بیدارزنی: این روزها شاید اخبار مربوط به افشاگری زنان در شبکههای اجتماعی و بیان روایتهایشان دربارهی تجاوز و آزار جنسی، توجه بسیاری را به خود جلب کرده و علاوه بر رسانههای فعال در حوزهی زنان، فعالان اجتماعی بسیاری نسبت به این افشاگریها و روایتهای زنان واکنش نشان دادهاند؛ اغلب واکنشها در باب تاثیرگذاری این حرکت بوده است؛ عدهای فضای ایجاد شده برای شکستن سکوت زنان در مورد تجاوز و آزار جنسی را مهمترین دستاورد این جریان دانستهاند که مدتها پیش در کشورهای دیگر شروع شده بود و هر چند دیر اما بالاخره به ایران هم رسید و منجر به شکستن سکوت طولانی زنان در ایران شد.
در کنار این دستاورد، واکنش دیگر نگرانی از سوء استفاده از این فضا توسط افرادی است که نه تنها دغدغهی مسائل زنان را ندارند بلکه این جو ایجاد شده به آنها فرصتی داده تا با بدنام کردن کسی یا کسانی به دنبال انتقام شخصی خود باشند!
اما عدهای دیگر به درستی در کنار انتشار روایتها ضرورت طرح مطالبات از نهادهای مسئول را متذکر شدند، از جمله مطالباتی که در فضای مجازی و به دنبال افشاگریها مطرح شد درخواست مجازات متجاوز یا آزارگر توسط نهادهای قضایی بود که در اولین افشاگری گسترده در مورد ک.ا به نتیجه رسید و پلیس امنیت فرد متجاوز را دستگیر و از افراد آزاردیده هم تقاضا کرد که شکایت خود را به ثبت برسانند و به آنها اطمینان داد که مورد حمایت خواهند بود. موضوعی که توسط بسیاری از روایتکنندگان بهعنوان مانع و علت عدم مراجعه آنها به پلیس در گذشته مطرح شده بود.
هر چند این دستاورد مهمی برای این جریان در ابتدای شکلگیریاش بود اما نگرانیها به پایان نرسید و بسیاری از وکلا و فعالان زن بر ناکارآمدی قوانین مجازات تأکید کردند و احتمال مجازات اعدام ک.ا را در صورت تعداد زیاد شاکیان و ثابت شدن جرم ممکن دانستند؛ علتی که باعث شد تعدادی از شاکیان به پلیس امنیت مراجعه نکنند چرا که با مجازات اعدام مخالف بودند! و به دنبال این ماجراها، عدهای اصلاح قوانین موجود در موضوع آزار یا تجاوز جنسی (هم قوانین مجازات و هم قوانین پیشگیرانه) را خواست اصلی و مهم این جنبش دانستهاند.
همانطور که میبینیم این جنبش که در کشورهای زیادی جریانساز و البته در هر کشوری به شیوهای تاثیرگذار بوده است در ایران هم به واسطهی بستر فرهنگی- اجتماعی خاص خود شکلی متفاوت به خود گرفته است. درخواست مجازات متجاوز در بسیاری از کشورها به دلیل بستر قانونی مناسب خواست اصلی جنبش ME TOO بوده است اما در ایران بهمرور به دلیل ناامیدی از قوانین موجود، به حاشیه رفت و بار قضاوت و دادخواهی به افکار عمومی بهمثابه یک هیئت منصفه واگذار شد؛ جریانی که در خلاء قوانین و نهادهای مسئول شکل گرفته و همین باعث سردرگمی بسیاری شده است. مثلاً اینکه شیوه راستیآزمایی روایتها چگونه خواهد بود؟ تشخیص سره از ناسره توسط چه کسانی و به چه شیوهی انجام خواهد شد؟ و تا چه میزان میتوان از حقوق متهمانی که به ناروا و بر اساس انتقامهای شخصی مورد اتهام قرار گرفتهاند دفاع کرد؟
در کنار این چالشها سوال مهمتر این است که آیا با مجازات فردی متجاوز مسئلهی خشونت علیه زنان حل خواهد شد؟
آیا با تمرکز بر مجازات فردی متجاوز بیم آن نمیرود که نقش نهادهای حکومتی و مولفههای فرهنگی نادیده گرفته شود؛ نهادهایی که در بهوجودآمدن و بازتولید بسیاری از انواع خشونت مؤثر هستند؟ آیا بیتوجهی به ساختارها و تاکید بر روایتها منجر به بازتولید این کلیشهی رایج نمیشود که تجاوز امری است که فقط توسط «مردان بیمار» رخ میدهد؟
متجاوز محصول یک ساختار نابرابر قدرت در جامعه است و در شکلگیری این ساختار مردان و زنان به یک اندازه نقش داشتهاند و آیا جنبشME TOO با تاکید بر روایتهای شخصی میتواند از تقابل زنان و مردان عبور کند؟ و آیا مردان هم در کنار زنان بر علیه نگاهی که نابرابری را ترویج میکند خواهند ایستاد؟
در کنار این چالشها ما همچنان با سکوت بخش بزرگی از جامعهی زنان در ایران مواجه هستیم؛ زنانی که دسترسی به اینترنت ندارند و یا در شهرهای کوچک زندگی میکنند و بهواسطهی فرهنگ و یا مذهب خاص آن مناطق هزینههای بیشتری را در صورت بیان روایتهایشان پرداخت خواهند کرد و به همین دلیل سکوتشان همچنان ادامه دارد. بهواسطه سکوت و خاموشی این گروه از زنان تصویری که از خشونت علیه زنان ساخته میشود گویی محدود به طبقهی خاصی است و تنها در میان گروهی خاص از زنان رواج دارد …
نگارنده ضمن آنکه دستاوردهای این جنبش را در اینکه توانسته است فضایی ایجاد کند برای گفتگو دربارهی تجاوز جنسی که همیشه تابو بوده ارزشمند میداند و این دستاورد را گامی به جلو برای احقاق حق زنان میداند اما معتقد است که نقدی جدی به این جنبش وارد است و آن اینکه تنها بازگویی روایتهای شخصی و خواست مجازات فرد متجاوز نمیتواند به یک حرکت جمعی برای اصلاح و پیشگیری از خشونتهای جنسی علیه زنان و دیگر اقلیتهای جنسی بینجامد؛ حرکتی جمعی که بتواند خشونت سیستماتیک علیه زنان و اقلیتهای جنسی را نشانه بگیرد و منجر به تغییر ساختارهایی بشود که خشونت محصول آن است. شرط لازم برای همبستگی و حرکت جمعی فاصله گرفتن از فردگرایی است. بیان روایتهای شخصی به خوبی میتواند نشان دهد که فضاهای عمومی با آزار سیستماتیک زنان گره خورده است اما نتوانسته است «من» در این جریان را به «ما» تبدیل کند؛ «مایی» که یک مطالبهی مشترک دارد و خواستار تغییری اساسی است تا صرفاً مجازات متجاوز!
به همین دلیل لازم است تا توقعمان از این جنبش را واقعیتر ببینیم و فعالان زن در کنار فرصت پیش آمده در فضای موجود، مطالبات جدیتری مطرح کنند و بیش از پیش به نقد ساختارهای تبعیضآمیز بپردازند.