تا قانون خانواده برابر: ده سالگی تندیس صدیقه دولت آبادی امسال در حالی جشن گرفته شد که هیچ کتابی شایسته اهدا این تندیس از نظر هیئت داوران شناخته نشد.
در مراسمی که به همین مناسبت 13 اسفندماه برگزار شد زهره ارزنی مجری مراسم در ابتدا به شکل گیری این جایزه در سال1383 بعد از تاسیس کتابخانه صدیقه دولت آبادی اشاره کرد و گفت: امسال هم همانند چند سال گذشته این مراسم هیچ برنده ای نداشت. طی این ده سال فراز و فرودهای زیادی را شاهد بودیم اما تصمیم گرفتیم بعد از تعطیلی کتابخانه صدیقه دولت آبادی به برگزاری این مراسم ادامه دهیم.
ارزنی از بیماری سیمین بهبهانی که باعث شد امسال او در مراسم تندیس حضور نداشته باشد، گفت و در ادامه کلیپی از سخنرانی او در مراسم صدیقه دولتی در سال 84 پخش شد.
کتاب هایی فاقد تحلیل جنسیتی و نظریه های نو
در ادامه شهلا اعزازی یکی از داوارن این تندیس سخنرانی کرد و گفت: یکی از فعالیت های کتابخانه انتخاب بهترین کتاب تالیفی در حوزه مطالعات زنان در ایران است. هدف از اهداء تندیس ابتدا تشویق نویسندگانی بود که در این حوزه فعالیت داشتند و در عین حال معرفی و توصیه کتاب برای خوانندگان مختلف بود. با وجود تغییرات اجتماعی که در این ده سال رخ داد انتخاب کتاب برگزیده سال و اهدا تندیس که در مواردی با مشکلاتی نیز مواجه بود به کار خود ادامه داد و تبدیل به نهادی برای کتاب های مطالعات زنان شد.
او ادامه داد: در ده سال گذشته تغییراتی در مورد انتشار کتاب از لحاظ تعداد و محتوا مشاهده می شود. در سال های اولیه تعداد کتاب های مورد بررسی زیاد بودند و داوری زمانی طولانی را به خود اختصاص می داد ولی به تدریج با کاهش تعداد کتاب ها و شباهت عناوین مواجه شدیم. کیفیت نیز در سال های مختلف متفاوت بود و در سال های اخیر تندیسی اهدا نشد.
امسال در مجموع 18 کتاب در این حوزه قرار می گرفت که پس از گزینش اولیه تعداد آنها به 13 عدد رسید. با توجه به تعداد کم کتاب و هم چنین مشکلاتی که برای حضور داوران در جلسات داوری وجود داشت تصمیم گرفته شد که هسته اصلی داوری متشکل از سه داور ایجاد شود و سپس بر اساس موضوع هر کتاب به داور متخصص آن حوزه ارجاع و نتیجه داوری کتبا ارسال شود. با توجه به تنوع اندک کتاب ها به داوران متعددی نیز نیاز نبود.
اعزازی خاطرنشان کرد: سه دسته کتاب در حوزه زنان قابل تشخیص هستند: خاطره نویسی، خانواده و مسائل مربوط به آن و نظریه های فمینیستی. امسال هر داور تصمیم گرفت در مورد بخشی که به داوری آن پرداخته توضیحاتی ارائه دهد و من در مورد کتاب هایی که در حوزه خانواده نوشته شده است توضیح می دهم.
این استاد دانشگاه بیان کرد: سال گذشته کتاب هایی در حوزه خانواده منتشر شده که یا دانشگاهی – علمی بوده یا برای عامه مردم. دسته اول بیشتر پایان نامه هایی هستند که تاثیر یک یا دو متغیر را با فرضیه هایی که زیاد به واقعیت اجتماعی امروز جامعه ما ربطی ندارند مورد بررسی قرار داده اند. نظریه هایی مردمحور را برای کار خود برگزیده اند و بدون تحلیل جنسیتی هستند. شیوه نگارش هم پایان نامه ای است و برای عموم مردم قابل استفاده نیستند و افراد مختصص هم نیازی به خواندن آن ها ندارند. در این کتاب ها نظریه های نو در مورد تغییر خانواده، ازدواج های بین فرهنگی و…. مورد بررسی قرار نگرفته اند و با فرضیه های 30 سال پیش می خواهند طلاقی را که امروز در جامعه روی می دهد بررسی کنند. دسته دوم هم تحلیل جنسیتی ندارند و بیشتر توصیه هایی معطوف به زنان برای بهبود وضعیت زندگی مشترکشان هستند. مثلا کتاب «جامعه شناسی تاریخی ازدواج» بر اساس آن چه سیاحان خارجی در سفرنامه های خود راجع به خانواده ایرانی نوشته اند نگارش شده است. ارجاعات پشت سر هم دارد اما در نهایت خواننده متوجه نمی شود چرا خانواده ایرانی تغییر کرده است؟ عامل تغییر چه بوده است؟ برخی از کتاب ها هم به نظر می رسد بیشتر ترجمه هستند نه تالیف مثل کتاب «توانمندسازی زوجین» که حتی اسامی خارجی هم تغییر نکرده است. کتاب «از عشق تا طلاق» یکی دیگر از کتابهای منتشر شده در سال 91 بود اما چند نکته جذاب داشت یکی این که مشکلات جامعه ایران در آن دیده شده است. مثلا ازدواج پستی و مشکلاتی که طی آن برای زن پیش می آید را بررسی کرده است. کتاب مجموعه مقالاتی است دو تا سه صفحه که با آدم های مختلف صحبت و عقاید آن ها را منعکس کرده است. بر تجربه فرد مبتنی است و ساختارش برای مخاطب عام جذابیت دارد.
خاطره نویسی زنان ژانری برای کشف خود
در ادامه مراسم فیروزه مهاجر دیگر داور این تندیس در مورد زندگی نامه های زنان ایرانی توضیحاتی ارائه داد. او گفت: امسال 6 کتاب با مضمون زندگینامه منتشر شده است. کتاب «با مادرم همراه سیمین بهبهانی» اتوبیوگرافی جذابی شامل زندگی ایشان و خاطراتی از مادرشان فخرعظما ارغون، یکی از مدافعان جدی حقوق زنان در آغاز قرن است. «چشم در برابر چشم» آمنه بهرامی نیز خاطره نویسی دیگری است که شامل خاطرات نویسنده که قربانی اسیدپاشی است، می شود. این نخستین باری است که می بینیم زنی قربانی خشونت برای بهبود وضع خودش ثبت تفصیلی خاطرات زندگی اش را منتشر می کند. بقیه کتاب های با این مضمون هر کدام البته ویژگی و اهمیت خاص خودشان را دارند. از جمله «در زیر و بم روزگار» نوشته خانم اتحادیه که صدای مادر بزرگش می شود.
نوشتن زنان از زندگی خود و زنان دیگر مسئله مهمی است که اکنون تحت نام مطالعات زندگینامه خود-نوشت جایگاهی در پژوهش فمینیستی یافته است. عمده بحث هم اینجا درباره اتوبیوگرافی زنان است و همچنین نگاهی به تجربه خودمان.
این نویسنده و مترجم ادامه داد: اتوبیوگرافی در معنای اولیه اش یک تفسیر شخصی کتبی یا شفاهی از زندگی خود است. این اصطلاح که نخستین بار در 1809 ثبت شد، یک شکل بیان اساسا مدرن در سنت تفکر غرب را توصیف می کند، که با خاطرات و تجربه های زندگی سر و کار دارد. تا اوایل دهه 1980 زندگینامه خودنوشت، یک گونه ادبی شمرده می شد، و مطالعه آن هم در پژوهش فمینیستی عمدتا از زاویه «چه خوب است که زنان هم از زندگی خود بنویسند» صورت می گرفت و تشویق زنان به نوشتن و جستجوی نوشته های بجا مانده از زنان که شامل شرحی از زندگی آن ها هرچند ناچیز هم باشد. اما در این دهه شاید موقعیت پسامدرن – و اهمیت نقد و واشکافی – مسیر تازه ای به این مطالعات داد.
مهاجر خاطر نشان کرد: اول دو کتاب اتوبیوگرافی زنان و اتوبیوگرافی به طور کلی منتشر شد و بعد هم نظریه فمینیستی غربی درباره اتوبیوگرافی به تدریج و از اواسط همان دهه با مقاله ادرین ریچ «یادداشت هایی برای یک سیاست مکان» شکل گرفت. بعد نگاه فمینیستی به مسئله حاوی این نکات بود و هست که زنان طی خلق و ارائه گوشه هایی از زندگی شان دانشی درباره خود کسب می کنند و با زنان دیگر به اشتراک می گذارند؛ مرزهای سنتی را به چالش می کشند و به هم می ریزند؛ و به زنان موثر در زندگی خود صدایی می بخشند.
مهاجر در مورد علت هایی که زنان زندگی نامه می نویسند این سوالات را مطرح کرد: چه باعث می شود که زنی زندگینامه اش را بنویسد و تصویر خاصی از خودش در یک اتوبیوگرافی ارائه دهد؟ آیا زن ها از این حیث با مردها تفاوت دارند؟ و اگر این طور است، چرا؟ تفاوت فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و غیره چه تاثیری دارتد؟ این تصویری که ارائه می شود چقدر حاوی حقیقت هست؟ من خواننده چقدر انتظار حقیقت دارم؟ اصلا خود حقیقت چیست؟ به راستی اگر زنی واقعیت زندگی اش را بگوید چه اتفاقی می افتد؟ نویسنده چطور این واقعیت را می نویسد و خواننده چطور تشخیصش می دهد؟ نویسنده سکوت ها و ناگفته ها را چطور در متن می گنجاند و ما چطور تشخیص شان می دهیم؟ و یک عالم سوال دیگر. جواب هایی که پژوهشگران به برخی از این سوال ها می دهند از جمله این است که زندگینامه همیشه با حقیقت پیوند دارد؛ البته گاه حاوی خاطراتی غیر واقعی هم هست؛ گاه حقیقت دردناکی عنوان می شود؛ گاه به خود نویسنده تصویرها و برداشت هایی از کار و زندگی اش می دهد. گاهی خاطرات همان موقع ثبت می شود. گاه تا جای ممکن سرکوب و پس رانده می شود؛ و بدیهی است که اگر شغل زندگینامه نویس نویسندگی باشد وسوسه ابداع در او خیلی قوی تر است، اما زندگینامه همواره به نسبتی کم یا زیاد مشارکت برانگیز است.
این مترجم اظهار داشت: اغلب در همان صفحه های نخست نویسنده توضیح می دهد که چرا می نویسد. انگیزه ها، متعدد و متنوع اند: برای عبرت نسل های بعدی؛ نظم دادن به وقایع زندگی خود؛ مستند کردن تغییر در جامعه یا شخص خود؛ توجیه کارهای خود؛ کشف هویت خود؛ رها شدن از دست ترس ها، اضطراب ها، از فشار خاطراتی که شخص را رها نمی کند؛ یا برای برانگیختن خوانندگان خود به راست کردن ناراستی ها. گاه افراد نامی زندگینامه شان را می نویسند، گاه زنان مهاجر، یا زنانی که تجربه دردناکی را پشت سر گذاشته اند. اما انگیزه هرچه باشد و هرساختاری که زندگینامه داشته باشد حکایت از سفری به درون خود دارد.مهاجر در ادامه به خصوصیات مشترک زندگی نامه های زنان اشاره کرد و گفت: در زندگی نامه های زنان به طور معمول قدرت و کنترل را نمی بینیم، چرا که قدرت غیر زنانه شمرده می شوند. زنان یا آرزو دارند یا فکر می کنند آرزو دارند که در جهانی فارغ از زورگویی و اعمال کنترل زندگی کنند. متن شان هم معمولا قوی و قاطع نیست.
زنان عمدتا بر زندگی شخصی و حسی متمرکزند و زیاد به مسائل تاریخی یا عمومی گسترده تر زمان خود نمی پردازند. تاکید آن ها بیشتر روی خانواده، دوستان، و مسائل خانگی است؛ بیشتر از طنز، شوخی، تاکید و یک سبک ساده استفاده می کنند تا یک سبک ایدالیزه شده، فردگرا، از موضع قدرت، و گاه نوستالژیک که بیشترِ زندگینامه نویس های مرد دنبال می کنند.
مهاجر گفت: ساختار اثر هم در این نوشته ها به ندرت ترتیب زمانی را دنبال می کند. به جای این که روایت هایی باشند که به نرمی و با انسجام پیش می روند، تکه تکه و بدون ارتباط با هم اند، یا چنان فصل بندی شده اند که می توانند کاملا از هم مستقل باشند. رویدادها توالی زمانی ندارند و نظم دیگری را دنبال می کنند که بیشتر به معنای آن ها مربوط می شود. خیلی وقت ها نویسنده شرح خودش را نصفه می گذارد تا آن وسط حکایتی خنده دار، یا چیزی را که به خاطر آورده نقل کند. زنان اغلب مطالب را برای خود و کشف خود می نویسند. کم تر ممکن است درباره گذشته ای که خیلی وقت است پشت سر گذاشته اند با آب و تاب بنویسند. جستجوی هویت خود معمولا بخشی از نوشتن آن هاست.
او سپس به زندگی نامه های زنان ایرانی اشاره و بیان کرد: در 100 سال اخیر 60 زندگی نامه نوشته شده است که امسال 6 زندگی نامه منتشر و مورد بررسی قرار گرفته اند. از این شش کتاب «با مادرم همراه» زندگی نامه خود نوشت است که با تعریف های یک زندگینامه خود نوشت زنانه به اصطلاح بنا به پژوهش های فمینیستی همخوانی دارد. شخصی و حسی است، چند پاره است، ترکیبی است از نامه، گفتگو با خود، و شرح وقایع. نویسنده وسط شرح یک ماجرا مطلب را نصفه می گذارد و حکایتی تعریف می کند، طنازی می کند، از دوستانش یاد می کند، و گاه مطلبی را تمام نشده باقی می گذارد و سکوتش برای ما گویاست. شنونده گفتگوی با خودِ سیمین بهبهانی حتی صدای او را هم می شنود، و اضطراب هایش را حس می کند. اما برای خواندن این کتاب باید خواننده بتواند خود را از حیطه اقتدار زندگینامه های معمول نوشته مردان خارج کند.
درباره بقیه باید گفت که یا خاطرات شفاهی است و نگارش شخص دیگری (ایران ترابی و آمنه بهرامی)، یا به اهتمام شخص دیگری (عفت مرعشی)، یا خاطرات مادربزرگ بر اساس داده های تاریخی و خانوادگی ( عزت السلطنه نظام مافی)، یا اصلا خلاصه ای است از یک تاریخ شفاهی که پیش از این منتشر شده اما در این فرمت تازه به کلی چیز دیگری از آب درآمده است (خاطرات تاج الملوک) و این خودش موضوع جالبی است.
معرفت شناسی فمینیستی
نسترن موسوی سخنران بعدی این مراسم در مورد کتاب هایی که داور آن بوده، چنین گفت: امسال در حوزه نظری سه کتاب معرفت شناسی فمینیستی از دیدگاه لیندا مارتین آلکوف، ایمان به مثابهی عقل رهیافتی معرفتشناسانه به الهیات فمينيستی، مطالعه تطبیقی جایگاه زن در جاهلیت، قرآن و سنت منتشر شده اند. اگر کتاب سوم را کنار بگذاریم دو کتاب اول هردو به معرفت شناسی فمینسیتی پرداخته اند. اما معرفت شناسی فمینیستی خود چیست که توجه این دو پژوهش گر را به خود معطوف ساخته است: به اختصار بگویم که معرفت شناسی فمینیستی شیوه هایی را بررسی می کند که در آنها جنسیت بر برداشت ها و مفهوم های ما از شناخت، موضوع شناخت و پرسش های پژوهشی و حتی اجرای روند شناسایی تاثیر دارد. معرفت شناسی و فلسفه علم از دیدگاه فمینیستی، (عبارت های که عموما با هم می آیند) به ما نشان می دهد که جریان های مسلط علمی/ پژوهشی از آن جا که عطف توجه شان به منفعت های گروه های مسلط و حاکم جامعه است از پرداختن به مسئله های گروه های در حاشیه مانده یا محروم به طور نظام مند خودداری کرده اند. نظریه پردازان این حوزه، با بررسی تاریخ علم نمونه می آورند که چه گونه تا همین چندی پیش زنان از روند پرسش گری کنار گذاشته می شدند، سخن آنان اعتبار معرفت شناسانه نداشت، نحوه و مضمون پاسخ های زنان خوار و خفیف شمرده می شد، از آرای خود زنان نظریه های را می پرداختند مبنی بر این که موجوداتی پست و بی اهمیت اند که صرفا در خدمت منفعت های جنس مذکرند و این که چه گونه نظریه های اجتماعی معینی ساخته و پرداخته می شود اصل نابرابری و تبعیض در مناسبات جنسیتی را انکار می کند و دست آخر، گیریم که حتی زمانی که زنان پژوهش گری از این سدها و مانع ها گذر کردند و پژوهشی را (برای نمونه در عرصه های علم و فناوری) به ثمر رساندند، گمان آن می رود که آن یافته ها و نوآوری ها سودی به حال همگان ندارد و به اعتبار علمی/عملی آن با شک و تردید نگاه می کنند. معرفت شناسی فمینیستی در عین حال کوشیده است که به اثبات برساند دست بر قضا زنان پژوهش گر و پژوهش گران فمینیست از زمانی که وارد عرصه علم و دانش- به ویژه علوم اجتماعی و زیست شناسی- شدند بسیاری از پرسش های اساسی، نظریه های نوین و روش های کارآمد فراگیرنده را مطرح کردند که بر ژرفای شناخت بشری افزودند. معرفت شناسی فمینیستی با تکیه بر ابعاد سیاسی و اخلاقی مربوط به شناخت، به ویژه در جاهایی که به مناسبات قدرت و گروه های به حاشیه رانده مربوط می شود، به دریافت هایی رسید که نتیجه های حاصل از آن در امور گوناگون به سود کل جامعه های انسانی به کار گرفته شد.
این پژوهشگر ادامه داد: با این تفصیل ها نگارش دو کتاب در این عرصه به خودی خود میمون و مبارک باید باشد. چه بسا در وهله ی نخست همین که در فهرست کتاب های تالیفی سالیان اخیر دو زن پژوهش گر را می بینیم که ولو به ضرورت های تحصیلی، وارد عرصه ی فلسفه و معرفت شناسی می شوند- عرصه ای که ساختاری مردانه دارد- و بی آن که از آوردن لفظ فمینیسم ابا کنند خود را با اقتدار موجود در می اندازند، شاد شویم. اما اندکی تامل کنیم. آیا قصد اصلی این دو کتاب همان است که اندکی پیش به طور فشرده شرح دادم؟ علاقه مندی این دو مولف به ورود به این عرصه (که در هر صورت امیدواریم پا برجا بماند)، به جای خود اما یک نکته قابل تامل است: با در نظر گرفتن پایه ای ترین مفهوم های معرفت شناسی فمینیستی، این دو اثر چه پرسش های واقعا پراهمیتی را مطرح کردند که پاسخ به آن ها گرهی از زندگی زنان این سرزمین باز می گشاید. آیا واقعا پرسش ها مهم بوده است؟ چرا؟ توصیه می کنم هر دو نوشته را بخوانید اما در عین حال ببینید پرسش های فلسفی و نظری مطرح در آن و بررسی هایی که انجام شده است با کدام ابعاد زندگی کنونی زنان پیوند دارد؟ از من بپرسید، نمی گویم بی ارتباط است، بلکه منحصر مانده است به پرسش معدود کسانی که خطاب به پژوهشگران دینی و مروجان شیعی می خواهند قانع شان کنند که «ایمان سیتماتیک در رویکرد فمینیستی، بسیاری از مسایل مربوط به معرفت شناسی ایمان و باورهای دینی را پاسخ می دهد».
او افزود: کاش با این نتیجه گیری برخورد انتقادی می شد تا از یک سو نشان دهد که گرایش یک زن دین پژوه به فمینیسم خود از مصادیق این دستاورد است که نمی توان فمینیسم را، خواه در عرصه ی عملی خواه دانشگاهی، نادیده گرفت و نیز به کاستی هایی اشاره کرد که مبتنی است بر نبودِ پیوندهایی که میان عرصه های نظری و جنبشی زنان اکنون بر قرار است و از ظرفیت های چنین گرایشی برای پاسخ به عاجل ترین مسایل واقعیت زندگی زنان در ابعاد جمعیت های میلیونی زنان و دختران بهره نمی گیرد. درباره ی کتاب مربوط به الکوف هم، بی آن که بخواهم قضاوت شتاب زده یی کرده باشم، می خواهم این دل نگرانی را با شما نیز در میان بگذارم که به راستی چه آینده ی علمی/ پژوهشی در انتظار ماست آن گاه که محافل دانشگاهی به جای پشتیبانی از پژوهش های مستقل به مدهای فکری (از جمله پسا مدرنیسم) پا می دهند.
بهترینِ بنفشه حجازی
در ادامه مراسم نیز بنفشه حجازی به پاس عمری فعالیت در زمینه پژوهش و تالیف در حوزه زنان و ادییات تندیس صدیقه دولت آبادی را دریافت کرد. او بعد از گرفتن این جایزه مدت کوتاهی بی صدا شروع به حرف زدن کرد، به گونه ای که تعجب همگان را برانگیخت او گفت: خواستم صدای زنانی باشم که شنیده نمی شوند. این نویسنده افزود: زبان من از تشکر قاصر است بعد از 30 سال این بهترین چیزی هست که دلم می خواست داشته باشم.
حجازی توضیحی در مورد کتابی که در دست تالیف دارد، ارائه داد و گفت: مشغول نوشتن زندگی نامه مهوش یا معصومه عزیزی بروجردی که در گذشته رقاص بود هستم. زنی که در 40 سالگی تصادف کرد و مرد. روز خاکسپاریش تعداد کثیری از تهرانی ها حضور داشتند و این عدد بین 200 هزار تا یک میلیون گفته شده که با توجه به جمعیت تهران در آن زمان عدد 200 تا 500 هزار نفر قابل قبول تر است. اما مردسالاری از تخریب چهره او نیز دست برنداشته است. کتابی به اسم راز کامیابی جنسی به او منسوب است که در اینترنت قابل دسترسی است. وقتی بررسی کردم دیدم نویسنده این کتاب زن دیگری است که در ایران هم زندگی نمی کند. کتاب آموزشی است و پر از تصاویر زنان برهنه ای که لاغر هستند در حالی که مهوش زنی تپل بود. مردسالاری از نام او جهت فروش بهره می برد و این گونه به تحقیر او نیز می پردازد.
سپیده دم نگون بختی زنان سردشت
بخش بعدی این مراسم پخش فیلم «سپیده دمی که بوی لیمو می داد» به کارگردانی و تهیه کنندگی آزاده بی زار گیتی بود. فیلم به زندگی زنان سردشت و اتفاقاتی که از زمان تهاجم شیمیایی این شهر تاکنون گریبانگیر زنان است می پردازد. فیلمی که در آستانه گرامی داشت روز جهانی زن خاطر شرکت کنندگان در مراسم را بسیار آزرد.
تهیه و تنظیم: مریم رحمانی