روایت یک شاهد عینی از تجمع برای ستایش

1
2050

۲۵۲۷۸۶_۹۳۱

 

بیدارزنی: روز دوشنبه ۳۰ فروردین ماه ۹۵ مردمی که به صورت خودجوش برای ابراز همدری با خانواده ستایش قریشی در مقابل سفارت افغانستان برای روشن کردن شمع جمع شده بودند، به شدت غافلگیر شدند.

جمعیتی بالغ بر ۱۰۰ نفر زن و مرد و کودک ایرانی و افغانستانی در کنار یکدیگر حضور یافتند تا ضمن اعلام همبستگی با خانواده ستایش خواستار اجرای عدالت شوند. در نظر اول حضور سنگین نیروهای امنیتی در متروی عباس آباد پارکینگ مصلی و خیابان پاکستان چشم گیر بود. زمانی که افراد در حال جمع شدن بودند، پلیس های ضد شورش مستقر در پارکینگ سرخیابان پاکستان به جمعیت هشدار دادند که امشب افراد را دستگیر می کنند و باید مکان را هرچه زودتر ترک کنند.
درگیری ها اندکی بعدتر با روشن کردن شمع شروع شد چرا که نیروهای امنیتی اجازه ایستادن افراد کنار یکدیکر را سرخیابان تختی ندادند و تلاش کردند با ارعاب و فحاشی، جمعیت را پراکنده کنند. شمع ها روشن شد و با روشن شدن آن نیروهای امنیتی به سمت افغانستانی های حاضر هجوم بردند و دو پسر جوان را دستگیر کردند و تهدیدات مبنی برانتقال افغانستانی ها به دوقارون آغاز شد. زنان مسن و جوان ایرانی تلاش کردند برای آزادی دو جوان وارد گفتگو با نیروهای شخصی و پلیس شوند. یک مرد لباس شخصی که به آرامی زنان را به دیگر سو هدایت می کرد، گفت که کاری باآن ها ندارند تنها کارت اقامتشان را از آن ها گرفته اند!
اندکی بعد گروهی خشن تر وارد کارزار شدند و سعی کردند جمعیت را با تهدید پراکنده کنند. یکی از آن ها که پلیس ضد شورش بود در اعتراض به زنانی که می گفتند این صرفا یک ابراز همدری ساده است، گفت: این ها همه جنایتکارند حالا شما آمده اید از این ها دفاع کنید؟ پرونده همه شان زیر دست من است. من می دانم این ها چه کاره اند بروید خانه هایتان! الان ماشین می آوریم و همه شما را داخل آن می¬کنیم!
زنان اعتراض کردند که آن ها نیز انسان هستند و مگر ایرانی ها جنایت نمی کنند؟ مرد اما با همان ادبیات ضدانسانی و نژادپرستانه به صحبت و تهدیداتش ادامه داد. یک مرد ایرانی دستگیر شد همسرش دنبالش بود و زنانی هم رفتند که پادرمیانی کنند. گفته می شد نسبت به او برخورد بدی صورت نگرفته است.
آن سوتر دو زن افغانستانی جوان و مسن مشغول صحبت با هم بودند. زن مسن تر چادری بود و به زن جوان تر که می گفت این ها برای چه آمده اند؟ این ها که یک عمر ما را تحقیر کرده اند، برای چه برای ابراز همدردی آمده اند؟ گفت آرام باش دخترم این ها به خاطر حمایت از ما آمده اند . دستم را روی شانه دختر جوان گذاشتم؛ من چه می توانستم بگویم جز ابراز شرمساری از این همه تحقیر و توهینی که در حق این مردم مظلوم و ستم کشیده شده است. زن چادری گفت: این اتفاق باعث شد ایرانی ها کنار ما قرار بگیرند. خانم ما ۳۵ سال است که درد می کشیم ۳۵ سال است که به ما دزد و قاتل و جنایتکار لقب داده اند. خانم شما چه می دانید بر ما چه گذشته است. همه جای دنیا خوب و بد دارد، افغان ها هم همین طورند ایرانی ها همین طور. اشک هایم جاری شده بود. گفتم من شرمسارم به جای همه آن هایی که در حق شما جفا کردند. تنها می توانم از شما عذرخواهی کنم.

۱

در همین زمان حمله نیروهای پلیس شروع شد آن ها جمعیت را به سمت متروی بهشتی سوق دادند و شروع کردند به زدن زن ها و بچه ها . دخترکی دست در دست مادرش داشت و مادر به او می گفت نترس عزیزم نترس، نهایتش ما را می کشند، به جهنم، بکشند. پر از خشم بود. کودک اما ترسیده بود. پشت سرش پلیسی بود که مردها و زن ها را هول می داد.
چند پسر ده ساله افغانستانی شمع به دست بودند که پلیس شمع هایشان را گرفت و آن ها را زد. بهت زده بودند، تنها ده سالشان بود و چه می دانستند از پلیس سرکوبگر و خشن ایران؟ آن دخترک که به شدت ترسیده بود تا چه زمانی ترومای این حادثه را با خود به همراه خواهد داشت؟ زن های افغانستانی را به سمت راهرویی که به سمت مترو بهشتی در نزدیکی مصلی تهران سوق دادند و شروع کردند به زدن آن ها، زن ها جیغ می زدند و می گفتند شما مسلمانید؟ شما مسلمانید؟ پلیس ضد شورش به شدت به سر، کمر و ساق پای زنان ضربه وارد می کرد، اما بیشتر سر زنان مورد اصابت بود. زن های ایرانی و افغانستانی تلاش می کردند هم جنسان خود را از دست پلیس نجات دهند. پلیس من را هل داد و گفت برو برو دیگه! گفتم دارد می زندش چرا بروم؟ یک لباس شخصی به سمت من هجوم آورد و به شدت به سرم ضربه زد و چنگ زد به موهایم و آن ها را چنان کشید که هنوز با گذشت یک روز از حادثه و خوردن قرص های آرامبخش و ضد درد، همچنان سرم درد می کند و فشار زیادی روی سرم احساس می کنم. او شروع کرد به فحاشی و گفت غلط می کنی دوباره بیایی تجمع! مرا بیرون کشیدند از زیر دست و پایش. لباس شخصی دیگر متحیر آمد که تو را هم زده اند؟ انگار قرار بوده فقط افغانستانی ها را بزنند! گفت بیا این جا بنشین. گفتم محبت شما را نمی خواهم. با زنانی که به من کمک کردند نشستیم لب سکوی مترو در این هنگام پلیس ضد شورش به مترو حمله کرد که بیشتر افغانستانی ها آن جا بودند. همه به سمت ورودی مترو فرار کردیم.
جمعیت خشمگین بود و پلیس مترو از آن بالا داد می زد خفه شوید عکس نگیرید. زنی ایرانی خطاب به او گفت ساکت شو.
جو آرام تر شد. از خروجی آن سوی خیابان بیرون آمدیم. پلیس ضد شورش موتورسوار همه جا مستقر شده بود و به سمت پارکی که برخی دیگر از افراد آن جا تجمع کرده بودند و توانسته بودند شمع روشن کنند، هجوم بردند. از وقایع آن طرف بی اطلاعم. وارد مترو شدم چند زن و مرد افغانستانی به سمت سفارت شان می رفتند. به آن ها گفتم بیرون نروید لطفا، به شدت افغانستانی ها را می زنند و کارت هایشان را ضبط می کنند. پیرمردی همراهشان بود، گفت: خانم ما داعش نیستیم. به خاطر ستایش آمده ایم. دستش را گرفتم گفتم پدر جان من می دانم اما آن ها وحشی هستند. آن ها از انسانیت بویی نبرده اند. لطفا برگردید. مانده بودند چه کنند که دختر و پسر جوان افغانستانی دیگری آمدند پایین و آن ها هم گفتند کارت ها را می گیرند و به شدت همه را مورد ضرب و شتم قرار می دهند. آن ها هم به سمت سکو روانه شدند. از دوستان دیگر شنیدم با شوکر و باتوم به جان افغانستانی ها افتاده اند.
از دیشب این سوال در ذهن من می چرخد این همه خشونت برای چه بود؟ یک ابراز همدردی ساده به وجهه ایران صدمه می زد یا خشونتی که پلیس ایران در حق افغانستانی ها مرتکب شد؟ مگر قصد داشتند چه کار کنند؟ آمده بودند شمع روشن کنند. شمعی برای ستایش. شمعی برای مظلومیت خودشان.
این همه خشونت علیه زنان شرکت کننده از کجا آمده است پلیس هایی که چنین وحشیانه زنان افغانستانی و ایرانی را زدند این همه خشونت را در کجا یاد گرفته اند؟ چه کسی به آنها اموخته چنین پستی و رذالت را؟ فکر می کنم آن مردی که زنی بی دفاع را چنین وحشیانه در خیابان می زند، در خانه اش با زن و فرزندش چه خواهد کرد؟ مردی که پلیس است و طبق قوانین همه جای دنیا حتی در شورش ها هم حق ندارد سر افراد را هدف بگیرد، چرا این چنین بر سر زنان می کوفت؟ آیا تلاش داشت با تحقیر و خشونت زنان را وادار به سکوت و پذیرش وضعیت خود در جامعه کند؟ پلیسی که در خیابان این همه بی پروا علیه زنان افغانستانی مرتکب خشونت می¬شود، در فضاهای دیگر چه بر سر او خواهد آورد؟ پلیسی که از اعمال خشونت در حق بچه ها ابایی ندارد، چگونه می تواند حافظ آنان در برابر انواع خشونت هایی که در جامعه و خانه علیه شان وجود دارد، شود؟ چنین لشکر کشی گسترده ای برای چه بود؟ تا یادآوری کند به افغانستانی ها که شهروند درجه چندم هستند و همین که به آن ها اجازه داده شده در این کشور با این همه تبعیض های قانونی زندگی کنند، باید خدا را شاکر باشند؟ تا یاداوری کند به دیگران که این ها یک مشت جنایتکار هستند و نباید ایرانی ها با آن ها همراه شوند؟ تا چهره ای مخدوش از آن ها بازنمایی کنند(چنان که سالهاست رسانه ها و پلیس این کار را می کنند)؟ بازنمایی که شرایطی برای زنان و مردان ایرانی آفریده که افغانستانی ها را دشمن خود بپندارد؟ این همه دشمن تراشی برای چیست؟ دیروز می توانست همه چیز به خیر و خوبی بگذرد شمع هایی روشن شود، وحدتی به وجود آید که اندکی مرهم باشد بر دل زنان و مردان رنجیده افغانستانی اما افسوس که بی تدبیری پلیس مانع شد. خشمی که می توانست با برون ریزی تمام شود اما خشونت پلیس نه تنها التیام بر داغ انان نبود بلکه می تواند زمینه خشونت ساز خشونت هایی دیگر شود.

یک نظر

  1. ممنون که گزارش این دلسوزی و اون توحش رو نوشتی. ولی اگه ننویسی “تروما” چی میشه؟ من که نمی دونم معنیش چیه ولی حدس میزنم “خاطره دردناک” باشه. وقتی فارسی می نویسیم فارسی بنویسیم لطفا!
    ایمیل رو هم که اجباری کردی آدم مجبوره یه چیز الکی بنویسه که نظرش به دستت برسه و الا میشه یه طرفه. روند گرفتن بازخورد نوشته هاتو آسون کن …