ابزار خدایان خانه های خودشان را ویران نمی کند

0
427

تا قانون خانواده برابر: سال گذشته پذیرفتم که در کنفرانس موسسه علوم انسانی دانشگاه نیویورک شرکت کنم با این استنباط که خوب من در مورد مقالاتی که ارائه می شوند و موضوع آنها مربوط به نقش تفاوت در زندگی زنان آمریکایی است، نظر می دهم. تفاوت هایی که شامل نژاد، گرایش جنسی، طبقه و سن است. تفاوت هایی که در نظر نگرفتشان هر بحث فمینیستی مربوط به امر شخصی و سیاسی را تضعیف می کند.

هر گونه بحث در مورد تئوری های فمینیستی بدون در نظر گرفتن این تفاوت ها و انرژی و قدرت درونی زنان فقیر، سیاه، جهان سومی و همجنس گرا نشان از یک نخوت و تکبر خاص دانشگاهی خواهد داشت. با این همه من به عنوان یک فمینیست سیاه دعوت شدم تا در تنها پانلی که مربوط به بررسی آثار فمینیست های سیاه و همجنس گراست نظر بدهم. در کشوری که نژاد پرستی، جنس گرایی و هموفوبیا از هم قابل تفکیک نیستند، به نظرم چشم انداز کنفرانس بسیار آزار دهنده است. می توان از برنامه این کنفرانس برداشت کرد که زنان و سیاه پوست حرفی برای گفتن در مورد اگزیستانسیالیسم، اروتیک، فرهنگ زنان و سکوت، توسعه تئوری های فمینیستی یا بررسی روابط قدرت ندارند. این به چه معناست وقتی که تنها دو زن سیاه پوست حاضر در کنفرانس واقعا در آخرین لحظات برگزاری آن پیدا و دعوت شده اند. چه معنایی دارد وقتی که ابزارهای یک پدرسالاری نژاد پرست مورد استفاده قرار می گیرند تا میوه های همین پدرسالاری بررسی شوند؟ این یعنی این استفاده از حداقلی ترین پارامترهای ممکن برای تغییر.

فقدان هر گونه بررسی آگاهی لزبین ها یا آگاهی زنان جهان سوم از یک شکاف بسیار جدی در این کنفرانس و مقالات ارائه شده در آن خبر می دهد. به طور مثال در مقاله ای که مربوط به رابطه مادی میان زنان بود به فکرم رسید که در این مدل نوشتاری و منابع آن چطور دانش و معرفت من به عنوان یک زن سیاه پوست نادیده گرفته شده است. چرا که در آن هیچ بررسی از رابطه متقابل میان زنان یا سیستمی از پشتیبانی مشترک، اتکای متقابل میان زنان لزبین و کل زنان انجام نشده بود. تنها در این مدل پدرسالار از رشد و پرورش است که زنانی که در تلاش برای رهایی خودشان هستند هزینه بالایی برای آن می پردازند. برای زنان نیاز و خواست آنها برای رشد یکدیگر یک ضرورت ناشی از آسیب شناسی- جنبش زنان- نیست بلک یک موضوع رستگاری بخش است که در چارچوب آن قدرت واقعی ما دوباره کشف می شود. همین ارتباط واقعی است که مایه ترس جهان پدرسالار می شود. در ساختاری که گزینه مادری به عنوان تنها قدرت اجتماعی بر روی زنان گشوده است.

به هم پیوستگی میان زنان راهی است به رهایی که اجازه می دهد به «بودن» من نه فقط برای این که استفاده شوم بلکه برای این که خلاق باشم. این مسئله است که تفاوت میان بودنِ انفعالی یا فعال را نشان می دهد. ترویج و تشویق صرف به بردباری در مقابل تقاوت میان زنان وحشتناک ترین شکل اصلاح طلبی است. در واقع انکارِ کارکرد خلاقانه آن در زندگی های ماست. تفاوت نباید صرفا تحمل شود بلکه باید سرمایه لازم میان قطب بندی هایی باشد که طی آن خلاقیتمان به شعله ور شدن جدل و مناظره بیانجامد. اینگونه است که ضرورت به هم پیوستگی از حالت تهدید امیز خارج شده و با نقاط قوت متفاوت متکی به دانش و به طور برابر می تواند به قدرتی برای کشف راه های جدید برای خلقِ بودن های جدید در جهان شود همچنان که شجاعت و توانایی منجر به کنش می شود حتی جایی که هیچ منشوری برای عمل وجود نداشته باشد.

در درون این به هم پیوستگی متقابل ( به دور از سلطه طلبی) تفاوت هاست که موجب امنیت می شود امنیتی که ما را قادر می سازد که فاجعه دانش را کاهش بدهیم و به چشم اندازی های واقعی از آینده مان همراه با قدرت همزمان برای تأثیر گذاری بر تغییراتی که می توانند آینده را برای بودن بیاورند. تقاوت این مسیر و ارتباط قوی است که قدرت شخصی ما را شکل می دهد و می سازد.

ما زنان یاد گرفته ایم که یا تفاوت ها را نادیده بگیریم یا آنها را به عنوان ریشه های جدایی و شک در نظر داشته باشیم به جای این که بدانیم نیروهای تغییر بدون ایجاد یک گروه اجتماعی- community– هیچ رهایی وجود نخواهد داشت تنها یک متارکه موقت و بسیار آسیب پذیر مابین یک فرد و عامل سرکوب او خواهد بود. اما تشکیل این گروه اجتماعی نه به معنای کنار گذاشتن تفاوت هاست و نه تظاهر احساساتی برای نشان دادن عدم وجود تفاوت هاست.

آن عده از ما که خارج از چرخه تعریف مورد قبول جامعه از زنان هستیم، آن عده ای که در قالب تفاوت ها جا گرفته ایم – فقیر هستیم، همجنس گرائیم یا سیاه پوست یا میانسال – می دانیم که تلاش برای بقا یک مهارت آکادمیک نیست. یک فرایند یادگیری است که چطور تنها، ناشناس و برخی اوقات پنهانی مقاومت کنیم و چطور وجوه مشترک را با کسانی که همچون ما خارج از ساختارها قرار دارند بسازیم، تعریف کنیم و به دنبال جهانی باشیم که همه در آن بالنده شویم. در این فرایند یادگیری است که می آموزیم چطور تقاوت هایمان را در دست بگیریم و از آنها نقطه قوت بسازیم. به همین دلیل ابزارهای خدایان هرگز خانه آنها را ویران نمی کند. این ابزارها تنها به ما اجازه می دهند که به طور موقت به آنها ضربه بزنیم با قواعد بازی خودشان اما هیچوقت به ما توان ایجاد یک تغییر عمیق را نمی دهند. و این واقعیت تهدید کننده زنانی است که هنوز خانه این خدایان را با منابعی حمایتی از سوی آنها تعریف می کنند.

زنان فقیر و زنان رنگین پوست می دانند که چطور بین مظاهر روزانه بردگی زناشویی و فحشا اختلاف وجود دارد. از آن رو که دختران ما هستند، در خیابان 42 ام به صف می ایستند. اگر تئوری فمینیست سفید آمریکایی نیازی به مقابله کردن با تفاوت های میان ما و نتایج آنها در سرکوب ما را نمی بیند پس شما چطور با این واقعیت کنار می آیید که زنانی که خانه هایتان را تمیر و از بچه هایتان مراقبت می کنند زمانی که شما در کنفرانس های مربوط به تئوری فمینیستی شرکت می کنید، بیشتر همان زنان فقیر و رنگین پوست هستند. پشت این فمینیسم نژاد پرست چه تئوری وجود دارد.

در دنیایی از امکانات برای همه این چشم اندازهای فردی ماست که می تواند زمینه های برای عمل سیاسی به وجود آورد. قصور فمینیست های دانشگاهی در به رسمیت شناختن تفاوت به عنوان نقطه قوت اساسی، کوتاهی در دستیابی به فراتر از اولین درس پدرسالارانه است. در این دنیای ما شکاف و غلبه باید تعریف و تقویت شود.

چرا زنان رنگین پوست دیگری برای حضور در این کنفرانس دعوت نشدند؟ چرا دو تماس تلفنی به من یک مشاوره در نظر گرفته شد؟آیا من تنها منبع ممکن برای فمینیست های سیاه هستم؟ اگرچه مقاله پانلیست سیاه با یک ارتباط قوی و مهمِ عشق میان زنان پایان می یابد پس تکلیف تشریک مساعی بین نژادی بین فمینیست هایی که یکدیگر را دوست ندارند، چیست؟

در حوزه های فمینیستی دانشگاهی پاسخ به این سوالات اغلب این است که ما نمی دانستیم از چه کسی بپرسیم؟ اما این جواب دقیقا به معنای فرار از مسئولیت و بهانه جویی است که طی آن آثار هنری زنان سیاه پوست را از نمایشگاه های زنان بیرون گذاشته می شود. نوشته زنان سیاه پوست را از انتشارات فمینیستی خارج می شوند و به استثنای زمانی که موضوع مربوط به زنان خاص جهان سوم باشد، متن های زنان سیاه پوست از لیست متون درسی کتار می روند. اما همانطور که آندریا ریچ هم در سخنرانی اخیرش اظهار داشت: فمینیست های سفید به طور قابل ملاحظه ای در طول سال های گذشته خود را آموزش داده اند اما چطور است که شما در مورد زنان سیاه پوست و تفاوت بین ما – سیاه و سفید –که برای جنبش زنان و بقای آن بسیار ضروری است، خود را آموزش نداده اید.

زنان امروز هنوز فراخوانده می شوند که شکاف جهل مردانه و آموزش دادن مردان را به خاطر زیست ما و نیازهای مان پر کنند(مسئولیت زنان برای آگاه کردن مردان) که یک ابزار اولیه و قدیمی همه سرکوبگران برای نگهداشتن و حفظ سلطه بر مظلوم مطابق با نگرانی های خود است. حالا می شنویم که وظیفه زنان رنگین پوست است که زنان سفید پوست را آموزش دهند- در مقابل مقاومت مثال زدنی آنها- درست برای زیست ما، تقاوت هایمان و نقش های نسبی ما در بقای مشترکمان. اما این تغییر مسیر انرژی ها و تکرار تراژیک تفکر پدرسالارانه است. سیمون دوبوار یک بار گفت که درست در همین معرفت به شرایط عینی زندگی های ماست که ما باید تمام توانمان را برای زندگی و دلایمان برای عمل را به کار ببریم.

نژادپرستی و همجنس گرایی شرایط واقعی زندگی روزمره ما در زمان و مکان هستند. من اصرار دارم که هر کدام از ما اینجا به آن جایگاه واقعی معرفت در درون مان برسیم و ترس و نفرت از هر تقاوتی را که انجا زنده است لمس کنیم. ببینید این ترس چهره چه کسی را در بر می گیرد. آن وقت است که امر شخصی به عنوان سیاسی می تواند با در نظر گرفتن همه این انتخاب ها شروع شود.