متن کامل سخنرانی در نشست «بررسی سیاستهای جنسیتی در دانشگاه» توسط انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۹۱
تا قانون خانواده برابر: به گمان اینجانب، سیاستهای جنسیتی در دانشگاه ادامۀ سیاستهایی است که از چند سال پیش آغاز شده است. در گونه شناسی سیاستها، به این نوع سیاست گذاری، الگوی تصمیم سازی سیاسی و ایدئولوژیک می گوییم که در برابر سایر الگوها مانند الگوی عقلانی یا الگوی جستجوی رضایت بخش و غیر آن قرار دارد. در این نوع سیاست گذاریها نهادهای مدنی، افکار عمومی، مطبوعات، NGOها، سازمانهای حرفهای و همچنین دانشگاهها به کنار میروند و سیاستهای اجتماعی به سیاستهای دولت تقلیل پیدا میکنند. سیاستهای اجتماعی نباید به سیاستهای دولت خلاصه شود بلکه ذی نفعان جامعه نیز باید در سیاست گذاریهای اجتماعی دخیل باشند. متأسفانه احساس تصاحب بر جامعه به جای وظیفۀ حکمرانی نشسته است و فکر می کنیم سیاست گذاری برای جامعه مثل تصمیم گیری برای زندگی خصوصی است. درحالی که سیاستگذاری عمومی ناظر بر منافع و حقوق عمومی است و باید حقوق همه قشرهای اجتماعی رعایت بشود؛ از جمله حق زنان برای برخورداری برابر از انتخابهای تحصیلی.
پس ِ پشت این سیاستهای جنسیتی، «فکر قدیمی قیمومت مرد بر زن» نهفته است. بقایای «فرهنگ مذکر» و انگاره ها و عادتواره های پدر سالار، در اصل تابوهایی هستند ریشه دار و بدوی. روحیات پدر سالاری زاییدۀ گوهر ایمان هم نیست. اما به صورت تاریخی با درکی قالبی از دین و با مناسک گرایی شرعی درآمیخته شده است و تغلیظ نیز شده است. وقتی قدرت و منافع و سیاست هم در پشت قضیه باشد دیگر تکلیف معلوم است. اصولا چرا می گوییم ایدئولوژی، معرفت کاذب می دهد. برای اینکه حتی خود را از ارائۀ شواهد لازم و دلیل آوریِ میان ذهنی مستغنی می داند. مخصوصا اگر این ایدئولوژی دولتی باشد.
تبعات این کار چیزی غیر از لطمه زدن به جریان آزاد رشد و توسعۀ جامعه و فرهنگ ایران و پس افتادن ما از هنجارهای متعارف جهان نخواهد بود. حقیقتا من نمی توانم تصور کنم در عصر جهانی شدن که همه از بین المللی شدن آموزش عالی و تعاملات باز علمی بحث می کنند، چگونه ما می خواهیم با انواع قیدهای تصنعی به زندگی پویای آکادمیا لطمه بزنیم؟ این اقدامات در حد ذهن قاصر بنده مطمئنا «کیفیت آموزش عالی ِ نداشتۀ ما» را نیز به مراتب نابود می کند. شگفتا، مرد بودن، برگ برنده ای بشود به جای نمره و هوش و استعداد و علاقه و انواع ملاک های معتبر جهانی؟ از سوی دیگر این کارها، شکاف میان دولت با قشرهای فرهیخته و آگاه جامعه را بیشتر می کند و شقاق اجتماعی را در دنیا و منطقه ای به این شکل حساس برای ما افزایش می دهد.
در مباحث تخصصی، چیزی هست که به آن «تحلیل سیاست» می گوییم. وقتی این سیاستها را از حیث تبارشناسی تحلیل می کنیم، به نظر قاصر اینجانب، ریشه در انقلاب فرهنگی دارند. از آنجا بود که مداخلات در کار دانشگاه آغاز شد. این چنین بود که نخستین تبعیض های جنسیتی به زیان زنان از سال ۱۳۵۹ نهادینه شد؛ در گروه کشاورزی، رشته هایی از گروه فنی – مهندسی و حتی گروه علوم پایه و…. سهمیه بندیها به گونه ای بود که گاهی دانگ دختران تا حدود ۱۰% تا ۲۰% تقلیل می یافت واینجانب در کتاب «سرگذشت و سوانح دانشگاه» توضیح داده ام.
<img1259|left>
تا اینکه شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۶۶ طی مصوبه ۱۲۱ خود تصویب کرد دانشجویان زن و مرد در دو ردیف جداگانه بنشینند و آموزش عالی کشور در جهتی برود که در دانشگاه ها کلاس های دختر و پسر جدا شود، قرائت خانه، کتابخانه، غذاخوری، آزمایشگاه، کارگاه و اتاق رایانه؛ «زنانه-مردانه» بشود.
اما در برابر این مقررات از بالا، پویش ها و جوشش هایی هم در متن جامعۀ ایران بود. گروه های جدید اجتماعی و شهری با آفاق نو آشنا می شدند و الگوی توسعه یافته تری از زیست اجتماعی، برای خود مطالبه می کردند. یکی از این پویش ها انقلاب آرام نجیبانه ای بود که زنان آگاه و آزادیخواه جامعه در پیش گرفتند. از دهۀ ۷۰ شمسی با اندک زمینه هایی که فراهم آمد، زنان به تقّلا افتادند تا بلکه محرومیت، نابرابری و تبعیض تاریخی علیه خود را جبران بکنند.
«انقلاب آرام زنان» خوشبختانه چنان با سرعت پیش رفت که از حوزۀ عمومی به درون بخشی از جریان های تصمیم گیری در دولت هم نفوذ پیداکرد. به طوری که طی دهۀ ۷۰ به یمن وجود مدیرانی عقل گرا در برخی از سیاست های ایدئولوژیک تجدید نظر شد و مقداری واقعگرایی و تعدیل صورت پذیرفت. نتیجه اش موج چشمگیر و امیدوار کننده حضور زنان در ساحتهای فرهنگی و اجتماعی و علمی و هنری و آموزشی بود.
زن یک انسان تمام است و می تواند بدون نیاز به مالکیت و قیمومت مرد بر او، حریم و حقوق و شخصیت و حتی وقار و عفافش را در متن جامعه و در زندگی آزاد اجتماعی پا به پا و همراه مردان صیانت بکند. موجودی ضعیف نیست که در مکان های جداگانه از او مراقبت و نگهداری بکنیم. الگوی زیست امروزی مبتنی بر درکی توسعه یافته از هنجارها و اخلاق است. ارزش های والای انسانی تنها از طریق مصونیت های درونزا بسط پیدا می کنند. تعلیم و تربیت به معنای تقویت استعدادها و ظرفیت های درونی در ذهن و جان انسانهاست نه کنترل های فیزیکی و یک جانبه از بیرون. از تفصیل بیشتر می گذرم، به هر حال آنچه عرض کردم قصه پویش های زیست جهان زنان بود.
طرف مقابل هم البته بیکار ننشسته بود. آن نگاه مردسالار که در ابتدا عرض کردم، در بخش بزرگی از قدرت و سیستم رسمی وجود داشت و همین که فرصتی پیداکرد دوباره کوشید این الگوی زیست توسعه یافتۀ زن و مرد را که در ایران، افتان و خیزان جلو می رفت، برهم بزند. چنین بود که سیاست ها و مقررات تازۀ سهمیه بندی های جنسیتی از دهۀ ۸۰ در وزارت علوم و سازمان سنجش و نهادهای مشابه آغاز شد. مخصوصا ساختارهای ما به گونه ای است که کسانی برای خوش خدمتی و صعود از نردبان های قدرت با عنوان اسلامی سازی و کذا و کذا آتش بیار معرکه می شوند. یکی داد می زند بجنبید که زنان، دانشگاه ها را تسخیر کردند. آن یکی می گوید بیایید با انواع لطایف سهمیه بندی، جلوی این رشد را بگیریم. عده ای فریاد واسلاما بلند می کنند و مدیرانی هم برای اینکه سطح مدیریتی خود را ارتقا بدهند می گویند از بس که نگران دین هستیم، دانشگاه تحت ریاست مان را «زنانه-مردانه» می کنیم. در این وانفسا لابد گروهی از شهروندان درجه یک نیز برای جمع آوری غنایم، سرازیر کریدورهای وزارتی می شوند که به ما مجوز بدهید می خواهیم دانشگاه تک جنسیتی درست بکنیم.
از قدیم و ندیم بعضی به قدری استعداد خوش خدمتی دارند که اگر کلاهی از آنها خواسته شود حاضرند سر هم بیاورند. در حالی که صدها استاندارد کیفی در نظام آموزشی ما سالها و سالها مغفول می ماند و کسی بی تاب نیست، اما یک اشارۀ ضمنی در سطح فوق، کافی است که از صبح فردایش دیوارها ساخته شود، پرده ها بالا برود، لیستهای حضور و غیاب جداگانه برای دانشجویان دختر و پسر تهیه شود و مابقی قضایا. در سال ۸۷ حتی شاهد بودیم که آقایانی در آموزش کشور حتی کار را تا صحبت از تفکیک جنسیتی کتاب های درسی نیز کشاندند.
دو سیاست متمایز پا به پای هم دنبال می شود. سیاست اول انواع اهرم های سهمیه بندی است تا زنان را از دسترسی به بخشی از رشته های دلخواه آنها محروم سازد و اصولا بخت آنها را برای تحصیلات مطلوب دانشگاهی کاهش می دهند. برخی از این اهرم های سیاستی از نوع شمشیر بستن از روست. مثلا به شکل تحکم آمیزی رشته هایی را برای زنان حذف می کنند. اما برخی اهرم ها پوشیده تر و پیچیده تر اند. برای مثال می بینند که دختران پیشرفت تحصیلی خوب دارند و نمره های آنها در مقطع قبلی بالاست. در نتیجه ۴۰ درصد امتیاز را مثلا برای نمره در نظر می گیرند و ۶۰ درصد بعدی را میان دختر و پسر تقسیم می کنند. از این طریق، عملا برگ برندۀ نمره نیز از دختران پرتکاپوی این سرزمین ستانده می شود.
سیاست دوم، ایجاد پردیس های تک جنسیتی است. زنانه کردن دانشگاه های کشور به بهانۀ جداکردن دختران از پسران، یادگاری از پشت پرده نگاه داشتن زنان است. حقیقتا زشت و زننده است از زبان برخی می شنویم که درس خواندن دختران و پسران جامعه در دانشگاه ها «دقیقا مصداق آن است که گوشت را جلوی گربه بیندازی مگر میشود گربه گوشت را نخورد»!!! آیا اهانتی از این بدتر به پیشروترین قشرهای اجتماعی (چه زنان و چه مردان)؟ پدران و مادران ما در شالیزار و بندر و در زندگی عشایری، زن و مرد پا به پای هم صبح تا شام کار می کنند و جان می کَنند، اکنون فرزندان درس خوانده آنها در دانشگاه نمی توانند زیر یک سقف فرهیختگی، درس بخوانند؟ فرهنگ ایرانی را چه تصور کرده ایم؟
اینجانب چندین و چند پایان نامه در حوزۀ دانشگاه پژوهی را در دوره های دکتری وارشد راهنمایی کرده ام و می کنم، ده ها تحقیق جدی خوانده ام، پژوهش هایی خودم به عنوان مطالعه کنندۀ کوچک انجام داده ام و تقریبا اطمینان دارم دانشگاه ها یکی از سالم ترین محیط های اجتماعی ما هستند. عجبا از اول انقلاب چرا تمام «میل به کنترل» ما از دانشگاه شروع می شد؟ در اینجا هم گویا همین راه را ادامه می دهند. دختران را در دانشگاه قرنطینه می کنید با این قیاس! که اگر دانشجوی پسری از همکلاسی دخترش سؤالی بپرسد و جزوه ای بخواهد، اسلام به خطر می افتد. دردا و دریغا که ویروس دروغ و فساد و رشوه و انواع مظالم و زور و تهمت و نفرت و خشونت و مردم آزاری دارد این فرهنگ و جامعه را نابود می کند و ما نگران چه هستیم؟ به عنوان یک هموطن کوچک از شما می پرسم این راه را نیز رفتید، ثم ماذا؟ لابد بعدا نوبت قوم و خویش و همسایه و محله و پاساژ و بازار است؟
از سوی دیگر این نوع سیاست تک جنسیتی کردن نظام آموزشی کشور، مصونیت های طبیعی و خودجوش فرهنگی و اجتماعی دختران و پسران ما را برای یک زندگی سالم از بین می برد. اگر با انواع زمینه ها و سرخوردگی ها و تخریب های عصبی بچه های پاک و مستعد مردم به انواع بی هنجاری ها هل داده بشوند، در «تک جنسیتی» هم این بی هنجاری می تواند به شکل ناهنجاری در گرایش همجنس به همجنس و اقسام اعتیادهای زیان بار و کذا و کذا رشد بکند. مگر از اول انقلاب مدارس را تفکیک نکردید پس این آمارها چیست که می گویید حدود شصت هفتاد درصد دانش آموزان مان، تجربه دوست پسر و دوست دختر دارند. شواهد رفتاری منفی اگر از بخشی از حوزه های علمیه و از مذهبی ترین شهرهای کشور گزارش شد، چه می فرمایید؟
گذشته از این، تحقیقات نشان داده است که صرف دانشگاه تک جنسیتی، حتی به لحاظ فنی نیز لزوما فرصتی برای پیشرفت تحصیلی زنان ایجاد نمی کند. این مسأله در دانشگاه الزهرا آزموده شده است. دانشگاه های مردانه ای مثل مالک اشتر نیز بررسی بشود. وانگهی این کار به اتلاف منابع و افزایش هزینه ها در جامعه ای با این همه تنگناها می انجامد و منطق اقتصادی و توجیهات مدیریتی و فنی هم ندارد. مگر در موارد استثنایی که طبق نُرم های آکادمیک و یا اجتماعی و با توجیهات عقلانی معنادار، یک امکان خاص برای مردان و یا زنان فراهم بیاوریم مانند فلان دانشگاه برای زنان در آلمان یا توکیو. مثل اینکه پارکی در شهر برای بانوان علاقه مند درست بشود، یا پلاژی برای تفریحات راحت گروه های پایبند به دین وآیین فراهم شود. این قبیل کارها می تواند به شکل معقولی در همه جای دنیا اتفاق بیفتد و چه مانعی دارد. اتفاقا با شرط و شروطش بهتر هم هست. اما اینها فرق می کند با آن که پارک ها و کتابخانه ها و مراکز علمی و فرهنگی را تفکیک یا پرده کشی بکنیم.
در کشوری که شاخص استاد نسبت به دانشجو فاقد کیفیت مطلوب است چرا ما اصرار داریم جمعیت دانشجویی این سرمایه بزرگ ملی مان را به انواع بهانه ها تکه تکه بکنیم و با عواطف شان بازی بکنیم و به عزت نفس اخلاقی بچه ها لطمه بزنیم و مدام القا بکنیم که شما توانایی یک زندگی پاکیزۀ آزادمنشانه ندارید؟ لابد می گویید خانم ها را استخدام می کنیم، خوب همین حالاش بکنید. چرا کسی داد نمی زند جمعیت دانشجویی ما از حیث جنسیتی حوالی پنجاه پنجاه است، اما هیأت علمی زنش در حد ۲۰ درصد است و غالب رؤسا و مؤسسان و امنا از آقایان هستند مثل خود دولتمردان؟ اصلا علم آموزی در مقیاس عمومی خود چه ربطی به جنسیت دارد؟ این نوع مداخلات ایدئولوژیک، لطمه زدن به جریان طبیعی و متعارف و آزاد و عقلانی توسعه در یک جامعه است. گویا چندان منطقی پشت موضوع نمی ماند الا ابزاری برای لابی های سیاسی و یارکشی سیاسی؟ برای جلب حمایت متنفذین مذهبی و جناحی؟ برای عوام فریبی سیاسی در جهت بالا رفتن به پله های بعدی. و گرنه اکثر بعضی از آقایان مگر خودشان در کجا درس خوانده اند، بچه هایشان در کجا و چطور؟
از سوی دیگر هر اقدامی باید صورت قانونی داشته باشد. هر چند قانون هم مخصوصا با ساختارهایی که ما داریم معلوم نیست چقدر درست و منصفانه باشد اما حداقل، وجاهت صوری و اولیۀ قانون را خواهد داشت. تفکیک جنسیتی هم باید به صورت قانون در مجلس تصویب بشود، نه در جای دیگر. اما پارلمان ها نیز در همه جای دنیا از جمله در ایران باید به کنوانسیون های بین المللی تعهدشدۀ کشورشان پایبند باشند. آموزش عالی، حق عمومی زنان و مردان است. مطابق ماده ی ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب ۱۰ دسامبر۱۹۴۸، دستیابی به آموزش عالی باید با تساوی کامل برای همه امکانپذیر باشد و کنوانسیون مقابله با تبعیض در آموزش مصوب ۱۴ دسامبر۱۹۶۰ درماده ۱، تبعیض در آموزش را چنین تعریف می کند: «هرنوع تمایز، محرومیت، محدودیت یا امتیاز به علّت نژاد، رنگ، جنسیّت، زبان، مذهب، عقیدۀ سیاسی، تبار ملّی یا اجتماعی، وضعیت اقتصادی یا اصل و نسب است که موجب از بین رفتن یا تضعیف تساوی در برخورداری آموزشی می شود» و به چند مورد در آن تأکید شده است، مانند:
الف . محرومیت در هر نوع یا سطح آموزشی (از ابتدایی تا عالی)
ب . محدودشدن به آموزش با کیفیّت نازل
ج . ایجاد نظام های آموزشی یا مؤسسات جداگانه برای اشخاص و گروه هایی از افراد.