بیدارزنی: عامل خشونت خانگی میتواند مرد یا زن باشد. اما آمار و مشاهدات نشان میدهد قربانیِ اکثر خشونتهای خانگی زنان هستند. اگرچه خشونت خانگی مسئلهای جهانی است، به دلایل مختلف در جامعه و فرهنگ ما رواجش بیشتر است و عوامل بازدارندگیاش کمتر.
زمانیکه زندگی مشترک و زیر یک سقف رفتنِ زوجی، نیازمند عقد و ازدواج است؛ ریسک مواجهه ناگهانی با خشونت بالا میرود. خشونت میتواند در لایههای پنهانتری از رفتار آدمی وجود داشته باشد و به سادگی بروز پیدا نکند.
از دیرباز خشن بودن از جذابیتهای مرد به شمار میرفت و امروزه نیز طرفداران خود را دارد. طرفدارانی که نمیدانند با چه کنش خطرناکی روبه رو هستند. خشونت دُز نمیشناسد. هیچ تضمینی وجود ندارد که سر ریز نشود و یک زندگی را نابود نکند. باری همان دُز کم وقتی تکرار میشود، شاید اثر نابودکنندگیاش به مراتب بیشتر شود.
تبعیض جنسیتی در تمام عرصهها وجود و نمود دارد و با سرعت کم یا زیاد همچنان ادامه دارد و بدتر از همه، نهادینه شده است. یکی از نتایج این تبعیض، اعمال خشونت است. طرف قدرتمند از ابزارش برای اِعمال قدرتش استفاده میکند. عرصهی این اعمال قدرت وقتی به محیط خانه میرسد چه بسا عریانتر شود. بسیار شاهدیم مردانی که در محیط اجتماعی رفتاری معقول و چه بسا پسندیده دارند اما در محیط خانه حجاب را کنار نهاده و خشونت و خلق بد را نثار شریک زندگی میکنند. آمار دقیقی وجود ندارد که خشونت خانگی ارتباط معناداری با طبقهی اجتماعی دارد یا خیر؟ و اساسا مسئلهی اصلی، آمار دقیق از خشونت خانگی است.
یک زن را اگر غریبهای در محیطی عمومی مورد خشونت قرار دهد، به مراتب راحتتر میتواند آن را آشکار کند تا در محیط کار یا خانه؛ و خانه که مامن است وقتی به واسطهی خشونتِ آنکه قرار است یار و همراه زن در خصوصیترین لحظات باشد؛ ناامن میشود، پذیرفتن، آشکارکردن و محکوم کردنش برای زن به مراتب سختتر میشود.
ترک کردن رابطهای که خشونت یکطرفه در آن با روشهای معمول از بین نمیرود و همچنان ادامه دارد، درستترین و در عین حال آسان ترین توصیه است. آسانترین توصیه است چون ماندنِ زنِ خشونت دیده در رابطه، دلایل متعدد و پیچیدهای دارد.
وابستگی اقتصادی زن، شاید از مهمترین دلایلش باشد و هنگامیکه زن، مادر هم باشد فشار این تنگنا بیشتر میشود. زنی که نامین مالی نیست، نمیتواند زندگی مستقل داشته باشد و اینجاست که دوباره با تبعیض جنسیتی رو به رو میشویم. تبعیض در استخدام نیروی کار، حقوق و…
وابستگی عاطفی به خشونتگر هم مطرح است که راهکارهای تخصصیِ روانشناسانه میطلبد.
در یک نگاه اجمالی، مقولهی آبرو، نگرانی از نگاه تحقیرآمیزِ احتمالیِ اطرافیان، از مصادیق بازدارندگی زنان برای ترک رابطهی خشونت آمیز است. وقتی کسی از جانب نزدیکانش مورد خشونت – که میتواند فیزیکی یا کلامی باشد- واقع میشود، کرامتش هدف قرار میگیرد و گاهی آشکارکردنِ اینگونه اِعمال خشونتها میتواند دشوار باشد.
حق حضانت فرزند یکی از عوامل مهمی است که بسیاری از زنانِ مادر را گرفتارِ تن دادن به وضع خطرناکِ موجودشان میکند. خشونت در خانهای که در آن علاوه بر زن، فرزندان نیز زندگی میکنند، اثرات مخربش بیشتر است؛ و خشونت اگر مستقیم بر زن اعمال میشود، درست در همان لحظه، غیرمستقیم بر فرزند اثر میگذارد. بسیاری از مادران برای گریز از این چرخهی خشونت است که مایل به ترک رابطه هستند و اینجاست که اکثریت با سدِ حقِ حضانت پدر رو به رو میشوند.
برای کاهش و رفع خشونت خانگی مسلما جامعه نیاز به آموزش دارد. در پناه آموزش است که فرهنگ اجتماعی بهبود مییابد. در نگاه شهروندان، خشونت خانگی امری خصوصی تلقی نمیگردد و واکنشها نسبت به خشونتگر زیاد میشود. نگاه جامعه به خشونتدیده صرفا به حالت ترحم باقینمیماند. بلکه به او کمک میکند تا با قطع این رابطهی مضر، شجاعت خود را به کار گیرد.
اما آنچه ضروری است وجود قانون حمایتی ست. خشونتگر معمولا از جایگاه قدرت است که خشونت میورزد. توصیه نمیتواند او را از اَعمالش باز دارد. تنها قانون و تضمین اجرای آن است که میتواند فراتر از هر قدرتی عمل کند و نقشی بازدارنده داشته باشد. قانونی که امروز ما به شدت بدان نیازمندیم.