در ارتباط فمینیسم و مردان، باورهای فمینیستی میتواند به مردان نیز کمک کند. این باورها میتواند به مردان بیاموزد چگونه جواب نه شنیدن و احترام به آن میتواند مردان را قدرتمند سازد و یا چگونه آموختن این باورها میتواند به شکسته شدن سکوت مردان در ارتباط با خشونتهای جنسی که روبهرو میشوند منجر شود. پسران به فرهنگی که برای دخترانمان ساختیم، نیاز دارند.
بیدارزنی: بااینکه فمینیسم این روزها بهعنوان یک جنبش اجتماعی قدرتمند شناخته میشود و یکی از موضوعات سیاسی جنجالی است، اما در جهان بهطور همزمان شاهد افزایش زنستیزی نیز هستیم.
درحالیکه زنان مشغول مبارزه هستند، به سمت ادارات میدوند و رکوردهای جدیدی از برابری جنسیتی را به نام خود ثبت میکنند، همزمان شاهد ظهور نسل جوانی از مردان غالباً سفیدپوست بنیادگرا هستیم که مشکلات خود را ناشی از پیشرفت زنان میدانند.
چه خشم مردان جوان که تصور میکنند به لحاظ جنسی حقی بر زنان دارند یا بر اساس کلیشههای متداول ویژگیهایی مانند قدرت و خشونت را به «مرد واقعی» بودن نسبت میدهند را تروریسمی زنستیزانه بدانیم یا ندانیم، اما هیچگاه این اندازه مشخص نبوده است که مردان این روزها نیاز مبرمی به مداخله دارند.
اگرچه فمینیستها همیشه اذعان داشتهاند که پسران نیز با ساختاری مردسالارانه مواجه هستند اما نتوانستهاند در ساختن ساختاری مشابه با آنچه برای دختران برپا کردهاند برای پسران نیز موفق عمل کنند. اگر میخواهیم از جنسیتزدگی مردان جلوگیری کنیم باید این روند و این بیتوجهی را متوقف کنیم.
یکی از بزرگترین موفقیتهای فمینیسم، ایجاد فرهنگی جایگزین برای زنان و دختران است که در جریان اصلی با تمام محدودیتهای ساختاری آن زندگی میکنند؛ بهعنوان مثال جایگزینی «جنبش نگاه مثبت به بدن» بهجای جریانی که خواهان القای استانداردهای غیرواقعی زیبایی به زنان و دختران است. هنگامیکه زنان با نگاه سنتی رسانهها به خود مواجه میشوند، میتوانند وبلاگها و مجلات فمینیستی را جایگزین آن رسانهها کنند. دانشجویان دختری که دارای سؤالهای انتقادی در خصوص مباحث جنسیتی هستند میتوانند در رشتههای مرتبط با مطالعات زنان به تحصیل خود ادامه دهند.
برای دختربچهها دهها فضای مجازی یا حقیقی، از کمپینهای شبکههای اجتماعی گرفته تا انجمنهای برابری جنسیتی پس از مدرسه، وجود دارد تا بتوانند جایگزینی برای ساختار جنسیتزدهای بیابند که در آن زندگی میکنند؛ااما برای پسران و مردان جوان هیچ فرهنگ جایگزینی وجود ندارد. همانطور که «ساراریچ» اخیراً در نشریه آتلانتیک نوشته است: «درحالیکه جامعه به دختران تصویر متفاوتی از آنچه میتوانند از زندگی انتظار داشته باشند ارائه میدهد اما برای پسران در گروهها و ردههای مختلف برای چگونه زیستن در جهان آلترناتیوی ارائه نمیشود.»
این شکاف موجب شده است پسران مستعد پذیرش باورهای ضد زن شوند و به سمت گروههای افراطی جذب شوند که علیه زنان فعالیت میکنند. مثلاً در سالهای گذشته شاهد ظهور مرد جوان آمریکایی یا استاد دانشگاه و فیلسوفی کانادایی در یوتیوب بودیم که دانشجویان را به این چالش فرامیخواند که باید مردان را سرپرست و مسئول دانست زیرا آنها بهتر و شایستهتر از زنان هستند! یا مردی این ادعا را مطرح کرده است که اگر زنان در محیط کارشان آرایش نکنند، آزار جنسی میتواند تبدیل به معضل نشود یا با توقف اجبار تکهمسری میتوان از گسترش مردانی جلوگیری کرد که به دلیل سرکوب نیازهایشان دست به قتل میزنند.( او همچنین ادعا داشته است که چگونه زنان به سمت مردان خشونتگر تمایل دارند!)
انجمنها و گروههای مجازی ضد زن، مشاورههای خطرناکی به مردان جوانی میدهند که تحتفشار جنسی هستند- مردانی که از زنانی که به آنها تمایل داشتهاند پاسخ نه شنیدهاند-. به آنها میگویند «مهم نیست توقعاتشان در روابط جنسی که میخواهند داشته باشند چه قدر بد و نادرست است!» این گروهها به پسران جوان القاء میکنند همه مشکلات ناشی از آزادی زنان است. اگر آنها حق انتخاب نداشتند، مردان میتوانستند با هر زنی که میخواهند رابطه جنسی داشته باشند و از آنها نه نشنوند.
برخی از پسران و مردان جوان این صفحات را جستجو میکنند نه به خاطر اینکه آنها ذاتاً از زنان متنفر هستند یا آنها را در جایگاهی پایینتر از خود میدانند، بلکه بسیاری از آنها عضو این گروهها میشوند چون افسردهاند و جوابی برای سؤالهایی که آنها را گیج کرده است پیدا نکردهاند. مثلاً مرد جوانی در صفحه شخصی خود توضیح میدهد چگونه به عضویت انجمنهای اینچنینی در محیطهای مجازی درآمده است. او میگوید «من بسیار تنها بودم و تا سن ۱۷ سالگی هیچ رابطه جنسیای را تجربه نکرده بودم».
واقعیت این است باورهای فمینیستی میتواند به مردان نیز کمک کند. این باورها میتواند به مردان بیاموزد چگونه جواب نه شنیدن و احترام به آن میتواند مردان را قدرتمند سازد و یا چگونه آموختن این باورها میتواند به شکسته شدن سکوت مردان در ارتباط با خشونتهای جنسی که روبهرو میشوند منجر شود. پسران به فرهنگی که برای دخترانمان ساختیم، نیاز دارند.
نظریه غیرقابلانکار فمینیستی وجود دارد که میگوید با وجود اینکه اینکه درصد زیادی از مردان سفیدپوست در ردههای بالای مدیریتی و تصمیمگیری هستند اما فرهنگسازی در خصوص پسران را از دست دادهایم. واقعیت این است که مردان به لحاظ اقتصادی و فرهنگی دارای قدرت بیشتری نسبت به زنان هستند؛ از دیگر سو اغلب مردان در محاصره الگوهایی هستند که موجب تشدید و تقویت نقشهای جنسیتی در آنها میشود بدون اینکه به آنها نشان دهد این نقشهای سنتی به چه میزان برای خود مردان و پسران میتواندآسیبزا باشد.
فمینیستها برای مدتهای طولانی بر موضوعاتی چون حق تولیدمثل آزاد، توقف آزار و اذیت جنسی و خشونت علیه زنان متمرکز شدهاند؛ موضوعاتی که زنان در شکلگیری آنها نقشی نداشتهاند و مردان هستند که آنها را به وجود آوردهاند. واقعیت این است تا وقتی ما با این موضوع دستبهگریبان هستیم که چگونه زنستیزی را کاهش دهیم و تا وقتیکه از رشد مردان و پسرانمان در خصوص آگاهی جنسیتی مطمئن نشویم، نمیتوانیم به آزادی و برابری زنان امیدوار باشیم.
https://www.nytimes.com/2018/07/25/opinion/feminists-misogyny-patriarchy.html