ناخانواده کوییر در قامت واژگونی معنای خانواده، که بر اساس ادامه نسل، تولید مثل و حفظ تمام ارزشهای سنتی ازدواج، و مبتنی بر مفاهیم جنس و جنسیت در دوران سلطه دگرجنسگراهنجاری است، شکل نمیگیرد. ناخانواده کوییر تشکیلشده از مردان و زنان همجنسگرا، زنان و مردان مجرد، پدران و یا مادرانی تراجنسیتی و یا والدینی که فارغ از جنسیت حقوقی خود، اجراگریهای جنسی متفاوت دارند و یا حتی خانوادههای متشکل از چند شریک جنسی یا همان «پلیگامی».
بیدارزنی: اخیراً، مطلب یکی از پژوهشگران حوزهی فلسفه به دستم رسیده بود در رابطه با نقشهای جنسیتی والدین همجنس در تربیت فرزند و پس از خواندن آن متن بود که ایدهی نگارش این مطلب در ذهنم جرقه زد. از آنجا که این پست به صورت خصوصی و نه عمومی منتشر شده بود، دودل بودم که آیا اجازهی انتشار و نوشتن این مطلب را دربارهاش دارم یا نه و تردید نداشتم که اخلاق ایجاب میکند که باید اجازه او را برای انتشار این مطلب درباره آن پست میگرفتم، چرا که حتی اگر آن مطلب، تمام و کمال، بر خلاف ارزشها و جهانبینی من باشد، نویسندهاش بیشک دارای حقوق خود برای عمومی کردن محتوای آن پست است. به همین دلیل بود که با او تماس گرفتم و او پذیرفت که بدون اشاره به نام وی، دست به نگارش این مطلب در نقد و توضیح پست شوم که پیش از شروع بحثم در زیر به محتوای آن نقد اشاره میکنم:
این پژوهشگر در نقد خود به این نکته اشاره کرده بود که ازدواج همجنسگرایان، با توجه به اینکه فاقد نقشهای جنسیتی زن و مرد است، صحیح نیست و نمیتواند خصوصیت یک خانواده را داشته باشد، زیرا که کودکان مبنی بر تعریف سنت از تولید مثل، در این نوع ازدواج به صورت طبیعی به وجود نمیآیند و کودکان در روند رشد و تربیت، به نقشهای زنانهی مادر و نقش مردانهی پدر به صورت همزمان نیاز دارند.
در این مطلب همانطور که برای شخص نویسندهی پست نیز نوشته بودم، سعی کردهام که نگاهی تهی از هیجان نسبت به موجودیت و هویت خودم داشته باشم و تلاش کنم تا با پرداختن به نقدهای اساسی درباره سیاستهای نهاد ازدواج، خانواده و تولید مثل به جامعهی تازه متولد شدهی کوییر به عنوان یک «جنبش» و پدیدهی اجتماعی اخیراً آشکارشده در جامعهی ایران، دریچهای باز کنم برای گفتگو و مباحثه. در ابتدا به نقدی که نظریهپردازان کوییر درباره ازدواج همجنس ارائه میدهند، اشارهای خواهم کرد و سپس این بحث را با سیاستهای کوییر در مواجهه با مفاهیمی چون ازدواج، تشکیل خانواده و تولید مثل پیش خواهم برد.
نظریهپردازان کوییر همچون پوار به ازدواج همجنس و بازتولید ساختار خانواده به عنوان یکی از سنتیترین بنیانهای نهادهای دگرجنسگرا نقدهای زیادی کرده و ازدواج همجنس و فرزندآوری در این زوجیت را، جدا از حقوق فردی و در ادامه آزادیخواهی و حقطلبی دگرباشان را با اندیشههای انتقادی بررسی کردهاند.
این رویکرد، زیرساختهای دگرجنسگراهنجار (هترونرماتیو) را همچون نظام مردسالاری و سرمایهداری، به عنوان ستونهای اصلی خانواده به چالش میکشد و ورود و رواج آن را به نظامی (مانند کوییر) که ماهیت آن بر مبنای تهی کردن ساختارهای سنتی و هترو مانند خانواده، ازدواج و تولیدمثل از معنا در این نظامهاست، نامبارک تلقی میکند.
برای پرداختن به ادامه موضوع، نیاز داریم تا مختصر درباره مفاهیم «خانواده» و «ناخانواده» بدانیم. در ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که نقشهای مادری و پدری، یک برساخت اجتماعیست. یعنی زنان به رغم داشتن رحم، توانایی بیولوژیکی نگهداری از جنین را دارند اما نقشی که در ادامه زایش میگیرند در ارتباط با هژمونی مردانه است و همچنین نقش مرد هم به عنوان پدر در ادامه همین گفتمان تولید میشود، یعنی الگویی برای مراقبت و تامین نیازهای معیشتی است. در گفتمان خانواده هتروسکشوال، نقشها بر اساس همین نظم اداره میشوند. در صورتی که در نقد ازدواج در جامعه کوییر نمیتوان بدون اشاره به نظریههای سیالیت جنسیت و طیف بودن زنانگی و مردانگی بر نمودار جنسیت، و تنها متکی به تعریف سنت، و بیتوجهی به سیاستهای مدرن نظام جنسیت، به نفی دیگری نشست، زیرا وقتی به بحث پدیدهی مدرن کوییر میپردازیم باید نظریهها و مطالعات جنسیت در همان حوزه را در نظر گرفت، مگرنه بحث از منطق علم خارج میشود و تنها به عنوان ادعایی براساس نظر شخصی و غیرقابل تعمیم باقی میماند.
خانواده چیست؟
برای تعریف این نهاد، ابتدا باید به تعریف خانواده در بسترهای فرهنگی متفاوت پرداخت، چرا که خانواده از لحاظ معنا در هر جغرافیایی، ساختار متفاوت و منحصر به فرد خویش را دارد، اما دارای تاریخی مشترک است. نکتهای که اینجا حائز اهمیت است، این است که خانواده یکی از نهادهای اصلی جامعه تعریف میشود که دارای کهنالگوهایی تاریخی مخصوص به خود بوده و همیشه به عنوان یکی از سنتیترین ارکان نظام سرمایهداری در مواجهه با دیگر مسائل اجتماعی، دستخوش تغییر و بازتعریف مجدد خود به منظور حفظ نظم در خود بوده است.
خانواده را میتوان نهادی تشکلیافته از آیین، حقوق و فرهنگ دانست. به همین خاطر با ورود به عصر انقلابهای فرهنگی و ظهور نظریههایی مبتنی بر مفاهیم جنس و جنسیت با رویکردهای متفاوت و همچنین تعریف مفاهیم مدرنی چون برابری جنسیتی و تأثیرپذیری حقوق اجتماعی هر فرد از جنسیت و جنس او، نفوذ بسیاری در تغییر این نظام سنتی داشته است.
ناخانواده به چه معناست؟
دو عامل بحران سنت و شکلگیری مفاهیم حقوقی مبتنی بر جنس و جنسیت موقعیتی را شکل داده و« ناخانواده» کوییر را در تقابل با خانواده سنتی که درگیر تاریخ بدنهای توام با آیندهنگری تولید مثل و اقتصاد و سرمایه است، قرار میدهد.
کوتاه آن که، ناخانواده کوییر در قامت واژگونی معنای خانواده، که بر اساس ادامه نسل، تولید مثل و حفظ تمام ارزشهای سنتی ازدواج، و مبتنی بر مفاهیم جنس و جنسیت در دوران سلطه دگرجنسگراهنجاری است، شکل نمیگیرد. ناخانواده کوییر تشکیلشده از مردان و زنان همجنسگرا، زنان و مردان مجرد، پدران و یا مادرانی تراجنسیتی و یا والدینی که فارغ از جنسیت حقوقی خود، اجراگریهای جنسی متفاوت دارند و یا حتی خانوادههای متشکل از چند شریک جنسی یا همان «پلیگامی».
تقابل خانواده با ناخانواده کوییر
ارتباط معناشناختی این ناخانواده «عجیب و غریب» (Queer) با مفاهیمی چون اقتصاد، مالکیت و تولیدمثل دارای زمینههای متفاوتی از شکل سنتی خانواده است و ازدواج، تنها به منظور تولیدمثل و تشکیل خانواده و ادامه نسل و تولید نیروی کار برای چرخش صنعت و علوم صورت نمیگیرد. در واقع در گذار از این مفاهیم، این ایدئولوژی کوییر است که نهاد خانواده متشکل از زوجهای دگرجنسگرا را که به لحاظ تاریخی، با نظمهای مبتنی بر نژاد و تولیدمثل مبتنی بوده و در جهت حفظ و مراقبت از قدرت و سرمایه تلاش میکند، از اعتبار و مشروعیت فراگیر و جامع، تهی میداند. به همین دلیل است که نقدهای دگراندیشان کوییر، نسبت به سیاستهای آشکارسازی در جوامع غربی را که بر اساس امتیازهای طبقاتی و نژادی طبقه متوسط و مرفه جوامع غربی بنا شده است، به نقد گرفته و ورود به مناسباتی چون ازدواج و فرزندآوری را به عنوان یکی از کلیشهایترین رفتارهای جامعه دگرجنسگرا را از نوعی عادیسازی هویت کوییر و حقوق شهروندی کوییر از طریق بازتولید همان ارزشها، میداند.
وقتی که ازدواج به عنوان نماد یک سنت دیرین که بر نقشهای برساخته «زناشویی» تکیه میکند، به بینظمی تنهای کوییر رسوخ میکند، چانهزنیها میان جامعه کوییر با جامعه «هنجارمند» بر سر حفظ مالکیت بر یک نهاد اجتماعی یعنی خانواده گرم میشود و حقیقت از مفهوم متکثرش تهی شده، تا آنجا که جامعه فراموش میکند که ناخانواده کوییر، نظم خانواده (تز) را به هم ریخته تا آنتیتزی برای مفهوم خانواده شکل دهد. این بههمریختگی چیزی به جز واقعیت و کارکرد کوییر در مواجهاش با سنت نیست که همواره تلاش اصلی هویت کوییر، مقابله با همین سنتی است که موجودیت او را انکار کرده است. پس چگونه میتوان از این هویت انتظار داشت تا این نظم منحصر به فرد و ناجامع را به هم نزند؟
عادیسازی یا مرگ اندیشه کوییر؟
در انتها و در کشاکش این چانهزنیها و در عین حال که جامعه دگرجنسگراهنجار بر اصول خود پافشاری میکند نباید سابقه استعمارگونهاش را در مالکیت نهادهای اجتماعی و و توضیح آن و چگونه در دسترس قرار گرفتن حقوق این نهادها و مشروعیتش برای جامعه کوییر (Heterosplain) را که از نظر این جامعه اکثریت گذر میکند، فراموش کنیم. در این جدال، عرصه برای آنها (کوییر) که به دنبال مشروعیت یافتن از مجراها و مناسبات دگرجنسگراگونه هستند، تنگ میشود. روند عادیسازی و آشکارسازی یک مشکل اساسی دارد و آن هم اینکه رهایی و تأیید زیست دگرباشان در متن جامعه، تنها با توجیه جامعه هنجارمند امکانپذیر است، یعنی روند مشابهسازی با نظم دگرجنسگرا و از طریق سازوکارهایی مانند ازدواج، فرزندآوری و تشکیل خانواده و همچنین درآمیختن با شعارهایی همچون «عشق، عشق است» که مفهوم هنجارپسندی از عشق و رابطه عاشقانه ارائه میدهد. ارجاع به عشق در جریان سیاستهای همجنسگرای جهانی، اشارهای مصلحتاندیشانه به امر جنسی و رفتارهای جنسی کوییر دارد، یعنی تلاش میکند چیزی را که برای هنجار ناپسند است، در قالب مشروعیتیافته عشق نمایش دهد.