بیدارزنی: متن زیر ترجمهای است از اولین مقالاتی که در آذربایجان در مورد دیدگاه اینترسکشنالیتی به رشته تحریر درآمده است. نویسنده در این مقاله، با تاکید بر نقاط تشابه جنبش زنان و جنبشهای قومیتی[۱]، سعی در نشان دادن ماهیتِ واحدِ جنبشهای هویتطلبانه دارد. این مقاله با خطاب قرار دادن فعالان حوزه مسائل قومیتی، از آنها خواسته حل مسئله زنان را در گرو حل مسائل قومیتی ندانند؛ زیرا این دو، تکههایی مجزا از یک پیکره واحد به اسم هویت هستند، آنچنانکه تعلقات طبقاتی و دینی بخشی از این هویت را تشکیل میدهند و حل هیچکدام از این مسائل، تضمینی برای حل مسئله دیگر ایجاد نمیکند. جنسیت، قومیت[۲]، طبقه، دین و… همگی در کنار یکدیگر هویت انسانها را تشکیل میدهند و بررسی جداگانه آنها به مثابه امری واحد، نادیده گرفتن سایر جنبههای هویت است. هویت امری واحد است و همه جنبههای آن بایستی در قالب یک هویت واحد مورد بررسی قرار گیرد.
علیرضا صرافی فارغالتحصیل دانشگاه شریف و از فعالان جنبش دانشجویی قبل از انقلاب ۱۳۵۷ است. او عضو شورای ملی صلح، صاحبامتیاز و مدیرمسئول نشریه اجتماعی-سیاسی-اقتصادی و فرهنگی توقیفشده دیلماج، مدیرمسئول و صاحبامتیاز نشریه ائل بیلیمی و از تحلیلگران جنبش هویتطلبانه آذربایجان و جنبش زنان آذربایجان است. فرارسیدن ۸ مارس بهانهای شد برای انتشار برگردان مقاله وی، که به مناسبت روز جهانی زن در سال ۱۳۸۳ به نگارش درآمده است.
مقدمه
سال ۱۳۸۳ را میتوان بهعنوان سرآغازی نوین در جنبش زنان آذربایجان قلمداد کرد. در این سال مصادف با ۸ مارس (روز جهانی زنان) اولین کنگره زنان در شهر تبریز برگزار شد. کنگره و فعالیتهای مرتبط با آن در رسانهها انعکاس پیدا کرد و بعد از آن اینترنت و مطبوعات بخش ویژهای برای این امر مهم باز کردند و پس از آن تعداد زیادی از فعالان مدنی مسئله زنان را به عنوان مسئله روز در دستور کار خود قرار دادند.
متنی که در زیر میخوانید بخشی از مقاله ایست که در همان سال، در ارتباط با جنبش زنان تهیه شده بود.
در این مقاله سعی کردهام در چارچوب استدلالات منطقی، جنبشهای قومیتی و جنسیتی را با هم مقایسه کنم، تشابهات و تفاوتهای این دو جنبش را بررسی و در نهایت به نتیجهای منطقی دست پیدا کنم.
در مطالعه متن زیر لازم است به دو نکته مهم توجه کنید:
– هرکدام از عبارات و احکام منطقی زیر، به تنهایی معانی مستقل خود را دارند، لذا دستهبندی کردن آنها به دلیل اهمیت یکی بر دیگری نیست.
– عبارات و احکام منطقی ذکر شده، دارای مضمونی عمومی است، آوردن مثال در بعضی موارد مانند آذربایجان، فارسی و… صرفا برای درکِ بهتر است و عمومی بودن مطلب را زیر سوال نمیبرد.
الف- تعاریف مقایسهای
- هر دو اصطلاح ملیت و جنسیت مفاهیمی مرتبط با هویت هستند. اولی هویت قومیتی و دیگری هویت جنسیتی فرد را تشکیل میدهد. اولی مرتبط با اتنولوژی[۳] و مدنیت و دیگری از یک طرف مربوط به بیولوژی و آفرینش و از سوی دیگر مربوط به جامعهپذیری و نهادینه شدن هویت زنانه از سوی جامعه است.
- جنبش قومیتی و جنبش جنسیتی هر دو حرکاتی اجتماعی هستند.
- حقوق اقوام[۴] و حقوق زنان، هر دو در کنوانسیونهای بینالمللی از جمله کنوانسیون بی.ام.تی[۵] به طور ویژه مورد دقت قرار گرفته است.
- دوسوم جمعیت کشور، از بدیهیترین حقوق انسانی یعنی حق تکلم به زبان مادری محروم شدهاند از سوی دیگر نصف جمعیت کشور را زنان تشکیل میدهند که در چنگ سیستم مردسالار و عادات و رسوم و سنتهای جامعه اسیر شدهاند.
- همانطور که عده کثیری از هموطنان که دچار تبعیض قومیتی هستند به عنوان شهروند درجه دو محسوب میشوند، زنان همان جامعه نیز به عنوان جنس دوم در معرض تبعیض هستند. با تکیه بر این مطلب زنانی را که هم از تبعیض قومیتی و هم از تبعیض جنسیتی رنج میبرند، میتوان شهروند درجه ۴ نامید.
- هموطنانی که با حقوق خود آشنا نیستند، سر تعظیم در برابر فرهنگ شووینیستی حاکم خم میکنند و از حقوق خود (مانند حق تحصیل به زبان مادری) چشمپوشی میکنند. زنانی هم که از حقوق خود به عنوان یک زن آگاه نیستند نیز تسلیم سیستم مردسالار شده و از تلاش برای رسیدن به حقوق خود منصرف میشوند. گروه اول با کودکان خود با زبان حاکم صحبت میکند، گروه دوم نیز داشتن فرزند پسر را برای خود افتخار میداند. گروه اول اگرچه قادر است هویت قومیتی خود را تا حدود زیادی فراموش کند، اما گروه دوم هرگز قادر به فرار از هویت جنسی خود به عنوان یک زن نخواهند بود.
- در یک خانواده، اگر شوهر حقوق طبیعی همسر خود را انکار کند و وی را در تنگنا قرار دهد، زن باید برای رهایی از این وضعیت همه تلاش خود را بکند در غیر این صورت حق دارد که از همسرش جدا شود.
در سرزمینی که دو ملّت همسایه در کنار هم زندگی میکنند، اما در حاکمیت یا در میان خلق، ملّتی خود را حاکم، و دیگری را در شرایط محکوم نگه میدارد و سعی در تحقیر و در تنگنا قرار دادن آن ملّت میکند، در آن صورت ملّتی که تحت ستم است باید تمام تلاش خود را برای رهایی از این وضعیت انجام دهد و اگر این امر ممکن نشد حق دارد که شخصا از دارایی خود که زیر تسلط ملّت حاکم است محافظت کند و حساب خود را از آن ملّت حاکم جدا کند.
- عدهای از فمینیستهای رادیکال در مبارزه علیه سیستم مردسالار با مبارزه علیه خود مردان دچار خلط مبحث شدهاند و به جای مبارزه با سیستم مردسالارانه به مبارزه علیه شخص مردان اقدام میکنند.
- جنبش قومیتی و جنبش زنان درحالیکه به طور مستقل از هم عمل میکنند، دچار وجوه مشترک فراوانی هستند. تصادفی نیست که ادبیات شووینیستی جولانگاه مردان شده است! در تاریخ ۸۰ ساله شووینیسم از پروین[۶] تا سیمین[۷] شاهد حتی یک نفر شووینیست زن نبودهایم!
- محافظهکارها از طرق مختلف با آزادی شخصی مبارزه میکنند، یکی از این راهها نیز ساکت کردن انسانها با تحقیرهای قومیتی و جنسیتی است. با وجود جکها، فحشها و تیکههای قومیتی و جنسیتی این دو دسته از بیان تفکرات و احساسات خود منصرف شده و به پشت پرده اجتماع کشانده میشوند و به این شکل هر دو طیف آزادی بیان خود را به ملت و جنس حاکم وامیگذارند و کنار میکشند.
- راهحل مسئله زنان، به عنوان موضوعی مرتبط با دموکراسی و عدالت میتواند با استناد به الگوهای موجود در جنبشهای قومیتی حلوفصل شود، اما این به معنی حل این مسئله در صورت حل مسائل قومیتی نیست. به عبارت دیگر، مسئله زنان به خودی خود یک مسئله ملی است.
ب- پاتالوژی[۸]
- حقوق اقوام و حقوق زنان بخشهای جداییناپذیر حقوق انسانی هستند. آن دسته از مدافعان حقوق زنان که نسبت به حقوق اقوام بیتفاوت هستند مانند آن دسته از مدافعان حقوق اقوام (هر دو به یک درجه) که نسبت به حقوق زنان بی تفاوتند از اصول دمکراسی دورند.
وقتیکه مردها نیز پا به پای زنان در راستای دست یافتن آنها به حقوق خود تلاش کردند و وقتی ملت حاکم نیز مانند سایر اقوام ساکن برای رسیدن آنها به حقوق اساسی خود تلاش کردند در آن صورت میتوان امیدی برای پیشرفت جامعه داشت.
- برای زنان بهترین شرایط، شرایطی است که در آن مستقل و دارای آزادیهای فردی باشند. اگر فعالان حقوق اقوام خواهان فعالیت مستمر زنان در این حوزه هستند، باید فضایی را ایجاد کنند که زنان در آن آزادیهای فردی و استقلال شخصیتی خود را باور کنند.
- حضور زنان در فعالیتهای قومیتی زمانی برجسته خواهد شد که باور کنند با حل مشکل قومیتها، سیستمی جدید که در آن مردها درباره سکان قدرت را در دست گرفته و به سبک و سیاق قبلی سیستم مردسالار راه نیندازند را باور کنند.
- جنبشهای قومیتی در ذات خود جنبشهایی عدالت محور و دمکراتیک هستند. این به آن معناست که در این جنبش باید همه مسائل و مشکلات جامعه از جمله مسئله زنان در جای خود مورد بررسی قرار گرفته و به راهحل مطلوب برسد. کسانی که جنبشهای قومیتی را در حد مطالباتی مانند زبان مادری نگه میدارند تنها تنگنظری خود را نشان میدهند.
- به نظر برخی از فعالان قومیتی، وظیفه اساسی آنها فقط توجه به مسائل ملی و تلاش در راستای آنهاست. آنها مسئله زنان را به مثابه امری بینالمللی مینگرند و معتقدند مبارزه برای دستیابی به این حقوق نیز بر عهده سازمانهای بینالمللی است! این طرز تفکر، نتیجهای جز رسیدن به سانترالیسم[۹] ندارد.
- در جنبش قومیتی که در ذات خود جنبشی آنتی-سانترالیستی است، اگرچه مردها به شکل مصمم و ادامهدار مشارکت دارند، اما اگر زنان راهحل مشکلات خود را در این جنبش نبینند و در نتیجه در آن مشارکت نکنند، این جنبش هارمونی و هماهنگی مورد نیاز خود را از دست خواهد داد.
- بعضی از نظریهپردازان حرکت ملی، زنان را در پشت پردهای از رومانتیزم، تاریخ و اسطوره میبینند و از زنان به عنوان وسیلهای برای ابراز احساسات ناسیونالیستی خود استفاده میکنند. در واقع آنها زنان و مسائل آنها را نمیبینند بلکه تنها از آنها به عنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند.
- در جامعه ما ادامهدار بودن سیستم مردسالارانه سبب ازدواج زنان با مردهایی از اقوام دیگر خواهد شد.
کسانی که قصد حفظ زبان مادری خود را دارند ابتدا باید حقوق مادران سرزمین خود را محافظت کنند.
ج- تصویری از آینده
- در آینده نزدیک دانشجویان دختر فارغالتحصیل شده از دانشگاهها در مراکز کاری شروع به فعالیت خواهند کرد. در دهه ۹۰ تعداد زنان شاغل نیز با مردان شاغل برابری خواهد کرد. این مسئله سبب استقلال مالی آنها و تنزل در موقعیت برتر مردان خواهد شد و این شرایط کمکم سبب از بین رفتن سیستم مردسالار خواهد شد.
- در سالهای ۹۰ پسرها شانس ازدواج با دخترهایی که از نظر سنی پایینتر از آنها هستند را از دست خواهند داد. (این واقعیت را میتوان با استناد به آمار نیز تایید کرد)[۱۰]، لذا اگر بخواهیم عادات به جای مانده از سیستم مردسالارانه را یکیک اجرا کنیم، به اجبار شاهد تجرد جوانها خواهیم بود.
- همانطور که اگر تبعیضهای ملی از میان برچیده شود شرایط برای رشد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی یک جامعه حاضر میشود، در صورت برداشته شدن تبعیضهای جنسیتی نیز زنان قادر به مشارکت در پیشرفتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خواهند بود.
درصورتیکه حقوق قومیتها و حقوق زنان در یک جامعه به رسمیت شناخته شود انرژی خفته در پنج/ششم جامعه بیدار شده و این سبب شکفتگی و پیشرفت کشور خواهد شد. حل هر دو مسئله در راستای دمکراسی و منافع ملی خواهد بود.
د. نتیجه
۲۳- در آینده، زنان نیمی از نیروی کار را تشکیل خواهند داد از این رو از هم اکنون باید شرایط سالم را برای حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی محیا کرد.
۲۴- قوانین نوشته شده در مورد حقوق اقوام و زنان، توانایی لازم برای دفاع از این دو قشر را دارا نیست. در آینده، ایجاد سیستم حقوقی مناسب توسط فعالان عرصه حقوق زنان و قومیتها ضروری است. از این رو فعالان این دو حوزه لازم است تا کارگروههای حقوقی لازم را در این زمینه شکل دهند.
۲۵- فرهنگ مردسالار، علاوه بر ایجاد شرایطی که در آن کشور به ناچار دچار رکود و عقبماندگی میشود مانع حضور فعال و موثر زنان در جامعه نیز میشود. روشنفکران، همزمان با مبارزه علیه سیستم شووینیستی باید با سیستم متحجر مردسالارانه نیز مبارزه کنند.
۲۶- روشنفکران باید ملت خود را با توجه به نُرمها و استانداردهای لازم به جامعه جهانی معرفی کنند، جامعهای که نسبت به حقوق زنان خود بیتفاوت است نمیتواند در دنیا جایگاه شایستهای پیدا کند. جنبشهای قومیتی باید خود را با استانداردهای بینالمللی (از جمله به رسمیت شناختن حقوق زنان و احترام به آنها) هماهنگ کنند.
۲۷- از وظایف روشنفکران حوزه حقوق اقوام، توجه به سایر جنبشهای اجتماعی (حرکات زنان، جوانان، طبقات) و توجه به نکات مشترک موجود و مطالبه همه خواستههای دمکراتیک موجود در دایره جنبشهای اجتماعی است. همانطور که فعالان سایر جنبشها نیز باید مطالبات قومیتی را بدون هیچ اما و اگری در دستور کار خود قرار دهند.
[۱] Ethnical
[۲] Ethnic
[۳] مردمشناسی (قومشناسی)
[۴] Ethnics
[۵] -سازمان ملل متحد
[۶] – پروین اعتصامی
[۷] – سیمین دانشور
[۸] -آسیبشناسی
[۹] – مرکزگرایی
[۱۰]-مراجعه شود به مقاله «دهه نود، پایان عصر مردسالاری در ایران»، علیرضا صرافی