بیدارزنی: شامگاه چهارشنبه ۵ دیماه، اتوبوس زنانِ کارگر در جادهی گلوگاه واژگون شد. حادثهای در اطرافمان رخ داد و چشمی را به خود خیره نکرد. رخدادی برای دیگری که «زن» و «کارگر» تعریف میشود. ۱۵ زنِ کارگر که تاکنون دو تن از آنان جان باختهاند. جامعهی مرکز نابرابریهایی را به جامعهی پیرامون تحمیل میکند؛ نابرابریهایی که صرف حاشیهنشین بودن آن را توجیه میکند. این تبعیضها آگاهانه و ناآگاهانه از سوی مرکز تحمیل میشود. در جریانهایی که گاه خود جامعهی پیرامون مسئول برقراری این تبعیضها میشود. زنان کارگرِ شمال کشور که بهصورت فصلی در باغها و مزارع مشغول به کار هستند و بهعنوان کارگر موقت شناخته میشوند. از سویی دیگر سازمان جهاد کشاورزی باسیاستهایی که منافع کشاورزان و باغداران را تأمین نمیکند بستر را برای استخدام کارگر موقت با دستمزد پایین فراهم آورده است و زنان از اولویتهای این انتخاب هستند (چنین اولویتبندی در صورتی صدق مینماید که نیروی کار مرد با شرایط بهتری مشغول به کار باشد). در نگاهی سطحی، چنین موقعیتی سبب استقلال اقتصادی زنان میشود اما در جامعهی پیرامون که زن کارگر پیش از زن و کارگر بودن مادر و همسر است، هویت اقتصادیاش در تأمین منافع دیگری (شوهر و فرزندان) تعریف میشود. همچنین کار فصلی، نقش زن در کارِخانگی را کمرنگ نمیکند بهنوعی زن در دو میدان کار استعمار میشود؛ نخست کارخانگیِ بدون مزد، دوم کارِ فصلی با دستمزد پایین. در این ساختار زنان شمالی در سه سطح مورد تبعیض واقع میشوند؛ تبعیض مرکز _پیرامونی، تبعیضهای طبقاتی و در نهایت تبعیضهای جنسیتی.
همانطور که به اختصار بیان شد پیرامونی بودن ایران نسبت به برخی از کشورها و پیرامونی بودن شمال کشور نسبت به برخی از شهرها بستری از نابرابریها را فراهم آورده است. این ساختار شمال کشور را در شرایط پیرامونی مضاعف قرار میدهد. نمونههای چنین نابرابریهایی در برخوردهای امنیتی، دستمزدها، خبرسازیها و… موج میزند. پیرامونی بودن توجیه کافی است برای دیده نشدن، هرز رفتن تواناییها و بهحق دانستن نابرابریها. در دومین سطح تبعیضها یعنی تبعیضهای طبقاتی، از طبقهی کارگر امکان دیده شدن و گفتوگو سلب میشود. برخلاف پیرامونی بودن که سطحی از نابرابری را در کل منطقه میگستراند این نوع از تبعیض مختص طبقات فرودست است. این طبقه نهتنها تحتفشار حاصل از پیرامونی بودن است بلکه تنگناهای فرودستی را نیز بر خود هموار میکند. زنان کارگر شمالی به سبب یدی و عدم تخصصی بودن کار فصلی، مواجهات فراوانی با یکدیگر دارند. لیکن چنین مواجهاتی شرایط لازم برای آگاهی را فراهم نمیآورد چرا که به شدت درون طبقهای است و جایگاه طبقاتی آنان مانع حضور در عرصههای فرهنگی و علمی میشود. از دیگر سو جایگاه طبقاتی آنان درآمد کافی و محیط کار امن را با خود به همراه ندارد و این مقوله سبب میشود از لحاظ جسمی نیز آسیبپذیر شوند و چنین آسیبهایی طبیعی جلوه کند. حال در این میان همانطور که پیشازاین بیان شد کارگران فصلی زن به سبب موقت بودن کارشان و جنسیتشان در شرایط پستتری نسبت به مردان همان طبقه کار میکنند و سوای از تبعیضهای پیرامونی و طبقاتی که از خارج به آنان تحمیل میشود، دچار تبعیضهای درونی نیز هستند. این قسم از تبعیضها به سبب جنسیت است. جنس و جنسیت ابزارهایی هستند برای کاهش دستمزد. زن نیروی کار ذخیره است. نیروی کاری با دستمزد پایین و شرایطِ کاریِ برابر. کار زنانِ شمالی در کشتزارها و باغها به برداشت محصول و میوهچینی تقسیم میشود که بهزعم نگاه مردسالارانه از کارهای سبک و زنانه محسوب میشود. این در حالی است که زنان گیلانی در شرایطی یکسان از نشا برنج در خزانه تا کاشت نشا با مردان مشغول به کار هستند. مردان در کارهایی مشغول میشوند که از قالب یدی خارجشده و ماشینی است در حالی که زنان همچنان کارهای یدی را به عنوان کار زنانه عهده دارند. چنین نگاهی که از سویی کار ماشینی را ارزشمندتر از کار یدی میداند و از دیگر سو کار مردانه را ارزشمندتر از کار زنانه به حساب میآورد و موجب میشود کارفرمایان یعنی کشاورزان و باغداران دستمزدهای پایینتری برای زنان قائل شوند.
در چنین شرایطی که وضعیت معیشتی، زنان را در تنگنای کار اجباری و نابرابر قرار میدهد تبعیضهای مرکز_پیرامونی، طبقاتی و جنسیتی به این نابرابریها دامن زده و مسیر آگاهی بخشی زنان کارگر شمالی را بسی دشوارتر و ناهموارتر گردانده است.