را رعایت کن. این واقعا تاسف آوراست. اینها درد ورزش بانوان است. به نظر من، خود ورزشکارها باید تشکلی داشته باشند و از هم دیگر حمایت کنند. متاسفانه قهرمان های ما دنبال پول و شهرت میروند. برای خیلی از آقایان ورزشکارِ قهرمان ما پرداخت هزینه K۲ لیلا خیلی ساده بود. اما از همدیگر حمایت نمی کنند .
اگر حرف دیگری درباره لیلا می خواهید اضافه کنید لطفا بفرمایید؟
مژگان خسروی: من تشکر می کنم از همه کسانی که برای شناخته شدن لیلا در جامعه تلاش می کنند. لیلا یک نفر نیست. تا زنده هستند کسی آنها را نمی بیند، وقتی می روند مهم می شوند. این آدمها باید شاخص باشند و شناخته بشوند. اینها تا هستند ما باید دنبالشان برویم و مشکلاتشان را حل کنیم و کمکشان کنیم. همه دنیا الان می دانند که لیلا اسفندیاری از ایران چنین کار بزرگی کرده اما تلویزیون خودمان یک گزارش ساده از این ورزشکار پخش نکرد. همه دنیا از لیلا قهرمان ساختند اما ما خودمان کاری نکردیم. حداقل از لیلا به نفع خودشان سواستفاده کنند. نگذارند بقیه با اعصاب خورد و دغدغه برای ایران کاری کنند و به بقیه کمک کنند.
کاظم فریدیان: من از مرگ لیلا عصبانی هستم، عزادرا نیستم
چطور با لیلا آشنا شدید و در چه مراحلی همراهش بودید؟
کاظم فریدیان: من در پاییز سال ۷۹ لیلا را در یک برنامه صعود به دماوند برای اولین بار دیدم. این برنامه به سرپرستی آقای رحیم دانایی بود و از من خواسته شده بود به عنوان راهنما یا نفر فنی تیم همراهشان بروم. اما اولین برنامه مشخصی که لیلا در برنامه من شرکت کرد سال ۸۰ فرود از دره اندرس بود. در این برنامه، لیلا برای اولین بار طناب به دست می گرفت. در برنامه تمرینی که برای بچه ها گذاشته بودم متوجه شدم لیلا برای اولین بار بود که دست به طناب می زد و تشخیصام این بود که لیلا فوقالعاده آدم بااستعدادی خواهد بود. خیلی خوب تکنیک ها را می پذیرفت. معمولا قانع کردن یک نفر به اینکه تو با این تجهیزات در امنیت به سر می بری و میتوانی۵۰ متر خودت را معلق کنی خیلی سخت است. ولی لیلا خیلی خوب می پذیرفت. در طول برنامه دست دوستمان خانم نسرین فضلی شکسته بود و ما در طول دو روز در طول دره او را حمل می کردیم. لیلا مشارکت بسیار خوبی داشت. در مجموعِ این ۴ یا ۵ روز کوهنوردی، لیلا کاملا توجه من را جلب کرد و در طول یک سال بعد ما دوستان صمیمی همدیگر شدیم.
چه مشکلات و سختی هایی برای صعود به هشت هزاری وجود دارد؟
کاظم فریدیان: یک سری مشکلات هست که خاص ما ایرانیها ست و یک سری مشکلات هم هست که عمومی است و مال همه. بگذارید من از مشکلات ایرانی ها بگویم؛ مهم ترین مشکلِ صعودهای جدی چه هشت هزاری و چه غیر هشت هزاری در ایران، فرهنگ است که به کوهنوردی به عنوان یک ورزش تفریحی نگاه میشود نه یک ورزش حرفهای! شما با این مسئله برخورد کردید که می گویید من کوهنوردم. میگویند اتفاقا من هم کوهنوردم رفته بودیم کوه جات خالی، یک کبابی زده بودیم! … یا مثلا از کوه برمیگردی خانواده ات می گویند: «خوش گذشت؟»، پس فردا هم باید ما را ببری سینما! یعنی هیچ کس به تو نمیگوید رکوردت را تغییر دادی؟ امروز تمرینت بهتر بود؟…
این موضوع، در لایه های مختلف مشکلاتی را ایجاد می کند. از ابتدایی ترین برخورد- همین که فکر می کنند شما رفتی عشق و حال و شما را به چشم یک ورزشکار نمی بینند- تا جایی که حادثه پیش می آید، با به مراجع دولتی مراجعه میکنی، می خواهی بروی پیش یک مدیر ورزشی از خودت دفاع بکنی و… همه اینها سایه خودش را دارد.
به نظر من، اینکه پول نداریم، اینکه برنامه تمرینی نداریم، و… فرع هست به این فرهنگ. یعنی خوشبختانه ورزش کوهنوردی امکانات اصلی که می خواهد محیط کوهستان است و کشور ایران کوهستانیست، اگه کسی بگوید پول ندارم قابل قبول نیست میتواند لیلا اسفندیاری باشد، ماشین زیر پایش نباشد ولی برود هیمالیا.
موانعی که برای زنان در کوهنوردی حرفه ای وجود دارد چیست؟
کاظم فریدیان: زنان علی القاعده با مردها رقابت نمیکنند. اصلا حریف آنجا آدم نیست، حریف کوه است. تو در چنگال موجودی هستی که به مراتب از تو قوی تر است و توانایی تو قابل قیاس با او نیست و تو باید صعودش کنی و زنده برگردی. اختلاف بین زن و مرد در مقابل اختلافی که با حریف داری آنقدر کوچک است که به حساب نمیآید. اما مهمترین مشکلات زنان، مشکلات فرهنگی است. در محیط کوهنوردی همه می دانند که زنان چقدر توان جسمانی دارند و مردها هم چه اندازه؛ ولی فرهنگ اذیت می کند، فرهنگ زیر سوال می برد «با اون خانم رفته بودی تو غار؟!» اصلا نمیفهمد که غار پرو اتاق خواب نیست، غار پرو ۷۵۱ متر عمق دارد که از جانت باید بگذری!!
این تصور فرهنگی ماست که نمی تواند بپذیرد یک خانم میتواند ورزش حرفه ای بکند، یک خانم می تواند فارغ از جنسیتش وجود داشته باشد، میگویند اگر این خانم هست سوژه جنسی آن آقاست. این یک درد فرهنگی است من به عنوان یک «مرد» این درد را بهطور مستقیم ندارم ولی مدام در جامعه میبینم و متاسفانه تاثیرش بر زنان این شده که خیلی از زنان از ورزش حرفهای اجتناب می کنند و این فقط در کوهنوردی نیست بلکه خیلی از مشاغل را شامل می شود که زنان به همین دلیل به دنبالش نمیروند.
لیلا از این نظر آدمی بود که محدود نبود به این مرزهای دیکته شده. لیلا استثنایی بود که متاسفانه در خانواده ای بود که اصلا زن را قبول ندارند، هرچند که لیلا این سنت را شکست. لیلا به جرم اینکه کوهنوردی میکرد از امکانات مالی خانواده اش محروم شد و مجبور شد خانواده اش را از دست بدهد تا بعد بتواند به خودش برسد. لیلا آدم مرزشکنی بود همانطور که خیلی از اولین ها و بهترین ها را در تاریخ کوهنوردی و غارنوردی ایران از خودش به جا گذاشت، در مرزشکنی و پشت پا زدن به سنتهایی که مانع پیشرفتش بود و انسانیتش بود هم خیلی حرفهای اول را زد.
لیلا آدم نظم برداری نبود، قاعده بردار نبود، اینکه «این را میکنی آن میشود» لیلا میگفت «من آن را میخواهم». برعلیه هر نظمی بود. البته در کشور ما بیشتر نظم ها استعدادکُش و ترمز هستند، یعنی قوانین و فرهنگ ما نابخردانه است و کافی است تو بر علیه هر نظمی در این جامعه عصیان کنی تا روشنفکر باشی یا یک آدم سازنده باشی. هر قانونی و هر نظمی را بشکنی یک قدم رو به جلو برداشتی. هیچ نظم سازنده ای نمی بینی هیچ قانون و عرف سازنده ای نیست همه چی مخرب است٬ همه چی استعدادکش و همه چی ترمز است. در یک چنین جامعه ای، یک آدمِ یاغی می شود آدم پیشرو، آدم سازنده و تاریخ ساز.
خاطره ای از لیلای یاغی بگویید؟
کاظم فریدیان: سال ۸۶ من یخار را صعود کرده بودم و لیلا از آن برنامه جا ماند. لیلا به شدت اصرار داشت یخار را صعود کند و من به او گفتم که یخار برنامه تو نیست به این دلیل که تو زنی و نمی توانی کولهی ۳۰ کیلویی حمل کنی. دو روز باید رو نیش کرامپون باشی و یک کوله ۳۰ کیلویی را حمل کنی. تو نمی توانی و این یک مسئله علمی است؛ طبق قانون، یک آدم در بهترین شرایطش می تواند یک سوم وزن بدنش کوله حمل کند و در برنامه های فنی تا یک چهارم وزن بدنش. حالا از آنجا که ساختار بدن مردها عضلانی و برای حمالی مناسب است و در عوض ساختار بدن زن کارنکردن و زور نزدن و حمالی نکردن است، وقتی می گوییم یک سوم باید باز هم به زنان تخفیف بدهیم و بارش را بزاریم تو کوله یک مرد! و در یخار چنین زمینهای وجود ندارد شما باید با یک کوله ۳۰ کیلویی سه روز رو نیش کرامپونت راه بروی و من در حداکثر توانایی ام هم نمی توانم به تو کمک کنم، تمام شد. پس یخار جای زن نیست به همین دلیل ساده.
اما لیلا میخواست و آمد و صعود کرد.
تا حالا زنی دره یخار را صعود کرده؟
کاظم فریدیان :لیلا اولین زنی بود که صعودش کرد و بعد یک راست رفت بیمارستان و دیسک کمرش را جراحی کرد.
آخرین حرف:
کاظم فریدیان: من از مرگ لیلا عصبانی هستم عزادار نیستم احساس میکنم حق من را خورده.
دل تان می خواست جای او باشید؟
کاظم فریدیان: بله به او حسودیم می شود.
بخواهید در مورد لیلا یک جمله بگویید چه می گویید؟
کاظم فریدیان: یاغی!
……
تنظیم کننده: فروغ سمیع نیا
…..
صفحه لیلا اسفندیاری در ویکی پدیا