بیدارزنی: در روزهای گذشته شاهد اعتراضات خیابانی مردم بودیم، اعتراضاتی که ۷ دی ماه از مشهد، کاشمر، نیشابور و شاهرود شروع شد و در روزهای بعد به شهرهای کوچک و بزرگ نظیر سنندج، بانه، شیراز، دورود، کرمان، رشت، لاهیجان، زنجان، اردبیل، همدان، قزوین، خرمآباد، اصفهان، تاکستان، کرج، کرمانشاه، تهران، نجف آباد، خمینیشهر، تویسرکان، نهاوند، قم، قهدریجان، ارومیه، ساری، ایلام، زاهدان، اهواز، ایذه، چابهار، قشم، الیگودرز، آمل، باغملک، آبیک، محمدیه، ساوه، تنکابن، بندرعباس، شهرکرد، ملایر، ابهر، سمنان، بهشهر، خوی، شاهینشهر، شهرضا، خمام، قزوین، اراک، تاکستان، گناوه، خرمدره و مراغه و … گسترش یافت. در جریان این اعتراضها بیش از ۲۰ نفر کشته شدند. بسیاری در خیابان و خانهها بازداشت شدند و موج دستگیریها به دانشجویان و فعالان مدنی رسید.
برای تحلیل آنچه که گذشته و نیز در برخی مناطق علیرغم سرکوب به اشکالی هر چند کوچک همچنان ادامه دارد، به سراغ فعالان مدنی و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی رفتهایم تا نقطه نظر آنها را در رابطه با چیستی و بستر اعتراضها و چشمانداز آن جویا شویم. گفتگویی که در ادامه میخوانید با فعال دانشجویی، ترتیب داده شده است.
شما اعتراضات اخیر را چگونه تحلیل میکنید و چه تفاوتی میان آن با اعتراضات ۸۸ میبینید؟
به عقیدهی من تفاوت اساسیِ جریان اخیر در خودانگیختهبودن آن است که در شرایط کنونی به رادیکالتر بودنش نسبت به جریانهای پیشین نیز دامن زده است. جنبش سبز در سال ۸۸ ظاهراً در اعتراض به تقلب در انتخابات شکل گرفته بود و اصلاحات، به عنوان یک جریان سیاسی درونِ ساختار نظام که سبقهای روشنگرانه داشت از آن حمایت میکرد؛ با اینهمه همان موقع هم میدیدیم که از این فرصت برای طرح مطالبات دیگر نیز استفاده میشد، زیرا مفرّی بود برای طرح کردن مطالبات اجتماعی. اصلاحات سبقهی فکری گستردهای نیز در جامعهی ما داشت که خاستگاهش خوانشهای مدرنتر و منعطفتر از دین بود و مفاهیمی چون دموکراسی و کثرتگرایی نیز مطرح بود. بنابراین حتّی میتوانم بگویم اصلاحات نهتنها یک جریان سیاسی بلکه خوانشی نو از دین بود که از آن با روشنفکری دینی یاد میشود و جنبههایی ایدئولوژیک نیز داشت. واقعیت این است که اصلاحات سرآخر نتوانست برادری خودش را ثابت کند، بهویژه به لحاظ مواضع محافظهکارانهاش در حمایتهای کمابیش سرراست از همین دولتِ کنونی. شاید اصلاحات تنها بدیل سیاسیِ آزادیخواهی در ایران بود که همچنان امید میرفت در راستای فراهمآوردن آزادیهای مدنی کاری از پیش ببرد، ولی بعد از جریان ۸۸، اصلاحات نیز بهشدت رنگ باخت. این خودانگیختگیِ اجتماعی که حالا میبینیم انکارنکردنیترین فعالیت اجتماعی افراد جامعهی ما است که پیش روی خودش هیچ امکانی برای فراروی از یک سامانِ تمامیتخواه نمیبینید، طوری که هیچ تشکل سیاسی و نهاد اجتماعی یا مدنیای وجود ندارد که افراد بتوانند به وسیلهی آن در این سامانمندیِ صعب رخنه کنند و از آن چیزی طلب کنند و یا در راستای تغییر وضع موجود دست به کاری بزنند، بنابراین من معتقدم این خودانگیختگی نمایانگر سرحد یک وضعیتِ «بیگانگی مردم با دولت» است. این شکاف حتی زمانی که هیچ تشکّلی و سازمانی از آن دفاع نمیکند به نحوی اجتنابناپذیر و انکارنکردنی برای افراد جامعه تحملناپذیر میشود. بنابراین تفاوت اصلی در وهلهی اوّل در نوع جهتدهی به مطالبات معترضین، و در وهلهی دوم عدم وجود هیچگونه نهاد قانونی در ساختار است که از جریان حمایت کند؛ پس عجیب نیست که جریان هویتی رادیکالتر پیدا کرده است.
فکر میکنید منشأ و بستر سراسریشدن این اعتراضات چه بود؟ چه چیزی قابلیت چنین بسیج جمعیتی را در شهرهای مختلف ایجاد کرد؟
چنانچه با نظرانداختن به تجمعات و شعارها به سادگی میتوان دریافت، مشکلات معیشتی مهمترین سایق این جریان بوده است. امروزه سلطه میکوشد به یک تفسیر عجیب دامن بزند: یعنی جستوجوی سرمنشأها و آبشخورهای اصلی در خارج. به عقیدهی من این کاری عبث و بیمعنا است. داستانسازی برای نسبتدادن جریانهای اعتراضی مردمی به نیروهای خارجی و اهداف پشتپرده رنگ و لعاب خیرهکنندهای دارد که گویی معماهای سیاسی را برای ملت میگشاید، اما این داستانسراییها دیگر حتی برای مخاطبان رسانههای دولتی اثرگذاری قبلیاش را ندارد. خب، درست است که بیتردید هر جریانی در داخل واکنشهایی را در خارج برمیانگیزاند و عدهای در خارج مدعی میشوند هادی جریانهای مردمیاند؛ اما چه چیز موجب میشود آنان بتوانند چنین ادعاهایی را مطرح کنند؟ غیرقانونی اعلامکردن تجمعهای اعتراضی. در اینجا تلاش میشود همهی وقایع را، هرچقدر هم که قانونمند و مردمی باشند به خارج نسبت دهند و همهی آنچه را که نمیپسندند مدلول استراتژیهای شوم خارجی بدانند. این مغلطه دیگر رنگ باخته است. حالا دیگر نه برساختههای دروغین و روایتپردازیهای سیاسی، بلکه اصلاحاً یک «علم حضوری»، یعنی درد معده که از گرسنگی ناشی میشود و از بیواسطهترین تجربههای انسانی است، حنای رسانهها و تمهیدات دروغینشان را بیرنگ میکند. نمیشود بدیهیترین و عیانترین چهرهی شهرها را که همانا فقر است انکار کرد.
شباهتها وتفاوتهای این اعتراضات با جنبشهایی که حول مسایل اقتصادی بود نظیر جنبش ۹۹ درصد در امریکا چیست؟
فکر میکنم تفاوت اصلی در اینجاست که ما در ایران نمیتوانیم هیچ تشکل سیاسی قانونیای تأسیس کنیم که کارش نقد به سیاستهای دولت و مطالبه از دولت باشد؛ بنابراین حتی تجمعکردن نیز تقریباً غیرممکن شده است. به ما نشان دادهاند که میتوانند حتی دانشگاه را مطلقاً به تسخیر خودشان در بیاورند و من گمان نمیکنم هیچ نظام تمامیتخواهی، مگر در حکومتهای استبدادی امریکای جنوبی، تا به امروز بدین نحو حیثیت سیاسی خودش را این چنین عیان خدشهدار کرده باشد. نیروهای امنیتی و نیروهای فشار عملاً معترضین را به اشکالی استراتژیک انکار میکنند و کوچکترین فضایی برای مطالبهگری قانونی باقی نمیماند. زیر یوغ چنین فشار هولناکی افرادی که سودای تغییر وضع موجود را در سر دارند بهدشواری میتوانند همچنان سرپا بمانند: ترس از زندانیشدن، بیکار شدن و محرومیت از تحصیل و … نتایجی محتمل است که مشکلاتی را که هماکنون برای مقابله با آنها دست به اعتراض زدهاند، صدچندان میکند. من گمان میکنم یک تفاوت اصلی در اینجا این است که ما به ستوه آمدهایم، اما تا پیش از این انگار به هیچرو نگران چنین روزی نبودهایم. هیچ سازماندهی و هیچ تشکلی در کار نیست. من معتقدم امروز مهمترین کار بازنگری و تحلیل وقایعی است که از آغاز برای ما رخ داده است. حالا زمان آگاهیبخشیِ اجتماعی و طبقاتی است.
جنبشهای دیگر در مواجهه با این اعتراضات چه رویکردی میتوانند داشته باشند؟
من فکر میکنم این اعتراضات بیش از هر زمان دیگری در ایران مسئلهی معیشت و توزیع ناعادلانهی درآمد را مدنظر گرفتهاند. بنابراین رویکرد محوری کاملاً روشن است. با این حال این جریان خوانگیختهی اجتماعی نیازمند سازماندهی و آگاهیبخشی سیاسی و اقتصادی است. این آگاهی بخشی به معنای سازماندهی و تشکل، کارکردی از بالا به پایین و فرمایشی ندارد، بلکه بیهویتشدن این جریان اجتماعی نیز میتواند مخاطرهآمیز باشد. باید چشماندازها را روشنتر کرد و به اشکال سیاسی بدیل که امکان تحقق دارند اندیشید. این کارکرد نفی و سلب که از خشم مردمی سرچشمه میگیرد و دولت را خصم خود میپندارد تا زمانی که به یک بدیلاندیشی سیاسی دست نیازد اخته میماند. به همین دلیل آگاهیبخشی و بهویژه هر چه بیشتر بهمیدانآوردن طبقات فرودست و آنان که مورد قطعیترین ستمهای اجتماعی قرار گرفتهاند، تأسیس تشکلهای اجتماعی در راستای آگاهیبخشی طبقاتی، توسعهی روحیهی همگرایی و مشارکت، راهکارهایی است که میتواند این نیروهای خشمگین و آزادیخواه مردمی را به نحوی بهینه برای صورتدادن یک هماندیشی در راستای بدیلاندیشیهای سیاسی راهبری کند.
نظرتان در رابطه با برخورد با دانشجویان در اعتراضات اخیر چیست؟ از دانشجویان چه واکنشی انتظار میرود؟
در رابطه با دانشگاه من گمان میکنم وضعیت بسیار اسفبار است. تعداد کثیری دانشجو بازداشت شدند و هنوز تعدادی از آنها در زنداناند و اغلب دانشجویانیاند که فعالیت صنفی قانونی داشتهاند. این رفتار بسیار توهینآمیز و عجیب است. متأسفانه وزارت علوم هیچ واکنشی به این اعمال غیرقانونی نشان نداد. مثلاً شبههنظامیان به راحتی وارد دانشگاه شدند و شورای صنفی بدل به مکانی شده است برای نشانکردن فعالان دانشجویی. حیثیت دانشگاه و دانشجو با این اعمال خدشهدار شد. حالا لازم است دانشجوها و نهاد دانشگاه بر آزادی دانشجویان و حقوق آزادی بیان در دانشگاه پافشاری کنند و با اتحاد بیشتری جلوی چنین اعمالی بایستند و اجازه ندهند همکلاسیهاشان بهجای اینکه سر کلاس نشسته باشند در زندان سر کنند.
چشمانداز حرکت اخیر را چگونه میبینید؟ چه سناریوهایی برای آن متصور هستید؟
درست است که سوگیریهای متعدد و متناقضی را در این جریان شاهد بودیم، با این حال فصل مشترک همهی جریانها گسست و فاصلهی طبقاتی است و نمیتوان خاستگاه ذاتیاش را تغییر داد، با این همه تا زمانی که سازماندهی و تشکلهای جدی مطالبهمحور در کار نباشند آیندهی جریانهای خودجوش مردمی مبهم و همانطور که گفتم مخاطرهآمیز خواهد ماند؛ به ویژه در وضعیت سیاسی خطیری که ما امروز در آن به سر میبریم.
از اینکه وقتتان را در اختیار سایت بیدارزنی قرار دادید سپاسگزاریم.