بیدارزنی: نشست نقد و بررسی کتاب این خیابان سرعتگیر ندارد نوشته مریم جهانی چهارشنبه ۲۵ بهمنماه برگزار شد.
در ابتدای این برنامه اکرم احقاقی (مجری برنامه) ضمن تشکر از حاضران و موسسه رحمان به دلیل در اختیار قرار دادن فضا گفت: این اولین جلسه نقد کتاب بیدارزنی است و از سال آینده این جلسات به صورت منظم برگزار خواهد شد. در این جلسات به بررسی کتابهای نویسندگان زن پرداخته خواهد شد. امروز به بررسی کتاب این خیابان سرعتگیر ندارد میپردازیم. همانطور که در خبرها خواندهاید این کتاب در دیماه برنده جایزه جلال آل احمد و برنده کتاب سال شده است. متأسفانه ایشان نتوانستند در این جلسه حضور یابند.
در ادامه مریم رحمانی در مورد هدف و ضرورت برگزاری جلسات نقد کتاب صحبت کرد. او گفت: از آنجایی که سایت بیدارزنی دغدغهاش مسائل زنان است تصمیم گرفت وارد حوزه ادبیات هم شود و تلاش کند نویسندگان زن را که تریبونی ندارند بهخصوص نویسندگان دیگر شهرها و نویسندگان جوانتر را معرفی کند. ممکن است همه نویسندگان زن نگاه فمینیستی نداشته باشند اما چیزی که برای ما مهم است دغدغه زن نویسنده معاصر است و اینکه او چه نگاهی به جهان، سیاست، روابط انسانی و جامعه دارد. در مورد چه چیزهایی بیشتر زنان مینویسد چرا که این نوشتهها نشاندهنده دغدغههای آنان است. در پی این هستیم که ببینم بین نویسندگان زن جوان و مطرح تفاوت نگاه و دیدگاه وجود دارد یا خیر. این سوا لاتی است که ذهن ما را درگیر خود کرده است. به این دلیل برای ما نقد فمینیستی مهم است ادبیات یکی از بازوهای نظام مردسالاری است. ادبیات با بازتولید کلیشههای جنسیتی به سرکوب زنان میپردازد. کوچک شمردن ادبیات زنانه یکی از جنبههای مردسالاری است.
بیدارزنی سایتی است مستقل که داوطلبانه کار میکند ،بنابراین از حضور منتقدانی استفاده میکنیم که داوطلبانه ما را یاری میدهند در همینجا از خانم مرادی آهنی تشکر میکنیم. و دست یاری بهسوی منتقدانی دراز میکنیم که داوطلبانه به نقد کتاب های نویسندگان زن بپردازند.
سپس مجری برنامه به معرفی مریم جهانی بر اساس روایت خودش پرداخت:
من مریم جهانی متولد دیماه ۶۵ در کرمانشاه هستم. به گمانم سال دوم یا سوم دبیرستان بود که نوشتن را با شعر آغاز کردم. بعد از اتمام دبیرستان هم شروع به نوشتن داستانهای کوتاه کردم. همان زمان شعرهایم در نشریات محلی و تهران چاپ میشد. تحصیلاتم را تا مقطع کارشناسی در رشته ادبیات فارسی ادامه دادم. حوالی سال ۹۰ بود که بهصورت جدی کار داستاننویسی را شروع کردم. سه سال بعد یعنی سال ۹۳ مجموعهی چراغهای خاموش را چاپ کردم. آخرین کارم کتاب «این خیابان سرعتگیر ندارد» است که هم جایزه جلال را برد و هم جایزه کتاب سال را.
احقاقی ضمن تشکر از آیدا مرادی آهنی برای تقبل نقد این کتاب او را اینگونه معرفی کرد: آیدا مرادی آهنی نویسنده مجموعه داستان پونز روی دمگربه، گلف روی باروت و شهرهای گمشده است.
آیدا مرادی آهنی در ابتدای سخنان خود در مورد شخصیت کتاب «این خیابان سرعتگیر ندارد» گفت: استقلال مالی در پی استقلال شخصیت به دست آمده و شخصیت سعی میکند پلهپله این را به ما بگوید. استقلال برایش به شکل غنیمت به دست آمده از جنگ است.
چنین زنی در جوامع مردسالار چه گونه عمل میکند؟
زیست چنین زنی در جامعهی مردسالار به چه شکل خواهد بود؟ طبیعتاً سخت و دشوار و قطعاً نمیتواند رضایتبخش باشد و چه بسا که اگر رضایتی هم حاصل میشود از نتیجهی برد در تقابلها و کشمکشهای روزانه است، یعنی رضایتی که چنین زنی -چه زنی که تازه به فکر به دست آوردن استقلال است و چه زنی مثل شهره که آن را تا حدی به دست آورده- هر از لحظهای که تصمیم میگیرند این امر را نهادینه کنند رضایت آنها همواره در گرو نتیجهی کشمکشهای روزانه قرار میگیرد.
اینها هیچوقت آسان به دست نمیآیند. شاید برای همین خیلیها در نیمهی راه کوتاه میآیند. مثل شراره خواهر راوی. از گفتهها پیدا است که تا حدی جنگیده و بعد از آن خسته شده است.
نویسنده کتاب گلف روی باروت ادامه داد: اما نکتهای که میخواهیم به آن برسیم این است که این رضایتها و کشمکشها از چه جنس هستند. از چه نوعی هستند و چهقدر ما را به جامعه آرمانی برابر طلب نزدیک میکنند؟ چنین زنی اصولاً در درجهاول مردانگی را در جامعه زیر سوال میبرد. یعنی این کشمکش بعد از یک مدت برایش تبدیل میشود به زیر سؤال بردن مردانگی. راهی یا بهتر است بگوییم میانبری برای بردن در آن کشمکشها. بنزین زدن شهره. حرف زدن از فاطمه همسر سابق بابک. در برخورد با مردها بیشتر نقاط ضعف آنها را مورد حمله قرار میدهد و اینیک رفتار متقابل، یک مقابله بهمثل در جامعهی مردسالار است. چون چنین جامعهای هر بار که در مقابل خواستههای زن قرار میگیرد، اولین چیزی را که مطرح میکند، نقاط ضعف زن است؛ یعنی زن با نقاط ضعفش نهی میشود؛ یعنی غلبه بر زن با همین تأکید به دست میآید و رشد میکند؛ و با این واسطه زن را کنار میزند و از یک سری تصمیمات و کارها کنار میگذارد. پس چیزی که از شهره میبینیم یک واکنش است؛ اما سوال اینجاست که آیا راهی است که برای این کشمکش از همین موضوع استفاده نکنیم؟ این را فقط بهصورت یک سوال مطرح میکنم. شاید اگر خانم جهانی بودند میشد بیشتر در موردش صحبت کرد. این مسئله خطری دارد و لبهی بُرنده ماجرا شاید همین باشد که به سمت رادیکال بودن و رادیکال شدن سوق پیدا میکند؛ یعنی جای اینکه خواهان برابری باشد خواهان برتری است. در عین حال راوی این رمان به خاطر استقلال و کشمکش قابل ستایش است.
این نویسنده و منتقد افزود: رمان توجه ما را به بخش دیگری هم جلب میکند. بخش یا بعد مردانهی داستان. نگاه بابک. بابک به عنوان مردی سنتی یا بهتر است بگوییم بابک نماد مرد سنتی است که میتواند نگاه جامعهی مردسالار یا صحیحترش نگاه مردهای قائل به مردسالاری به زن مخصوصا زن مستقل باشد؛ مانند یک مجسمه. خصوصا که این کشمکشها دارد بیشتر میشود و بالاخره بروز بیرونی پیدا میکند. آنقدر کشمکشهای شهره در شهر زیاد شده که دیگر کوچکترین تخطی از قوانین خودش را نمیپذیرد؛ و اصلا ترجیح میدهد که مردی وارد زندگیاش نشود. شاید اگر شهره فرهاد را بلافاصله بعد از طلاق دیده بود این تنش این اندازه نبود. چون ما در طول داستان داریم شدت گرفتن عقاید شهره را میبینیم. اینجا برمیگردیم به همان ابتدای بحث که جامعه است که دارد او را به این سمت هل میدهد از مادر و پدرو…تا مردم.
همچنین مبحث دیگری که در رمان پیش میآید آزادی است که در جوامع سنتی، آزادی بیبندوباری تلقی میشود. به صفحهی ۲۲ کتاب که مراجعه کنیم آزادی، بهنوعی میتواند مانیفست شهره باشد. نه تنها میتواند تم کتاب باشد بلکه انگار به نوعی پیشگویی راهی که انتخاب کرده هم هست که آزادی به تنهایی منجر میشود؛ و فکر میکند از کی چنین چیزی ممکن نیست و چرا نیست؛ و از آنجا که آدم ممکن کردن کارهای ناممکن است و یا سعی میکند باشد فکر میکند که میشود و اگر بهایش طلاق است میپردازد. اگر جدایی از مادر است و قهر دایی میپردازد. کنار گذاشتن بهترین کسی که وارد زندگیاش شده است.
شاید برای همین هم آزادی و به دست گرفتن زندگی برایش عناصر ارزشمندی هستند که وقتی هم با مردی مثل فرهاد برخورد میکند موقع امر و نهی آشفته میشود این آن لبهی خطرناک است. جامعه او را به سمتی سوق میدهد که دیگر کوچکترین نظر انتقادی را تاب نمیآورد؛ یعنی به خودش ممکن است اجازهی امرونهی بدهد به جنس مخالف نه. رمان دارد این لبهی خطرناک را هم مطرح میکند میگوید اگر همچین چیزی هست ما نمیتوانیم فقط زن را مقصر بدانیم. جامعه اطراف او است که بعد از مدتی شهره را به سویی سوق میدهد که دیگر خواهان چیزی فراتر از برابری است و از این نظر ممکن است به ورطهی نابرابری بیفتد.
رمان توانسته اینها را خوب مطرح کند. به دور از شعارزدگی یا اینکه متنی خشن به نظر برسد. به غیر از دیالوگهای انتهایی یا جایی که بحث شیر زن بودن شهره اشاره میشود. در بقیهی قسمتها نویسنده اینقدر رو نیست.
شهره زنی است که شدیداً دلش میخواهد مراقبت کند. او مراقب خانم ریحانی و محبوبه است که زخم خورده مردان هستند؛ اما نه مراقب مادر و خواهرش. پناهگاه آنها نیست. مادر و خواهر از نظر او همانهایی هستند که جایی مثل صفحهی ۵۵ به آنها اشاره میکند زنها حصار خودشان هستند؛ و اول از همه هم مادر و خواهر خودش را هدف میگیرد.
مرادی آهنی در انتهای سخنانش افزود: ما طیفی از داستاننویسها را داریم که روی زنها و مصائبشان تمرکز میکنند. مثل وفی. هرچند جنس شخصیتها فرق میکند. آنجا میخواهد تازه شروع کنند به دنبال استقلال رفتن و اینجا زن استقلال را انتخاب کرده و دارد بهایش را میدهد و داستان ماجرای همین بها دادن است.
نقطهی اشتراک همهی این جنس داستانها مشکل با خواهرها و مادر است. خواهری که سرسپرگی زیادی دارد. تسلیم و رضا را ترجیح داده و موردقبول و تائید مادر است. مادری که عدم استقلال را یک نکتهی مثبت و گاه قوتی برای زن میداند؛ اما سوال این است که دفاع از زنها چرا همیشه با انتقاد از مادر و خواهرها شروع میشود؟ انتقاد از آنها از انتقاد نسبت به پدر تندتر است. آیا از اینجا نمیآید که راوی فکر میکند این مادر بوده که باید اینها را به او یاد میداده؟
چنین زنی که خودش را مستقل تعریف میکند. شاید تعمدی باشد نشان دادن زنهایی که میگویند ما زنها حتی وقتی در اوج استقلال قرار داریم ممکن است که هویت خودمان را با هویت پدر یا برادر تعریف کنیم.
او در ادامه به رابطه راوی و فرهاد پرداخت و گفت: فرهاد مردی است که به استقلال راوی احترام میگذارد؛ عکسالعمل شهره چیست؟ انتظاراتش حاصل همان کشمکشها است. راوی انتظاراتی دارد که ناخودآگاه همهی مردهای دیگر انجام ندادند. از فرهاد انتظار دارد و اینها را آزمون این آدم قرار میدهد؛ و مسلماً این مرد در چنین آزمونی یک جا بالاخره شکست میخورد و قطعی است که این شکست قابل بخشش نخواهد بود.
تصمیم شهره در مقابل فرهاد کاملا با شخصیت او هماهنگ است. شاید هر داستان و پایان دیگری برای این رابطه داستان را آنقدر سرپا نگه نمیداشت.