بسیاری از مردم در مقابل شورشهای مینیاپولیس فریاد میزنند «خشونت راهحل نیست» همانهایی که همیشه از جنگهای بیپایان آمریکا در کشورهای دیگر حمایت کردهاند. بسیاری غارت مغازهها را محکوم کردهاند، همانهایی که میلیونرها را ارج و قرب مینهند. غارت یک دستگاه تلویزیون عملی مجرمانه است اما غارت یک کشور یعنی سرمایهگذاری در دنیای سرمایهداری!
بیدارزنی: هنگامیکه مورد ظلم واقع میشوید تقریباً هیچ راه قابل قبولی برای مبارزه با این ظلم و ستم ندارید. به شما برچسب میزنند و میگویند که وطنپرست نیستید، چرا که در برابر خشونت وحشیانهی پلیس زانو نزدهاید. به شما لقب «گردنکلفت و جانی» میدهند چون در اعتراض به کشتن مردی سیاهپوست و غیرمسلح به خیابان آمدهاید و اعتراض کردهاید.
ویدئوی آزاردهندهی به قتل رسیدن جورج فلوید مرد سیاهپوست توسط پلیسی سفیدپوست که در ادامه دیگر قتلهای رنگینپوستان توسط پلیس آمریکا است، اعتراضات سرتاسری در آمریکا را به دنبال داشته است. در مینیاپولیس اعتراضات خیابانی به خشونت کشیده شد: ساختمانها (از جمله یک مرکز پلیس) به آتش کشیده شدند و فروشگاهها غارت شدند. ترامپ در توییتی انتقامجویانه نوشت: «با شروع غارت، تیراندازی نیز آغاز میشود.» برخی دیگر نیز فریاد زدند «خشونت هیچوقت جواب نمیدهد»، «شورش زیانبار و آسیبزننده است.»
اما اگر شورش و خشونت جواب نمیدهد، پس راهحل باقیمانده چیست؟ دقیقاً چگونه میخواهید به وحشیگریهای پلیس و نژادپرستی سیستماتیک حکومتی پایان دهید؟ آیا مردم باید به خانههای خود بروند و نامههای قاطع به نمایندههای خود بنویسند؟ آیا آنها باید به تقلید از مدونا، ویدئوی بچههایشان را منتشر کنند که در اعتراض در حال رقصیدن هستند؟ آیا آنها باید در کمال صلح زانو بزنند و به ترامپ یا جو بایدن رأی بدهند؟ آیا مردم باید صبورانه منتظر تغییرات تدریجی باشند؟
«شورش زبان افرادی است که شنیده نشدهاند.» این جمله را مارتین لوترکینگ در یکی از سخنرانیهایش در سال ۱۹۶۷ بازگو کرد. جملهای که این روزها از طریق رسانههای اجتماعی مدام گوشزد میشود و سؤال مهم این است که چرا آمریکا این جمله را تا امروز نتوانسته درک کند و بشنود؟ این جمله شنیده نشده است زیرا وعدههای آزادی و عدالت تا امروز برآورده نشده است. این جمله شنیده نشده است زیرا بخش بزرگی از جامعهی سفیدپوست به آرامش و ثبات وضعیت موجود بیش از عدالت، برابری و انسانیت توجه دارند.
سخنرانی مربوط به ۵۳ سال پیش است و آمریکا همچنان از شنیدن آن سر باز میزند. واقعیت ناراحتکننده این است: گاهی «خشونت» تنها راه باقی مانده است. ما دوست داریم طور دیگری وانمود کنیم، برای همین است که جنبشهای مدنی اغلب بهراحتی از بین میروند. بهطور مثال ما اغلب از «جنبش حق رأی زنان » بهعنوان جنبشی مسالمتآمیز یاد میکنیم در صورتی که اینگونه نبوده است. کریستبل پنکهرست از مبارزین حق رأی زنانِ بریتانیا در سال ۱۹۱۳ در این باره نوشته است «اگر مردان استفاده از بمب و انفجار را برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکنند و اسم جنگ بر روی آن میگذارند و پرتاب بمبی که موجب کشته شدن تعداد زیادی میشود را عملی قهرمانانه و شکوهمند توصیف میکنند، چرا زنان نباید برای رسیدن به مطالباتشان از این سلاحها همانند مردان استفاده کنند؟»
اشتباه نکنید من دست به خشونت نمیزنم – خشونت کاری است که رئیسجمهور آمریکا انجام میدهد- و قطعاً طرفدار خشونت نیستم. من فقط میگویم باید نسبت به آنچه «خشونت» مینامیم و آنچه آن را اقدامی «پلیسی» جهت حفظ امنیت میدانیم، بیشتر بیندیشیم. بسیاری از مردم در مقابل شورشهای مینیاپولیس فریاد میزنند «خشونت راهحل نیست» همانهایی که همیشه از جنگهای بیپایان آمریکا در کشورهای دیگر حمایت کردهاند. بسیاری غارت مغازهها را محکوم کردهاند، همانهایی که میلیونرها را ارج و قرب مینهند. غارت یک دستگاه تلویزیون عملی مجرمانه است اما غارت یک کشور یعنی سرمایهگذاری در دنیای سرمایهداری!
حکومت هیچ مشکلی با غارت و شورش ندارد تا زمانیکه آن را افراد خاصی انجام دهند؛ و همه ما مجبوریم هزینهی این نگاه و جهانبینی را بپردازیم: مالیاتدهندگان آمریکایی بهاجبار هرکدام ۸۰۰۰ دلار و مجموعاً ۲ تریلیون دلار بابت جنگ عراق پرداختهاند.
سؤالی که مطرح میشود این است «اگر خشونت جواب نمیدهد، پس چرا دولت [و دولتها] پول هنگفتی را خرج آن میکند؟
منبع: https://www.theguardian.com/commentisfree/2020/may/30/if-violence-isnt-way-end-racism-america-then-what-is-george-floyd-protests