بیدارزنی: مایا مازورِت از ماندگاری مفهوم وظیفهی زناشویی، که برخاسته از حقوق شرعی کلیسای کاتولیک در سدههای میانی است، میپرسد.
در مقام نظر، زوجین در چارچوب ازدواج باید روابط جنسی داشته باشند؛ اما در عمل همیشه اینطور نیست. اگر امروز برای ما وظیفهی زناشویی به اندازهی «حق ران» [حق قرون وسطایی شب زفاف برای اربابان] منسوخ مینماید، مسئلهی رضایت زوج برای رابطهی جنسی بحث روز است. آیا وقتی شریکمان به ما ابراز احساسات میکند، ما واقعاً آزادیم که به او نه بگوییم؟ چهزمانی بهنظر میرسد که بسامد روابط جنسی را هنجار اجتماعی خاصی دیکته میکند؟ تجاوز به همسر را چگونه باید تعریف کرد؟
برای پاسخ به این سؤالات بهسراغ یک کارشناس رفتیم: ژولی ماتیوسی، دانشیار دانشگاه آلزاس عُلیا (فرانسه) و نویسندهی مقالهای با عنوان «وظیفهی زناشویی: دربارهی تعهد رضایت به رابطه» که اواخر سال جاری میلادی در مجموعهمقالات همایش «پشت و روی سکهی رضایت» منتشر خواهد شد (موسسهی علوم حقوقی و فلسفی سوربون، مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه، مدرسهی سیانسپو، نشر «مر اِ مرتن»).
حقّ شرعی (در مذهب کاتولیک)
ژولی ماتیوسی در ابتدا یادآوری میکند که وظیفهی زناشویی برخاسته از حقوق شرعی و در نتیجه منبعث از مذهب کاتولیک است. این تعهد در اصل چارچوبی برای فرزندآوری و ضمانتی برای احتراز از شهوتپرستی است و در آن زمان کوشش خوبی بود. در زمان ابداع مفهوم مدرن ازدواج، یعنی بعد از انقلاب فرانسه، قانون مدنی [کد ناپلئون مصوب ۱۸٠۴] نه از ازالهی بکارت حرف میزند نه از وظیفهی زناشویی. این مفاهیم وجود داشتند ولی حجب و حیا مانع میشد که در نصّ قانون صریحاً نگاشته شوند.
در سال ۱۹۶۵، ماده ۲۱۵ قانون مدنی فرانسه مقرر داشت که «زوجین برای اشتراکِ زندگی تعهد متقابل دارند». معنای ضمنی این عبارت تختخواب مشترک است. بدینصورت قصور از اجرای وظیفهی زناشویی انگیزهای برای طلاق است که میتواند منجر به برخورداری از حقّ دریافت خسارت برای قربانی شود؛ البته به شرطی که بتواند نبود رابطهی جنسی را اثبات کند. در عمل به هنگام روند دادرسی طلاق به دلیل قصور از وظیفهی زناشویی (که شمارَش کمتر و کمتر میشود)، به ندرت اتهامات اهمال جنسی پذیرفته میشود.
ازینگذشته ارزیابی قاضی ذهنی (سوبژکتیو) است: چه زمانی روابط جنسی بهقدر کافی پربسامد تلقی میشود؟ آیا این رابطهی جنسی «قانونی» لزوماً دخول است؟ آیا سطح توقع بسته به اینکه شاکی مرد است یا زن و برحسب اینکه زوج دگرجنسگراست یا نه، فرق میکند؟
پس باید مسئله را تبیین کرد: از دیدگاه قانون، وقتی یکی از زوجین از روابط جنسی «به نحو ناموجهی» طفره رود، وظیفهی زناشویی نقض شده است. اما ردّ رابطه بهواقع میتواند موجه هم باشد: بهعلت سالخوردگی، بیماری (به شرطی که بعد از بهبودی رابطه از سر گرفته شود)، یا بهعلت ایجاد شرایط نامساعد توسط زوج (یک شوهر زناکار بهدشواری بتواند انتظار داشته باشد که همسر مشروعش به رابطه با او رضایت دهد).
دومین شرط این است که روابط بین زوجین «عادی» باشد، یعنی شامل تجاوز به همسر نشود. در واقع از نظر قاضی، یک رابطهی جنسیِ تحمیلشده «ضرورتاً» رابطهای غیرعادی تلقی میشود. اما همیشه اینگونه نبوده است: تا سال ۱۹۹۲ رویهی قضایی [در فرانسه] بر این اصل مبتنی بود که زوجین با عقد پیمان زناشویی، «یکبار برای همیشه» به روابط جنسی در چارچوب ازدواج رضایت میدهند. امروز دیگر این اصل معتبر نیست: تجاوز به همسر، نقض وظیفهی زناشویی است!
جهان پسا#میتو
جلوتر میآییم و میرسیم به سال مبارک ۲٠۲٠ (سال سوم جهان پسا#میتو). آیا باید این بازماندهی مذهب کاتولیک را در جامعهی لائیک فرانسه حفظ کنیم؟ با این وظیفهی زناشویی که کاربردهایش بسیار محدود، مفهومش مبهم و مشروط به تفسیر قضات است و منجر به این میشود که زوجهای درحال طلاق – اغلب بدون حصول نتیجه – به جان هم بیفتند، چه باید کرد؟
یک روی سکه این است که این مفهومِ منسوخ در رویه قضایی، درحال ناپدیدشدن است؛ پس جای نگرانی نیست! اما روی دیگرش این است که تا زمانی که وظیفهی زناشویی وجود داشته باشد، سایهاش بالای سر زوجین خواهد ماند. بُنوا لودِودِک، حقوقدان در «مرکز مداخلهگری نزد عاملان خشونتهای جنسی»، به این پارادوکس عصر ما اشاره میکند: «آزادی جنسیِ آنکس که میخواهد، در مقابل آزادی جنسی آنکس که نمیخواهد قرار میگیرد. سابق بر این، در ازدواج اولی از نظر حقوقی فائق بود. امروز در هر موقعیتی، دومی تفوق حقوقی دارد. در عوض مسائل در عمل پیچیدهتر از این است: الزامِ (سابقاً) قانونی برای داشتن روابط جنسی، امروز الزامی بیشتر از جنس اجتماعی است».
در واقع امروز زوجین در دام دستورات متناقضی گرفتار شدهاند: آدم مجبور به رابطه نیست، ولی «خودش» را مجبور میکند. عشق زادهی رهایی کولیوار است، ولی پایبندِ قوانین هم هست؛ سکس لذت است، اما فداکاری هم هست… باطراوتترین احساسات رهاییبخش ما به سدّ الگوهای سنتی، و نیز به سدّ درونیسازی کلیشههایی دربارهی میل جنسی مردان و زنان برمیخورند.
دوش آب سرد
خاصه اینکه بیشتر اوقات این زنان هستند که در سکسوالیته «بهدستآورنده» هستند و عموماً خود را بهدامافتاده میبینند. اگر زنی خود را مجبور به رضایتدادن ببیند، خواه از ترس ازدستدادن رابطه، خواه از بیم جریحهدارکردن احساسات شریکش یا مواجهشدن با خطر طلاق، آیا در این صورت بازهم میتوان از رضایت زناشویی صحبت کرد؟
از نظر ژولی ماتیوسی، وظیفهی زناشویی باید فقط و صرفاً لغو شود، چون «نهتنها روابط جنسیای که رضایتشان با اکراه حاصل شده را تحمل میکند، بلکه آن را تشویق هم میکند». او برای این گزاره که به یک دوش آب سرد شبیه است، سه دلیل پیش میکشد: تضادّ کامل مفهومی با تصورات کنونی ما (سکسوالیتهی اجباری برای زنان و مردانی که «خود» را مجبور به رابطه میکنند عواقبی فاجعهبار دارد)؛ حشو (نداشتن رابطهی جنسی با تنبیه اجتماعی همراه است، پس بیهوده است اگر مجازات حقوقی را به آن اضافه کنیم)؛ سرانجام و سادهتر از همه، آزادی (حقوق نباید تا ایناندازه در رابطهی خصوصی زوجها دخالت کند).
«فراموشی خود» و «اخلاق خوب»، که گاه برای تعریف «زن خوب» استفاده میشود، چندان مطابق با آن چارچوب زناشویی نیست که فرد را تشویق به حساب و کتابِ روابطی میکند که گاه بدون رغبت و رضا انجام شدهاند. بهطور قطع وظیفهی زناشویی اساساً خصلتی نمادین دارد؛ اما نمادها هم مهم هستند. این فکر که آدم باید «خود» را مجبور به رابطه کند ذاتاً خطرناک است: سکسوالیتهی زوج نیاز به مکالمه دارد نه مجازات./
منبع: لوموند(۲۸ ژوئن ۲٠۲٠)