تا قانون خانواده برابر: «درشکه چی» نیز همچون «محلل»، ساخته سال 1350 و دومین تجربه کارگردانی نصرت کریمی محسوب می شود.
موضوع فیلم «درشکه چی»، ازدواج دوم پس از مرگ همسر است.
ازدواج بین زن و مردی که همسرانشان را در اثر مرگ از دست داده اند. اما آنچه از همان آغاز داستان فیلم را متفاوت می کند، ازدواج دوم زن است، نه مرد. در واقع فیلم تصمیم دارد به موانع پیش پای زن برای ازدواج دوم بپردازد. موانعی که به روایت کارگرادان، توامانی است از عرف و شرع.
برای تنظیم این رابطه توامان، کریمی مقدماتی را مهیا کرده که در وهله نخست به نظر می رسد، ربط مستقیمی به اصل ماجرا ندارد. اما او توانسته با ظرافتی مثال زدنی، این توامانی را در نخستین سکانسهای فیلم (مراسم خاکسپاری شوهر و مراسم پس از تدفین) به نمایش در آورد. این سکانسها، تصاویری مثال زدنی از «خرج دادن» یا به اصطلاح «شام غریبان» عرضه می کند. تصاویری با نمایش عریان آنچه درفرهنگ کوچه، «مرده خوری» نامیده می شود. کارگردان با تمجید از مقامات و کمالات «تازه از دست رفته»، ذهن مخاطب را برای مواجه با اصل داستان آماده می کند. به خصوص سکانس شام نذری، تصویری روان و قابل ارجاع را به دست می دهد، تصویری که افکار میهمانان را به زبانشان جاری می کند و در سر همان سفره، تکلیف «ما»ی مخاطب را با جامعه ای که داستان در آن رقم می خورد مشخص می کند.
در داستان اصلی فیلم، متوجه می شویم که تمایل این مرد و زن به همدیگر، ریشه در عشقی قدیمی دارد که به رسم رایج و بر خلاف خواست آنها هر یک به ازدواج با فرد دیگری مجبور شده است. چنین مساله ای به عنوان موضوع، به دفعات دستمایه ساخت فیلم در سینمای ایران قرار گرفته است. اما کریمی است که می تواند بلافاصله با خاکسپاری جسم همسران، روح و جوهره عشق قدیمی را دیگر بار بیرون بکشد. گویی همزمان که کالبدی را به خاک می گذارد، در حال کالبد شکافی اعماق قلب یک عاشق و معشوق قدیمی است.
کارگردان همچنین با دست گذاشتن به این رابطه عاشقانه کهنه، نه تنها داستان را وارد مرحله تازه ای می کند، بلکه می خواهد به ذهنیت عام، به یک فرهنگ، به یک سبک زندگی، به یک خصلت و هویت اجتماعی نیز هشداری بدهد. او قصد دارد مخاطب را درگیر این مساله کند که خط پایان گذاشتن بر یک رابطه عاشقانه و بردن آن به دنیایی برخلاف خواست انسانها، لزوما به معنای تمام شدن همه چیز نیست! بلکه چه بسا آنها در طول زندگی زناشویی خود به همسران خویش، به چشم «دیگران» نگاه کنند و در سر، سودای عشق شیرین جوانی را داشته باشند. شاید بیجا نباشد اگر کریمی از ما بخواهد، درک کنیم که چنین روابطی تا چه میزان می تواند تخم خیانتی بالقوه را در خود داشته و استمرار زندگی را به استمراری عذاب آور بدل کند.
در واقع، این روی دیگر روایت خاکسپاری در این فیلم است. جایی که می تواند نشان از آن داشته باشد که در چنین روابطی عشق به خاک سپرده می شود و بدنها دست به دست می شوند.
اما در اصل فیلم، مهمترین مانع بر سر راه تحقق این ازدواج عاشقانه، پسر زن است که طرفین، نزد او حتی جرات ابراز چنین تمایلی را ندارند. پسری که به عنوان کپی برابر اصل پدر، مهمترین رسالت زندگی اش نگاهبانی از ناموس و عصمت خانواده است. نقشی که از سنین کودکی به آنها القا می شود. این نقش اجتماعی، در فیلم و در سکانسی که جهت «ختنه» پسر کوچک خانواده سور و ساتی برپا شده است به خوبی نمایش داده می شود. مراسمی کاملا آئینی با مقدمات، لوازم و ادعیه خاص خود. مراسمی به عنوان هدایت کودک به دنیای «مردانگی»[1].
در این دنیای «مردانه» است که دوستان و آشنایان و اقوام پسر، با غیرت او در مقابله با ازدواج دوم مادرش؛ همداستان می شوند و هر یک به نوبه خود تائیدی بر این مقابله می گذارد. تائیدی که خود را با اصطلاح «شوهر ننه» ثبت می کند و پذیرش آن را ننگی تمام عیار برآورد می کند.
جوان را در صحنه ای عاصی و در تنگنا از چنین اتفاقی، در کوچه ای می بینیم که با کودکی گریان رو در رو می شود. کودکی که دلیل گریه های خود را کتکهایش از دست ناپدری عنوان می کند. کریمی همچنین به عنوان یک تلنگر فرعی در فیلم یادآور می شود، نگرانیهای پسر می تواند دلایلی به جز حرف مردم هم داشته باشد. نگرانی ای واقعی که خود را در اعمال خشونت خانگی بر زن و کودک تثبیت می کند. نگرانی واقعی که می تواند ریشه در تصویری رعب انگیز از نخستین مواجهات کودک با فقدان امنیت و نبود والدین داشته باشد.
باید قدری تامل کرد! حتی هنوز نیز مفاهیمی همچون «زن بابا» در جامعه ایران فاقد بار مثبت است. این مفهوم به ویژه برای کودکان به خشونت و آزار و نامهربانی دلالت دارد. در سینمای بعد از انقلاب ایران نیز اغلب به بازنمایی نقش «زن بابا» پرداخته شده است. «زن بابا» یی که عموما خشن، مخوف و بی رحم است. و در نهایت نیز به عنوان تصویری جنبی، زنانی را دیده ایم که مهربان و فرزند دوست و معصوم بوده اند و سعی داشته اند تا با عملکرد خود چنان درک عامی را از خود برانند.
در رابطه با فیلم محلل نیز اشاره کردیم که کار کریمی در معنای خاص کلمه، نوعی خوانش انتقادی نیست. اما آنچه کار او را واجد توجه می کند، برخورد مسئولانه او با موضعات اجتماعی در سینماست. سینمای کریمی هم می تواند سرگرم کننده تعبیر شود و هم حاوی نکاتی باشد که قابلیت تامل را داشته باشند. تصمیم نهایی پسر برای خلاصی از وضعیت آشفته ای که قدرت تفکر را از او سلب کرده، به صورت آتش زدن خود و خانواده بروز می کند. تصمیمی که براحتی می توان آنرا ماجراجویی سینمایی برآورد کرد، اما آیا جامعه ایران هنوز هم در گیر و دار بروز و وقوع چنین تصمیات فاجعه باری نیست. صفحات حادثه در روزنامه های کشور، با چه اخباری پر می شوند و از فرط تکرار برای ما بدیهی می شوند. آیا برخی از پرسشها هنوز پرسشهای جامعه امروزمان نیست؟ بی تردید جامعه ایران امروزه با مسائل و پیچیدگی های بسیاری مواجه است. اما فکر می کنم، دست کم یکی از دلایل انباشت این مشکلات و هر روز پیچیده تر شدن مسائل، این باشد که پرسشهای دیروزمان هنوز پاسخهای درخوری دریافت نکرده اند. این است که آسیب اجتماعی در ایران در هر حوزه ای، آماس کرده است!
[1] – دعای هنگام ختنه از امام صادق به روایت طبرسی
هنگام ختنه کودک می گویی: خدایا، این سنت تو و سنت پیامبر توست و هم پیروی از تو و کتاب تو و پیامبر توست و برای اجرای خواست و قضای تو به امری است که اراده کرده ای و قضائی که حتمی فرموده ای و امری که نافذ ساخته ای، و گرمای آهن را در ختنه و حجامت بدان علتی که تو از ما بدان آگاه تری، به انسان چشاندی. خدایا، او را از گناهان پاک گردان و بر عمرش بیفزای و آفت ها و بدی های بیرونی و درونی را از جسم او دور کن. بر غنای او بیفزای و فقر و تنگدستی را از او دور ساز؛ زیرا تو می دانی و ما نمی دانیم.
از طرفی برخی از زنان با برداشتن پوست زائد بریده شده از محل ختنه،از آن به عنوان ابزاری برای انجام برخی رسوم خرافی بهره می بردند. باز شدن بخت و پسر زاد شدن از مهمترین این موارد است. دراین فیلم نیز اشاره ای به اشتیاق برخی از زنان برای تصاحب این زائده شده است!