بیدارزنی: ورزش و رقابتهای ورزشی ساختارهای اجتماعی پیچیدهای هستند مبتنی بر باورها، ایدئولوژی و دیدگاههای مرسوم جامعه درباره «ورزش»، «رقابت» و «بدن». با سازمان یافتن ورزش و رقابتهای ورزشی تکیه بر مفاهیم عدالت و داشتن شرایط برابر در رقابتهای ورزشی به عنوان یک اصل در ورزش پذیرفته شد. اما بدون کنکاش و نقد این مفاهیم و معیارهای عدالت، دستیابی به آنچه عدالت و شرایط عادلانه میخوانیم امکانپذیر نخواهد بود.
جنسیت به عنوان یک مفهوم اجتماعی یکی از معیارهایی است که برای مهیا ساختن شرایط برابر و آنچه به عنوان عدالت خواهان دستیابی به آن هستیم، بکار گرفته میشود. این معیار بطور مستقیم از باورهای عمومی درباره تفاوتهای مبتنی بر جنسیت سرچشمه میگیرد؛ مفاهیمی اجتماعی پیرامون «جنس» که شامل همۀ باورهای جامعه درباره «مرد بودن» و «زن بودن» میشود. جامعه با تقسیم افراد خود به دو گونۀ زن و مرد ، هرگونۀ دیگری خارج از این طبقهبندی را حذف، طرد و یا انکار میکند. ورزش به عنوان یک سازه اجتماعی بر این سیستم دوگانه تاکید و در همراهی و حتی جلوتر از آن به حذف و انکار تنوع (جنسی/جنسیتی) برای حفظ یک سیستم جنسیتی دوگانه میپردازد.
تصمیمات اخیر فدراسیون فوتبال اردن مبنی بر ابراز تردید درباره هویت جنسیتی برخی از بازیکنان فوتبال زنان ایران، موضوع تستهای تعیین جنسیت به ویژه در ورزش را برجسته می کند. دیدگاه انتقادی به جامعه شناسی ورزش در ارتباط با ساختارها و مفاهیم اجتماعی متاثر از آن و تاریخ تست های تعیین جنسیت در ورزش و رقابت های بین المللی، بخشی از یک جنبش گسترده تر است که بر فرهنگ و اهمیت ایدئولوژی متمرکز است. بخشی از این جنبش در تلاش برای درک روابط ارگانیک بین ورزش و دیگر سازههای فرهنگی واجتماعی، به طرح سوال از ساختارهای فرهنگی پرداخته و به تنش بین تغییر و استمرار نگاه میکند.
جنسیت و ورزش
وقتی می خواهیم درباره جنسیت و ریشه تفاوت های جنسیتی حرف بزنیم بهتر است برای تبیین موضوع، تمایز مهمی میان جنس و جنسیت قائل شویم. جامعه شناسان از اصطلاح «جنس» برای اشاره به آن دسته از تفاوت های کالبدی و فیزیولوژیک استفاده می کنند که «بدن» زن و مرد را تعریف و مشخص می کند. در حالیکه «جنسیت» به تفاوت های روان شناختی، اجتماعی و فرهنگی مردان و زنان مربوط می شود. «جنسیت» به افکار و مفاهیمی دربارۀ مردانگی و زنانگی مربوط می شودکه بصورت اجتماعی برساخته می شوند و ضرورتاً محصول مستقیم جنس زیست شناختی فرد نیستند(گیدنز ۱۳۸۹).
اگر بپذیریم که جنسیت برساخته یک اجتماع یا تعریفی است که اجتماع به افراد خود می دهد آنوقت با طیفی از حالات، روحیات، اطوار، خصوصیات یا ویژگیهایی رویرو می شویم که یک جامعه به عنوان «زنانه» یا «مردانه» به افراد خود اطلاق کرده است و هر روزه، از طرق مختلف به باز تولید آن می پردازد. جامعه از طریق فرایند اجتماعی شدن، از کودکی «جنسیت» را به فرد می آموزد؛ نوزاد با جنس بیولوژیک به دنیا می آید و در روند بزرگ شدن به تدریج هنجارها و توقعات جامعه را متناسب با جنس خود درونی میکند.
خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی، آغازگر این فرایند است. فرایند جنسیت پذیری بطور همه جانبه از طریق سایر عوامل اجتماعی دیگر ادامه می یابد. در واقع کودکان از بدو تولد با باورهای جنسیتی بمباران می شوند؛ پوشاک، رنگها و اسباببازیهای دخترانه و پسرانه، قصه ها، فیلم ها، کتابها و حتی زبان و نوع بکار بردن الفاظ و جملات، همگی بر نوع مورد نظر جنسیت در آنها تاکید و پافشاری می کنند.
فمینیستها در تحقیقات بیشمار خود نشان دادهاند که چگونه محصولات فرهنگی و رسانه ای که برای بازار مخاطبان خردسال و نوجوان تولید میشوند، تجسم بخش ایستار (باورها) های سنتی نسبت به جنسیت و نسبت به اهداف و آرزوهایی هستند که از دختران و پسران انتظار می رود چنین اهداف و آرزوهایی داشته باشند. به این ترتیب وقتی«جنسیت» کسی به او اعطا می شودجامعه از او انتظار دارد به عنوان مؤنث و یا مذکر عمل کند و در جریان کرد و کارهای زندگی روزمره است که این انتظارات محقق و باز تولید می شود (گیدنز ۱۳۸۹).
با اینحال محققان جنسیت را یک امر سیال میشناسند از دیدگاه کانل کارگزاران اجتماعی شدن نمی توانند روی شخص در حال رشد تاثیر های مکانیکی بگذارند چرا که انسانها اشیاء منفعل یا دریافت کنندگان بی چون و چرای «برنامه ریزی» جنسیتی(مورد نظر اجتماع) نیستند. کودکان در روند جامعه پذیری جنسیت، از بسیاری از درخواست های پدر و مادر سرپیچی می کنند و یا بطور دقیق تر ، شروع به انجام حرکاتی مختص به خود در عرصۀ جنسیت می کنند. آنها ممکن است از غیر همجنس گرایی امتناع کنند … ممکن است شروع به ترکیب عناصر مردانه و زنانه کنند، برای مثال دختران دنبال ورزش های رقابتی در مدرسه بروند. آنها ممکن است زندگی های خود را به دو پاره مجزا تقسیم کنند، برای مثال پسرانی که در خلوت خودشان لباس زنانه به تن می کنند. آنها ممکن است برای خود نوعی زندگی خیالی بسازند که در تناقض با کرد و کارهای واقعی آنها است و این شاید رایج ترین حرکت باشد (کانل ۱۹۸۷ به نقل از گیدنز ۱۳۸۶). بنابراین باید در پذیرش دربست نقش های جنسیتی با تردید نگریست. تحقیقات زیادی وجود داردکه نشان می دهد «هویت جنسیتی» تا حدزیادی نتیجه تأثیرات اجتماعی است.
زنانگی، قدرتمندی و رقابت در ورزش
زنانگی توصیفی است برای همه باورهای رایج درباره«زن بودن» که طیفی از رفتارها تا نقش های جنسیتی را شامل می شود و ارتباط مستقیمی با ایدئولوژی جنسیتی رایج در جامعه دارد. رابطه بین ورزش و زنانگی به لحاظ اجتماعی همیشه یک رابطه متزلزل بوده است که در آن هرگونه خدشه به«زنانگیِ» منطبق با ایدئولوژی جنسیتی، می تواند منجر به حذف زنان از ورزش شود. تقسیمات و باورهای جنسیتی زنان را از فعالیت هایی که در «زنانه» بودن آنها تردید وجود دارد منع می کند. نگرانی نسبت به تاثیر احتمالی ورزش بر بکارت، باروری، «عضلانی» شدن، که ممکن است ظاهری «مردانه » به زنان ببخشد، روحیه مستقل و توانمندی که ظاهر فروتنانه و بدون اعتماد به نفس «زنانه» را مخدوش می سازد، به عبارتی در دیدگاه عمومی او را جسور (پررو) نشان دهد، همگی در حذف یا طرد زنان از ورزش نقش داشته است.
فعالیت هایی که ما به عنوان ورزش می شناسیم، عمدتاً مبتنی بر قدرت فیزیکی هستند که دیدگاه غالب آن را به عنوان فعالیت های «مردانه» میشناسند. به عبارتی در رقابت های ورزشی به عنوان یک قاعده کلی، افراد با داشتن قد بلندتر، نسبت بالاتر عضله به چربی و قلب و ریه های بزرگتر (به علاوه برخی دیگر از عوامل قلبی-تنفسی) از برتری ورزشی برخوردار خواهند بود. بنابراین اجتنابناپذیر است که هر زنی که در ورزش مهارت دارد، نسبت به زنانی که در ورزش مهارت ندارند، فیزیک قدرتمندانه تری از خود نشان دهند. علاوه بر این زنانی که به فعالیت های قدرتی می پردازند گاهی اوقات به این نتیجه می رسند که اگر به رفتارهای «زنانه» توجه نکنند، ممکن است با برچسب هایی به عنوان همجنسگرا یا «بیش از حد مردانه » روبرو شوند. در واقع رفتار آنها ممکن است با آنچه افراد درباره «زنانگی» می شناسند در تضاد قرار بگیرد و موجبات نگرانی یا حتی طرد از رقابت های ورزشی را فراهم کند. بنابراین بسیاری از آنها سعی می کنند با آرایش کردن، پوشیدن لباسهای زنانه، تغییر در تن صدا و تغییرات تاکیدی در ظاهر خود، بیشتر شکل زنانه به خود بدهند. این اتفاقات در جوامعی که سیاست های ورزشی از دیدگاههای مذهبی پیروی می کند بدون شک سخت تر پیگیری می شود تا آنجا که باورهای مذهبی در تضاد بیشتری با «ورزش زنان» و در راستای تبعیض جنسیتی بیشتر در ورزش برای زنان قرار میگیرد.
اما آنچه تست جنسی به طور مؤثر انجام می دهد، تشخیص یک حد بالاتر از آنچه برای عملکرد ورزشی زنان انتظار می رود می باشد. زمانی ممکن است که بدن یک ورزشکار زن «بیش از حد مردانه» اعلام شود و حتی فرد بدون توجه به هویت جنسی (که برای خود به رسمیت میشناسد) رد صلاحیت شود. در حالیکه برای مردان رویه معادل این وجود ندارد؛ محدودیت فیزیولوژیکی و یا هرگونه توانمندی ژنتیکی، هورمونی یا فیزیولوژیکی در مردان مورد آزمایش قرار نمیگیرد، حتی اگر این برتری به یک ورزشکار مرد تمایزی بالاتر از یک مرد «عادی» صرفاً ورزشکار بدهد و حتی ممکن است نگاهی آرمانی از یک فرد «فوقالعاده مردانه» به او ببخشد. البته، وقتی صحبت از منابع خارجی «برتری»، یعنی دوپینگ به میان میآید، هم مردان و هم زنان در معرض رژیمهای آزمایش یکسانی قرار میگیرند.
در واقع هنگامیکه در بسیاری از رویدادهای بین المللی ورزشی و المپیک از زنان شرکت کننده درخواست می شود که «تست های تعیین جنسیت» را انجام دهند تا ثابت شود زن هستند، نمایانگر این است که زنان در باورهای مبتنی بر جنسیت همیشه باید به اندازه کافی «خانم» باشند و اگر در فعالیت های ورزشی خیلی خوب عمل کنند و یا «قدرتمند» عمل کنند، زنان «واقعی» نخواهند بود. زنان ورزشکار در برابر این تست ها که می بایست در برابر پزشکان متخصص لباس های خود را درآورده و کاملا لخت می شدند، اعتراض کرده و باورداشتند که این تست از ارزش آنها کم کرده و آنها را خوار می کند(کواکلی ۱۳۸۶).
احتمالاً صدها تنوع ژنتیکی وجود دارد که منجر به مزایای «ناعادلانه» در ورزش میشود. در حالیکه فقط موارد مرتبط با جنسیت است که برای حذف یا رد صلاحیت ورزشکاران بکار گرفته می شوند و البته در این مورد ورزشکاران زن در ورزش های سازمان یافته مورد نظر هستند. جنسیت نه تنها یکی از متغیر های مهم در قشربندی اجتماعی است بلکه در تفکیک رقابت های ورزشی که بازتابی از دیدگاههای اجتماعی نسبت به جنسیت است نیز موثر می باشد. این اهمیت جنسیت در ورزش، نشان می دهد که یک ایدئولوژی بسیار سخت باورهای ما را درباره قدرت، مردانگی و ورزش به عنوان نمادی از هردو بخصوص در زمینه رقابت های ورزشی شکل داده است.
تنوع جنسیتی در جامعه و ورزش
جامعه تنوع جنسی افراد را به عنوان انحراف از سیستم جنسی دوگانه تلقی میکند و جنسیت افراد را تنها در چارچوبی مشخص و دوگانه می پذیرد. اگرچه در بسیاری از جوامع وجود افرادی باتفاوت های مشخصی از شناسه های جسمی «مرد» یا «زن» اذعان شده است با این وجود جامعه آنها را بصورت انحرافی از جریان اصلی جنسیت می شناسد و در تقسیمات اجتماعی خود آنها را نمی پذیرد، بلکه انکار و در نهایت تحمل می کند.
باینری (دوگانه سازی) جنسیت یک سیستم طبقهبندی است که فقط شامل دو جنس است: مرد و زن. در بیشتر نقاط جهان افراد بر اساس سیستم دوتایی جنسیتی در بدو تولد طبقه بندی می شوند و مردم براساس خصوصیات بیولوژیک افراد، جنسیت را به کودک تازه متولد شده اختصاص می دهند. به این ترتیب از سنین پایین به هر یک از ما، یک جنسیت اختصاص داده می شود و ما یاد می گیریم که به هنجارهای جنسیتی پایبند باشیم. اگر یک پسر به دنیا بیاییم در لباس های آبی پوشانده می شویم و به ما تماشای ورزش، بازی با لِگو و مقاومت در برابر نشان دادن هر نوع ضعفی در مقابل دیگران را آموزش می دهند و در صورتیکه یک دختر به دنیا بیاییم به سمت رنگهای صورتی سوق داده می شویم و به ما می آموزند که با عروسکهایمان (آنچه برایمان لازم دانسته شده) بازی کنیم، مطیع باشیم و ویژگی های غالب نشان ندهیم.
علیرغم جداسازی نوزادان به دستههای صورتی یا آبی، باید توجه داشت که زیستشناسی انسانها را به دو جنس تقسیم نمیکند. چراکه دو گروه مهم دیگر از افراد نیز وجود دارند یعنی بینجنسی (اینترسکس ) و تراجنسیتی (ترنس) که خارج از تقسیمبندی دوتایی قرار میگیرند؛ تقسیم بندی دوتایی که اکثر مردم آن را بدیهی میدانند. افراد اینترسکس دارای شرایط کروموزومی یا فیزیکی هستند که مرز جدایی مردان از زنان را محو می کند. شرایط بین جنسی اغلب به عنوان «اختلالات» رشد جنسی یا تفاوت در رشد جنسی[۱] (DSD) شناخته می شود. تراجنسیتیها را میتوان افرادی تعریف کرد که هویت جنسیتی آنها -یک حس ذاتی مبنی بر مذکر یا مؤنث بودن و یا جایی در بین این دو- با جنسیت تعیین شده آنها در بدو تولد متفاوت است. برخی از ورزشکاران از هر یک از این دو گروه دوست دارند در ورزش زنان شرکت کنند(هارپر ۲۰۱۸). چراکه هویت جنسیتی خود را به عنوان «زن» تعریف می کنند. انکه (۲۰۱۲) معتقد است سازگاری، حرکت از جنسیت تعیینشده در بدو تولد به هویت جنسیتی، در سطوح و مراحل مختلفی اتفاق میافتد، از شناخت فردی و اجتماعی گرفته تا درمان هورمونی/پزشکی و تغییر جنسیت.
چگونگی شکلگیری هویت جنسیتی بهطور کامل شناخته نشده اما عوامل متعددی در شکلگیری آن مطرح شدهاست. عوامل بیولوژیکی که ممکن است بر هویت جنسیتی تأثیر بگذارد عبارت است از سطوح هورمونی قبل و بعد از تولد و ترکیب ژنتیکی. در حالیکه عوامل اجتماعی شامل ایده هایی در مورد نقش های جنسیتی است که توسط خانواده، دوستان، شخصیت های معتبر، رسانه های جمعی و سایر افراد تأثیرگذار در زندگی کودک به او منتقل می شود. طبق نظریه یادگیری اجتماعی، کودکان هویت جنسی خود را از طریق مشاهده و تقلید از رفتارهای مرتبط با جنسیت دیگران توسعه می دهند و برای تقلید از رفتارهای افراد همجنس «پاداش» دریافت می کنند و برای تقلید از رفتارهای جنسیت دیگر «مجازات» دریافت می کنند. مثلا، کودکان پسر اغلب به دلیل تقلید از عشق پدرشان به بیسبال پاداش دریافت می کنند، اما اگر از علاقه خواهر بزرگترشان به عروسک ها تقلید کنند، به نوعی مجازات می شوند یا تغییر مسیر میدهند.
در مفهومسازی ورزش، باورهای دوتایی جنسی و هژمونی مردانه غالب است. برای مطابقت با این مفروضات و فراهم کردن زمینههای بازی یکسان، سیستمهای ورزشی بر اساس تفکیک جنسیتی هستند. بنابراین، افرادی که در مقولههای جنسی(دوگانه) قرار نمیگیرند یا آن را رد میکنند، از شرکت در ورزش، بهویژه ورزشهای سازمانیافته، منع میشوند (هارتمن و بلومیلر ۲۰۲۰). در واقع ورزش از تقسیم بندی باینری پیروی کرده و سازمانهای ورزشی رقابت های ورزشی را تنها در دو دستۀ زنان و مردان می پذیرد. اگرچه ممکن است به اندازه کافی ساده به نظر برسد که پس از اینکه همه انسان ها از لحظه تولد به عنوان نر و ماده طبقه بندی می شوند، مشخص شدن اینکه کدام ورزشکاران در بخش مردان و کدام ورزشکاران در بخش زنان باید مسابقه دهند، کار دشواری نخواهد بود. اما این سوال که دقیقاً چه کسی باید در بخش مردان مسابقه دهد و دسته بندی زنان در ورزش یکی از پیچیده ترین مسائلی است که در دوران اخیر، ورزش حرفه ای با آن مواجه بوده است.
از آنجایی که تفکیک جنسیتی مبتنی بر فرض برتری فیزیکی بدن مردان است، ورزشکاران تراجنسیتی به عنوان مرزهای جنسیتی چالش برانگیز تلقی می شوند و در تضاد با زمین بازی برابر در ورزش هستند (گریفین ۲۰۱۲). به ویژه، زنان ورزشکار تراجنسیتی، که از جنسیت مذکر در بدو تولد به هویت جنسیتی زن تبدیل شده اند، متهم به داشتن مزایای ناعادلانه نسبت به زنان به اصطلاح طبیعی هستند. گریفین (۲۰۱۲) و سمرجیان (۲۰۱۹) این موضوع را زیر سوال برده اند و تاکید می کنند که کسب مزیت های رقابتی نسبت به سایرین یکی از ویژگی های اساسی ورزش است و برتری ها می تواند به اشکال مختلف رخ دهد که در میان آنها مزیت یا برتری جسمانی تنها یکی از آنهاست (مثلاً مزایای اجتماعی، اقتصادی، زیست محیطی و روانی).
بدون شک دستیابی به برابری جنسیتی یک چالش است. اگرچه ما تمایل داریم که بر اساس دوتایی جنسیت، مذکر و مؤنث، عمل کنیم. اما چندین راه مختلف برای پذیرش جنسیت شخص وجود دارد که ممکن است شامل مرد یا زن نباشد. از دیدگاه محققین و جامعه شناسان ورزشی جنسیت یک امر سیال است و فرد ممکن است به عنوان تراجنسیتی، اینترسکس یا قسمتی از طیف جنسیت شناخته شود. بنابراین، برای اینکه ورزش همه را دربر بگیرد، باید بر روی یک سیستم جنسیتی غیر دوتایی عمل کند.
تاریخچه تستهای تعیین جنسیت در ورزش
بیشتر سازمانهای ورزشی بینالمللی بر این فرض کار میکنند که انسانها شامل یکی از این دو جنسیت هستند: مرد یا زن. سیستم ورزشی مبتنی بر جنسیت دوگانه است و فرض میکند که ورزشکاران را میتوان بدون ابهام به دستههای بی چون و جنس چرای بیولوژیکی که در بدو تولد به فرد اختصاص داده شده، تقسیم کرد. بنابراین برای شرکت در ورزش های رقابتی، افراد باید «خود را به عنوان زن یا مرد هماهنگ کنند و به تیم مربوطه بپیوندند»، که برای اکثر ورزشکاران یک تصمیم ناخودآگاه است. از دهه ۱۹۳۰ (عموماً از دهه ۱۹۶۰ پیشنهاد می شود) این سازمان ها به متخصصان علمی و پزشکی برای ارائه یک قضاوت «عینی» در مورد صلاحیت یک ورزشکار برای رقابت در رویدادهای ورزشی ملی و بین المللی زنان متکی بوده اند. ماهیت در حال تغییر این قضاوت ها منعکس کننده بسیاری از تعصبات فرهنگی، اجتماعی ما است، در حالی که موضوع آزمایش خود به محل درگیری برای فمینیستها و فعالان حقوق بشر تبدیل شده است (هگی ۲۰۱۰).
اما داستان تست جنسی و تاریخچه آزمایش جنسی در مسابقات ورزشی بینالمللی به ما اطلاعات زیادی در مورد نگرشهای اجتماعی نسبت به جنسیت میدهد و اینکه چگونه علم می تواند در ساخت مقولات اجتماعی یا بازسازی آنها عمل کند. شکل گیری تست های تعیین جنسیت ورزشکاران زن عموما تحت تاثیر موارد مختلفی بوده است اما سه عامل مهم در این میان قابل بررسی ست؛ باورهای ایدئولوژیک درباره جنسیت، رقابت های سیاسی در سطح بین المللی که از آن جمله می توان به دوران جنگ سرد اشاره کرد و ماجراجویی روزنامهها که نه تنها متاثر از باورهای جنسیتی شایع درباره زنان قدرتمند بوده بلکه برگرفته و همچنین منعکس کننده شرایط سیاسی حاکم در سطح بین المللی و فضای جنگ سرد بوده است.
از آنجایی که در اواسط قرن بیستم(دوران بعد از جنگ جهانی دوم) ورزش بینالمللی بهعنوان یک «رقابت متعالی» در نظر گرفته شد، ظاهراً میل شدید برنده شدن برای برخی از کشورها موجب تقلب عمدی و سیستماتیک در مسابقات مردان و زنان شد. در نتیجه، دوپینگ و کلاهبرداری جنسیتی در اواخر دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ بدل به نگرانی های اصلی و منجر به معرفی نهایی آزمایش سیستماتیک برای هر دو موضوع در رویدادهای ورزشی بین المللی در اواخر دهه ۱۹۶۰ شد (همان).
اما ماجرای راتجن در سال ۱۹۳۶ می تواند نقش ورزش به عنوان رقابتی متعالی و تقلب کشورهای شرکت کننده در بازیهای بین المللی و در قدرت نمایی ملی را به سالهای قبل تری برگرداند. هرمان راتجن آنطور که بعدها شایع شد، به دلیل وفاداری به جوانان هیتلر، اندام تناسلی خود را بسته و به عنوان یک زن – دورا راتجن – در بازیهای برلین ۱۹۳۶ شرکت کرد. راتجن ممکن است به عنوان یک کلاهبردار در یک رویداد ورزشی در اواخر دهه ۱۹۳۰ کشف شده باشد و به طور قطع توسط یک روزنامه نگار در دهه ۱۹۵۰ فاش شد و او داستان خود را برای آن خبرنگار تعریف کرد. اما نام هرمان راتجن نه هرمان، بلکه هاینریش بود، و اسناد (از جمله سوابق پزشکی) که پس از مرگ او در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، نشان میدهد که جایگاه او در تیم پرش ارتفاع زنان آلمان در سال ۱۹۳۶ به جای اینکه یک توطئه باشد، با چیزهای پیش پا افتادهتری از سیاست، همچون عدم قطعیت جنسی، خطای پزشکی، ترس و خجالت توضیح داده میشود (هگی ۲۰۱۰).
اما در همین زمان هلن استفنز دونده آمریکایی زمانی که به سختی دونده محبوب لهستانی استانیسلاوا والاسیوویچ را شکست داد، متهم شد که مرد است. استفنز تحت آزمایش نامشخصی قرار گرفت و توسط مقامات برلین زن اعلام شد و طلا گرفت. تقریباً چهار و نیم دهه بعد، در سال ۱۹۸۰، والاسیوویچ (که اکنون با نام انگلیسی خود، استلا والش شناخته می شود) در پارکینگ فروشگاه بزرگ در اوهایو به ضرب گلوله کشته شد. او در سال ۱۹۴۷ به ایالات متحده مهاجرت کرده بود و در سال ۱۹۵۱ از ورزش رقابتی بازنشسته شد و به انجام کارهای خیریه برای ورزشکاران جوان ادامه داد. از آنجایی که مرگ او خشونت آمیز ودر نتیجه یک سرقت مسلحانه بود، جسد او کالبد شکافی شد و ویژگیهای جنسی «ابهامآمیز» او علنی شد. اما مربی استفنز به نام برونداژ در همان سالی که استفنز توانست استلا والش(استانیسلاوا والاسیوویچ) را شکست دهد خواستار غربالگری سیستماتیک بیشتر موارد مشکوک شد اما او نه از استلا والش که از استفنر شکست خورده بود بلکه مشخصا از دونده چکسلواکیایی زدنکا کوبکووا نام برد که در سال ۱۹۳۶ از زن به مرد تغییر جنسیت داد(و نامش را به زنک کوبک تغییر داد) و همچنین از ماری/مارک وستون تیرانداز بریتانیایی و پرتاب کننده نیزه هم که کمی پیش از این زمان تغییر جنسیت داده بود. راتجن و والش که در جغرافیای سیاسی خاص آن دوره وارد رقابت ها شده بودند، داستانهای دوباره ابداع شدهاند تا با سیاسی شدن ورزش و روایتهایی در مورد جنگ سرد متناسب باشند و با انجام این کار، داستان های کوبک و وستون(و اهمیت تغییر جنسیت شان) گم شده اند. (همان). بدون شک پوشش رسانه ای تقلب های جنسیتی افراد در الگوهای روایی خاصی قرار داده شده است.
تا قبل از سال ۱۹۴۴ نه کمیته بین المللی المپیک و نه اتحادیهٔ بینالمللی فدراسیونهای دو و میدانی[۲] (IAAF) عملاً «زنانگی» را تعریف نکردند، فرض بر این بود که تعریف اجتماعی یا فرهنگی در هر کشوری برای ورزش قابل قبول است و می توان به قضاوت هر ملتی اعتماد کرد. این چیزی است که در دهه ۱۹۶۰ تغییر کرد (همان).
انجام تست های جنسیتی برای باور پذیری جنسیت ورزشکاران زن در اواسط سال ۱۹۶۰ تا اواخر ۱۹۹۰ مناقشات بسیاری را برانگیخت. اولین نوع تست، از زنان ورزشکار می خواست که در برابر پزشکان متخصص لباس از تن برگیرند و کاملا لخت شوند تا تشخیص ظواهر جنسی آنها میسر شود. در المپیک ۱۹۶۸ اساسنامه تست گیری تغییر کرد و بجای آن آزمایشات کروموزومی انجام شد تا تشخیص داده شود که آیا ورزشکاران زن شرکت کننده در المپیک دارای نمای کروموزومی مناسب با جنسیت خود هستند یا خیر. اما بررسی کروموزومی همیشه از لحاظ اجتماعی با سیستم طبقه بندی دو جنسیتی مورد استفاده در سازمان المپیک متناسب نبود. یعنی بعضی از ورزشکارانی که کل زندگی شان را مانند زنان زندگی کرده بودند با این آزمایشات رد صلاحیت شدند. این موجب تعجب شوهران آنها و رقبای همترازشان شد که آنها را به عنوان زن می شناختند. بسیاری از زنان ورزشکار در برابر گرفتن تست مقاومت کردند و در نهایت در سال ۱۹۹۰ این تست ها و آزمایشات از بیشتر سازمانهای ورزشی حذف شدند. اگرچه ۳۵۰ ورزشکار زن در المیک آتلانتا هنوز نگرانی خود را از اثبات زن بودنشان به خاطر می آورند چرا که اگر میخواستند به رقابت بپردازند باید «کارت زن بودن» خود را که جنسیتشان راتعیین می کرد در دست داشته باشند (کواکلی ۱۳۸۶).
در اواسط دهه ۱۹۸۰، پرونده پرمخاطب ماریا مارتینز-پاتینو، ورزشکار اسپانیایی، که پس از رد صلاحیت، در یک مبارزات سه ساله برای بازگردانده شدن به ورزش مبارزه کرد، برای تحت فشار قرار دادن کمیته بین المللی المپیک و سایر سازمانها برای تغییر (یا حذف) تست جنسی مورد استفاده قرار گرفت. پاتینو در تست کروموزمی در بازیهای جهانی دانشگاه ها که در سال ۱۹۸۵ در کوبه ژاپن برگزار شد، مردود شد و مربیاش به او دستور داد تا تحت عنوان «مصدومیت» از ورزش بازنشسته شود. او از انجام این کار امتناع کرد و زمانی که دوباره در اسپانیا مسابقات را آغاز کرد، رسماً محروم شد و مدال ها و رکوردهایش باطل شدند. پاتینو سرانجام بر اساس این اصل که دارای یک وضعیت پزشکی خاص به نام سندرم عدم حساسیت به آندروژن است و به همین دلیل در تست جنسیتی «رد» شده بود، در حالی که هیچ برتری ورزشی فیزیولوژیکی نداشت، موفق شد حکم را لغو کند – به همین دلیل این بحث مطرح شد که استفاده از کروموزوم ها به عنوان نماینده ای برای سنجش توانایی ورزشی، نامناسب و گمراه کننده است. موفقیت این درخواست تقریباً به دلیل حمایت فعالان حقوق بشر و متخصصان ژنتیک که معتقد بودند این آزمایش منصفانه نیست، اتفاق افتاد . آنها از مورد او برای بیان نظرات خود در مورد برابری، عینیت علمی و پیچیدگی انسان استفاده کردند(هگی ۲۰۱۰).
IAAF اولین سازمانی بود که شرط تست جنسیت را برای مسابقات بینالمللی کنار گذاشت (این موضوع تا حدودی طنزآمیزاست زیرا این اولین سازمانی بود که از طریق الزامات خود برای گواهینامهها در دهه ۱۹۴۰، همانطور که در بالا گفته شد، تست زنانگی را معرفی کرد) و در سال ۱۹۸۸ آزمایشهای کروموزومی و ژنتیکی را به نفع یک «چک آپ سلامت» دستی/بصری توسط پزشک تیم کنار گذاشت و سپس در سال ۱۹۹۲ تمام انواع آزمایشهای جنسی سیستماتیک را کنار گذاشت. اما کمیته بینالمللی المپیک[۳] (IOC) در برابر تغییرات مقاومت بیشتری نشان داد، به جای لغو تست ها، در سال ۱۹۹۲ نوع جدیدی از آزمایش را معرفی کرد، یک آزمایش ژنتیکی که ناحیه خاصی از کُد را که معمولاً در کروموزوم Y یافت میشود و به نام «ناحیه تعیینکننده جنسیت Y» شناخته میشود، شناسایی می کرد. اینگونه در نظر گرفته شد که وجود یا عدم وجود این ژن واحد (که به نوبه خود با کنترل ژن دیگری که پروتئینی حیاتی برای تشکیل بیضه را کُد می کند) نشانگر بهتری برای تعیین جنسیت نسبت به حضور کروموزوم های X یا Y است. این آزمایش همچنان مواردی را نشان می داد که برای اهداف تفکیک جنسیتی، به نظر می رسد که بطورکاذبی مثبت بوده است، زیرا اگرچه در آتلانتا در سال ۱۹۹۶، هشت زن در این آزمون «رد شدند»، اما همگی پس از انجام معاینات بیشتر مجاز به شرکت در رقابت ها شدند(همان).
سرانجام، در سال ۱۹۹۹، کمیته ملی المپیک موافقت کرد که از فدراسیون بین المللی دو و میدانی پیروی کند و اجبار آزمایش جنسی را حذف کند، به طوری که بازی های هزاره در سیدنی در سال ۲۰۰۰، اولین بازی در سه دهه بود که در آن ساختار ژنتیکی ورزشکاران زن مورد بررسی قرار نگرفت. البته، همانطور که اخیراً در مورد کستر سمنیا[۴] دیدیم، اگر جنسیت یک ورزشکار واقعاً به چالش کشیده شود، هنوز هم می توان از او خواست که طیف کاملی از آزمایشات را انجام دهد: آزمایش فیزیولوژیکی، ژنتیکی، هورمونی، روانی(همان). سمنیا دونده ایست که پیروزی های چشمگیر او باعث شد که جنسیتش ازسوی رقبا مورد تردید قرار گیرد.
اگرچه کمیته بینالمللی المپیک به آزمایش کروموزومها و هورمونها ادامه داده است، اما هنوز در مورد اینکه چه چیزی باید سطح هورمون «طبیعی» را برای یک ورزشکار زن تشکیل دهد، به توافق نرسیده است. اما تعیین جنسیت دارای این مشکلات است: تست های غربالگری نامعتبر، انکار اینترسکس، جداسازی تبعیض آمیز زنان بر اساس نتایج آزمایشگاهی، انگ زدن و در نهایت آسیب عاطفی (وودز و باتلر)
نتیجهگیری
موضوع جنسیت در ورزش، اهمیت ایدئولوژی و باورهای عمومی درباره «زن و مرد بودن» را آشکار می سازد. این باورها در جامعه به حدی تعیین کننده هستند که حضور یا عدم حضور زنان در ورزش، چگونگی حضور آنها به لحاظ پوشش، کردار و حتی هویت جنسی آنها را تحت تاثیر و کنترل قرار میدهند. این کنترل منجر به حذف یا طرد افرادی از ورزش میشود. باورهای مربوط به جنسیت بنیانهای «قدرت» و «مردانگی» را در همه عرصههای زندگی و ورزش پایهگذاری کرده است. پیشفرض هنجاری تسلط مرد در ورزش و مزایای فیزیکی مردان، تفکیک جنسیتی را در سیستم ورزشی که از نظر تئوری به منظور ارائه فرصتهای برابر و حفظ رقابتهای عادلانه ایجاد شده است، ناگزیر میسازد ( گریفین ۲۰۱۲). بنابراین ساختارهای رقابتی در ورزش بر اساس این الگوی مردمحور تعیین میشوند.
حدود قدرت و توانایی زنان در ورزش بر اساس باورهای فرهنگی جامعه درباره آنها معین میشود. اگرچه ورزش و رقابتهای ورزشی برتری جسمانی را پاداش میدهند اما اگر زنی از حدود قدرت بدنی مورد باور جامعه، توانایی بیشتری نشان دهد مجبور به انجام تستهای تعیین جنسیتشده و در خطر حذف از دور رقابتها قرار میگیرد. در حالیکه این برای مردان به گونهای دیگر است و عملکرد بهتر، از آنها «ابر مرد» میسازد. همچنین قصور زنان از انجام رفتارهایی که «زنانگی»شان را حتی اندکی مخدوش سازد، آنها را در معرض برچسبهایی مانند همجنسگرا بودن، «دو جنسه» و غیره روبرو میسازد و در نهایت بازهم با خطر حذف مواجه میشوند.
ایدئولوژی جنسیتی در ورزش و سایر عرصههای اجتماعی علاوه بر حفاظت از باورهای غالب درباره جنسیت، ابزاری در دست قدرتهای سیاسی در عرصههای بینالمللی نیز بوده است. چنانکه گفته شد از «متعالی» شدن ورزش و رقابتهای ورزشی از زمان هیتلر گرفته تا دوران جنگ سرد و مناقشات میان بلوکهای شرق و غرب میتوان بخوبی دریافت که ورزش و زنان و مفهومپردازی از هر دو چگونه میتواند در رقابتهای سیاسی بر افکار عمومی تاثیر بگذارد و دیدگاههای سیاسی در ارتباط با جنگ و دشمنی ایدئولوژیک را بهخوبی توجیه کند. در اینجا میتوان خطرات یک ایدئولوژی ورزشی بیش از حد رقابتی را دید که در آن هویت و سلامت جنسی میتواند در راه اهداف ملی قربانی شود. اهمیت برد و باخت در مسابقات زنان این کشورها در اواسط قرن بیستم، المپیک را به نقطه پراهمیت آغاز تستهای تعیین جنسیت بدل کرد تا نشان دهد زنان و حتی ورزش آنها، به عنوان بنیانهای ایدئولوژیک «قدرت»، نه تنها در عرصه اجتماعی بلکه در عرصه سیاسی، همچنان میتواند به عنوان ابزاری در مناقشات ایدئولوژیهای سیاسی در سطح بینالمللی بکار گرفته شود.
سیستم دوگانه جنسیتی و اعتبار ایدئولوژیک حامی آن در مورد قبول وجود تنوع جنسی همچنان مقاومت میکند در حالیکه در کشورهایی که این تنوع جنسیتی را پذیرفتهاند در تلاش برای تفکیک متناسب با این تنوع هستند تا جانب انصاف و برابری در رقابتهای ورزشی را حفظ کرده باشند. این در حالیست که همچنان اهمیت رقابت و برتریجویی در ورزش و تجاری شدن آن، از سوی گروههایی از فمینیستها مورد تردید و نقد قرار گرفته است. برخی از فمینیستها بر علاقه زنان به «مشارکت » و اهمیت و حتی اولویت آن در ورزش بجای «رقابت» تاکید میکنند و چالشهای ورزش با اهداف رقابتجویی را مورد سوال قرار میدهند.
پانوشتها
[1] disorders of sex development
[2] International Association of Athletics Federations
[3] The International Olympic Committee
[4] Caster Semenya
منابع
Braumuller, Brigit, Menzel. Tobas & Hartmann-tews (۲۰۲۰), Gender Identities in Organized Sport-Athletes’ Experiences and Organizational Strategies of Inclusion.https://doi.org/۱۰.۳۳۸۹/fsoc.۲۰۲۰.۵۷۸۲۱۳
Enke, A. (۲۰۱۲). “Note on terms and concepts,” in Transfeminist Perspectives in and Beyond Transgender and Gender Studies, ed. A. Enke (Philadelphia, PA: Temple University Press), ۱۶–۲۰.
Harper, Joanna MS, Martines-Patino, Maria-Jose (۲۰۱۸), Implications of a Third Gender for Elite Sports, https://lww.com
Griffin, P. (۲۰۱۲). “Ain’t I a woman?” Transgender and intersex student athletes in women’s collegiate sports,” in Transfeminist Perspectives in and Beyond Transgender and Gender Studies, ed. A. Enke (Philadelphia, PA: Temple University Press), ۹۸–۱۱۱.
Semerjian, T. (۲۰۱۹). “Making space. Transgender athletes,” Sex, Gender, and Sexuality in Sport. Queer Inquiries, ed. V. Krane (New York: Routledge), ۱۴۴–۱۶۲. doi: ۱۰.۴۳۲۴/۹۷۸۱۳۱۵۱۱۴۹۹۶-۹ https://Taylorfrancis.com
Woods, Ronald B & B. Nalini Butler, SOCIAL ISSUES IN SPORT ۴TH EDITION WITH HKPROPEL ACCESS
Vanessa Heggie, Testing sex and gender in sports; reinventing, reimagining and reconstructing histories, https://doi.org/۱۰.۱۰۱۶/j.endeavour.۲۰۱۰.۰۹.۰۰۵
آنتونی گیدنز. ۱۳۸۹. جامعه شناسی. حسن چاوشیان. نشر نی . تهران
جی.کواکلی ۱۳۸۶. ورزش در جامعه. بهرام قدیمی. دانشگاه آزاد اسلامی -پژوهشکده تربیت بدنی و علوم ورزش. تهران