نه به خشونت در محیط کار!/ مریم نیک‏پور، روزنامه‏ نگار ـ کارشناس ارشد رسانه

0
15

بیدارزنی:‌ «می‏گویم حجم کارم زیاد است و نمی‏توانم به تنهایی مسئولیت سه نفر را انجام بدهم. درحالی‏که خودش را به مرتب ‏کردن کتاب‌ها و روزنامه‌های روی میزش سرگرم می‌کند، طعنه می‏زند که توانایی خانم‌ها محدود است و آقایان را ببین که تا دیروقت سر کار می‌مانند و هیچ شکایتی هم ندارند. دلیل می‌آورم که آقایان اضافه‌کار دارند و مجبور نیستند مثل من و بقیه خانم‌های همکارم در ساعتی محدود، مقدار زیادی کار انجام دهند. با عصبانیت جواب می‌دهد که زن اضافه‌کار می‌خواهد چه‌کار؟ مگر زن خرج خانه می‏دهد و… اعتراض می‌کنم که ماه‌هاست مرخصی نرفته‌ام. پوزخند می‏زند که اصلاً برای همین است که هیچ کارفرمایی دوست ندارد کارمند خانم داشته باشد چون مدام به بهانه‌های مختلف مرخصی می‏خواهد؛ و این بحث بی‌سرانجام هر روز ادامه دارد…»

خشونت علیه خانم‌ها ابعاد گوناگونی دارد و آزار در محیط کار هم جزئی از خشونت محسوب می‏شود که با وجود اهمیتی که دارد، به دلایل مختلف کسی از آن حرفی نمی‏زند و معمولاً پنهان می‏ماند.

امروزه مشارکت زنان در نیروی کار رشد قابل ملاحظه‌ای داشته و شاهد این رشد در کشورمان هم بوده‌ایم تا جایی که حالا دیگر زنان تااندازه‌ای به مشاغلی که سال‌ها به «مشاغل مردانه» معروف بوده‌اند روی آورده‌اند. بااین‌حال همچنان دسترسی زنان به مشاغل مختلف با توجه به سوابق تحصیلی‏شان با مشکلاتی همراه و محدود است. تصور قالبی نقش جنسیتی در تبعیضِ دسترسی، نقش مهمی داشته است. از طرفی متوسط دستمزد زنان شاغل در سرتاسر دنیا خیلی پایین‏تر از مردان است. زنان در بخش‏هایی از مشاغلی که در آن‏ها دستمزد کمتری پرداخت می‏شود، بیش‏تر حضور دارند اما حتی در همان رده‌های شغلی هم به‌طور متوسط دستمزدهای پایین‌تری دریافت می‏کنند.

زنان در محیط کار عمدتاً با سه نوع خشونت مواجه می‏شوند: جنسی، جسمی و عاطفی. آمارها نشان می‏دهد در محیط‌های کاری میزان خشونت واقعی علیه زنان کم است، بااین وجود آزار جنسی معمول است. بر اساس آمارها، در کشور ما بیش‏ترین خشونت در محیط کار از نوع عاطفی و جنسی است که اغلب از طرف کارفرماها اعمال می‏شود و اثرات منفی متعددی دارد.

طبق تعاریف جامعه‌شناسی، آزار جنسی در محل کار می‏تواند استفاده از اقتدار شغلی یا قدرت به‌منظور تحمیل خواسته‌های جنسی باشد. این کار ممکن است شکل‏های خشنی به خود بگیرد مانند وقتی‌که به یک زن گفته می‏شود یا به یک برخورد جنسی رضایت بدهد یا اخراج می‏شود. خشونت جنسی در محیط کار تا اندازه‏ای زیرکانه است برای مثال با روش‏های گوناگون این موضوع به زن فهمانده می‏شود که پذیرفتن خواهش‏های جنسی پاداش‏هایی به همراه دارد یا چنانچه برآورده نشود، باید منتظر مجازاتی مانند نگرفتن ترفیع باشد.

مردان ممکن است شکل‏های ملایم آزار جنسی را بی‏زیان تصور کنند اما زنان اغلب آن را توهین‌آمیز می‏دانند. معمولاً از زنان انتظار می‏رود صحبت‌ها یا شوخی‌های جنسی، اشاره‌ها یا تماس‌های فیزیکی را نادیده بگیرند و به آن اهمیتی ندهند. در چنین موقعیتی زن ناچار است برای اینکه شغلش را از دست ندهد بدون اینکه به مرد توهین کند، با ملایمت او را دست به‏ سر کند. آزارهای جنسی در محیط کار انواع مختلفی دارد: آزارهای کلامی (شوخی‏های نامناسب جنسی، کنکاش در مورد زندگی خصوصی فرد و…)، آزارهای غیرکلامی (نگاه‌های شهوانی، چشم‌چرانی و…) و آزارهای فیزیکی (لمس زن، نزدیک ‏شدن زیاد هنگام کار و رابطه جنسی با زور)؛ اما خشونت علیه زنان در محیط کار به این آزارها ختم نمی‏شود.

نابرابری‏های جنسیتی، دادن حقوق کمتر به زنان، نادیده گرفتن آن‏ها برای مسئولیت‏های مهم و کلیدی در سازمان، مسئولیت‏ گریزی مردان در محیط کار، انتظار کار برابر و حتی بیش‏تر نسبت به همکار مرد و… همگی از مصادیق خشونت علیه زنان در محیط کار هستند که برای خانم‏ها تبعات منفی متعددی دارند. دسترسی به آمار دقیق خشونت علیه زنان در محیط کار دشوار است؛ اما از اعداد و ارقام مهم‏تر این است که خانم‏ها مجبور می‏شوند آن را پنهان کنند چون این موضوع در جامعه ما تابوست. خشونت در محیط‌های کاری برحسب خصوصی و دولتی‏ بودن و میزان گستردگی و اعتبار سازمان متفاوت است و معمولاً هرچه سازمان کوچک‏تر باشد و اعتبار کمتری داشته باشد، میزان خشونت در آن بیش‏تر و علنی‌تر است. موقعیت زن هم در این میان نقش مهمی دارد، به‌عنوان مثال زنان تحصیل‏کرده‏ای که در پایگاه‌های بالاتری قرار دارند از زنانی که از نظر اقتصادی در تنگنا قرار دارند و مجبورند شغل خود را حفظ کنند، کمتر خشونت می‏بینند.

باوجود اهمیت این موضوع تاکنون به‌طور جدی به آن توجه نشده و آمار و اطلاعات کاملی در این زمینه وجود ندارد. ترس از اخراج و مشکلات مالی بعد از آن، ترس از بی‌آبرویی و انگ خوردن و مشکلاتی از این دست همگی باعث می‏شوند زنان سکوت کنند و گاهی سال‏ها با این وضع کنار بیایند و حتی نتوانند مشکل خود را با همکاران یا اعضای خانواده مطرح کنند. حرف ‏نزدن درباره این خشونت‏ها موجب می‏شود ذهن زن تا مدت‏ها درگیر باشد و تا سال‏ها با احساس ترس، شرم و بار منفی آن زندگی کند و به مشکلات روحی همچون افسردگی دچار شود. ایجاد امنیت برای زنان یکی از وظایف اصلی قانون‏گذاران و مسئولان است؛ اما آشنا بودن زنان با حقوق خود در رابطه با آزارهای این چنینی اهمیت فراوانی دارد و البته فرهنگ‏سازی در پیشبرد این هدف نقش کلیدی را ایفا می‏کند. زنان باید یاد بگیرند در هیچ شرایطی با خشونت کنار نیایند، سکوت نکنند و به آن دامن نزنند.