بیدارزنی: در خیزش سال ۲۰۱۱ در مصر اگرچه هدف مردم جستجوی دموکراسی و برقراری عدالت اجتماعی بود؛ اما زنان به سرعت متوجه شدند که با وجود مشارکت گسترده در اعتراضات، آنها در عرصههایی نظیر بازنویسی همهپرسی قانون اساسی مصر کنار گذاشته میشوند، از شرکت در کمیتههایی که برای مذاکره با نیروهای ارتش تشکیل میشود منع میشوند و به کرات در میدان تحریر مورد آزار و اذیت قرار گرفته و به تجاوز گروهی تهدید میشوند.
بعد از پایان رژیم «حسنی مبارک» بدنهای زنان به موضوع مشاجرات و مناظرات زیادی تبدیل شدند. «تست باکرگی»، تعرضهای جنسی، فتواهایی با مضامین تأییدآمیز تجاوز به فعالان بیحجاب و مواردی از این قبیل، اقدامات خشونتآمیزی بودند که بدن زنان را نشانه گرفته بودند تا به این وسیله آنها را از دنیای سیاست به حاشیه برانند و رؤیای زندگی دموکراتیک را در کشور از بین ببرند.
در مقاله پیش رو، به این مسئله خواهیم پرداخت که چگونه در مفصلبندی مجدد نهاد قدرت در دولت، باز هم بدنهای زنان درون یک ساختار جنسیتی گرفتار میشوند. بهتر است اینگونه طرح مسئله کنیم که چگونه از مداخله بدنهای جنسیتزده/علامتخورده در حوزههای عمومی استفاده میشود تا بافت پیچیده عمل سیاسی، سیاستهای مردانه، ایدئولوژی مذهبی و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی را از نو روی هم سوار کنند. در واقع هدف مقاله این است که این روند سیال را به منظور فهم روابط جنسیتی در دولتهای دنیای عرب بررسی کرده و نحوه شکلگیری فعالیتها و شیوههای شهروندی زنان را در منطقه مشخص کند.
بیتردید در خیزش مصر بستری فراهم شد تا مشارکت زنان در حوزه عمومی افزایش یابد. هزاران زن در میدان تحریر راهپیمایی کردند و به روایت شاهدان عینی زنان ۵۰ درصد تظاهراتکنندگان را تشکیل میدادند. آنها همچنین سعی داشتند آزار و اذیت روا شده بر زنان و نقض گسترده حقوق بشر را آشکار کنند. پس از وقوع شماری از اعتراضات که هم در سطح محلی و هم جهانی مورد توجه قرار گرفتند مشخص شد که بعد از خیزش عربی، بعد جسمانی زنان در مرکز بحثهای عمومی قرار گرفته است. در این اعتراضها بحث بر سر این بود که چرا بدنهای زنان در حوزه عمومی به عنوان بستر اعمال محدودیت در نظر گرفته شده و از آنها به عنوان مجراهای اعمال قدرت دولتی و کنترل مذهبی استفاده میشود. به بیان دیگر برای دولت، جنسیت به یک ابزار اصلی تبدیل شده که به کمک آن فضای شهری موردنظر خود را تعریف میکند.
اگرچه زنان در خیزش ۲۵ ژانویه و وقایع مرتبط با آن طیف گستردهای از خشونت و سرکوبهای وحشیانه را تجربه کردند اما «سمیرا ابراهیم» ۲۵ ساله و دست کم ۱۷ زن معترض دیگر مشمول یک نوع به خصوص از خشونت شدند که نیروهای ارتش آن را «تست باکرهگی» نامگذاری کرده بودند. این شیوه تعرض که به «دخترانی که … شبیه دختران ما و شما نیستند» اختصاص داشت و از سوی شورای عالی نیروهای مسلح (SCAF)[1] وضع شده بود باعث شد که سمیرا ابراهیم مرگ را مقابل چشمان خود ببیند. او چنین توصیف میکند که در طول مدت تجاوز، بدن او به ابزاری برای متحمل شدن شرم و تحقیر تبدیل شده است؛ اما شورای عالی نیروهای مسلح توجیه میکند که «تست باکرگی» یک «اقدام پیشگیرانه» است که از نیروهای ارتش در برابر اتهام تجاوز جنسی به دختران دستگیرشده، حمایت میکند. با توجه به تصورات سفت و سختی که در خصوص باکرگی وجود دارد و نیز واکنش شدید خانوادهها نسبت به تن دستمالی شده زنان معترض بیاخلاق و بیخانواده، واضح است که عموم مردم این موضوع را با توجه به زمینههای فرهنگی- اجتماعی و مذهبی خود فهم کردند. در آن روزها سمیرا و سایر ۱۷ زن معترض به عنوان شهروندان دولت، تجربه تلخ از دست دادن کمال و استقلال جسمانی را از سر گذراندند. ابراهیم یک دادخواست علیه مأموری ثبت کرد که از او تست باکرگی گرفته بود. این اقدام توجه بیشتری را به سمت مصائبی معطوف کرد که بر زنان معترض وارد میشد و نقشی که شورای عالی نیروهای مسلح در اعمال خشونت فیزیکی و روانی بر فعالان میدان تحریر ایفاء میکرد. اگرچه سمیرا ابراهیم در آن جدال قانونی برنده نشد اما در نهایت موفق شد در دسامبر همان سال روند اعمال خشونت در زندانهای ارتش را ممنوع کند (الجزیره ۲۰۱۱).
پرونده سمیرا ابراهیم، تصویری را که در میان همه گفتمانهای مردسالاری مشترک است به ذهن تداعی میکند؛ گفتمانهایی که سعی دارند ایدئولوژیهای جنسیتی موجود در حوزه عمومی را عقلانی و منطقی جلوه دهند. در این روایتها، بدنهای زنان به واژههایی زیستشناختی تقلیل پیدا میکنند که آنها را به خانه، خانهداری و تولیدمثل مرتبط کرده و از فضاهای سیاسی به حاشیه میراند. بنابراین آن دسته از بدنهای زنانه که این آرمانهای هنجاری را به چالش میکشند بار منفی میگیرند و از سوی گفتمان مردسالار مسلط تنبیه میشوند. فرآیند خشونتآمیز تست باکرهگی یکی از روشهایی است که برای به حاشیه کشاندن بدن زنان طراحی شده است. این خشونت مطلق که بر بدن زنانی اعمال میشود که جرأت ورود به حوزههای عمومی و سیاسی را دارند، موضوع بحثبرانگیزی در خیزشهای کشورهای عربی است. تصویر ضرب و شتم وحشتناک یک زن معترض که در حین یک یورش نظامی بر روی آسفالت اطراف میدان تحریر افتاده و زیر چکمههای سنگین سربازان لگدمال شده مثال واضح چنین خشونتی است. در این تصویر سربازان دختر را با مشت و لگد میزنند که در نتیجۀ آن لباس او پاره شده و سینهبند آبی رنگش از زیر عبای سیاه و سفید نمایان شده است. این حادثه و منتشر شدن عکس آن باعث شد که به او لقب «دختری با سینهبند آبی» بدهند؛ اما پس از این اتفاق رسانه دولتی تمام تلاش خود را کرد تا با مقصر شناختن آن دختر و جرم دانستن قصد و نیت او، اظهاراتی که ارتش را به نقض حقوق بشر متهم میکرد خنثی کند. تصویر بدن عریان «دختری با سینهبند آبی» به دستاویزی تبدیل شد که دولت مستبد از طریق آن به تلاش خود برای خنثی کردن جنبش محلی ادامه دهد.
دولت این کار را نه تنها به واسطه خشونت فیزیکی بلکه با بهکارگیری برداشتهای پدرسالارانه از جنسیت و شرافت انجام میداد. خشونت –مهم نیست چقدر بیرحمانه- گاه میتواند با نسبت دادن واژههای ننگبار به بدن زن و زیر سؤال بردن تقوا و نجابت او کاملاً موجه به نظر آید. بنابراین تقوا و نجابت به عنوان پیشنیازهای یک زن برای ورود به حوزه عمومی تلقی میشوند؛ اما وقتی زنی با وجود دارا بودن این ویژگیهای اخلاقی باز هم دست به کنش سیاسی میزند چه اتفاقی روی میدهد؟ دولت تا چه اندازه برای بدنها چارچوب تعیین میکند؟ بدنهایی که درون خط قرمزهایی جسمانی که به عنوان پیشنیاز حضور در عرصه عمومی تعریف شدهاند، قرار دارند و در عین حال قدرت دولت را به چالش میکشند؛ چگونه مورد عتاب قرار میگیرند؟
برای روشن شدن موضوع به یکی از اتفاقات آن روزهای مصر رجوع میکنیم. زنان جوان دانشجوی نظامی که در سازمان اخوانالمسلمین عضویت داشتند در اکتبر ۲۰۱۳ در اعتراضات موسوم به «الکساندریا» شرکت کردند و با این اقدام خود گفتمان جنسیتزده دولت را مورد سؤال قرار دادند. ساعت ۷ صبح ۳۱ اکتبر ۲۱ زن که ۱۴ نفر آنها در فاصله سنی ۱۵ تا ۱۷ سال قرار داشتند تظاهراتی را رهبری کردند که در آن به برکناری محمد مرسی از ریاستجمهوری و زندانی شدن او اعتراض میشد. این ۲۱ زن معترض، دستگیر و بلافاصله در دادگاه الکساندریا به تحریک و خشونت متهم شدند.
گفتمان دولت و ارتش برای انکار بدن زنانه معترض، بدن گناهکار، نجس و کافری را تعریف کرده بود که قصد دارد از طریق مشارکت در خیزش میدان تحریر دست به عمل سیاسی بزنند؛ اما در مقابل، این زنان جوان دستگیرشده با اراده و عمل خود گفتمان دولتی را به مبارزه طلبیدند. آنها در حالیکه لباسها و مقنعههای سفیدرنگ و یکدستی پوشیده بودند پشت میلههای دادگاه الکساندرا ایستادند. هنگامیکه این دختران پشت میلهها ایستاده و منتظر احکامشان بودند جوانی، پاکی و بیگناهی در چهره مضطرب آنها موج میزد.
روزنامهها در گزارشهای خود از این دختران معترض با عبارت «باکرهها» نام بردند. در حقیقت آنها با استفاده از این عبارت، قصد داشتند «تست باکرگی» اعمال شده بر زنان زندانی را به تمسخر گرفته و بیاعتبار کنند. خیلی زود این محاکمه و اقدامات مترتب بر آن به «محاکمه باکرهها» معروف شد. در پی آن اخوانالمسلمین در رسانههای اجتماعی کمپینی راه انداخت که در آن بر تقوا و پرهیزگاری این دختران تأکید داشت. این کمپین با به چالش کشیدن اتهامات دادگاه، اعلام بیگناهی اعضای جوان خود را خواستار شد. تلاشی که با عنوان «محاکمه باکرهها» راه افتاد این خصوصیات یعنی تقوا و پرهیزکاری دختران را در مرکز توجه قرار داد و در نتیجه اخوانالمسلمین توانست پس از موجهای اخیر خشم و تنفر نسبت به خود، افکار عمومی را به حمایت از این سازمان تحریک کند. در مرکز این بحثها، بدنهای دختران جوان دانشجویی قرار داشت که مقابل دوربین، عرصه عمومی و دولت ایستادهاند و با تأکید بر تقوا و پرهیزگاری خود پیامهای هژمونیک دولت را در راستای کنترل کردن افراد از بین میبرند. این دختران در دسامبر همان سال از زندان آزاد شدند.
یکی از ایدههای اصلی مطرحشده در نظریه فمینیستی مسأله برساخت اجتماعی بدن در درون گفتمان است و نه تلقی آن به عنوان یک امر کلی پیشاگفتمانی (باتلر ۱۹۹۸). با این استدلال، پژوهشها پیرامون موضوع بدن که با این رویکرد انجام میشود بر سیالیت جسم مادی و زمانمند بودن آن تأکید دارد. بدنهای زنان غالباً ماشینهایی هستند که مقاومت میکنند و بسیاری از اصول کنترل اجتماعی را با مقاومت کردن از نو مینویسند (بوردو ۲۰۰۳). در این فرآیند در حالیکه اشکالی از سلطه و ستم بر بدنها اعمال میشود، این بدنها به طور همزمان تلاش میکنند تا بر منطق ایدئولوژیهای جنسیتی مردمحور غلبه کنند. در همین راستا برای ایجاد تغییر در نظم اجتماعی، لازم است بدن در شرایطی خارج از اشکال هژمونیک موجود مجدداً برساخته شود. بر اساس شروط و قراردادهای بوردو، تجسم فضاها یا رفتارهای بدنی جایگزین و در هم ریختن و چینش مجدد گفتمانی که ما را محاصره کرده باعث میشود در سیستم نفوذناپذیر قدرت شکافهایی ایجاد شده و جامعهای جدید پیریزی شود. «دافن بروکس» اینچنین شکافها و نفوذها در ایفای نقش در حوزه عمومی را با استفاده از مفهوم «شورش بدن» توضیح میدهد (۲۰۰۶). بروکس با صحبت کردن درباره بدنهای سیاهپوست ایفاکننده نقش در قرن ۱۹ به این مطلب اشاره میکند که چگونه بازیگران، خوانندگان و فعالان سیاه پوست در ایالات متحده با کمک «آشناییزدایی» کردن از نمادهای هژمونیک سیاه بودن که در میان مردم آن سوی اقیانوس اطلس رایج بود، بدنهای خود را از نو میسازند. او میگوید اَعمال آنها یک ضدگفتمان قدرتمند برای روایتهای مسلط از روابط جنسیتی و نژادی خلق میکند. بدن به واسطه حالتها، کلام، تأکیدهای مادی/جسمانی و تکنولوژیهای بصری قادر است برساختهای متداول از بدن جنسیتزده و نژادی را در هم ریخته و ویران کند.
ایفای نقش در حوزه عمومی به ویژه قابلیتی چشمگیر در تغییر زنانی دارد که عمدتاً در ارتباط با حوزه خصوصی برساخته شدهاند.
در حوزه عمومی بدنهای زنان نه تنها به واسطه «نگاه هیز مردانه» بلکه از طریق قدرت دولت و نفوذ مذهب دارای نظم و دیسیپلین میشوند. رسالت این دو نهاد یعنی دولت و مذهب این است که مردانگی موجود در حوزه عمومی را از هرجومرجهای بالقوهای که توسط بدنهای گناهکار و متخلف غیرمردانه سر میزند در امان نگاه دارند. در همین راستا است که بدنهای غیرسازگار زنان به واسطه الزامات و مقررات حوزه عمومی سر به راه شده و به نظم درمیآیند.
امروزه در مصر، معترضان انقلابی به مثابه دیگری برساخته میشوند. در یکسو بدنهایی داریم که متمدن –عقلانی، مدرن، پیشرو و مطیع – هستند و در برابر دولت قدرتمند و سلطهگری که در تلاش برای تحمیل نظم بر هرج و مرج و اوضاع آشفته است، واکنش مطلوب نشان میدهند. در سوی دیگر شاهد بدنهای گناهکار و متخلفی هستیم که خارج از کنترل هستند، از عقلانیت و تمدن کمتری بهرهمند بردهاند، به شدت به عنوان بیگانه تلقی میشوند و از سوی دولت انگ و برچسب میخورند. همانطور که میبینیم در این برساخت دو لبه سوژه انسانی که در یک سو «به نظم درآمده» به تصویر در میآید و در سوی دیگر «مقاومتکننده در برابر نظم»، بدن نقشی تعیینکننده دارد و در واقع مبنای تقسیمبندی است. پس میتوان گفت بدن و به ویژه بدن غیرمردانه دستاویز مناسبی برای اعمال کنترل بر اجتماعها به شمار میرود.
مواردی که به اختصار به آنها اشاره شد نشان میدهند که چگونه بدنهای زنان به فضاهایی رقابتی تبدیل میشوند که در آنها جدال بر سر اقتدار، سلطه فرهنگی و کنترل سیاسی به وقوع میپیوندد. بدنهای زنان اگرچه به واسطه گفتمانهای پدرسالاری، اسلامگرایی و سیاستهای دولتی تحت انضباط درمیآیند اما باید توجه داشت که آنها محلهایی برای وقوع مخالفت و انقلابیگری نیز هستند. اسلامگراها، لیبرالها و گروههای طرفدار دولت بدنهای زنان را به مثابه وسیله رسیدن به اهداف سیاسی خود تلقی میکنند و سعی دارند با ارائه تعاریف متفاوتی از بدن به عنوان متخلف و گناهکار، سرکش و آشوبگر یا مؤمن و باتقوا برنامههای خود پیش برند؛ اما با وجود این بازنماییهای هژمونیک، روایتهایی از جسمانیت وجود دارند که شاید بتوانند با تأکید بر ایجاد یک ضدگفتمان تصویر متفاوتی از بدن زنانه در حوزه عمومی ارائه دهند.
منبع:
(منتشرشده در «نشریه زن و جنسیت در سیاست خاورمیانه» در می ۲۰۱۶)
http://pomeps.org/2016/05/10/women-and-gender-in-middle-east-politics/
[۱]Supreme Council of Armed Forces