بیدارزنی: فرارسیدن هشتم مارسِ هرسال که از اتفاق تاحدودی مقارن است با انتهای تقویم خورشیدی، علاوه بر یادآوری ضرورت همگرایی و گردهمآیی کنشگران حوزه زنان، این وسوسه را هم به دنبال دارد تا نگاهی بیاندازیم بر سالی که گذشت. از رویدادهای ناخوشایند و تبعیضها و خشونتها علیه زنان گرفته تا اخبار امیدبخش از رشد و بالندگی جامعه زنان؛ اما ازآنجاییکه روز هشتم مارس یادگار و ثمرهی نمادینِ مبارزه و مقاومت زنان برای تحقق برابری و آزادی است، شاید خالی از لطف نباشد اگر تجارب مقاومت و اعتراضات زنان در سرزمین خودمان را در یک سال اخیر مرور کنیم.
خاطرات یکساله را که از روی حافظه و با مدد جستجوی تارنماهای مجازی ورق بزنیم، چند مورد است که تکرار میشود: ماجرای تجمعات اعتراضی به اسیدپاشیهای اصفهان؛ ممانعت از حضور زنان در ورزشگاه برای تماشای مسابقات والیبال و اعتراضات صنفی در محیطهایی که عمدتاً زنان شاغل هستند، مانند اعتراضات مربیان پیشدبستانی و اعتراضات پرستاران. البته موارد دیگری هم میتوان به این فهرست افزود، اما مقصود در اینجا بیشتر نمونههایی است که جنبه «رسانهای» شدن داشته باشد. بهغیراز آن، برخی بیانیهها و نامههای سرگشاده و همچنین برگزاری برخی نشستها در محیطهای سرپوشیده نیز به چشم میآید.
بررسی و تحلیل این اعتراضات، آنهم در مقایسه با یکدیگر، میتواند درسها و آموزههایی برای تقویت و ارتقاء مبارزات و کنشگری زنان در پی داشته باشد؛ اما پیش از پرداختن به این درسها و آموزهها، برای یادآوری آنچه رخ داد لازم است مروری داشته باشیم بر سابقه و سیر ماجرا:
اعتراض به منع حضور زنان در ورزشگاه برای تماشای مسابقات والیبال
همزمان با حضور تیم ملی والیبال ایران در مسابقات جهانی و برگزاری تعدادی از رقابتها در ایران، برخلاف سالهای گذشته که تعدادی از زنان اجازه پیدا میکردند تا وارد ورزشگاه شوند، در این مسابقات از حضور زنان در ورزشگاه ممانعت به عمل آمد. به دنبال این مسئله تعدادی از فعالان حقوق زنان همزمان با مسابقههای تیم ملی در روزهای 25 و 30 خرداد در اقدامی اعتراضی در مقابل ورزشگاه 12 هزارنفری آزادی تجمع کردند. نخستین تجمع که همزمان با بازی تیمهای ایران و برزیل بود از حدود ساعت 19:30 آغاز شد و حوالی ساعت 21 بهصورت مسالمتآمیز پایان یافت. در این تجمع نمایندهای نیز از معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری حضور یافت و وعده داد که پیگیر خواسته زنان میشود. اما تجمع دوم که همزمان با بازی ایران و ایتالیا بود، با ممانعت و برخورد خشن نیروهای انتظامی مواجه شد و تعدادی از فعالان بازداشت شدند. اگرچه بازداشتشدگان بهتدریج آزاد شدند، اما «غنچه قوامی» از جمله افرادی بود که چند روز بعد مجدداً دستگیر شد و به مدت پنج ماه در زندان بود تا پس از حکم اولیه دادگاه به یک سال حبس، با قرار وثیقه از زندان آزاد شود.
در ادامه اعتراضات، یکمرتبه نیز گروهی از فعالان به استانداری تهران مراجعه کردند تا پیگیر خبری شوند که مدعی شده بود علت ممانعت از ورود زنان به ورزشگاه، حکم شورای تامین استان بوده است؛ اما درنهایت پاسخ مشخصی دریافت نکردند و عملاً در رفع محدودیت ایجادشده تاثیری نداشت. به دنبال رسانهای شدن اعتراضات و بهویژه اخبار مربوط به بازداشت فعالان، فدراسیون جهانی والیبال اعلام کرد تا زمانی که زنان نتوانند در ورزشگاهها حاضر شوند، ایران حق میزبانی ندارد. این ماجرا به همراه سایر واکنشهای بینالمللی موجب شد تا برخی مقامات در مواضع خود تجدیدنظر کنند، اما هنوز در عمل مشخص نیست که آیا در آینده حق حضور زنان در ورزشگاه به رسمیت شناخته میشود یا خیر.
اعتراضات مربیان پیشدبستانی
روزهای پایانی شهریورماه سال جاری، زنان مربی پیشدبستانی در اعتراض به وضعیت بلاتکلیف استخدامشان دست به تجمعاتی در مقابل نهاد ریاست جمهوری، وزارت آموزشوپرورش و مجلس شورای اسلامی[1] زدند. آنها که از شهرهای مختلف گرد هم جمع شده بودند در چند روز متوالی اقدام به تحصن و تجمع کردند. چند سالی بود که مسئولان آموزشوپرورش وعده میدادند که مربیان پیشدبستانی را استخدام میکنند و قرار بود در مردادماه آزمون استخدامی برگزار شود؛ اما نهتنها این آزمون برگزار نشد بلکه حتی بخشنامهای نیز صادر شد که بهموجب آن بسیاری از این مربیان اخراج و بیکار میشدند. در این سالها نیز شرایط شغلی این مربیان بسیار دشوار بوده، با دستمزد بسیار پائین مشغول به کار بودند و از بیمه و حتی در مواردی قرارداد کار هم برخوردار نبودند. همه این مشکلات سبب شد که وقتی آینده شغلی خود را درخطر دیدند، دست به اعتراضی یکپارچه زدند.
مربیان پیشدبستانی که قریب بهاتفاق آنها زن هستند، برای هماهنگی این اعتراضات از ابزارهای مختلف از تلفن و موبایل گرفته تا راهاندازی بلاگ در فضای مجازی استفاده کردند. با وجود مشکلات مالی، بسیاری از آنها از شهرهای مختلف در چند نوبت به تهران آمدند. به گفته یکی از آنها «ما موقعی که میآمدیم تهران برای اسکان مشکل داشتیم. هر بار که میآمدیم در جلوی وزارتخانه میخوابیدیم. بعضی وقتها میرفتیم حرم امام، خب تنها جایی که هزینهای لازم نبود بپردازیم آنجا بود». با وجود تمام این اعتراضات، انعکاس خواستههای مربیان پیشدبستانی در فضای رسانهای کم اثر بود و حتی از جانب فعالان حوزه زنان نیز موردحمایت کافی قرار نگرفتند. متاسفانه درنهایت آزمون استخدامی برگزار نشد و مجدداً مربیان پیشدبستانی ناگزیر شدند با همان شرایط بلاتکلیف و نامشخص با شرایط شغلی بسیار ناپایدار به شهرهای خود بازگردند.
تجمعات اعتراضی علیه اسیدپاشیهای زنجیرهای در اصفهان
حوالی مهرماه بود که گزارشهایی مبنی بر اسیدپاشی بر روی زنان و دختران در شهر اصفهان توسط افراد ناشناس در رسانهها منتشر شد. طبق برخی از گزارشها که به شش مورد اسیدپاشی اشاره داشتند، پس از سخنرانی امامجمعه شهر اصفهان در نماز جمعه این حوادث اتفاق افتاد. به دنبال انتشار این اخبار، موجی از نارضایتی ایجاد شد و چند تجمع اعتراضی در چند شهر ازجمله اصفهان، مشهد و تهران شکل گرفت. طبق گزارش های منتشر شده در رسانهها در تاریخ 30 مهرماه جمعیت چند هزار نفرهای از مردم اصفهان در مقابل دادگستری این شهر تجمع کردند. همزمان با این تجمع، گروههایی از فعالان حوزه زنان نیز در مقابل مجلس شورای اسلامی در تهران گرد هم آمدند. در تاریخ 3 آبان ماه نیز گروهی از مردم مشهد در حمایت از قربانیان اسیدپاشیها در پارک ملت این شهر تجمع کردند که سرانجام با مداخله نیروی انتظامی پایان یافت. آنطور که در خبرها آمده در تمام این تجمعات، تعدادی از معترضان بازداشت شدند؛ در این میان «مهدیه گلرو» از اعضای کانون شهروندی زنان، یکی از فعالانی بود که پس از دستگیری در تجمع تهران بیش از سه ماه را در زندان گذراند.
در واکنش به این اعتراضات، اگرچه برخی مقامات حکومتی در همان روزها ناگزیر شدند که وقوع اسیدپاشیها را محکوم کرده و بهصورت نمایشی به قربانیان اسیدپاشی برای درمانهای پزشکی وعده بدهند، اما تا به امروز هنوز دستگاههای انتظامی و قضایی گزارشی از تحقیق درباره آمران و عاملان این اسیدپاشیها منتشر نکردهاند. بهجای آن، در این مدت از برگزاری اعتراضات عمومی ممانعت بهعملآمده و معترضان به همکاری و همدستی با مخالفان حکومت و دولتهای غربی متهم شدهاند. بااینحال، کنشگران حوزه زنان تلاش کردهاند در فضای مجازی یا از طریق برگزاری برخی نشستها مسئله را تا حدی پیگیری کنند.
اعتراضات پرستاران و معلمان
از دیگر اعتراضاتی که بهنوعی زنان نیز در آن سهم داشتند، میتوان به تجمعات پرستاران و معلمان اشاره کرد. البته با وجود اینکه جمعیت قابلتوجهی از معلمان و بهویژه پرستاران کشور را زنان تشکیل میدهند؛ اما در سازماندهی اعتراضات این دو صنف، مردان بیشتر بهعنوان نماینده شناخته میشوند. بااینحال، نمیتوان به نقش زنان در گسترده کردن این اعتراضات بیتوجه بود.
در سالهای گذشته پرستاران همواره نسبت به شرایط شغلی خود در فرصتهای مختلف معترض شدهاند؛ اما این بار اعتراض اصلی آنها مربوط به افزایش تبعیض بین دستمزدهای پرستاران و پزشکان درنتیجه اجرای طرح تحول نظام سلامت است. نخستین تجمع پرستاران که در رسانهها خبرساز شد مربوط به تاریخ 23 آذر است که چند صد نفر از آنها در تهران در مقابل نهاد ریاست جمهوری تحصن کردند، همچنین تعدادی از پرستاران نیز در شهرهای مشهد، اصفهان و یزد دست به اعتراضاتی همزمان زدند. دومین تجمع گسترده پرستاران در آستانه روز پرستار در سوم اسفندماه مقابل مجلس شورای اسلامی برگزار شد. در این تجمع که برخی نمایندگان مجلس در بین معترضان حاضر شدند، مجدداً بر خواستههای مربوط به رفع تبعیض، نابرابری دستمزدی و کاهش فشار شغلی از طریق افزایش استخدام نیرو تاکید شد.
اعتراضات معلمان نسبت به شرایط دشوار شغلی، بهویژه کاهش میزان دستمزد در مقایسه با نرخ تورم، از ابتدای سال تحصیلی 93-94 با انتشار نامههای سرگشاده و امضای طومار خطاب به نمایندگان مجلس آغاز شد. پسازآن، در دو نوبت معلمان بهطور همزمان در چند شهر کشور دست به اعتصاب و تحصن زدند. نخستین تحصن معلمان در مدارس طی روزهای 30 دیماه و اول بهمنماه برگزار شد، در این دو روز تعدادی از معلمان در چند شهر از حضور در کلاسهای درس امتناع کردند. پسازآن، دومین اعتصاب هماهنگ معلمان در سوم اسفندماه بود که در شهرهایی مانند تهران، شیراز، بوشهر، شاهرود، پاکدشت، قزوین، کرمانشاه، مشهد، رشت، اسلامشهر، رباطکریم، کرج، شهریار و ملارد، معلمان از حضور در کلاسهای درس امتناع کردند. سرانجام، اعتراض بزرگ معلمان که با فراخوان کانون صنفی معلمان هماهنگ شده بود بهطور همزمان در دهم اسفندماه با تجمع معلمان در مقابل مجلس شورای اسلامی در تهران و ادارات آموزشوپرورش در شهرهایی مانند مشهد، قزوین، مهاباد، اهواز، بندرعباس، شیراز و خرمآباد، برگزار شد. از نکات حائز اهمیت در اعتراضات معلمان، توجه آنها به مسائل خاص زنان معلم در قالب بیانیههایشان بود. بهطور مثال در بیانیه انجمن صنفی معلمان مریوان به مناسبت تجمع 10 اسفند به «رفع کلیه قوانین تبعیضآمیز علیه همکاران فرهنگی زن مانند عائلهمندی» اشاره شده است. همچنین، پیشتر نیز همزمان با وقوع اسیدپاشیها در اصفهان، گروهی از معلمان بیانیه ای در محکومیت آن صادر کردند.
چطور میتوان تاثیرکنش جمعی را افزایش داد؟
اگر با عینکی نتیجه گرا به سرانجام تجربههایی که مرور شد نگاهی بیندازیم، آنگاه عجولانه قضاوت میکنیم که اغلب معترضان به مطالباتشان نرسیدند. نه سرنوشت حضور زنان در ورزشگاهها مشخص شد، نه مربیان پیشدبستانی به استخدام رسمی درآمدند، نه آمران و عاملان اسیدپاشیها شناسایی شدند و نه پرستاران و معلمان به خواستههایشان دست یافتند. پس آیا تمام آن زحمتها بیفایده بود؟
پنداشت و قضاوت نتیجه گرا و عجولانه نسبت به اقدامات جمعی در جوامع استبدادزده رواج دارد. پنداشتی که سبب میشود شور و هیجان موجود در اعتراض جمعی بهسرعت به ناامیدی و بدبینی نسبت به هر نوع عمل جمعی تبدیل شود. درست است که «طرح مطالبات» بهعنوان «هدفِ یک اقدام جمعی»، ابزار قدرتمندی برای بسیج اجتماعی و تقویت همبستگی میان فعالان و معترضان است، اما اگر بیشازحد بر «دستیابی و تحقق مطالبات» بهعنوان نتیجه و هدف اصلی تمرکز شود، ممکن است به ناکامی منجر شود. چراکه این توقع و انتظار را دامن میزند که با شرکت در یک جریان اعتراضی بهسادگی میتوان به مطالباتی که سالها معوق مانده، دست یافت. غافل از اینکه دستیابی و تحقق یک مطالبه اجتماعی به عوامل بسیاری وابسته است که صرفاً در جریان یک اقدام اعتراضی نمیتوان بر همه آن عوامل غلبه کرد.
همانگونه که نابرابریها و تضادهای اجتماعی طی سالها پدید آمده و انباشت شده؛ اعتراض و مبارزه برای تغییر آنها نیز فرایندی زمانمند است. انتظار اینکه همه مشکلات و نابرابریها یکشبه برطرف شود، افسانه و خیالی باطل است؛ اما اگر بتوانیم عینک نتیجه گرایی را کنار بگذاریم و با نگاهی فرایند محور به سیر رویدادها بنگریم، تحلیل و قضاوتمان درباره قوت و ضعفهایمان واقعبینانهتر میشود. با چنین نگاهی بهجای آنکه عجولانه قضاوت کنیم که کار جمعی و مشارکتی فایده ندارد، به دنبال پاسخ این سوال میگردیم که چطور میتوان قدرت و تاثیر کنش جمعیمان را افزایش دهیم؟
در جستجوی پاسخ این سوال، میتوان به چند نکته اشاره کرد:
یک. میتوان گفت که «موتور محرکه»ی مشترک همه تجربههایی که مرور شد «احساس نارضایتی» از شرایط تبعیضآمیز است. شرایط تبعیضآمیزی مانند: «محرومیت زنان از حضور در ورزشگاه»، «ایجاد محدودیت برای حضور زنان در عرصه عمومی بهواسطه خشونت عریان اسیدپاشی» و «تبعیض و فشارهای شغلی بر زنان». بهعبارتدیگر، نابرابری اجتماعی منجر به احساس نارضایتی – بهعنوان موتور محرکه اعتراض– شده است. منتهی این موتور محرکه عمدتاً مواقعی به کار میافتد که «فرصت» بروز آنهم فراهم شود. به این معنی که اگر در روابط قدرتِ مدافع شرایط نابرابر، خلل یا شکافی ایجاد شود؛ آنگاه افراد ناراضی این فرصت یا بهانه را پیدا میکنند تا با برقراری ارتباط با یکدیگر اعتراضی جمعی را آغاز کنند. مثلاً، اظهارات ضدونقیض مقامات درباره ممنوع بودن یا بر حق بودن حضور زنان در ورزشگاه، یا محکومیت اسیدپاشی از جانب برخی صاحبان قدرت، یا طرح وعدههای توخالی درباره بهبود شرایط شغلی و مواردی ازایندست میتواند بهنوعی نشانهای از ایجاد فرصت باشد. در چنین شرایطی، به دلیل وجود نارضایتی جمعی و همچنین دسترسی کنشگران به ابزارهای ارتباطی، بهسرعت شبکهای از روابط میان کنشگران شکل میگیرد و زمینهساز هماهنگی اعتراضی جمعی میشود. معمولاً چنین اعتراضهایی در مراحل اولیه موفق هستند، چون هنوز دریچه فرصت باز است و روحیه و انرژی معترضان بالا است؛ اما وقتی اعتراض متکی بر فرصت باشد، آنهم تحت حاکمیتی تمامیتخواه، بهسرعت هم فرصتها پایان مییابد، هم سرکوب آغاز میشود. بدین ترتیب، روحیه معترضان تضعیفشده و بهتدریج میانشان فاصله و اختلاف ایجاد میشود.
دو. وقتی اعتراض متکی بر «فرصت» باشد، نیازمند سرعتِ عمل میشود؛ یعنی کنشگران باید بتوانند بهسرعت تصمیم بگیرند و بهسرعت دست به عمل بزنند. بهطور مشخص میتوان به تجربه اعتراضات مربوط به حق ورود زنان به ورزشگاهها و همچنین اعتراضات به اسیدپاشیها اشاره کرد. برای اینکه فرصتِ اعتراض از دست نرود، فرصت گفتگو، همفکری و تصمیمگیریِ مشارکتی قربانی میشود. همچنین رفتارها بیشتر بر شور و هیجان استوار میشود تا تحلیل و استدلال. سرانجام وقتیکه فرصت اعتراض به پایان میرسد و سرکوب آغاز میشود، انسجام اعتراضکنندگان در هم میریزد. چراکه بهقدری سریع عمل کردهاند که از فراهم کردن پشتیبانی و تدارکات لازم بازماندهاند. بهعبارتدیگر، سازمان اعتراض را بهخوبی بنا نکردهاند. در چنین شرایطی، اعتراض به اقدامی گذرا، موقتی و ناپایدار تبدیل میشود. لذا نیاز است که همواره تقویت سازماندهی و شبکه روابط میان کنشگران در اولویت قرار گیرد. در این خصوص میتوان به تجربههای موفقتر مربیان پیشدبستانی، معلمان و تاحدودی پرستاران اشاره کرد. اگرچه این گروههای شغلی بهواسطه محیط کارشان روابط نسبتاً مستمری با یکدیگر دارند؛ اما علاوه بر آن، سازوکارها یا سازمانهایی را برای تقویت روابطشان تدارک دیدهاند. بهغیراز نهادهای صنفی، استفاده از ابزارهای ارتباطی مختلف نیز برای اطلاعرسانی و هماهنگی درونی آنها مفید بوده است. شاید توجه بیشتر فعالان حقوق زنان به چنین گروههایی که بهموجب موقعیت شغلیشان، دارای شبکه روابط مشخصی هستند مزیتها و فوایدی برای هر دو طرف داشته باشد. از یکسو، درسهایی آموزنده درباره شرایط معیشتی و شغلی زنان برای کنشگران حقوق زنان دارد و زمینهساز ارتباط بیشتر کنشگران با زنان جامعه میشود؛ از سوی دیگر دسترسی فعالان حقوق زنان به رسانهها، امکان اطلاعرسانی و انعکاس اخبار مربوط به مسائل زنان شاغل را افزایش میدهد. درمجموع تقویت این روابط کمک میکند که در اعتراضات آینده، پشتیبانی و حمایتهای مشترک بیشتری فراهم شود.
سه. وابسته شدن کنش اعتراضی به «فرصت»ها معمولاً نقش رسانهها و خبررسانی رسانهای را بیشازپیش برجسته میکند. در چنین مواقعی، رسانهها به ابزاری قدرتمند برای بازنمایی و انعکاس اعتراض جمعی بدل میشود. در کوتاهمدت قدرت اثرگذاری اعتراض بهواسطه انعکاس رسانهای بسیار افزایش پیدا میکند؛ اما باید در نظر داشت که قدرت رسانهها، قدرتی کاذب و گذرا است. رسانهها برای همیشه در خدمت معترضان نیستند. صاحبان رسانه، اهداف و منافع خود را دنبال میکنند. به همان سرعتی که خبر یک کنش اعتراضی ممکن است فضای رسانهها را اشغال کند، طولی نمیکشد تا سکوت و فراموشی جایگزین آن شود. رسانهها همانقدر که شهرت و سروصدا ایجاد میکنند، به همان اندازه نیز میتوانند سکوت و فراموشی به دنبال داشته باشند. ماهیت کار رسانهها در این است که هرروز یا هر ساعت به دنبال موضوعی جدید باشند، اما کنشهای اعتراضی آنهم زمانی که وابسته به فرصتی محدود باشند، این امکان را ندارند که هرروز خبری تازه تولید کنند؛ بنابراین با افت اخبار مربوط به اعتراض بهسرعت از سرتیتر اخبار محو میشوند.
چهار. یکی دیگر از ویژگیهای برخی از تجربههایی که مرور شد، خصلت واکنشی آنها است. به این معنی که در قبال رخ دادن حادثهای یا اتخاذ موضع یا سیاستی از جانب صاحبان قدرت، هسته اولیه اعتراض شکل میگیرد. البته نطفه یک اعتراض میتواند در واکنش و نفی شرایط موجود باشد، اما باقی ماندن در این وضعیت مناسب نیست. اعتراضی پویا و پایدار خواهد بود که بتواند از «عکسالعمل جمعی» به «عمل جمعی» رشد پیدا کند. بدین منظور لازم است تا کنشگران و فعالانِ یک حرکت جمعی از چشمانداز و بینشی ایجابی برخوردار باشند. به زبانی دیگر، کنشگران یک حرکت جمعی برای آنکه بتوانند از موضع سلبی خارجشده و به سمت الگوی جایگزین و ایجابی حرکت کنند، نیازمند برخورداری از افق ایدئولوژیک مشترک هستند. اگرچه احساسات مشترک میان کنشگران برای حفظ انسجام و تقویت اتحاد بسیار ضروری و قدرتمند است، اما برای موفقیت یک کنش جمعی بهتنهایی کفایت نمیکند. احساس جمعی میان کنشگران، همبستگی و همدلی میان آنها را تقویت میکند، اما لزوماً زبان و منطقی مشترک برای گفتگو، تفسیر، تحلیل و برنامهریزی در اختیارشان قرار نمیدهد. حتی اتکای صرف بر احساسات مشترک و پرهیز از سامان دادن افق و چشمانداز تحلیلی مشترک، میتواند پس از مدتی مسیر حرکت جمعی را به بیراهه بکشاند. امتناع از افق ایدئولوژیک با آزاداندیشی مترادف نیست، برعکس ممکن است به معنی گرفتار شدن در دامِ پنهان ایدئولوژی مسلط باشد. ازاینرو، ضرورت دارد کنش جمعی با آگاهی و خرد جمعی نیز پیوند بخورد. در این خصوص، تجربه اعتراض معلمان نشانههایی آموزنده دارد. با اینکه اعتراض معلمان متمرکز بر خواستهها و مطالبات صنفی بود، اما بهعنوان نمونه در بیانیههایی که صادر شد، برخی از کنشگران این اعتراضات تلاش کردند تا گفتمان و افق فعالیتهایشان را نیز ترسیم کنند. اشاره به «رفع تبعیض علیه زنان» اگرچه در مرتبه نخست، خواسته اولیه معلمان را منعکس نمیکند، اما حکایت از چشمانداز و بینشی دارد که پشتوانه حرکت آنها است.
[1] شانزدهم شهریور مقابل نهاد ریاست جمهوری؛ 17 و 25 شهریور مقابل وزارت آموزشوپرورش؛ و 30 شهریور مقابل مجلس شورای اسلامی.