چرا برخی از مردان بالاتر از قانون هستند/برگردان: سمیه رضایی

0
20

بیدارزنی: «مارتا نوسباوم» فیلسوف، استاد اخلاق و حقوقدان آمریکایی (متولد ۱۹۴۷) است. در متن پیش رو که ابتدا در روزنامه «هافینگتون پست» چاپ شد، نوسباوم با اشاره به تجربه شخصی خود به بررسی مسئله آزار و تجاوز جنسی می‌پردازد. در سال‌های اخیر، با توجه به مطرح‌شدن اتهامات علیه «بیل کازبی»، «هاروی واینستین» و دیگر افراد مشهور در هالیوود و دنیای سیاست، موضوع آزار جنسی در صدر اخبار قرار گرفت؛ اما باید به این توجه داشت که این اتفاق تنها در هالیوود یا دنیای سیاست نمی‌افتد. دیگر محیط‌های کار، حتی دانشگاه‌ها هم از این امر مستثنی نیستند. به‌طور مثال، مدتی پیش اتهاماتی علیه فیلسوف معروف آمریکایی «جان سرل» مطرح شد. چندین نفر از دانشجویان دختر او به دانشگاه شکایت کردند که جان سرل رفتارهای نامناسب نسبت به آن‌ها داشته است. دستیار سابقش اظهار کرد به خاطر این‌که حاضر نشده با او رابطه جنسی برقرار کند اخراج شده است. مقاله‌ای مفصل در این مورد در بازفیدنیوز[۱] چاپ شد که می‌توانید لینک آن را در انتهای این مطلب ملاحظه کنید[۲].

این مثال و نمونه‌های بی‌شمار دیگر، نشان می‌دهد که مسئله آزار جنسی، فراتر از جایگاه اجتماعی، شغل، پیروی از آداب و رسوم و نحوه لباس پوشیدن است. آزار جنسی محصول اعمال قدرت مردانی است که خود را بالاتر از قانون می‌دانند. این اساس استدلالی است که نوسباوم مطرح می‌کند و با عدم صدور رأی در پرونده کازبی، این استدلال تا حدی اثبات می‌شود.

نوسباوم در مطلب خود در روزنامه هافینگتون پست می‌نویسد:

بیل کازبی، سرانجام به‌طور قانونی متهم به تجاوز جنسی شده است. برای هر کسی که پرونده کازبی را دنبال می‌کند، یکی از جنبه‌های جالب این است که کیفرخواست چقدر دیر و بعد از تعداد زیادی از اتهام‌ها صادر شده است.

یکی از دلایل، قانون مرور زمان در مورد تجاوز به عنف است که در موردش خیلی بحث شده است؛ اما یکی دیگر از دلایل آشکار، این واقعیت است که ما به‌عنوان یک جامعه، طبقه‌ای از مردان مسحورکننده و قدرتمند (بازیگران، ورزشکاران و.) را خلق کرده‌ایم که به واقعی‌ترین معنای کلمه، بالاتر از قانون هستند. آن‌ها تقریباً همیشه از هر نوع اتهامی، فارغ از هر کاری که در حوزه جنسی کرده باشند، تبرئه می‌شوند؛ زیرا آنان با گیرایی سحرآمیز، اعتماد عمومی و دسترسی داشتن به بهترین وکلا مورد محافظت هستند. کازبی، چون اتهام‌های مفروض علیه او چنان متعدد و وقیحانه بود که موردی استثنایی است؛ بنابراین، من وقتی اخبار را می‌خوانم چنین فکر می‌کنم: «در ازای هر یک کازبی، صدها نفر دیگر مثل او هستند که هرگز علیهشان کیفرخواست صادر نخواهد شد.»

من این‌طور فکر می‌کنم، چون من داستان بیل کازبی خودم را دارم. در زمستان سال ۱۹۶۸، هنگامی‌که جوان ۲۰ ساله سمجی بودم، عاشق بازیگر معروفی شده بودم که اندکی بعد تبدیل به یکی از بازیگران محبوب نقش پدر در تلویزیون آمریکا شد. او واقعاً بازیگر خوبی بود و در آن زمان نقش اول را در تئاتری در نیویورک بازی می‌کرد. در آن زمان تقریباً ۴۰ سال داشت. پس از آن که با او چند بار بیرون رفتم، او را به آپارتمانم که بیرون از محوطه دانشگاه بود، دعوت کردم. من پیش‌تر تجربه جنسی داشتم ولی خیلی محدود؛ اما تصمیم گرفته بودم که شجاع باشم، چون اواخر دهه ۱۹۶۰ بود و احساس می‌کردم که باید به فرهنگ رایج زمانه بپیوندم. برخلاف زنان قربانی کازبی، من به طور حتم تصمیم داشتم که با رضایت رابطه جنسی برقرار کنم؛ اما راضی به تجاوز سهمگین، خشن و دردناکی نبودم که او در عوض رابطه جنسی به من تحمیل کرد. به یاد دارم که برای کمک فریاد می‌زدم که هیچ فایده‌ای نداشت و به یاد دارم که او می‌گفت: «این‌همه‌اش بخشی از رابطه جنسی است.»

گرچه شواهد پزشکی قانونی زیادی وجود داشت؛ من هرگز به‌طور جدی به این فکر نکردم که به پلیس گزارش کنم. من بیش از حد، شرمنده بودم. حتی پیش دکتر هم نرفتم؛ و فکر کردم -البته به‌طور معقول- که پلیس موضوع را نادیده خواهد گرفت؛ زیرا به هر حال من به نوعی از رابطه جنسی رضایت داده بودم. حتی در حال حاضر، قانون برای بررسی این نوع پرونده‌ها چندان مجهز نیست، زیرا اجازه و رضایت معمولاً به طور همه یا هیچ درک می‌شود. این در حالی است که میان آن چه که من قصد داشتم، انجام دهم و اتفاقی که برایم افتاد از زمین تا آسمان تفاوت وجود داشت. من قانون تجاوز به عنف را درس داده‌ام و خیلی در مورد این موضوع خوانده‌ام ولی هرگز بحثی در مورد این مسئله ندیده‌ام. ما حداقل می‌توانیم این امر را با شرح‌های جزئی‌تر در مورد رضایت قانونی در پرونده‌های اعمال خشن تغییر دهیم.

اما موضوعی که من می‌خواهم روی آن تمرکز کنم این است که حتی اگر همه این مشکلات حل شده بودند، این فرد مشهور مورد نظر باز هم تبرئه می‌شد. او اتهام‌های من را انکار کرده، شهرت من را لکه‌دار نموده و حتی ممکن بود من را به‌عنوان یک اخاذ نشان دهد. زندگی شخصی و حرفه‌ای من، عمیقا تخریب شده و هیچ نتیجه‌ای هم به دست نمی‌آمد. شکایت من نه باعث می‌شد او شخصا دست از کارهایش بردارد، زیرا شهرتش از او حمایت می‌کرد و نه موجب بازداری کلی می‌شد زیرا من شکست می‌خوردم. شکی نیست که ده‌ها زن دیگر هم در مورد این فرد به این نتیجه رسیده بودند و کسی نمی‌داند که چند صد یا چند هزار زن دیگر در مورد صدها مرد مشهور دیگر به این نتیجه رسیده باشند.

پس من چه کار کردم؟ پس از آن که جراحت‌هایم بهبود یافت، تصمیم گرفتم «جزئی از فرهنگ رایج نباشم». با مردی دوست داشتنی هم سن و سال خودم آشنا شدم و زندگی متعهدانه‌ای را شروع کردم، ازدواج کردم و اندکی بعد بچه‌دار شدم. من خیلی خوش‌شانس بودم؛ هیچ آسیب روانی پس از آن حادثه تجربه نکردم و تا امروز تقریبا اصلا من را تحت تاثیر قرار نداده است، جز این که هرگز علاقه‌ای به تماشا کردن سریال تلویزیونی‌اش نداشته‌ام البته سریالی هم نبود که به طور معمول تماشا کنم. (شاید این اتفاق علاقه شدید من را به سریال نظم و قانون[۳]توضیح دهد.)

من زندگی جنسی و غیرجنسی شادی داشته‌ام. با فاصله‌ای طعنه‌آمیز به مشاهده اشتیاق اخلاقی عمومی برای فرد مهاجمم پرداخته‌ام. تنها سی سال بعد، وقتی او نامزد پست دولتی مهمی شد، به این فکر کردم که داستانم را برملا کنم، تنها برای این که داستانم را گفته باشم، زیرا فکر می‌کردم که واقعا مسخره است که او پستی با تکیه بر اعتماد مردمی داشته باشد؛ اما دوستان نزدیکم به من اطمینان دادند که کسی حرف من را پس از گذشت چنان زمان طولانی‌ای باور نخواهد کرد و او به طور حتم یا من را به اخاذی محکوم خواهد کرد یا از من به دلیل بدنام کردن خود شکایت خواهد کرد. (درست است که افراد مشهور اغلب هدف اخاذی قرار می‌گیرند و این صدمه پذیری، به خودی خود، یکی از جنبه‌های مصونیت آن‌ها است: هر کس به‌راحتی باور می‌کند که زنی شاکی، به دنبال پول است.) من خودم را با این دلداری دادم که به‌هرحال او دموکرات بود و با یک نامزد محافظه‌کار بسیار ملال‌آور رقابت می‌کرد. حتی الان که او مرده است، نام او را فاش نمی‌کنم زیرا پرونده وینس فوستر[۴]  نشان داد که منافع خصوصی فرد می‌تواند تا بعد از مرگش هم ادامه پیدا کند و معلوم نیست که دادگاه در مورد منافع مربوط به شهرت فردی چه نظری خواهد داد.

عکس‌العمل من خودخواهانه و برای محافظت از خودم بود. گاه به این فکر می‌کنم که آیا حتی شکایتی محکوم به شکست، هم موجب می‌شد که به دیگران بعد از من صدمه وارد نشود؟ اما با این وجود، اگر تمام زندگی‌ام را فدای این آسیب می‌کردم – اتفاقی که در نتیجه اقدام حقوقی می‌افتاد- به نظرم فداکاری‌ای بود که اخلاقیات آن را تقاضا نمی‌کند.

قانون نمی‌تواند این مشکل را حل کند. مردان مشهور به‌طور معمول بدون ترس از عواقب آن، آزار جنسی می‌رسانند و تا حد زیادی به این کار ادامه خواهند داد. آن‌ها می‌دانند که بالاتر از قانون هستند و به همین دلیل هیچ‌چیزی جلوی‌شان را نمی‌گیرد. جامعه چه می‌تواند بکند؟ نباید به بازیگران و ورزشکاران چنان قدرت مسحور کننده و شهرت بدهد؛ اما این اتفاق در جهان واقعی نمی‌افتد. زنان چه می‌توانند بکنند؟ فریب چنان جذبه مسحورکننده را نخورند. با چنان مردانی ملاقات نکنند، مگر آن‌که آنان را بسیار بسیار خوب بشناسند. به خانه‌های آن‌ها نروند. هیچ‌وقت با آن‌ها در اتاقی تنها نباشند و اگر توصیه خردمندانه من را نادیده گرفته و به مشکل برخوردید، آن را پشت سر بگذارید و به زندگی‌تان ادامه دهید. نگذارید زندگی‌تان برای تلاشی که تقریباً به طور حتم برای رسیدن به عدالت ناکام خواهد بود تباه شود. بر رفاه خودتان تمرکز کنید که در این مورد به این معناست: قانون را فراموش کنید.

 

مارتا سی. نوسباوم در دانشکده حقوق و فلسفه دانشگاه شیکاگو تدریس می‌کند. او کتاب‌های بسیار زیادی دارد که از جمله آن‌ها رابطه جنسی و عدالت اجتماعی (SEX AND SOCIAL JUSTICE) (1999)، زنان و رشد انسان (WOMEN AND HUMAN DEVELOPMENT) (2001) و خشم و بخشش: دلخوری، سخاوت و عدالت (ANGER AND FORGIVENESS: RESENTMENT, GENEROSITY, JUSTICE) (2016) است.

منبع:

https://www.huffingtonpost.com/martha-c-nussbaum/why-some-men-are-above-the-law_b_8992754.html

 

[۱] BuzzFeed News

[۲] https://www.buzzfeed.com/katiejmbaker/john-searle-complaints-uc-berkeley?utm_term=.siK0m500V#.xyWbVObb0

 

[۳] Law and Order

 

[۴] Vince Foster