بیدارزنی: شواهد تجربی متعدد و آمارهای ملی و جهانی نشان می دهد که زنان معمولا نرخ امید به زندگی بالاتری نسبت به مردان دارند اما بیشتر از مردان بیمار می شوند. پژوهش های داخلی نیز گزارش می کند که زنان علیرغم داشتن سن امید به زندگی بیشتر، وضعیت بدتری در سلامت عمومی و روانی نسبت به مردان دارند (گشتاسبی و همکاران، ۱۳۸۲). برای نمونه نتیجه پژوهشی که در سال ۱۳۹۲، درباره ۶۵۰ نفر از والدین خانوارهای تبریزی انجام شده است نشان می دهد که نمرات سلامت جسمانی و روانی مردان و زنان تفاوت معناداری با هم دارند و مردان از وضعی سلامت روانی و جسمانی بیشتری نسبت به زنان برخودار هستند و این تفاوت در متعییر سلامت روانی بیشتر هم هست (بنی فاطمه و دیگران، ۱۳۹۳). آیا این اختلاف سطح سلامت تنها به دلیل تفاوت های زیست شناختی میان زن و مرد ایجاد می شود؟ مطالعه رابطه «سلامت و جنسیت» از دهه ۱۹۷۰ میلادی برای پاسخ به این سوال آغاز شده است. بیشتر مطالعاتی که در سراسر دنیا صورت گرفته است،«جنسیت» را به عنوان یک برساخت اجتماعی موثر بر وضعیت سلامت افراد معرفی می کند. این یادداشت بر آن است تا مروری اجمالی درباره رابطه سلامت و جنسیت داشته باشد. برای ورود به این بحث می توان با مرور رویکردهای نظری مسلط در این حوزه آغاز کرد.
رویکردهای نظری
پیش از ورود علم جامعه شناسی به حوزه پزشکی، تحلیل های این حوزه صرفا مبتنی بر اصول زیستی (آناتومی، ژنتیک، وراثت و …) بود اما امروزه این رویکرد دستخوش تحول شده و تبیین های زیستی محض، جای خود را به تبیین های چند علیتی داده اند. به طوری که پژوهشگران عوامل ژنتیکی، زیست محیطی و اجتماعی-اقتصادی را به صورت یک زنجیره به هم پیوسته در تحلیل های حوزه سلامت لحاظ می کنند. در زمینه تفاوت کمی و کیفی سلامت زنان و مردان ۵ رویکرد نظری مسلط وجود دارد:
- زیست شناختی: این رویکرد به آمار بالاتر امید به زندگی در زنان، مرگ و میر بیشتر نوزادان پسر، ساختار بدنی مقاوم تر زنان و استعداد کمتر آنها برای ابتلا به بیماری های روانی و عفونی استناد می کند.
- اجتماعی: جنسیت یک برساخت اجتماعی تعیین کننده در دسترسی و کنترل منابع و منافع است که موجب قشربندی اجتماعی به ویژه در جوامع مردسالار می شود. نقش ها و وظایف زنان در ساختار مردسالار با مردان متفاوت و کیفیت و کمیت این نقش ها در وضعیت سلامت زنان موثر است.
- رفتاری: این رویکرد که در نقد رویکرد اجتماعی شکل گرفته است، به عاملیت انسانی تاکید می ورزد. سبک زندگی متفاوت زنان و مردان به تفاوت سطح سلامت دو جنس منجر می شود یعنی مردان به واسطه انجام بیشتر رفتارهای پرمخاطره مانند مصرف بیشتر سیگار، مخدر، الکل و نیز احتمال بالاتر آسیب دیدن در حوادث کاری یا تصادفات رانندگی، بیش از زنان در معرض آسیب هستند. از سوی دیگر، زنان به در مقایسه با مردان توان کمتری برای مقابله با استرس و موقعیت های تنش زا دارند از این رو بیشتر در معرض بیماری های روانی نظیر افسردگی قرار می گیرند. از سوی دیگر زنان به دلیل محدود شدن به نقش های خانگی و عدم حضور برابر با مردان در عرضه اجتماعی، از پیوندهای اجتماعی و گروهی کمتری نسب به مردان برخوردارند پس حمایت های کمتری از شبکه روابط دوستان یا گروه های دیگر دریافت می کنند در نتیجه بیشتر در معرض آسیب های روانی و مشکلات جسمی ناشی از این آسیب ها قرار می گیرند.
- فرهنگی: نقش های اجتماعی، جنسیت، پایگاه طبقاتی افراد و سایر مولفه های اقتصادی و اجتماعی با تاثیرگذاری روی انتظارات فرد از خودش و وظایفی که به او محول شده، رویکرد افراد نسبت به سلامت و بیماری را تحت تاثیر قرار می دهند. در نتیجه زنان و مردان شناخت متفاوتی نسبت به مقوله بیماری دارند.
- گزارش دهی وضعیت سلامت: رویکرد نهایی بر این باور است که زنان متفاوت از مردان وضعیت سلامت خود را گزارش می کنند زیرا راحت تر از مردان می توانند درباره بیماری های خود صحبت کنند و بهتر از آنها قادر هستند جزییات مربوط به سلامت خود را به خاطر بیاورند (بنی فاطمه و دیگران، ۱۳۹۳).
اکثر پژوهش ها نشان می دهند که تفاوت های زیست شناختی زنان و مردان، زمینه ساز بروز بیشتر برخی از بیماری ها در یک جنس می شود اما در نهایت تاثیر تعیین کننده ای بر تجربه بیماری ندارد و نقش مولفه های ساختاری دیگر بیشتر است (همان). همان طور که پیش تر مطرح شد، جنسیت یکی از این مولفه های ساختاری و تاثیرگذار است.
تاثیر جنسیت بر سلامت
مفهوم سلامت[۱] به زعم سازمان بهداشت جهانی (WHO) به پویایی و توانمند بودن افراد در هفت حوزه سلامت جسمی، شغلی، معنوی، عاطفی، ذهنی، اجتماعی و محیط زندگی اطلاق می شود. این تعریف نشان می دهد که مسائل حوزه سلامت را نمی توان صرفا از طریق رویکردهای زیست شناختی و ژنتیک محور بررسی کرد و برای ترسیم تصویر جامع و درستی از مفهوم سلامت، باید به تمام این حوزه ها توجه کافی داشت. امروزه مقوله سلامت صرفا به بررسی فراوانی نشانگان جسمانی بیماری محدود نیست و ابعاد گسترده دیگری دارد و این ابعاد عمیقا تحت تاثیر ساختارهای کلان اقتصادی و اجتماعی هستند. جنسیت یکی از این ساختارها است.
واژه جنس[۲] به ویژگی های زیست شناختی فرد محدود می شود در حالی که جنسیت[۳] به صفات و ویژگیهای اجتماعی افراد اطلاق گردد. به بیان دیگر، جنسیت محصول ساختارهای اقتصادی و اجتماعی جامعه و تعیین کننده انتظارات نقشی و هنجاری است که جامعه از هر جنس دارد. بنابراین می توان گفت علیرغم اینکه بنابر ویژگی های زیست شناختی زنان طول عمر و مقاومت بدنی بیشتری نسبت به مردان دارند، اما تحت تاثیر جنسیت یعنی به دلیل تسلط ساختارهای کلان اقتصادی و اجتماعی بر وضعیت افراد، در عمل تجربه زیسته متفاوتی برای زنان در زمینه سلامت رقم می خورد و زنان در موقعیت آسیب پذیرتری از نظر سلامت نسبت به مردان قرار می گیرند.
چرا سلامت زنان آسیب پذیرتر است؟
یکی از عوامل آسیب پذیری سلامت زنان، ساختار کلان مردسالاری و پیامدهای تسلط بلند مدت آن بر جوامع بشری است. ترجیح تاریخی فرزند پسر به دختر به دلیل نقش اقتصادی پسران در خانواده، منجر به مراقبت بهداشتی و تغذیهای کمتر از دختران میشود. از سوی دیگر تخصیص سوگیرانه و نابرابر امکانات و فرصتها در تمام مراحل زندگی به زنان، دسترسی و کنترل آنها را به منابع و منافع به شدت تحت تاثیر قرار می دهد و آگاهی و عاملیت پایین تری برای آنها می سازد.
زنان به دلیل شرایط ویژه زیست شناختی و جسمی، نیازهای ویژه ای دارند که باید مورد توجه قرار بگیرد اما تسلط ساختاری مردسالاری و سرمایه داری، زنان را از این حق مسلم محروم می کند و نیازهای ویژه آنها را نادیده می انگارد. برای مثال می توان به بستن مالیات کالای لوکس به محصولات بهداشتی زنانه مانند نوار بهداشتی در بسیاری از کشورهای توسعه یافته اشاره کرد. این اقدام، محصولات بهداشتی زنانه را که یک نیاز پایه ای ضروری هستند، از دسترس بسیاری از زنان به ویژه زنان فرودست خارج می کند و عدم تامین بهداشت اولیه باعث بروز مشکلات متعددی برای این زنان می شود (چارزول، ۱۳۹۴).
نقشهای اقتصادی زنان را می توان عامل دیگری برای آسیب پذیری سلامت آنها دانست. زنان معمولاً در مشاغل فرودست، غیررسمی و با دستمزد پایینتر از مردان مشغول کار هستند. این مشاغل عمدتاً قراردادی هستند و بیمه ندارند. از سوی دیگر بیمههای ناشی از اشتغال مردان را به دلیل رتبههای اقتصادی بهتر، بیشتر منتفع میکند. مجموعه عواید مالی این نقشهای اقتصادی دسترسی زنان را به خدمات سلامت محدود و مراقبت مرتب از وضعیت سلامتی شان را بسیار دشوار می سازد.
نقشهای اجتماعی متعدد زنان که می توان از آن با عنوان فشار نقشی یاد کرد، دلیل مهم دیگری برای آسیب پذیر شدن سلامت آنها است. زنان مسئول ارائه و تأمین خدمات سلامت برای اعضای خانواده خود بهویژه کودکان و سالمندان هستند. از سوی دیگر با این که زنان معمولاً مسئول سیاستگذاری و اولویتبندی بودجههای محدود خانواده برای خوراک، فراغت، درمان و … هستند، به دلیل هنجارهای جنسیتی موجود، عمدتاً در اولویت دریافت خدمات قرار نمیگیرند.
پایان
یکی از اهداف پنجگانه ضمانت سلامت برای زنان در کنفرانس پکن ۱۹۹۵«افزایش دسترسی زنان در تمام طول زندگی به مراقبتهای بهداشتی، خدمات درمانی، اطلاعات و همه خدمات مرتبط مناسب، مقرون به صرفه و با کیفیت» است. این چشم انداز پس از گذشت بیش از ۲۰ سال از این کنفرانس، در بسیاری از کشورهای دنیا نه تنها عملی نشده است بلکه با حداقل ها نیز فاصله دارد. بر اساس ساختارهای کلان مسلط در سراسر جهان، سلامت کماکان یک مقوله جنسیتی تلقی می شود و تخصیص امکانات و منابع مشخص برای زنان به منظور تامین و تضمین سلامت آنها، نه یک امتیاز، که یک ضرورت و قدمی در مسیر عدالت جنسیتی است.
منابع
بنی فاطمه، حسین و دیگران (۱۳۹۳)، جنسیت و سلامتی: بررسی نقش جنسیت در تفاوت های سطوح سلامت، دو فصلنامه پژوهش های جامعه شناسی معاصر، سال دوم، شماره ۴
چارزول، کریس (۱۳۹۴)، جریمه برای طبیعت زن، مترجم: نیکزاد زنگنه، نشریه زنان امروز، سال دوم، شماره ۱۶
گشتاسبی، آزیتا و دیگران (۱۳۸۲)، ارزیابی مردم تهران از وضعیت سلامت خود بر حسب جنسیت، تحصیلات و منطقه مسکونی، فصل نامه پایش، سال دوم، شماره ۳
*این یادداشت در دومین شماره دوماهنامه فرهنگی اجتماعی «مروارید» منتشر شده است.
[۱] Health
[۲] Sex
[۳] Gender