کیلت میلت نویسنده، مجسمهساز و فیلمساز فمینیست آمریکایی متولد ۱۴ سپتامبر ۱۹۳۴ در ایالت سنت پال امریکا ۶ سپتامبر ۲۰۱۷ درگذشت. کتاب سیاست جنسیتی وی از کتابهای مهم فمینیستی است و همچنین حضور در کارزار آزادی آنجلا دیویس فعال کمونیست حقوق مدنی از مهمترین کارهای میلت است
در این کتاب[۱] با سیر و روند تاریخی مبارزات زنان از دورهی قاجار برای به دست آوردن حق رأی و انتخاب شدن زنان آشنا میشویم و در ادامه سوابق و فعالیت زنان نماینده در دوره پهلوی دوم و جمهوری اسلامی را معرفی میکند.
نمیدانم آنچه را بر ما واقع شده باور کنم یا نه. آخر یک صندلی توی ورزشگاه و دو ساعت تماشای بازی فوتبال چیست که آدم تا آخر عمر حسرتش را بخورد؟ یعنی بالاخره سالها چانهزدن و مبارزه کردن و زندانی شدن فعالین جواب داده؟ دو ساعتی سرگرم گفتوگوی درونی با خودم هستم که خبر میآید نه! اشتباه شده!... زنان سوری دارند بدون مانع وارد میشوند. ما هم میرویم. حتا از در هم عبور میکنیم که میپرسند سوری هستید؟ سؤال بدی است چون پاسخش چوب دو سر طلاست. ایرانی باشیم راهمان نمیدهند، سوری هم باشیم که ... میگوییم خیر، ایرانی هستیم و بلیت داریم که دیوار میشوند جلویمان.
رمان «مرگ آن را تلخ مینوشد » نوشته وَجدی الکومی نویسنده مصری از نگاه یک امدادگر به بازگویی نارضایتیهایی میپردازد که در بطن جامعه مصر وجود داشتند و نهایتا به «انقلاب ۲۵ ژانویه» سال ۲۰۱۱ در این کشور منجر شدند؛ اعتراضات و اعتصابهای کوچک و بزرگِ کارگران و دانشجویان که در گوشه و کنار مصر برپا بودند و با سرکوب گسترده پلیس امنیت مواجه میشدند. امدادگران برای مداوای زخمهای مجروحین از راه میرسیدند؛ مجروحین و مصدومانی که باید وجودشان توسط امدادگران انکار میشد و هیچ خبرنگار و روزنامهنگاری از آنها عکس و خبری مخابره نمیکرد.
در کتاب «سیطرهی جنس» نوشتهی محبوبه پاکنیا و مرتضی مردیها، سعی شده است تعریفی ساده از ماهیت این پدیده ارائه دهند: «فمینیسم را میتوان مکتبی دانست که بر هویت انسانی و ارزش مستقل زنان تاکید میکند و در مورد آنان به توانایی و شایستگیای دستکم همارز با مردان باور دارد» (ص ۱۰). تعریفی مینیمال و قابل دفاع که به شکلهای دیگری نیز میتوان آن را بیان کرد. به عنوان مثال سلی هزلنگر و همکارانش در ورودی دائره المعارف فلسفهی استنفورد، فمینیسم را به عنوان جنبشهایی معرفی میکنند که «به دنبال عدالت برای زنان و پایان دادن به همهی شکلهای سکسیم است»
سایه پیرزاد مجرد است، به تنهایی در تهران زندگی و کار میکند و آرزویش مادر شدن است. او هر شب با لذت از پنجره به لالایی خواندن زن همسایه برای دختر کوچکش گوش میدهد. سایه، زنی مستقل است و با وجود آنکه مادر و پدرش برایش همسری انتخاب کردهاند و مدام از او میخواهند که سری به خانهشان در شهرستان برای دیدار با این خواستگار بزند، زیر بار نمیرود.
بیسواد در حقیقت حدیث نفس زنی است که جنگ مسیر زندگیاش را تغییر میدهد و او را وادار به مهاجرتی ناخواسته میکند. زنی که علیرغم عطش خواندن و نوشتن مجبور به کار در یکی از کارخانههای صنعتی کشوری میشود که با فرهنگ آن بیگانه است. بیگانگیای که آگوتا از آن با عنوان «برهوت اجتماعی» یاد میکند.
فاطمه نیازی دلیل نامگذاری زن درختهای خود به نام طوبا را این میداند که این زنان با اینکه همگی زنان معمولی هستند و ظاهرا به کارهای عادی و روزمره میپردازند بسیار خارقالعادهاند و با اینکه با المانهای زن امروزی و از نظر اندام با استانداردهای زیبایی همخوانی ندارند در عین حال در درون خود، درمانگرِ همه دردها هستند و در واقع همه زندگی از آنها نشات میگیرد.
«لاک قرمز»، اولین فیلم «سیدجمال سید حاتمی» مشکلات زنان سرپرست خانوار طبقه فرودست جامعه را به تصویر میکشد؛ زنانی که به دلیل ساختار مردسالارانه جامعه که مرد را سرپرست خانواده قلمداد میکنند؛ در دوران حیات مرد خانواده امکان حضور در اجتماع و یادگیری شغل و حرفهای را ندارند. زنان غالباً کمسوادی که پس از مرگ شوهر باید نقشها و مسئولیتهایی را عهدهدار شوند که از قبل توشهای برای پذیرفتن آنها نیندوختهاند و به یکباره خود را در جامعهای میبینند که هیچ حمایت قانونی برای توانمندسازی و آمادهسازی این زنان برای پذیرش نقش و مسئولیتهایی که سالها از آن محروم بودهاند در نظر گرفته نشده است. زنانی که غالباً جذب بازار مشاغل غیررسمی شده و مجبور به قبول ساعات کار طولانی با دستمزدی اندک میشوند.
شکیلا زنی سی و سه ساله با تحصیلات سوم دبیرستان و کوچکترین عضو خانوادهای پنج نفره است. شکیلا مادر و برادرش را در سنین نوجوانی و جوانی از دست داده است. مادر را در سن چهاردهسالگی و به دلیل ابتلا به سرطان و برادر را در بیست و شش سالگی و به دلیل برقگرفتگی که پزشکان آن را خودکشی ذکر کردهاند. شکیلا برای ترک مواد (تریاک، کراک، شیشه و کلونازپام) به مرکز خانه خورشید مراجعه میکند و در جلسات هنر درمانی خانه خورشید استعداد نقاشی او کشف میشود. نقاشیهایی که فرزام پروا روانپزشک داوطلب خانه خورشید «مرکز بازپروری زنان آسیبدیده و معتاد» را بر آن میدارد که در کتاب «گمشده در آیینه» به بررسی نقاشیهای شکیلا و تاریخچه توجه روانکاوان و روانپزشکان به آثار هنری خلقشده توسط بیماران خود که بیانکننده حالات درونی آنهاست بپردازد. تلاش بیمارانی همانند شکیلا برای به کلمه درآوردن اضطراب و بیقراریهای خود که در حالت عادی از بیان آنها ناتوان هستند.