بیدارزنی: به اعتقاد گیدنز، «کارخانگی کار بیمزدی است که بدون پرداخت مستقیم و خارج از حوزه یک شغل خاص انجام میگیرد»[۱]. به طور کل، از نظر اقتصادی، کار به فعالیتی گفته میشود که به آن مزد تعلق گیرد. در حالی که با وجود سخت و طولانی بودن ساعت های کاری کار خانگی زنان، به آن مزدی تعلق نمی گیرد. به این ترتیب با وجود آن که کار خانگی در تولید ناخالص ملی نقش به سزایی دارد، نه شغل محسوب شده و نه ارزش اقتصادی آن محسابه می شود.
عملکرد نهادهای رسمی جامعه در راستای ترویج کار خانگی زنان
این که در چه فرایندی کار خانگی به مرور به زنان محول و به تدریج به عنوان وظیفه ذاتی آنان قلمداد شده در حوصله این مقاله نیست. نکته قابل تأمل، چگونگی حفظ این الگو در شرایطی است که بسیاری از زنان در مقابل آن مقاومت کرده و گرایش بیشتری نسبت به کار بیرون از خانه نشان میدهد، ضمن آن که جامعه نیز به نیروی کار آنان در بیرون از خانه نیازمند است.
کار خانگی را نمیتوان جدا از «تقسیم کار جنسی» بررسی کرد. بر اساس این نوع تقسیمبندی، حوزه عمومی عمدتا به مردان و حوزه خصوصی به زنان واگذار میشود، در حالی که اختیار و تصمیمگیری در دو حوزه به مردان تعلق دارد. چرا که تصمیمگیریهای عمده در حوزه عمومی صورت میگیرد و تا زمانی که دسترسی و کنترل این حوزه به طور عمده برای یک گروه جنسی امکانپذیرتر باشد، طبیعتا آن گروه بیشتر میتواند نقش هرکدام از جنسها را در نهادهای ریز و درشت جامعه تعریف کند. به این ترتیب، جنس غالب است که تصمیم میگیرد هرکدام از جنسهای دیگر در نهادهای آموزشی از جمله مهدکودک، مدرسه، دانشگاه و سایر آموزشگاهها چگونه تعلیم ببینند و برای رسانهها خوراک تهیه میکند تا با تزریق ایدئولوژی خود به اذهان جنسهای مختلف بتواند این «تقسیم جنسی کار» را حفظ کند. این جنس در نهایت بازار کار را برای این تقسیمبندی آماده و با استفاده از نهاد قانونگذاری در برابر تغییرات نهاد اشتغال به نفع برابری جنسیتی مقاومت میکند.
به طور نمونه در مدرسه که یک نهاد آموزشی است، مردان حرفههای مربوط به حوزه عمومی و زنان حرفههای مراقبتی و بهداشتی که عمدتا به فعالیتهای حوزه خصوصی نزدیکتر است را فرا میگیرند. پایهای که از ابتدا زنان را پرورشدهنده اما متکی به مردان بار میآورد. به این ترتیب، از یک طرف زنان تربیت میشوند که مسئول تأمین نیازهای عاطفی، جنسی و مراقبت از مردان باشند، چرا که بسیاری از مردان زمانی که زنانشان در خانه کار میکنند، قادرند در مشاغل خود بهتر انجام وظیفه کنند تا زمانی که مجبور باشند کارهای خانه را هم خود انجام بدهند و بنابراین به نفع کارفرمایان و دولت است که زنان در خانه خدمات رایگان به نیروی عمده بازار کار ارائه دهند. از طرف دیگر در همین نهاد آموزشی از ابتدا زنان بهنوعی تربیت میشوند که وابسته به نانی باشند که مردان به سفرهشان میآورند. این وابستگی ناشی از عدم آموزش حرفههایی به آنهاست که در بازار کار بهواسطه یادگیری آن حرفهها بتوانند شغلی داشته باشند و استقلال مالی پیدا کنند. چرا که زنانی که به لحاظ مالی مستقل باشند ممکن است دیگر حاضر به ارائه خدمات رایگان به همسران خود یعنی همان نیروی عمده کار نباشند.
نکته حائز اهمیت این است که به خدماتی که زنان در خانه ارائه میدهند و این چنین به نفع کارفرمایان و حکومتمداران است و در همه نهادهای جامعه چرایی و وجوب آن تبلیغ و توجیه میشود، ارزش اجتماعی در خوری تعلق نمیگیرد. این ارزش از همان ابتدای کودکی بهعنوان چیزی در پس پرده و ناچیز تعلیم داده میشود. بهطور نمونه، در تصاویر کتب درسی کودکان، زنان عمدتا در پس تصاویر و در آشپزخانه حضور دارند و مردان در جلوی تصاویر مشغول آموزش مسئلهای مهم به فرزندان خود یا انجام کاری مفید هستند.
مدرسه تنها یکی از این نهادهایی است که به حفظ تقسیمکار جنسی میکوشد. در اغلب برنامههای صداوسیما و شبکههای ماهواره، زنان حتی اگر در بیرون از خانه مشغول به کاری باشند، مسئول مراقبت از فرزندان، پختوپز و نظافت خانه نیز هستند یا آن که تنها نقش زن خانهدار را ایفا میکنند. در تیزرهای تبلیغاتی گاهی به حدی تبلیغ این کلیشه عادی است که به جنبه غیرانسانی آن توجه نمیشود، بهطور نمونه در تبلیغی که برای فلان پودر لباسشویی است، پودر، جایگزین مادر خانه میشود. یعنی ارزش مادر بهاندازه فلان برند ماشین لباسشویی یا حتی پودر لباسشویی تقلیل پیدا میکند. یا حتا این زن نیست که میتواند تشخیص دهد که چه پودری بهتر است و مرد در نهایت میآید و به او پودر بهتر را پیشنهاد میدهد تا زن از سردرگمی چگونگی انجام کارهای خانه رهایی یابد. نتیجه خوار و خفیف شمردن کار خانگی، در زندگی روزمره زنان بسیار قابل مشاهده است. بهطور نمونه بارها شاهد آن بودهایم که اگر زنی در خیابان رانندگی کند و مرد راننده از آن خوشش نیاید بلافاصله به او میگوید «تو برو رختت رو بشور» یا این که «این ماشین لباسشویی نیست که پشتش نشستی». در پسِ چنین طعنههایی که به زنان گفته میشود یک مسئله مهم نهفته است و آن بی ارزش بودن کار طاقتفرسای زنان در خانه است، کاری که حتی اختیار انتخاب آن را ندارند.
از طرف دیگر، مردان با قوانین تساوی فرصتهای شغلی مخالفت میکنند، از سیاستهای اقتصادی که حافظ موقعیت ممتاز آنها در بازار کار است حمایت میکنند، وقتی به زنان اجازه کار کردن در بیرون از خانه را میدهند همچنان از آنها انتظار انجام کارهای خانه را دارند، کارهای خانگی زنان را کار واقعی محسوب نمیکنند، چون پولی به خانه نمیآورد و در مقابل خرج زنان (نفقه) را میدهند. بههرحال آن چه در زندگی زناشویی به مردان چنین اقتداری میبخشد کنترل بر منابع مالی است و همین امر موجب میشود که زن حتی اگر از جانب شوهر آزار روحی یا جسمی ببیند یا در زندگی زناشویی خود احساس خوشبختی نکند، ترک شوهر را دشوار بداند. تازه نوع کاری که زن در صورت ترک شوهر یا داشتن فرزند میتواند پیدا کند خود مسئلهای است که بر این مشکل میافزاید[۲]. اینگونه است که زنان از خردترین حوزه زندگی خود که خانواده است، تنها تکالیف و وظایف آن را نصیب بردهاند و کمتر میتوانند در آن اختیاری داشته و تصمیمگیری کنند.
کار خانگی شامل چه فعالیتهایی است
برخی از مهمترین وظایف زن در خانه عبارتاند از: تولیدمثل نسل آینده؛ نگهداری و تربیت فرزندان؛ تأمین نیازهای رفاهی و عاطفی خانواده؛ پاسخگویی به درخواستهای جنسی همسران؛ مدیریت منزل و ایجاد همبستگی بین اعضاء خانواده؛ و متمرکز ساختن فعالیتها بر نگهداری خانه. کارهای خانگی گاه به قدری عادی و روزمره هستند که به چشم نمیآیند مانند: تهیه غذا و پختوپز، شستن ظروف، شستن و اتو کردن لباسها، جارو کردن خانه، دوختن لباس و تعمیرکاری مربوط به آن، تمیز کردن دیوارها، شیشهها و سایر اشیاء خانه، درست کردن لحاف و تشک، تهیه رُب، کمپوت، ترشی، مربا و سایر مواد خوراکی فصول و خرید لوازم مورد نیاز اعضاء خانواده با توجه به تورم و سلایق گوناگون اعضاء. البته این موارد از خانهای به خانه دیگر ممکن است بر اساس شیوه های زندگی متفاوت باشد، اما کماکان بسیاری از آنها در اغلب خانهها قابل مشاهده است. اغلب این کارها چندین بار در روز تکرار میشوند. این تکرار تهوعآور است و به دلیل عدم وجود خلاقیت و تنوع در آن باعث میشود تا زنان در درازمدت دچار ناراحتیهای روانی و آسیبهای غیرقابل جبران جسمی شوند. در ایران همه این کارها را اضافه کنید به خانهتکانی که به اندازه اثاثکشی دشوار است و همه مسئولیتهای زنان را چند برابر میکند تا عید را به کام آنها تلخ کند. شاید بیدلیل نیست که زنان در دوران عید اغلب با فرزندان و همسران خود بگومگو دارند و کمتر خوشحال هستند.
علاوه بر کارهای ذکر شده، زنان اغلب مسئول مراقبت از سلامت خانواده دانسته می شوند. آنان در مقام تیمارداران غیررسمی و بدون مزد، نقشِ مهمی در نگهداری از بیماران، معلولان، سالمندان و دیگر گروههای وابسته ایفا میکنند. هیلاری گراهام (۱۹۸۵) خدمات بهداشتی زنان را دارای سه جنبه میداند: تدارک بهداشت، آموزش بهداشت و میانجیگری برای کمک تخصصی در مواقع بحرانی. یعنی هم مسئولیت تیمارداری و حفظ بهداشت و تندرستی خانواده، هم آموزش بهداشت به فرزندان خویش و هم تصمیمگیری درباره ضرورت مراجعه به پزشک بر عهده زنان است و عملا هم خودشان باید فرزندان را نزد پزشک ببرند. از همین رو هرگاه خانوادهای از تندرستی بیبهره باشد، گناه آن را به گردن زن خانواده میاندازند. زنان در برابر ملت مسئول پرورش بچههای تندرست و حفظ و مراقبت از سلامتی مردان خود شناخته میشوند[۳].
ساعات کار خانگی، تکراری و طاقتفرسا
نتایج تحقیقات، میزان کار خانگی زنان را غیرقابل تصور نشان دادهاند. از همان زمانی که کارگران برای کاهش ساعتهای کاری به کارفرمایان و دولت فشار وارد میآوردند تا کنون که تا حدی به خواسته روزی ۸ ساعت کار نائل شدهاند، زنان آنها ساعتهای طولانیِ کار را بدون استراحت و بدون تغییر در فضای کاری تحمل کردهاند. بنا به تحقیقات اُکلی، ۷۶% از کل زنان شاغل و ۹۳% از زنان غیر شاغل خانهدار هستند. بنابراین خانهداری اشتغال خاص زنان محسوب میشود چهکار خارج از خانه داشته باشند یا نه. بهرغم مشارکت روزافزون مردان در امور خانگی هنوز مسئولیت بیشتر کارهای خانه به دوش زنان است. در نمونهگیری اکلی در سال ۱۹۷۱ زنان به طور میانگین ۷۷ ساعت در هفته به خانهداری میپرداختند. پایینترین میزان یعنی ۴۸ ساعت را زنی صرف میکرد که تماموقت کار هم داشت و بالاترین میزان ۱۰۵ ساعت بود[۴].
در ایران نتایج تحقیقات موارد مشابهی را نشان میدهند. بهطور نمونه، نتایج تحقیقی که در میان ۲۴۱ زن متاهل ۲۰ تا ۵۰ ساله ساکن مناطق ۱، ۶، ۱۵ و ۱۶ تهران انجام گرفت، نشان داد که ۸۳% از پاسخگویان نظافت روزانه خانه، ۶۲٫۷% نظافت کلی خانه، ۸۰٫۵% مسئولیت ظرفشویی، ۹۰٫۹% مسئولیت آشپزی، ۴۱٫۵% مسئولیت رسیدگی به درس بچهها، ۷۸٫۸% مراقبت از بچهها در زمان بیماری، ۸۵٫۱% شستن و مرتب کردن لباس فرزندان، ۶۲٫۷% پذیرایی از مهمان، ۶۹٫۳% جمعکردن میز غذا یا سفره، و ۸۳٫۴% شستن سرویسهای بهداشتی را به تنهایی انجام میدهند. بهطور کل نتایج این تحقیق نشان میدهد که ۸۳٫۴% از پاسخگویان به تنهایی مسئول کارهای خانگی در منزل هستند، باوجود آن که ۲۱٫۶% از پاسخگویان شاغل بودند. یعنی بسیاری از زنان شاغل فشار مضاعفی را در انجام کار خانه و کار بیرون از خانه تجربه میکنند[۵].
برآورد ارزش اقتصادی و اجتماعی کار خانگی
بر اساس آمار سازمان ملل متحد، زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند اما نزدیک به دوسوم از کار جهان بر عهده ایشان است، ۱۰ درصد از درآمد جهان را دریافت میکنند و دارایی آنها کمتر از یک درصد است. بر اساس بررسیهای انجام شده ارزش تولیدات خانگی زنان در آمریکا ۳۷٫۵ درصد تولید ناخالص ملی، در کانادا ۴۶٫۳ درصد تولید ناخالص داخلی و در ایران در سال ۱۳۷۹ برابر با ۲۱٫۶ درصد و در سال ۱۳۸۵ حدود ۱۶٫۷ درصد تولید ناخالص داخلی برآورد شده است[۶]. این آمار نشان میدهد، کار خانگی با ارائه خدمات رایگان پایههای اقتصادی جامعه را تقویت میکند، اما ارزش اقتصادی آن محسوب نمیشود و سیاست کشورها در قبال آن بسیار متناقض است.
در سال ۱۳۸۶ مجلس جمهوری اسلامی ایران ارزش اقتصادی فعالیتهای خانگی زنان را بر اساس حداقل دستمزد معادل ۱۹ میلیون و ۲۰۰ هزار ریال در سال برآورد کرد. این مرکز اعلام کرد «با توجه به وجود ۱۷ میلیون و ۴۹۸ هزار و ۸۲۶ خانواده در کشور، ارزش اقتصادی کار زنان خانهدار در کل کشور بالغ بر ۳۳۶ هزار میلیارد ریال در سال میشود که سهم آن در تولید ناخالص داخلی به قیمتهای جاری ۱۶٫۷ درصد خواهد شد.» در همان سال مجلس برای حمایت از کار خانگی پیشنهاد کرد که زنان خانهدار تحت پوشش بیمه قرار بگیرند. طرح بیمه زنان خانهدار در سال ۱۳۸۱ بهصورت آزمایشی در ۶ شهر از ۶ استان کشور توسط سازمان بهزیستی اجرا شد اما موفق نبود[۷]. در هر صورت هیچگاه چنین طرحی بهصورت قانون در مجلس به تصویب نرسید. ضمنا اگر بحثی هم از زنان خانهدار بود، شامل زنان خانهداری میشد که تنها سرپرست خانواده بودند.
تناقض میان ارزش اقتصادی کار خانگی و عدم تعلق مزد به آن باعث شده است تا فقر چهره زنانهای به خود بگیرد. علاوه بر این، چنین تناقضی در ارزش اجتماعی آن نیز به چشم میخورد. اگر به توزیع نسبی جمعیت برحسب وضعیت فعالیت در سایت آمار ایران نگاهی بیندازیم، میبینیم که «خانهدار» ذیل جمعیت غیرفعال از نظر اقتصادی آمده است. بر اساس آمار مندرج در مرکز آمار ایران، در سال ۱۳۷۹، زنان خانهدار ۵۶٫۷% و در سال ۱۳۸۵، ۵۶٫۵% از جمعیت غیرفعال از نظر اقتصادی را تشکیل میدادند.امروز تغییر چندانی در این آمار دیده نمیشود[۸]. اما نکته مهم آن است که خانهدار اگرچه به لحاظ اقتصادی به عنوان جمعیت غیرفعال امحسوب میشود و به یک معنا ارزش اجتماعی برابر با یک محصل، بازنشسته یا از کار افتاده را دارد که تنها خدمات میگیرند و هیچ خدماتی ارائه نمیدهند، از آن طرف هم جز جمعیت بیکار محسوب نمیشود.
تاثیر تعدد نقش بر زندگی زنان شاغل
از دیدگاه رویکرد جنسیتی نقش، تفاوتهای اساسی در شرایط زنان و مردان در رابطه با تعارض کار-خانواده وجود دارد. به این معنا که نقشهای سنتی رایج در فرهنگ، تاکیدهای متفاوتی برای مردان و زنان تجویز میکنند: کار و شغل برای مردان و مسئولیتهای خانهداری و مراقبت از کودکان برای زنان. دیدگاه جنسیتی نقش با استناد به وجود الگوی سنتی و جنسیتی در توزیع و تخصیص نقشهای اجتماعی به زنان و مردان، بر این عقیده است که نقشهای جنسیتی بر تعارض نقشهای شغلی-خانوادگی تجربه شده از سوی آنها تاثیر میگذارد. با توجه به مقتضیات مسئولیتهای خانوادگی و انتظارات پیرامون نقش زن و مادر، انتظار بر این است که زنهای شاغل با معامله بر سر هویتهای نقشی دوگانه، خود بین آنها توازن ایجاد کنند. اما نقشهای شوهر و پدر ایجاب نمیکند که مردها بهطور کامل در خانهداری و بچهداری مسئولیت و درگیری داشته باشند. وانگهی نقش شوهر در نیروی کار با وظایف خانوادگیاش به عنوان نانآور هماهنگی دارد. بر این اساس، مردان متاهل بر سر هویتها یا نقشهای خود معامله نمیکنند[۹].
نتایج تحقیقات نشان میدهد که اشتغال زن، زمانی موجب بروز اضطراب یا سایر علائم روانی در او و همسرش میشود که زن در اثر نقشهای متعدد شغلی و خانوادگی دچار تعارض شود[۱۰]. به طور نمونه، نتایج تحقیقی که بین ۳۱۱ زن شاغل متاهل در مناطق ۲ و ۵ شهر تهران انجام گرفته است، نشان میدهد زنان شاغلی که نقشهای دوگانهایفا میکنند، در زمینه انجام وظیفه و مسئولیتهای ناشی از نقشهای خانگی و شغلی خود تا حد متوسط دچار تعارض هستند و با این که ۶۰% از آنها برای زنان در جامعه، نقش سنتی را میپذیرند و مهمترین وظیفه زن را خانهداری و مادری و مرد را نانآوری میدانند، خواهان تعدیل نقشهای سنتی خانگی خود هستند. به این معنا که معتقدند اولا وظایف خانهداری مسئولیت مشترک و برابر آنان و همسرانشان است و ثانیا همسرانشان نباید انتظار داشته باشند آنان در امور خانهداری مانند زنان غیر شاغل موفق باشند. با این وجود آنها عملا پاسخ مطلوب و مساعدی از همسرانشان دریافت نمیکنند، به نحوی که بیش از نیمی از آنها میزان مشارکت همسرانشان را در امور منزل و خانهداری کم ارزیابی کردهاند. این مسئله باعث میشود که آنها قادر به پاسخگویی کامل به انتظارات هر دو نقش خویش نباشند. این وضع برای آن دسته از زنان شاغل با تحصیلات پایین که دارای همسر کمسواد یا بیسوادند یا سابقه کمی در شغل خود دارند، شدیدتر و بغرنجتر است[۱۱].
در مواردی که زنانِ بهویژه دارای فرزند، به علت حجم زیاد فعالیتها برای انجام بهینه نقش مادری و همسری همراه با اشتغال تحت فشار قرار میگیرند، اگر مردان در کارهای خانه مشارکت کنند، کیفیت مطلوب زندگی مشترک حاصل خواهد شد. بهطور نمونه، پژوهش عباسی گرمرودی (۱۳۷۵) نشان میدهد که زنان شاغل، بیش از زنان غیر شاغل، از زندگی زناشویی احساس رضایت میکنند. نتایج پژوهش مهدی زادگان (۱۳۷۰) نیز نشان میدهد که اختلالات هفتگانه کودکان در فرزندانِ مادران خانهدار کمی بیشتر از فرزندان مادران شاغل است. نتیجه تحقیق دیگری با عنوان «تاثیر دشواری کار زنان شاغل و همکاری همسران در امور منزل بر رضایت از روابط زناشویی و اختلالهای رفتاری فرزندان» که در سطح مهدکودکهای شیراز انجامشده است، نشان میدهد مشارکت همسران رنان شاغل در امور منزل، تاثیر مستقیم و معنادار بر رضایت از زناشویی دارد و هر چه نارضایتی از روابط زناشویی بیشتر باشد پرخاشگری و گوشهگیری کودکان بیشتر خواهد شد[۱۲]. این نتایج متفاوت ناشی از آن است که زنانی که شغلی خارج از خانه دارند، سعی میکنند تا بیشتر به فرزندان خود رسیدگی کنند تا آنها احساس کمبود محبت نکنند، ضمن آن که آنها بهعنوان مادرانی بیتوجه به فرزندان شناخته نشوند و به نوعی اشتغال آنها زیر سوال نرود. در چنین شرایطی اگر همسران به آنها در کار خانه کمک نکنند و کارهای خانه هم همانند کارهای بیرون از خانه به طور مساوی تقسیم نشود، باری که بر دوش زن است غیرقابل تصور خواهد بود. ضمن آن که نقش پدر در طول سالیان سال در پی نقشهای سنتی که پدر را تنها نانآور میداند در سایه قرار گرفته ست. در حالی که اگر هر دو به یک اندازه به مراقبت از فرزندان بپردازند، نقش پدر به عنوان کسی که کودک میتواند با او ارتباط برقرار کند، پررنگتر خواهد شد، تا آن که تنها نقش نانآور خانواده و قهرمان افسانهای فرزندان را داشته باشد.
[۱] – گیدنز، آنتونی. (۱۳۸۳)، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: نشر نی، چاپ دوازدهم، ص ۴۵۰٫
[۲] – پاملا ابوتآبوت، پاملا و والاس، کلر. (۱۳۸۰)، جامعهشناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، تهران: نشر نی، ص ۱۲۸٫
[۳]– آبوت و والاس، ۱۳۸۰: ۱۶۹-۱۶۸٫
[۴]– همان: ۱۷۸-۱۷۷٫
[۵] – کشاورز، ناهید (۱۳۸۲)، «کار خانگی زنان، مشکلی که تمامی ندارد»، فصل زنان (مجموعه آراء و دیدگاههای فمینیستی) به کوشش نوشین احمدی خراسانی و فیروزه مهاجر، جلد سوم، بهار.
[۶] – همشهری آنلاین، «محاسبه ارزش اقتصادی فعالیتهای خانگی زنان»، ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶٫
[۷] – همان.
[۸] – مرکز آمار ایران: دفتر آمارهای جمعیت، نیروی کار و سرشماری
[۹] – رستگار خالد، امیر. (۱۳۸۵)، «اشتغال زنان و ضرورت کنترل فشارهای ناشی از کارخانگی»، دوماهنامه علمی-پژوهشی دانشگاه شاهد، سال سیزدهم، دوره جدید، شماره ۱۹، آبان.
[۱۰] – اونادی، مریم. (۱۳۸۰)، «بررسی تاثیر اشتغال زن بر سلامت روانی همسر»، پایان نام کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا، تهران.
[۱۱] – همان.
[۱۲] – اقدامی، زهره و حسین چاری، مسعود. (۱۳۸۷)، ««تاثیر دشواری کار زنان شاغل و هم کاری همسران در امور منزل بر رضایت از روابط زناشویی و اختلالهای رفتاری فرزندان»، مطالعات زنان، سال ۶، شماره ۱، بهار و تابستان.