بیدارزنی: این مقاله تلاش کوچکی است در جهت بیان مسئله کودکانی که نفرت و تجاوز پدر داعشی در بطن مادری ایزدی آنها را به دنیا آورده است و یا آن جنینهای چند سانتیمتری کوچکی که با درد و خون حق زنده ماندن از آنها سلب شد.
چکیده
وقتی از حق حیات، حقوق بارداری، حق بر بدن، حق امنیت، حق برخورداری از سلامت جنسی، حق دسترسی به سقط جنین امن و حق برخورداری از کرامت و شأن انسانی زنان صحبت میکنیم از کدام زنان صحبت میکنیم؟ زنان در جوامع توسعه نیافته و یا توسعه یافته، جوامع سکولار یا جوامعی که قوانین آنها مبتنی بر آموزههای دینی است همگی دارای چالشهای جدی در این حوزه هستند اما زمانی که «شرایط استثنایی» به گفته آگامبن به وجود میآید ابتداییترین حقوق زنان نیز پایمال میشود و آنان حتی از حق «حیات برهنه» نیز محروم میشوند. حمله داعش به شنگال و نسل کشی که در آگوست ٢٠١۴ اتفاق افتاد از منظر حقوق بینالملل دارای تمامی مصادیق جنایت علیه بشریت و جنایت نسلکشی است و عواقب آن تا همین زمان بر کودکان و زنان و مردان و محیطزیست و آئین و ترکیب قومی و زیستبوم کوردهای ایزدی باقیمانده است. زنان ایزدی باردار یا غیر باردار، آنها که جنینشان را سقط کردند و آنها که کودکانشان را با خود باز پس آوردند همگی تبدیل به «muselmann» شدهاند، همان وضعیت آشویتسی و قربانیانی که از فرط درهمشکستگی روانی، بیماری، گرسنگی و ناتوانی جسمانی قدرت واکنش نشان دادن به محیط پیرامونشان را از دست داده بودند با این تفاوت که اردوگاه آنان وسعتی دارد از تمام جغرافیای عراق تا امتداد مرزهای سوریه و اردن. بردگی جنسی، اسارت و قتل و مفقود کردن این زنان نام غنیمت به خود گرفت و جهاد واژهای بود که بر این حمله تروریستی و نسلکشی اطلاق شد. قدرت داعش نه با تصاحب شنگال بلکه با اعمال قدرت سهمگین خود بر آن تحقق یافت. قدرتی که به گفته فوکو مجموعه موقعیتهای استراتژیک و الگوهای انضباطی شدیدی به وجود میآورد با این هدف که سلطه کامل بر بدن مندی، انسانها را به بالاترین حد سودمندی و اطاعت میرساند و تمامی منابع فیزیکی و اخلاقی قربانی زیر کنترل قرار میگیرد. زنان ایزدی در این قدرت ایدئولوژیک در هم شکستند و کودکان بازمانده این وضعیت استثنایی ادامه همین در هم شکستگی هستند. کودکانی که از تمامی حقوق انسانی خود محروم هستند و حتی وجود و هویت آنها نیز انکار میشود، دارای هیچگونه اوراق هویتی نیستند و به زور از مادرانشان جدا میشوند و برای سرپرستی با تساهل و سرعت به خانوادههای دیگری واگذار میشوند و یا آنها را از مرز خارج میکنند. تأثیر جنگ و ترور و نسلکشی بر این قربانیان کوچک دو چندان است زیرا در شرایطی که تمامی کنوانسیونهای حقوق بشری بر حفظ حیات و امنیت کودکان در هنگام مخاصمات تأکید دارند، کودکان ایزدی نام و بودنشان انکار میشود.
بیان موضوع
کلانروایتهایی همچون جنگ، ترور و نسلکشی همواره از منظر حقوق بینالملل دارای پیشینه و مفاد و تبصرهها و کنوانسیونهای مختلفی بودهاند و روند تصویب تا اجرای آن با چالشهای مختلفی مواجه بوده است. زنان و کودکان آغازگر هیچ جنگی نبودهاند اما قربانیان اصلی جنگ و خشونت آنها هستند و جنگ مهمترین عامل نقض حقوق کودکان و زنان در وسیعترین و عمیقترین اشکال آن است. خشونتهای جنسی علیه زنان بهویژه تجاوز جنسی، بدترین و خشنترین شکل اعمال خشونت علیه زنان در مخاصمات مسلحانه است. خشونتهای جنسی در زمان مخاصمه معمولاً به شکلی متفاوت از اعمال خشونت جنسی علیه یک زن در شرایط غیرجنگی و صلح اتفاق میافتد؛ چرا که اعمال خشونت جنسی علیه زنان در زمان جنگ با رفتارهای تحقیرآمیز، بسیار خشن و وحشیانه قرین میشود و هدف از آن تنها حمله فیزیکی و روحی به یک زن نیست بلکه یک نوع درهم شکستن قوم، ملت و یا زبان و آئین است. «چرو» در کمپ «کور گسک» بازگو میکند که: قبل از تجاوز به ما روی سر من و خواهرهایم آب میریختند و آیات قرآن را میخواندند. مرد داعشی که ما را خریده بود معتقد بود که ما نجس و شیطانپرست هستیم. میخواست تطهیرمان کند و ما دینمان را عوض کنیم. یکبار پس از پایان تجاوز به من وقتی از اتاق خارج میشد، روی سر و بدنم ادرار ریخت و گفت الان اندکی تمیزتر شدی.
این نوع از خشونت جنسی در هنگام مخاصمات برخاسته از نابرابری جنسیتی، باورهای فرهنگی مردسالار و خوی پرخاشگری است که مهمترین ابزار اعمال کنترل بر زنان در جامعهای با ساخت مردانه محسوب میشود. خشونت جنسی علیه زنان در مخاصمات مسلحانه نه تنها یک سلاح جنگی بلکه ابزار قدرت و اعمال کنترل بر زنان بهعنوان بخش عظیمی از جمعیت غیرنظامی است؛ ابزار قدرتی که پایههای آن در فرهنگ مردسالار و نابرابر قرار دارد و در زمان جنگهای داخلی و بینالمللی، در هنگام شورشهای داخلی و در زمان سرکوبهای سیاسی در سطحی گسترده و به شدیدترین شکل علیه زنان اعمال میشود. فرهنگ مردسالار حاضر به پذیرش دوباره زنی نیست که مایملک او بوده و اکنون تصرفشده و دستخورده و به تعبیری «ئه تک کراو» شدە است. «باخان» در کمپ «دومیز» بازگو میکند که: وقتی بعد از سه سال بازگشتم مادر پیرم، یک برادرم و همسر و چهار فرزندش تنها بازماندگانم بودند از سیوهفت نفر افراد خانواده و بستگانی که در نزدیکی یکدیگر زندگی میکردیم. بعد از چند روز متوجه شدم که بشقاب ویژهای برای من کنار گذاشتند و اجازه نداشتم در همان چادر کوچک کمپ در کنار کودکان بخوابم درحالیکه پیش از آن من آنها را بزرگ کردە بودم. مثل یک فرد نجس با من برخورد میکردند، انگار وجود نداشتم و بارها حسرت مویههایی را میخوردم که مادرم برای دیگر خواهران مفقود شدهام میخواند و میگریست. مرگ برای من هزار بار بهتر از آن وضعیت بود. حتی در میان خانوادهام جایی نداشتم.
کودکانی که در حین اسارت یا اشغال و تسخیر سرزمینها و در کل در هنگام شرایط اضطراری به دنیا میآیند، سندروم همان خشونت و شکل عینیت یافته همان بحران انسانی و عریانی ناتوانی تمامی پیماننامههای بینالمللی و فرامین قانونی هستند که بر حفظ حق زیستن و کرامت بشری تأکید میکنند. آنها نطفههایی هستند که دشمن در سنگر جسم و جان زنان با نفرت و با لذت تحقیر کردن و انتقام به جا گذاشته است. برزخ زنان از همان ماه نخستین آغازمی شود، ماندن میان دوراهی حفظ جنین یا سقط کردن آن، نفرت یا عشق به او، به دنیا آوردن یا واگذاری او و دهها پرسش و بحران روحی دیگر که همواره آثار آن تا پایان عمر مادر و کودک بر جا میماند.
در واقع در هنگام مخاصمات تمامی پیکر زن، به خصوص واژن و رحم زن تبدیل به ادامه میدان جنگ میشود. سلاح تجاوز میتواند قویترین دشمنان را هم درهم بشکند و تسخیر و تجاوز به خاک و مرزهای هر سرزمینی در آغاز یا در پایان، تجاوز به تن زن را هم همراه داشته است. به دنیا آوردن کودکان از پدران دشمن و مادران قربانی این تحقیر را تا نسل بعد و بعدتر ادامه خواهد داد. خرده روایتهای بیان شده یا سکوت قربانیان، گزارشات کمیته حقیقتیاب، جلسههای طولانی محاکمات یا تمامی پروندههای مختومه هیچکدام نمیتواند تمامی ابعاد فاجعه را نشان دهد. آنچه در لحظات تجاوز و ضرب و شتم و تحقیر برای زنان اتفاق میافتد، آنچه در تمامی دوران بارداری ناشی از تجاوز بر زنان میگذرد و یا آنچه در طی پروسه سقطجنین ناشی از فشار شرم و تحقیر و یا بر اثر عوامل فیزیولوژیک اتفاق میافتد با هیچکدام از کنوانسیون و مادههای قانونی حمایتی قابل جبران نیست.
«فرمیسک» در کمپ «دارشکران» در نزدیکی اربیل بازگو میکند که: دوران حاملگی من یک جهنم واقعی بود. نمیدانستم از چه کسی باردار هستم چندین بار فروخته شدم و هر بار صاحب جدید من کس متفاوتی بود که نوع تجاوز و تحقیر و توهین دیگری داشت. در ماه سوم زمانی که بارداری من قطعی بود دیگر من را نفروختند و بر طبق اعتقادات آنها من دیگر تا زمان به دنیا آوردن کودک بهنوعی آزاد بودم. در همان خانه آخر ماندم. زن خانه که دومین همسر شرعی «ابو حازم» بود هر روز من را کتک میزد و در ازای نان و سرپناه بر روی من زباله میریخت و تف میانداخت. به مدت چند ماه ویار بسیار شدیدی داشتم و از شدت سرگیجه و استفراغ بیشتر اوقات روز و شب در خوابوبیداری بودم. در یکی از روزها که خانواده ابوحازم به عروسی رفته بودند توانستم برقع و چادر زن خانه را بردارم و با تمام قدرتی که برایم مانده بود فرار کنم. نمیدانستم زمان چه طور گذشت. بیهوش بودم و مردی مغازهدار من را نزدیکی یک قریه پیدا کرد. التماسش میکردم و تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که به شکم برآمدهام اشارهکنم و نام «الله» را بر زبان بیاورم. همسر آن مرد من را تا زمانی که نوزاد به دنیا آمد نگه داشت. ناف کودک را برید و او را که پسر بود در پارچهای پیچید. برایم ترسناک بود که چرا کوچکترین حسی نسبت به کودک ندارم، چرا شیری ندارم و چرا میل شدیدی به خودکشی پیداکردهام. من را از موصل خارج کردند و توانستم به اربیل برسم. تصویر نوزاد گرسنه و گریان را در آغوش آن زن هنوز هم در خواب میبینم.
به گزارش نهاد زنان سازمان ملل در سال ٢٠١٧ هنوز بیش از ٣٩٠٠ زن ایزدی مفقود شده وجود دارد که هیچ نشانی از آنها نیست. مشخص نیست چه تعداد از این زنان هنوز زنده هستند و یا مردهاند و در کجا ساکن هستند و با چه تعداد کودک متولدشده از پدر داعشی و مادر ایزدی روبرو هستیم و یا آمار سقطجنین و یا مرگ در حین زایمان زنان و یا ابتلا به بیماریهای مقاربتی چه اندازه است.
بخشی از شواهد کمیتههای حقیقتیاب
روایت یکم: «حلما» دخترکی است که در سال ٢٠١۶ از مادری ایزدی و پدری داعشی به دنیا آمده و سال گذشته پس از سپری کردن شبها و روزهای اسارت، گرسنگی، دربدری و خشونتهای خارج از تصور همراه با مادرش به کمپ شاریا در نزدیکی سلیمانیه در کردستان عراق بازگشته است. از خانواده و اقوام مادری او خبری نیست، تنها بازمانده مادربزرگی پیر بود که با یاری کمیساریای عالی پناهندگان او را پیدا کردند و پیش او رفتند و او بود که روایت کشتن و مفقودالاثر شدن بقیه افراد خانواده و بستگان را در آگوست ٢٠١۴ به مادرش داد. حلما با وجود سن کم، سوءتغذیه شدید دارد و بر اثر کوچکترین تغییر آبوهوا بیمار میشود. مادربزرگ به چادرهای اطراف سر میزند و هر چیزی را که فکر میکند برای نوهاش مناسب است جمعآوری میکند. بسیاری از خانوادهها از حلما متنفر هستند و بارها به مادربزرگ یادآوری میکنند که فرزند یک داعشی جایی در میان ایزدیها ندارد. پس از شش ماه؟ اقامت، تنها فامیل دوری که داشتند، مردی ۵۵ ساله که در دانمارک زندگی میکند به کردستان عراق میآید و میخواهد با مادر حلما ٢١ ساله ازدواج کند. شرط میگذارد که نمیخواهد کودک یک داعشی را بزرگ کند. کشمکش آغاز میشود و مادر حلما حاضر نیست از او جدا شود. عاقبت تصمیم میگیرند که حلما نیز با آنها برود. حلما هیچگونه ورقه شناسایی و برگه وجود قانونی ندارد و حکومت عراق و اقلیم کردستان نیز قادر به ارائه مدارک هویتی و شناسایی به فرزند یک مرد داعشی نیستند. برای مشکل راهحلی وجود ندارد. مادربزرگ میخواهد از راه قاچاق خود حلما را از کشور خارج کند.
روایت دوم: «مرجان» در حالی که سه ماهه باردار است به کمپ خازر بازگشته است. از همان ابتدا حاملگیاش را پنهان کردە اما خیلی زود برادر و همسرش، تنها بازماندگان پس از حمله داعش متوجه میشوند. رفتار آنها خشن شده است و اتمام حجت کردهاند که یا باید کودک را سقط کند یا اینکه از آن چادر و کمپ برود. دوراهی سختی است. روی تن، صورت و گردن مرجان هنوز جای سوختگیهای عمیق وجود دارد. شبی که با ریختن آب جوش یک کتری بر روی مرد داعشی که میخواست برای چندمین بار به او تجاوز کند خودش بیشتر سوخت، زندانی شد و دندانهایش در حین کتک خوردن شکست. مرجان پیش دکتر «نزار عصمت طیب»، مسئول اداره بهداشت دهوک میرود که یک کلینیک برای زنان فرار کرده از چنگ داعش را هم مدیریت میکند و برای سقط جنین یا نگه داشتن آنها در بطن مادرانشان تمامی کمکها و خدمات موجود را ارائه میدهد. بدن مرجان زخمی و ضعیف است و مشکوک به بیماری. مرجان دلبستهی جنین درونش است، نمیخواهد سقط کند اما هیچ چاره دیگری نمیبیند. در واقع دورنمای زندگی او پس از کودک هم نامعلوم است. کودکانی که همراه مادرانشان پس از آزادسازی بازگشتهاند با واکنش خشن و تند بستگان و دیگر ایزدیهای ساکن در کمپ مواجه شدهاند. بسیاری از آنان به خانوادههای بدون فرزند واگذار شدهاند یا به یتیمخانهها سپرده شدهاند. «محمد حسن»، یک قاضی دادگاه مدنی و خانواده، مسئولیت تعیین سرپرست جدید برای کودکان یتیم شهر را بر عهده دارد و تلاش میکند که برای این کودکان والدین کُرد پیدا کند. او به والدین جدید درباره هویت کودکان داعشی هیچ حرفی نمیزند. حتی نام آنها در دادگستری با نام «کودک ناشناس» ثبت شده است. قاضی حسن و دکتر طیب تلاش دارند که اوضاع تروماتیک این زنان و کودکانشان را اندکی بهتر کنند.
داعش، مانیفست و پراکتیک مردسالارانه
داعش هر چند در تفکر و شیوه اجرا و سیستم خود مبتنی بر ایدئولوژی دینی است اما نگاهش به جامعه نگاهی مردسالارانه است و در حقیقت تفکر آنها نسبت به هستی یکسره مردسالارانه است. به همان نسبت که با ناسیونالسیم و حقوق بشر منافات دارد با فمینیسم هم مخالفت و سر جنگ دارد و در منظر آنها وظیفه یک زن همان خانهداری و تولید مثل است، از این روست که زنان ایزدی برای آنها جایگاهی بالاتر از ارضای غرایز ندارند و به مثابه یک کالای جنسی قابل خرید و فروش هستند و جواز آن را هم تعبیری از دین صادر کردە است. داعش بر این عقیده است که جامعه را باید باارزشهای مردسالارانه احیا کرد. این تفکر با ایدئولوژی دینی آمیخته میشود و چنان قدرتی مییابد که همهچیز را در هم میکوبد.
از طرف دیگر جامعه قربانی و مجتمع ایزدی نیز بر پایه تفکرات مردسالارانه شکل گرفته است و در این زیست بوم زنان به مثابه مایملک مردان دارای ارزشهای اجتماعی و اخلاقی هستند که با حمله داعش و تجاوز به زنان تمامی این ارزشها در هم شکسته میشود. زنانی که پس از سالها و یا ماهها تحمل بیحرمتی و شکنجه و تجاوز از چنگال داعش رها شدند هنگام بازگشت با زندان تفکر سنتی ایزدیها روبرو شدند. «ژنانی گهڕاوه» بە معنای «زنان بازگشتە» اصطلاحی است که به زنان کرد ایزدی گفته میشود که از حمله و کشتار و تجاوز داعش جان به در بردهاند و بعد از سالها و ماهها به کمپها و یا به میان خانوادههایی بازگشتهاند که تنها یک یا چند عضو از آنها باقیمانده است. دردها و وضعیت تروماتیک زنان از طرفی و داغ ننگی که اجتماع بر پیشانی آنها زده است از طرف دیگر، بسیاری از آنان را به خودکشی یا فرار از اقامتگاه وادار میکند. این زنان تجربهی بارها تجاوز و خشونت جنسی و جسمی و روحی را از سر گذراندهاند و بسیاری از آنان حامله شدهاند یا کودک خود را سقط کردهاند. زنان بازگشته همراه با کودکانشان حجم بسیار زیادی از بیمهری، نادیده گرفته شدن، توهین، تحقیر، طردشدگی و خشونت کلامی و جسمی را تجربه میکنند. بسیاری از این زنان حتی قادر به بازگو کردن فاجعه نیستند و نیاز به مداوای روانشناختی طولانیمدت و پیوسته دارند. ساعتها به نقطهای نامعلوم خیره میشوند یا اقدام به خودزنی و خودکشی میکنند. دارای درجات مختلف افسردگی، پرخاشگری، اضطراب و اختلالات خواب و رفتاری هستند. این زنان بازگشته یا همان بینام و نشانها که آشکارا اکثریت غالب این فاجعه را تشکیل میدهند درباره فاجعه نمیتوانند بهدرستی سخن بگویند. درواقع یکی از درسهای آشویتس همین بود که درک ذهن یک فرد عادی بسیار سختتر از درک ذهن کسی همچون اسپینوزا و یا دانته است. در هنگام مصاحبه و تهیه مستندات از زنان ایزدی بزرگترین چالش ما سکوت، پرشهای ذهنی، فراموشی و نوعی الکن شدن در برابر فاجعه بود. بهخصوص مادران ایزدی که یا کودکانشان را سقط کرده بودند و یا مجبور به واگذاری آنها شده بودند بیشترین حجم اختلالهای استرسی پس از آسیب روانی[۱] را تجربه کرده بودند و مداوای آنها نیاز به سالها مشاوره روانشناختی داشت.
کودکان ایزدی-داعشی به مثابه هوموساکر
در نسلکشی داعش علیه کردهای ایزدی هزاران زن و دختر کشته یا ربوده و اسیران تبدیل به بردگان جنسی داعش شدند. صدها زنی که از دست آزاردهندگان خود گریختند باردار بودند. فرزندان داعشی ها را اکنون میتوان در عراق، سوریه، ترکیه، لبنان، آلمان یا هر کشوری یافت که زنان فراری از دست داعش به آن راه پیدا کردند. فقط در منطقه کردنشین عراق، سازمان پزشکان بدون مرز تخمین میزنند که چند صد کودک حاصل از تجاوز داعشی ها وجود دارد. زنان بازگشته گزارش دادهاند که داعش در موارد بسیاری زنان ایزدی ربوده شده را وادار به استفاده از قرصهای ضدبارداری کرده است تا در روند تجارت این زنان بهواسطه بارداری اختلالی صورت نگیرد. هرکدام از این زنها دستکم به ۵، ۶ یا ۷ داعشی فروخته شدهاند و دیگر به هیچگونه وسیله جلوگیری از بارداری و خدمات بهداشتی و پزشکی دسترسی نداشتهاند. آنها در دورهی بارداری خود به هیچگونه خدمات پزشکی و بهداشتی دسترسی نداشتهاند، زنان باردار در ابتدائی ترین شرایط نوزادانشان را به دنیا آورده یا سقط کردهاند. مشکل بنیادی زمانی شکل فاجعه به خود میگیرد که مشخص میشود جامعه ایزدی کودکان حاصل از این نسلکشی را سند تحقیری میداند که زنان اسیر در چنگال داعش به دنیا آوردهاند و آنها را طرد میکند. شناسایی کودکان و نوزادان حاصل از تجاوز داعش به زنان کرد ایزدی کار آسانی نیست که کمترین دلیل آن، تابو بودن به دنیا آمدن چنین کودکان و تلاش برای فراموش کردن نسلکشی و آن جرائمی است که بر ایزدیها رفته است؛ بنابراین حتی نمیتوان به آمار و ارقام قابلاطمینان در این خصوص دسترسی پیدا کرد.
مطالعات ژان-ماری بلوم دربارە جامعهشناسی بدن و بدن مندی زنانه نشان میدهد که هرگونه سیاستی خود را از طریق خشونت و الزام و محدود کردن بدن به اجرا در میآورد و این بدن در کنترل سیستماتیک همان خشونت باقی ماند. زنانی که کودک داعشی به دنیا میآورند در زیست زنانه-مادرانه خود دچار تناقض و ضربهی روحی بزرگی میشوند. در مقابل جامعه ایزدی نیز با طرد این کودکان و نادیده گرفتنشان سعی در بازگرداندن وضعیت به قبل از بحران و نظم پیشین دارد. این کودکان در شرایط استثنائی تبدیل به هوموساکر میشوند. این مفهوم متعلق به روم باستان است و به کسی اطلاق میشد که عمل ناشایستی را مرتکب شده و یکی از تابوهای جامعه را زیر پا گذاشته بود و به همین دلیل از تمام حقوق شهروندی و انسانی خود محروم میشد. به این ترتیب هوموساکر یک اصطلاح حقوقی است که در علم اخلاق هم کاربرد دارد. محروم شدن از حقوق انسانی و شهروندی باعث مباح شدن خون هوموساکر هم میشد و دیگر شهروندان میتوانستند بدون آنکه مسئولیتی گردنشان باشد هوموساکر را بکشند. در این حالت هوموساکر از مقام انسانیت ساقط شده و هیچ قانونی نمیتواند از کرامت و حتی حق حیات او دفاع کند. آگامبن «وضعیت استثنایی» را زندگی برهنهای میداند که هر لحظه امکان قطع شدن آن وجود دارد. کودکان حاصل از تجاوز و بردگی جنسی داعش توسط جامعه ایزدی یا بهاجبار سقط میشوند و یا برای سرپرستی به دیگران واگذار میشوند، هویت و زندگی آنها انکار میشود و حتی از نام و شمار دقیق آنها هیچ اطلاعاتی ثبت نمیشود. گویی هرگز وجود نداشتهاند و خون و زندگی آنها مباح است. جامعه ایزدی حاضر به پذیرش هیچ کودک داعشی نیست. از نگاه آئین ایزدی نیز کودکان متولدشده حاصل از تجاوز و قربانی داعش جایی در این جامعه ندارند و عضویت و دین تنها از راه خون انتقال مییابد و تنها قادر به پذیرش دوباره زنان بازگشته هستند و لا غیر.
حقوق امه یا کنیز و أمه المستولده در دین اسلام
داعش که خود را دولت اسلامی میداند و حکومت خود را حکومتی در سایه شرع و فرامین دینی میخواند در بحث بردگی جنسی و به اسارت گرفتن زنان ایزدی که کافر خوانده میشدند، به آیات و احادیث و روایتهایی استناد میکند که مکتوب و موجود هستند اما قرائت ویژه خود را دارد.
در باب حقوق اسیران و مغلوبان جنگ و تقسیم غنائم و چگونگی رفتار با اسرای مرد و زن و همچنین کودکان متولدشده از رابطه با کنیزان منابع بسیاری موجود است. کافرِ مرد، عبد و کافر زن، اَمَه یا کنیز نامگذارى شد و هر یک تابع مقرراتى جداگانه شدند. در واقع آنچه اتفاق افتاده است فراموشی و در دسترس نبودن و مکتوب نبودن میلیونها خرده روایت اسیران زنی است که مورد تجاوز قرار گرفتند و حامله شدند یا کودکانشان را سقط کردند. از سرزمین خود رانده و بی موطن و زندگی کردن همچون یک شکستخورده و تحقیر شده در جنگی نابرابر.
قران کریم در آغاز سوره مومنون اشاره میکند: تنها با همسران و کنیزان میتوان رابطه جنسی برقرار نمود. مراد از کنیزان، زنان غیر آزادی بودند که با خریدن یا اسیر شدن در جنگ با کافران به دست مسلمانان میافتادند. با اینگونه زنان بدون خواندن عقد ازدواج میتوان رابطه زناشویی داشت. رجوع کنید به تفسیر نمونه، ج ۱۴, سوره مؤمنون.
در باب سبب محرمیت و عقد در مورد کنیزها (بهعنوان زنانِ کافرى که اسیر جنگیاند) نیز فرامین بسیاری وجود دارد به نحوى که اسلام، ازدواج دائم با غیرمسلمان را اجازه نداده، ولى ازدواج موقت را تجویز کرده (مطابق نظر اکثر فقها و مراجع تقلید). ولى در مورد زنِ کافرى که در جنگ اسیر میشود، یک نوع سبب دیگرى قرار داده که هرچند با سایر صیغهها متفاوت است امّا در «سبب بودن» اشتراک دارند؛ و آن سبب، «مالکیت» نام دارد.
گفته میشود وقتى اسلام، بردهها را از مرگِ حتمى نجات داد و با تعالیم و قوانینش موجبات آزادى آنها را از مرگ فراهم نمود در مقابلِ این تسهیلات به تنظیم سایر حالات و شئون آنها نیز پرداخت. به عبارتى: وقتى جانِ آنها را نجات داد، بهطریقاولی این حق را نیز داشت که به سیستم سازى در مورد امور حقوقى و چگونگى زندهبودن آنها بپردازد با این انگیزه که با حفظِ حرمتِ اسیران، منفعت مالکان را نیز تضمین کند. ازاینرو در قالب قانونى ۹ مادهای مکانیزم بهرهگیری از کنیز را مشخص کرده است.
سوره نساء آیه ۲۴: و [ازدواج با] زنان شوهردار [بر شما حرام شده است] مگر زنانى که [به سبب جنگ با شوهران کافرشان از راه اسارت] مالک شدهاید؛ [این قانونِ] مقرّر شده خدا بر شماست؛ و زنان دیگر غیر از این [زنانى که حرمت ازدواج با آنان بیان شد] براى شما حلال است، که آنان را با [هزینه کردن] اموالتان [به عنوان ازدواج] بخواهید در حالى که [قصد دارید با آن ازدواج] پاکدامن و مصون از زنا باشید و از هر کدام از زنان به عقد متعه و نکاح موقت برخوردار شوید مهریه او را به عنوان واجب مالى بپردازید و در آنچه پس از تعیین مهریه [نسبت به مدت عقد یا کم یا زیاد کردن مهریه] با یکدیگر توافق کردید بر شما گناهى نیست؛ یقیناً خدا همواره دانا و حکیم است. از شما کسى که به سبب تنگدستى نتواند با زنان آزاد مؤمن ازدواج کند، با کنیزان جوان با ایمانتان [ازدواج کنید و اظهار ایمان از سوى کنیزان در جواز ازدواج با آنان کافى است]؛ و خدا به ایمان شما [که کدام ظاهرى و کدام حقیقى است] داناتر است. [آزاد و کنیز در اصل و نسب و در رابطه ایمانى] از یکدیگر، [و اعضاى یک پیکرید]، پس با کنیزان با اجازه صاحبانشان ازدواج کنید و مهریه آنان را بهطور پسندیده به خودشان بپردازید. حکم شرعی چنین زنانی این است که اگر مالک آنها بخواهد آنها را به همسری برگزیند، نیازی به خواندن عقد نکاح نیست. همچنین مالک آنان میتواند آنها را به کسی دیگر هدیه کند که در این صورت با رعایت عده و سایر مسائل شرعی و بدون عقد نکاح میتواند همسر مالک دوم خود شود.
اگر کنیز حامله و بچهدار شود اصطلاحا «أمه المستولده» میشود و دیگر مالک او حق فروش او را ندارد تا از سهم فرزندش آزاد گردد. فرزند کنیز اگر پدرش مرد آزاد باشد آزاد است مثل بقیه فرزندان از پدرش ارث میبرد و اگر پدرش غلام باشد او نیز متعلق به مالک پدرش خواهد بود.
بسیاری از زنانی که برده داعش بودهاند بیان کردهاند که بارها از قرصهای ضدبارداری استفاده کردهاند تا روند سوءاستفاده جنسی از آنها به وقفه نیافتد اما این روند در بسیاری اوقات متوقف میشد و بار دیگر از سر گرفته میشد.
«سیران» در کمپ خازر بازگو میکند که: من هر شب باید یک قرص (ضدبارداری) را مقابل مردی که من را خریده بود میخوردم تا او اطمینان پیدا کند که باردار نشوم. بارداری باعث میشد که افراد داعش به ما تجاوز نکنند و تا زمان به دنیا آمدن کودکانمان ما را خریدوفروش نکنند. آن زمان من تنها ١۵ سال داشتم. ماهانه یک بسته قرص به من میداد و زمانی که قرصها تمام شد او آنها را با یک بسته دیگر جایگزین میکرد. زمانی که به یک مرد دیگر فروخته شدم بسته قرصها تمام شده بود. من یک سال بعد سقط جنین داشتم.
بررسی روند جرم انگاری حاملگی اجباری در منظر حقوق بینالملل
جنایتها و جرائمی که طی درگیریهای یوگسـلـاوی و روانــدا در خلال دهه ٩٠ میلادی رخ داد، انگیزهای برای ارتقا بخشــیدن به حمایتهای بهتر از زنان در جریان جنگهای مسلحانۀ بینالمللی و غیر بینالمللی بود. به دنبال جنگ و ترور و فضای ایجاد شــده در بوســنی و هرز گوین در ١٩٩۵ شواهد بسیاری نشان داد که صربها بهعنوان بخشی از یک نقشۀ سازمان یافته زنان کروات و مســلمان را باردار و آنها را مجبور به دنیا آوردن Chetnik Boy ها کردند و صدها کودک صرب – مسلمان و صرب- کروات به دنیا آمدند. تخمین زده میشود که در رواندا نیز این جرائم اتفاق افتاد و تا ۵٠٠٠ کودک حاصل از تجاوز به زنان مقابل به دنیا آمدند.
دادگاه اختصاصی که برای رســیدگی به جنایتهای ارتکابی در یوگسـلـاوی ســابق تشکیلشده بود این باور را تقویت کرد که جامعۀ بشــری نیازمند تشــکیل یک دادگاه کیفری بینالمللی دائمی است؛ و انجام چنین امری مقدور اســت. به همین دلیل کمیتهای به نام «کمیتۀ مقدماتی برای تأســیس یک دیوان» از ســوی مجمع عمومی سازمان ملل تشکیل شد و این کمیته در خلال سالهای ١٩٩۶ تا ١٩٩٨ شش بار تشکیل جلسه داد تا در نهایت به یک جمعبندی رسید. این تلاشها به اجلاس کنفرانس رم و تصویب اساســنامۀ رم انجامید که طیف گستردهای از جرمهای جنسیت محور و جنایت جنگی بهمنزلۀ جنایت ضد بشریت، بردگی جنسی تجاوز شــمرده شد؛ از قبیل فاحشــگی اجباری، قاچاق انســان، جداســازی اجباری و دیگر شکلهای خشــونت جنســی. جرم انگاری حاملگی اجباری نیز بخشــی از این تلاش بود تا حمایت بیشــتری را نسبت به زنان در برداشته باشد. اگرچه بر اســاس حقوق کیفری بینالمللی پذیرفتن حاملگی اجباری بهمنزلۀ یک جرم، گامی مثبت در حمایت از زنان در درگیریهای منطقهای تلقی میشود اما به دلیل عدم تعقیب موفقیتآمیز بانیان و مجرمان در این بزه فلسفه جرم انگاری آن به زیر سؤال رفت.
اساسنامۀ رم نخستین تلاش رسمی و قانونی در جرم انگاری صریح حاملگی اجباری تلقی میشود بااینحال بیشتر حقوقدانان بر این باورند که این جرم میتواند ذیل عنوان کلی «خشونت جنسی» نیز مورد تعقیب قرار گیرد. ممنوعیت خشونتهای جنســی علیه زنان در مادە ٣٧ و ۴۴ قانون موسوم به کد لیبر در سال ١٨۶٣ و ممنوعیت ضمنی جرمهای جنســی با تصویب مقررات لاهه در سالهای ١٩٠٧ و ١٨٩٩ و بهخصوص مادە ۴۶ آن جلوههای دیگری از این تکاپو است. در طول جنگهای جهانی هم خشونتهای جنسی بدون هیچ ممنوعیتی بهطور مستقیم علیه زنان به وقوع پیوست. در طول دومین جنگ جهانی، هم دادگاه توکیو و هم دادگاه نورنبرگ، هر دو بدون تنظیم مقرراتی روشــن تنها صورت کلی خشونتهای جنسی را به تحت تعقیب جنایتهای جنگی در اساسنامۀ خود به رسمیت شناختند.
در طول تاریخ، بارداری اجباری بهعنوان روشی قوی برای به بردگی کشیدن و یا تحلیل بردن بدون رضایت دشمن و در هم شکستن او بوده است. سازمان ملل تا زمان وقوع پاکسازی نژادیِ بوسنی و رواندا و تولد هزاران کودک زاده شده از قربانیان تجاوز از لحاظ حقوقی متوجه موضوع بارداری اجباری نشده بود. برای اثبات جرم بارداری اجباری، دادستان باید احراز نماید که «مرتکب یک یا چند زن را که با هدف متأثر نمودن ترکیب نژادی یک جمعیت یا انجام خشونتهای فاحش حقوق بینالملل بهصورت اجباری باردار نموده است، محبوس کرده است.» این امر خواه در خصوص تلاش مرتکب برای بارداری اجباری بهعنوان جرم جنگی یا جرم علیه بشریت صادق است.
جرم جنگی بارداری اجباری، خود جدا از تجاوز جنسی است و مصداق آن محبوس کردن غیرقانونی زنان است و مرتکب جرم بارداری اجباری شخصی است که یک یا چند زن محبوس را بهصورت اجباری باردار میسازد نه الزاماً شخصی که مرتکب جرم تجاوز شده است. همانطور استاد حقوق بینالملل دکتر کریستین بوون بیان میکند که «آسیب حقوقی بارداری اجباری این است که زنان در زمان حبس، باردار میشوند». حبس باید در مکان مشخصی باشد و بازه لازم برای ارتکاب این جرم از زمانی که تصور میشود زن باردار شده است تا پایان دوره بارداری خواهد بود. جهت اطمینان، دادستان همچنین باید ثابت نماید که زن محبوس شده به «صورت اجباری باردار شده است» تحت اساسنامه رم، ممانعت به عمل آوردن در استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری عمل کافی برای ارتکاب فعل بارداری اجباری بهحساب میآید. اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی تصریح میکند حبس باید «با هدف متأثر ساختن ترکیب نژادی جمعیت یا انجام نقضهای فاحش حقوق بینالملل» باشد. ازاینرو، برای اثبات بارداری اجباری تنها کافی نیست که دادستان نشان دهد زنی که بهصورت اجباری باردار شده حبس شده است. بلکه وقوع این عنوان مجرمانه نیاز به احراز عنصر معنوی خاص دارد. قصد مجرمانه مذکور محدودیتی بر هویت مرتکبان و قربانیان قرار میدهد. آنها یا باید اعضای گروهای نژادی مختلف باشند یا چنین پنداشته شود که از گروهای نژادی مختلف هستند. دیوان کیفری بینالمللی اولین دادگاهی است که بارداری اجباری را جرم انگاری میکند. همانطور که اشاره شد اساسنامه رم بارداری اجباری را بهعنوان جرائم علیه بشریت و جرم جنگی مورد شناسایی قرار میدهد. دیوان بارداری اجباری را بهعنوان یک جرم نابودسازی جمعی (نسلکشی) در نظر میگیرد. بارداری اجباری در ماده ۷ (مقرره جرائم علیه بشریت دیوان کیفری بینالمللی) و ماده ۸ (مقرره جرائم جنگی دیوان کیفری بینالمللی) بهصورت مشابهی تعریف شده است، اما عناصر بارداری اجباری با توجه به زمینهها متفاوت است. بر اساس اینکه آیا بارداری اجباری بهعنوان جرم علیه بشریت یا جرم جنگی مورد پیگیری قرار میگیرد یا خیر چالشهای خاصی وجود دارد.
اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی تعقیب بارداری اجباری را بهعنوان یک جرم جنگی مجاز میدارد درصورتیکه جرم در شرایط یا در خلال مخاصمه بینالمللی یا مخاصمه غیر بینالمللی رخ دهد. بارداری اجباری یکی از جرائم جنگی در ماده ۸ است که این ماده بیانکننده نقضهای جدی حقوق و عرفهای حقوق بینالملل است نه «نقضهای فاحش» کنوانسیونهای ژنو. این امر الزاماً به این معنا نیست که دیوان کیفری بینالمللی بارداری اجباری را از لحاظ جدیت کمتر از سایر جرائم جنگی میداند بلکه تحت کنوانسیون ژنو (که مبنای دادستانی مدرن جرائم جنگی را شکل میدهد) تجاوز و دیگر جرائم جنگی بهعنوان «نقضهای فاحش» مورد شناسایی قرار نگرفتهاند.
عناصر بارداری اجباری بهعنوان جرم جنگی سستتر از بارداری اجباری بهعنوان جرم علیه بشریت است. در این جرم تنها لازم است مرتکب از وجود مخاصمه مسلحانه مطلع باشد- لازم نیست از وجود حمله گسترده یا نظاممند یا نقش خاص وی در حمله آگاه باشد. مخاصمه مسلحانه و جرائم ارتکابی در آن لازم نیست «در تقویت دولت یا سیاست سازمانی» باشد. بهعلاوه لازم نیست بارداری اجباری بهعنوان بخشی از مخاصمه مسلحانه ارتکاب یابد- تنها کافی است که در خلال جنگ رخ دهد. مادامی که مخاصمه مسلحانه متضمن ارتکابهای هدفمند و گسترده جرائم جنگی است و مرتکب بارداری اجباری ارتباطی با مخاصمه دارد میتوان وی را به ارتکاب جرم جنگی محکوم نمود.
نقدی که بر ساز و کار مربوط به حاملگی اجباری گفته میشود این است که جرم انگاری حاملگی اجباری در اساســنامه، بیشتر در راستای حمایت از ارزشهایی چون قومیت از یکطرف و ملیت، نژاد و مذهب از طرف دیگر است تا جنسیت. بهعبارتدیگر این ســطح اضافی قصد حاکی از آن است که این جرم برخلاف سایر جرائم خشونت جنســی که در اساسنامه آمده است بیشــتر در حمایت از گروههای قومی، ملی، نژادی و مذهبی عمل میکند تا حمایت از زنان و این امر مقررات اساســنامه را در رسیدن به آنچه هدف و فلسفۀ اولیه آن بوده یعنی حمایت از زنان، با شکست مواجه میسازد. این رویکرد دیوان درحالیکه اســت که آثار فیزیکی و روانی بزه دیدگی زنی که به زور و با توســل به عنف حامله شــده به مراتب بیشــتر از آثار ناشی از تجاوز علیه همان زن است زیرا او هر زمان که تغییرات بدنش را مشــاهده کند، حبس و محدودیت و دردهای جسمی و روانی را بهعنوان نتیجۀ آســیبی که در معرض آن بوده، پیوسته تجربه میکند و فرزند ناشی از تجاوز یادآور مســتمر و مداوم بزه دیدگی اوســت. در مقابل زنی که مورد تجاوز واقعشده ولی باردار نشده است هرگز آن را تجربه نخواهد کرد.
حاملگی اجباری در اساســنامۀ رم بخشــی از یک ابتکار بزرگ بــوده که در مقام حمایت از زنان در مقابل خشــونت است و نشــان میدهد حقوق زنان دیگر از دغدغههای ثانویۀ حقوق بینالملل محســوب نمیشود. باوجوداین، متأسفانه ســبک بیان و گفتمان حاکم بر جرم انگاری حاملگی اجباری در اساســنامه رم بهشدت این هدف را تضعیف میکند. در واقــع، مقررات حاملگی اجباری در اساســنامۀ رم از یک طــرف به دلیل نیاز به تحقق سطحهای چندگانه قصد که ناشی از تعریف اساسنامه از حاملگی اجباری است و از طرف دیگــر، قرار گرفتن حاملگی اجباری هم در ذیل جنایت ضد بشریت و هم جنایت جنگی مشــکلاتی را برای دیوان بینالمللی کیفری به وجود میآورد. بااینهمه و با در نظر گرفتن رکن مادی این جرم مشخص میشود حاملگی اجباری تنها یک جرم نیســت، بلکه دو جرم اســت که روی هم رفته یک جرم مرکب را شکل میدهد؛ یکی باردار کردن اجباری و دیگری حبس غیرقانونی. مرتکب حاملگی اجباری هم کســی است که علاوه بر جرم نخســت، جرم دوم را هم مرتکب شــود و از آنجــا که یک نفر نمیتواند بدون وقوع بارداری، محکوم به حاملگی اجباری شود، ازاینرو، دادستان مجبور است ثابت کند جرم اول هم اتفاق افتاده و همانطور که پیداســت این مسئله خود بالقوه مشکلساز است. بررسی رکن معنوی این جرم هم نشان میدهد مشکل اصلی قصد که هم در جنایت از تعریف خود حاملگی اجباری و هم جرم ضد بشــریت و هم جنایت جنگی دیده شد، اساساً در نظر گرفته میشود. ضرورت اثبات اینکه مرتکب بایــد قصد اثرگذاری بر ترکیب قومی یک جمعیت یا ایجاد نقض فاحش حقوق بینالملل را داشته باشد، عمدهترین دلیل این دشواری است.
در پرونده زنان کورد ایزدی جرم حاملگی اجباری اثبات شده و ذیل جرائم ضد بشریت، جرائم جنگی و نسلکشی بررسی میشود.
نتیجهگیری
حقوق جنگ و مصونیت غیرنظامیان امروزه از جمله روندها و مفاهیم مهم در عرصۀ روابط بینالملل محسوب میشود. در این راستا، هرچند که در نظام کنونی بینالمللی درگیریهای مسلحانه بهخصوص درگیریهای داخلی یکی از بزرگترین چالشهای حقوق بشردوستانه و روابط بینالملل محسوب میشود، اما قربانی شدن غیرنظامیان در جنگها، بهخصوص جنگهای داخلی، باعث اهمیت یافتن حقوق غیرنظامیان در عرصۀ عرف بینالمللی و همچنین منشورهای مختلف حقوق بشری و سازمانهای بینالمللی شده است. به همین دلیل توجه به حقوق کودکان با توجه به وضعیت خاص سنیشان از اهمیت دو چندانی برخوردار است. در واقع کودکان به دلیل آسیبپذیری بخش عمدهای از آوارگان جنگی را تشکیل میدهند. بر اساس آمار سازمان ملل ٨٠ درصد آوارگان جهان را کودکان تشکیل میدهند و هر روز حدود ۵٠٠٠ کودک آواره به جمع آوارگان اضافه میشود. کودکان آواره در مقایسه با بزرگسالان آواره به دلیل آسیبپذیری خود با خطرات جسمی و روحی بیشتری مواجه میشوند که حمایت ویژهای را طلب میکند. مشکل کمبود مواد غذایی، مسکن، بیماریهای مسری و غیرمسری، جدایی از خانواده، سربازی اجباری و حتی سوءاستفادههای جنسی و قطع تحصیلات از جمله عواملی هستند که رشد جسمی و روحی آنان را با مشکلاتی روبه رو میسازد. حتی در اردوگاهها نیز به دلیل شرایط نامناسب بهداشتی، تعارضات فرهنگی بین ساکنان اردوگاه، کمبود مواد غذایی و غیره شرایط آوارگان و بهویژه کودکان با شرایط طبیعی بسیار فاصله دارد.
کودکان به دنیا آمده از مادران ایزدی و پدران داعشی در این میان به یکی از بزرگترین چالشهای حقوق بشری تبدیل شدهاند. ویان دخیل نماینده پیشین ایزدیها در مجلس عراق نیز در این خصوص اعلام کرده است که مشکل عدم پذیرش این کودکان فقط مربوط به دولت عراق و اقلیم کردستان نیست، بلکه مشکل اصلی مربوط به جامعه ایزدی است و ایزدیها بههیچعنوان حاضر به پذیرش کودکانی نیستند که پدران آنان زنان و دختران ایزدی را ربوده و به بردگی جنسی کشاندهاند. کودکانی که از تروریستهای داعش متولدشدهاند یکی از مناقشهانگیزترین مباحثی است که پس از افول این گروه تروریستی و بازگشت اسرا و اعضایش به خانههای خود در رسانهها و مباحث حقوق بشری جهان مطرح شده است. اگر پدر و مادر فرزندی هر دو ایزدی باشند، فرزند هم ایزدی است در غیر این صورت او نمیتواند به این آیین بپیوندد. همچنین اگر زنی با مردی که ایزدی نیست ازدواج کند، دیگر خودش هم ایزدی محسوب نمیشود و به همین دلیل جامعه ایزدی از مادران میخواهد که کودکانشان را واگذار یا فراموش کنند.
بنا به رسوم و قوانین آیین ایزدی هر فردی فقط درصورتیکه از یک پدر و مادر ایزدی به دنیا آمده باشد، ایزدی محسوب میشود و به همین دلیل کودکانی که از مادران ایزدی و پدرانی غیر ایزدی به دنیا آمدهاند بههیچعنوان ایزدی محسوب نشده و در میان ایزدیها نیز پذیرفته نمیشوند. جامعه روحانی ایزدیها باید راهحلی برای این معضل یافته و همانگونه که زنان و دختران ایزدی پس از آزادی از بردگی جنسی داعش بار دیگر در میان ایزدیها پذیرفته شدند، کودکان آنان نیز از سوی ایزدیها پذیرفته شوند.
پیشتر رسانههای اقلیم گزارش دادند که چند هزار کودک که از مادران ایزدی و پدران داعشی به دنیا آمده و پدران آنان از کشورهای مختلف بوده و در جنگهای داعش کشتهشدهاند، در کمپهای ویژهای در مناطق کردنشین سوریه نگهداری میشوند. از سوی دیگر از مجموع ۶ هزار و ۴۷۱ ایزدی ربوده شده هنوز اطلاعی از سرنوشت ۲ هزار و ۹۰۰ تن که بیشتر آنان را زنان و دختران تشکیل میدهند، در دست نیست و سرنوشت تمامی کودکان نیز نامعلوم است. حتی در همین شرایط استثنائی نیز کشورهای اروپایی که شهروندان آنان به داعش پیوسته و از اسرای ایزدی دارای فرزند شدهاند نیز به هیچ طریقی حاضر به پذیرش این کودکان بهعنوان اتباع خود نیستند.
آنچه در این میان نوشته نمیشود، به بیان نمیآید و قابلپیگیری حقوقی و اخلاقی و دینی نیست، تمام آن دقایق و ساعتهایی است که زنان ایزدی در وقت فاجعه، در مکان و زمان تجاوز و تحقیر و خشونت سپری کردند و با تمام پوست و استخوان و روح و زبان و باور خود تجربه کردند. بسیاری از آنان شاهدان مرگ خواهران و نزدیکان و هم خون و هم کیش و هم زبانان خود بودند و اکنون قادر به پاسخگویی به هیچ پرسشی نیستند. فاجعه آنها را الکن کرده است و ما حجم وسیعی از نسلکشی و جنایت را گمکردهایم. کمتر زنی در میان ایزدیان وجود داشت که بتواند حتی در چند جمله نه ماه بارداری و شیردهی و جدایی از نوزادش را بازگو کند. این زنان ساعتها به یک نقطه دور خیره میشوند، شبها با جیغ و گریه از خواب میپرند، به بیماریهای مختلف مقاربتی دچار شدهاند، روی تن آنها جای سوختگی و کبودیهای بسیاری وجود دارد و شکستگیهایی دارند که به شکل ناشیانه و کجی جوشخورده است. اختلال خواب و دوره قاعدگی دارند، بارها خودزنی کردهاند و با وسایل مختلفی دست به خودکشی زدهاند و هنوز جای سوختگیهای عمیق بر بدنشان نمایان است. «چنار» هنوز از سینههایش شیر جاری بود وقتی نوزاد سهماههاش را از او گرفتند و «ناسک» به خاطر پسر دوسالهاش برای همیشه در موصل ماند و خواهرش «ئاسک» جنینش را سقط کرد و بازگشت. زنان زیادی باقی نماندهاند تا شهادت دهند و کودکان هم قدرت تکلم ندارند.
«این جنگ هر طور تمام شود، ما جنگ علیه شما را بردهایم. هیچیک از شما باقی نخواهد ماند تا شهادت دهد، اما حتی اگر کسی زنده بماند دنیا او را باور نخواهد کرد. هیچ یقینی در میان نخواهد بود زیرا ما اسناد و شواهد را همراه با شما نابود خواهیم کرد. حتی اگر مدرکی باقی بماند و برخی از شما جان به در ببرید مردم خواهند گفت که رویدادهایی که شما شرح میدهید هیولاوارتر از آن هستند که بتوان باورشان کرد… ما همان کسانی خواهیم بود که تاریخ اردوگاهها را دیکته خواهند کرد، لوی، غرقشدگان و نجاتیافتگان.»
[۱] PTSD