بیدارزنی: خدیجه مقدم متولد ۱۳۳۱ است و سالها در ایران فعالیت سیاسی و اجتماعی داشته است. او از اعضای فعال کمپین «یکمیلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیضآمیز» بود و در دوره فعالیت کمپین چندین بار به زندان رفت. همچنین بعد از اعتراضات سال ۸۸ در کنار مادران عزادار که تشکلی به نام «مادران پارک لاله» را تشکیل داده بودند، ایستاد و پس از آن مجبور به ترک ایران شد. کتاب گذر عاشقانه عمر توسط انتشارات «باران» در کشور سوئد منتشر شده است.
کتاب با قرار عاشقانه خدیجه مقدم با همسرش شروع میشود. قصههای عاشقانه آنها پس از تولد فرزندانشان و با تاکید بر حمایت و عشق به خانواده ادامه مییابد و نشان میدهد که خانواده نقشی اساسی در زندگی نویسنده دارد و این تأکید تا پایان کتاب با ما است. در جای جای کتاب پافشاری نویسنده بر نقش حمایتی خانواده در زندگی به چشم میخورد و در واقع درگیری نویسنده بر این است که چگونه بین فعالیتهای سیاسی و نقشهای مادر و همسر آشتی ایجاد کند. «نبرد میان فرزند خوب، همسر خوب، مادر خوب و مبارز خوب بودن، همچنین آشتی دادن اینها یعنی چهار پهنه خوب بودن همیشه در من جریان داشت.» این نشان میدهد که نقش خانواده برای فمینیست ایرانی متعلق به نسل انقلاب هنوز پررنگ و تا جایی مقدس است.
خدیجه مقدم در خانوادهای پرورشیافته که به «حزب توده» تعلق داشتند. در این کتاب از عموهایش میگوید که یکی بعد از کودتای ۲۸ مرداد زندانی و اعدام شد و عموی دیگری که بعد از سالها مبارزه در حالی که همچنان به حزب توده ایمان داشت در سال ۶۴ درگذشت. خدیجه مقدم نیز پس از رشد یافتن در چنین خانوادهای به حرکت انقلابی مردم پیوست و با انتخاب حزب توده و فعالیت به عنوان هوادار این حزب برای پیروزی انقلاب تلاش کرد و به گفته خودش دلیل این انتخاب برنامه داشتن حزب برای همه اقشار بود و همچنین تعلق خاطری که نویسنده به حزب داشت.
مقدم، کارمند سازمان آب منطقهای تهران بود و در جریان اعتصابهای بعد از شهریور ۵۷ این سازمان نیز به صف اعتصابکنندگان پیوست، او نیز یکی از اعضای کمیته اعتصاب بود. داستان اعتصابها و پیوستن بقیه ادارات به این حرکت از مهمترین قسمتها و تجارت نویسنده است هر چند وی شور انقلابی و سرعت جنبش در آن روزها را عادی نمیداند به طوری که در ۲۶ دیماه و پس از خروج شاه از کشور، وی نگران است و به گفته خودش با مردمی روبهروست که گویی آنها را نمیشناسد. خاطرات آزادی زندانیان سیاسی، راهپیمایی بیستویک بهمن ۵۷ سازمان چریکهای فدایی خلق و دیگر روزهای پرشور و مهم انقلابی که نویسنده در آن حضور داشته از نقاط قوت کتاب است.
خدیجه مقدم پس از انقلاب ۵۷ با ادامه همکاری در حزب توده و شورای کارگری سازمان آب به فعالیتهای خود ادامه داد. وی سردبیر نشریه «آبگین» در سازمان آب بود و فعالیتهایی نیز در حزب داشت. وی امروز در کتاب خود بسیاری از قصورات و دیدگاههای خود را در روزهای پس از انقلاب نقد میکند اما همچنان معتقد است اگر انتقادی چه در جوانی و چه اکنون به حزب داشتم و دارم به عدم پای بندی برخی از رهبران و مسئولان در اجرای مفاد اسناد آن است.
سالهای سیاه پس از خرداد ۶۰، دستگیریها و کشتهشدگان جنگ و اعدامها و تیربارانها به گفته نویسنده از سختترین سالهای زندگی وی بوده است. زندگی مخفی، احضار، بازجویی، اعدام فامیل و رفقا باعث شده خدیجه مقدم نیز مانند بسیاری از مردم روزهای طاقتفرسایی را تجربه کند که در متن کتاب به خوبی این استیصال و درماندگی مشاهده میشود. داستانهای مادران و پدرانی که فرزندان اعدامشدهشان را در خانه دفن کردند یا در خاوران و اماکن نامعلوم دیگر به خاک سپرده شدند قسمتهایی از کتاب را شامل میشود. علاوه بر فشارهای وارد بر فعالان سیاسی، نویسنده از رنجی که جوانان در این دوره برای عدم دستیابی به حقوق ابتدایی خود مانند شرکت در مهمانی و شادی به آن گرفتار بودند، میگوید و از فرزندان ایران شرمسار است.
خدیجه مقدم پس از آن به فعالیتهایی که در تهران انجام داد، میپردازد. شروع این فعالیت از سال ۱۳۷۷ است یعنی پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات و سالهایی که کمی از تنشهای شدید دهه شصت فاصله گرفته بودیم. خدیجه مقدم در ابتدا از فعالیتش در جمعیت «زنان مبارز با آلودگی محیط زیست» مینویسد و از فعالیتها محیط زیستی در کنار جمعیتی که مدیرعاملش خانم «مه لقا ملاح» بود، مینویسد.
این فعالیت منجر به تأسیس تعاونی «حامیان نگاه سبز» شد که طرح خانه اشتغال زنان سرپرست خانوار را در جنوب تهران و با همکاری شهرداری منطقه اجرا کردند. این طرح پس از سالها توسط همان شهرداری متوقف شد و نویسنده به این نتیجه رسید که از تعاونی آنها استفاده ابزاری شد. او از تکرار این تجربه در خانیآباد، ناصرخسرو و مناطق دیگر مینویسد که با وجود تجربه و محکمکاری اما هر بار شهرداری برای خانه اشتغال زنان سنگاندازی میکرد که منجر به تعطیلی شود.
خاطرات شیرین نویسنده از کار در مناطق محروم و همراهی با زنان سرپرست خانوار اگرچه امیدبخش است اما به بنبست رسیدن هر گونه فعالیتی در ایران در این کتاب به وفور دیده میشود. او در این زمینه مینویسد: «سیاست کلی حکومت در مقابل دلسوزانی که میخواهند به نفع مردم حرکت کنند همیشه همین بوده است. تا جایی اجازه میدهند حرکت کنی و سپس مانع میشوند.»
خدیجه مقدم یکی از افرادی است که در کنفرانس جنجالی «برلین» حضور داشت. این کنفرانس با اینکه افرادی فعال و مشهور را در خود جمع کرده بود اما چنان حاشیهساز شد که از آن جلسات بازجویی فراوان و محکومیت و حبس باقی ماند. خدیجه مقدم نیز از این فشارها بینصیب نماند. هر چند مدت حبسش به جزای نقدی تبدیل شد.
خدیجه مقدم در کتاب از برگزاری مراسمهایی در خانه به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن مینویسد. مراسمهای محفلی که از سال ۱۳۶۱ آغاز شد و پس از آن جلسهای برای هماندیشی زنان در پشتبام خانه خانم «رشدیه» و زیرزمین یکی دیگر از فعالان که زمینههای فعالیتهای زنان فمینیست را فراهم کند.
یکی از ویژگیهای این کتاب آشنایی با روند فعالیت و شکلگیری جنبش زنان از دهه هفتاد به بعد است. شکلگیری محفلها و سپس گروههای زنان و اولین حرکت خیابانی جنبش در ۲۲ خرداد ۱۳۸۲ جلوی دانشگاه «تهران» و پس از آن هشت مارس سال ۱۳۸۴ در پارک «دانشجو»، همبستگی زنان شرکت کننده در مراسم و همراهی مردم خیابان با آنان در این کتاب بهخوبی شرح داده شده بهطوریکه طعم داغی آسفالت خیابان و باتومهای نیروی انتظامی را میتوان حس کرد.
این شوری که در نوشتههای خدیجه مقدم برای چنین مراسمهایی دیده میشود، شاید بعد از سالها و با فشار و سرکوب رو به افول گذاشت که در این کتاب هم دیده میشود اما شکلگیری و شکوفایی جنبش در این کتاب به خوبی مشاهده میشود. کمپین یک میلیون امضا، منشور زنان، مرکز فرهنگی زنان، هماندیشی زنان و اسامی دیگر که بر پویایی جنبش دلالت میکند.
خدیجه مقدم در این کتاب به خوبی نشان میدهد که چگونه زنان کمتر از سه ماه پس از سرکوب شدید ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ کمپین یک میلیون امضا را اعلام عمومی کردند. در همین دوره پس از سرکوب، پیشنویس «منشور زنان» را آماده میکردند و چگونه همه اینها پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸ و عواقب آن فراموش و کنار گذاشته شد. البته نویسنده در کتاب به دستگیریها و فشار و سرکوب فعالان کمپین میپردازد و اشاره کوتاهی نیز به اختلافات درونی دارد و آن را نیز ناشی از سرکوبها میداند.
داستان زندانهای زنان، خصوصا اوین هم در کتاب دیده میشود و به داستان زندگی زندانیانی چون «شهلا جاهد» و «شیرین علم هولی» و دیگران نیز میپردازد اما نکته جالب خاطرات وی نفوذ کمپین یک میلیون امضا به میان زنان زندانی و همکاری و همراهی فعالان برای آزادی زندانیان زن بود که موجب محبوبیت فعالان در میان آنان بود.
پرداختن به زندگی «الجیبیتیها» و «همجنسگرایان» در ایران که فرزند خدیجه مقدم نیز از آنها است، یکی از نقاطی است که کتاب را از دیگر خاطرات متمایز کرده است. نویسنده در قسمتی از کتاب داستان بازداشت پسرش در سال ۱۳۸۲ و شکنجه شدن وی را روایت میکند و از رنجی میگوید که بهعنوان یک مادر در مدت بازداشت پسرش کشیده و این پیوند میخورد به نقش نویسنده در زندگی مادران داغدار و دادخواه ایران که فرزندانشان توسط حکومت کشته شدهاند.
خدیجه مقدم از «مادران خاوران» و دوستیهایشان میگوید و تشکیل گروهی به نام «مادران صلح» که مواضع سیاسیاش را در رسانههای عمومی نشر میداد و نقطه پایانی فعالیت وی تلاش برای جمع شدن مادران پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸ و کشته شدن مردم در خیابان، تشکیل گروهی به نام مادران پارک لاله بود.
خدیجه مقدم پس از تشکیل و فعالیت این گروه بارها توسط نیروهای امنیتی تهدید شد و این تهدیدها خانوادهاش را نیز نشانه گرفته بود. همه این تهدیدها و بیماری همسر، موجب مهاجرت اجباری وی به آلمان میشود و پس از آن ما با درد جدیدی به نام «غربت» در زندگی نویسنده مواجه میشویم که بیش از دیگر رنجهایی که دیده است، آزارش میدهد.
او داستان زندگیاش را با رنجهای غربت به پایان میرساند و زنان دیگر را به نوشتن زندگینامههایشان تشویق میکند. شیوهای که فمینیستها از روزگاری قبل تا امروز آن را یکی از راههای رسیدن به پیشرفت و رهایی زنان میدانند.
این کتاب را میتوانید از کتابفروشیهای فارسیزبان در اروپا و آمریکا یا از طریق تارنمای نشر باران تهیه کنید. اگر داخل ایران زندگی میکنید و در تهیه کتاب با مشکل رو به رو هستید، درخواست خود را به ایمیل نشر باران بفرستید: