بیدارزنی: قرارمان ساعت شش بود، محوطه بیرونی یک کافه. وقتی رسیدم سیگارش را روشن کرده بود و همراه پارتنرش مشغول گفتوگو بود. صدای دیگرانِ اطرافمان، نغمه آرام موسیقی پاپ ترکی و عطر چای و قهوه و سیگار در هوا. رسیدم، با صورت مهربانش ازم استقبال کرد. بار اولی بود که میدیدمش اما آنقدر صمیمی بود که انگار سالهاست من را میشناسد. من چای سفارش دادم او قهوه و مشغول صحبت شدیم. از هر دری سخنی. او هم درباره فعالان حقوق زن در ایران بسیار کنجکاو بود. سیگار دیگری روشن کرد. گاهی من گاهی او از هم سؤال میکردیم.
آنچه اینجا آمده بخش اصلی سؤالات من است از او.
چه تصویری از فمینیستها و جنبش فمینیستی در ایران داری؟
پیش از آشناییام با بهرنگ، پارتنر ایرانیام، تصور دیگری از جنبش زنان و به طور کلی شرایط زنان در ایران داشتم. الان میدانم که اگرچه ما در ترکیه حجاب اجباری نداریم اما شرایط چندان متفاوتی از زنان در ایران نداریم. میدانم که تصور ما از زنان در ایران خیلی متفاوت از واقعیت است.
منظورت چیست که چندان متفاوت نیستیم؟
یعنی ما هم یک جامعه بسیار سنتی داریم و اجباری نبودن حجاب نشانه مدرن بودن جامعه و تفکر جمعیمان نیست.
متوجه شدم. آیا شناختت محدود به گفتوگوهایت با بهرنگ است؟
راستش به واسطهی دوست پسرم با زنان فمینیست زیادی از ایران آشنا شدم و بیشتر اطلاعاتم از گفتوگوهایم با آنها سرچشمه میگیرد. در ترکیه فمینیستها خیلی علاقهمند هستند تا متونی درباره فعالان حقوق زنان در ایران را ترجمه کنند و با آنها ارتباط برقرار کنند اما آنقدر مسائل مختلفی پیش میآید که زمانی برای این ارتباطات و ترجمهها باقی نمیماند.
مثل چه مشکلاتی؟
سرکوب دولت بعد از کودتا[۱] خیلی زیاد شد و آنقدر سرعت تغییرات بالا رفت که تمام وقت ما صرف واکنش به کنشهای دولت شد و فعالیتهایمان هم محدودتر شد.
مشکل دیگر تفاوت زبانی است. شاید اگر متون انگلیسی بیشتری درباره یکدیگر در دسترس داشته باشیم فایده داشته باشد و ارتباطاتی شکل بگیرد.
خُب چرا اساساً ایجاد چنین ارتباطی را احساس میکنی؟
اول اینکه یک سری مسائل جهانی هست که همهی ما را درگیر کرده است. تفاوتهای فرهنگی هم داشته باشیم این ارتباطات ضروری هستند. حداقل چیزی که این ارتباطات ایجاد میکنند، حمایت از هم است. منظورم این است مثلاً اگر در برابر خشونت علیه زنان یا جنایت علیه زنان در اینجا اعتراضی شکل بگیرد، در ایران زنان میتوانند اعلام حمایت کنند. میتوانیم مسائل تئوریک را با هم نقد کنیم. چون ما به عنوان افرادی در شرق اصلاً بهنقد تئوریها نمیپردازیم و دائما به درون بحثهای تئوریکی میافتیم که در غرب شکل گرفته است. فکر میکنم اگر بتوانیم بین خودمان ارتباطاتی برقرار کنیم به نظرم این مباحث خیلی پربارتر خواهد شد. رد و بدل تجربه و رد و بدل دانش اتفاق خواهد افتاد. به نظر من نکات بسیاری هست که میتوانیم از زنان ایرانی بیاموزیم. مثلاً الان حدود ده سال است که فشارهای زیادی از جانب دولت به ما وارد میشود؛ اما زنان ایرانی زمان بسیار طولانیتری است که با چنین سرکوبهایی روبرو هستند. در نتیجه میتوانیم از آنها بیاموزیم چطور علیرغم این مشکلات جمع شویم.
حتی به نظرم باید ما با فمینیستهای مسلمان هم ارتباط برقرار کنیم. در شرایط فعلی ارتباطات با گروههای مختلف خیلی ضروری است.
گفتی دوستان فمینیستی داری که از ایران آمدهاند، آیا با آنها دربارهی افراد مهم و تأثیرگذار و تفکراتشان هم صحبت کردی؟
نه بیشتر سؤالاتم درباره کلیت جنبش بوده است. تنها نام ایرانی که شنیدهام فروغ فرخزاد است که شعرهایش هم به ترکی ترجمه شده و اینجا بین فمینیستها خیلی طرفدار دارد. نمیدانم شما او را فمینیست میدانید یا نه اما شعرهایش بسیار جسورانه است. اسم مسیح علینژاد را هم شنیدهام اما میدانم فمینیستها در ایران خیلی به او انتقاد میکنند و حتی بعضی او را فمینیست نمیدانند حال آنکه در ترکیه ما او را نماینده فمینیسم در ایران میدانیم. به نظرم در ترکیه اطلاعات غلط و تصویر غلطی از جنبش زنان در ایران وجود دارد. اطلاعات من اگر متفاوت است به واسطهی دوستیام با پارتنرم است که ایرانی و اکتیویست است. تحقیق زیادی درباره جنبش نمیکنیم و به آنچه از رسانههایی مثل بیبیسی و سیانان میآید اکتفا میکنیم.
فکر میکنی چرا به همین اخبار اکتفا میشود؟
در ترکیه هنوز یک قرائت اروپامحور وجود دارد. در اینجا ما دوست داریم خود را با اروپا و آمریکا مقایسه کنیم. این بیاطلاعی ما محدود به ایران نیست ما درباره جنبش زنان در روژاوا هم چندان چیزی نمیدانیم؛ یعنی از تجارب آنها هم بیاطلاع هستیم. حال آنکه اگر این اتفاقات در اروپا رخ میداد حتماً خیلی خبر و بحث دربارهاش اتفاق میافتاد.
علت دیگر اینکه، ده سال اخیر جنبش زنان قدرت خود را از دست داده است؛ مثلا اوایل ۲۰۰۰ تا حدود ۲۰۱۳ جنبش قوی بود. در حال حاضر به نظرم در ترکیه بحران تئوریک هست؛ مثلا فمینیستها در بین خود بحثهای زیادی دارند که فرصتی برای آشنایی و کار روی جنبشهای دیگر را نمیدهد. البته این مشکلات باعث نشده تا مباحث عمده در غرب را دنبال نکنیم.
به نظرم پیگیری مشکلات و مسائل در شرق خطرناک است اما پیگیری مباحث غرب خطری ندارد. دیگر اینکه برای آشنایی با جنبش زنان در ایران نیاز به کار بسیار است. دسترسی به اطلاعات خیلی سخت و محدود است. از طرفی این نگاه اروپامحور و مدرنمحور چنین باوری را در ما رقم زده است که چیزی در شرق برای ما وجود ندارد و هرچه هست عقبماندگی است؛ مثلا در هندوستان هم جنبش زنان قویای وجود دارد و تجارب بسیاری دارند؛ اما ما درباره آن هم خیلی کم میدانیم.
به نظرت با توجه به این اوصاف برای افزایش این شناخت چه میشود کرد؟
مهمتر از هر چیز اینکه نشست مشترک برگزار کنیم. با هم صحبت کنیم و تجاربمان را رد و بدل کنیم.
دومی، نوشتن. منظورم این است که درباره یکدیگر ترجمه کنیم و بنویسیم؛ مثلا سال ۲۰۱۸ که در ایران جنبش فقرا شکل گرفت گروهی از فمینیستسوسیالیستهای ایران بیانهای نوشتند. ما آن را به ترکی ترجمه کردیم. در ترکیه آن را بسیار خواندند. یا مثلا با حضور مترجم میتوانیم با هم صحبت کنیم.
نکتهی جالب دیگر اینکه من و دوستان ایرانیام اصلاً فمینیستهای تئوریسین یا اکتیویست از کشور یکدیگر را نمیشناسیم اما هر دویمان خیلی از نامهای فمینیستهای اروپایی را به صورت مشترک میدانیم و دربارهشان با هم بحث میکنیم؛ اما متاسفانه از مباحث تئوریک مرتبط با جامعهی هم اطلاعی نداریم.
در عین حال میدانم که کتابهای فمینیستی خیلی کمی به فارسی ترجمه شده است. در ترکیه بسیاری از تئوریسینهای فمینیست در دانشگاه هستند و این یک امتیاز است.
نکته آخر این که در ایران علیرغم سرکوب بسیار زیاد همچنان یک جنبش وجود دارد و فمینیستها فعالیت میکنند. این برای من که یک فمینیست هستم بسیار غرورآفرین است.
[۱] کودتای نافرجام ۱۵ جولای ۲۰۱۶