بیدارزنی: چند سالی است که افزایش میزان تحصیلات زنان، بالا رفتن سن ازدواج و تأکید بر استقلال مالی، به حضور بیشتر زنان در بازارهای کاری منجر شده است. زنان که سالها حضورشان تنها محدود به فضای خصوصی بوده است و با خانهداری و فرزندآوری شناخته شدهاند، آرام آرام خود را در دل فضای عمومی جای دادند و همچنان در تلاش برای تثبیت خود در این فضا هستند؛ اما این حضور با چالشهای فراوانی رو به رو بوده است.
هنگام ورود زنان در بازار کار باید در مفاهیمی که زن بودن، اشتغال و مرد بودن را تعریف میکنند، قدری تأمل کرد. از اسطورههای مربوط به باروری زنان تا آراء پوزیتیویستی کنت، زنان همواره با طبیعت پیوند خوردهاند. زنان به علت نقش باروری خود در بسیاری از متون با واژههایی همچون مراقبت، لطافت و طبیعت شناخته میشوند. این مفاهیم در تعریف کار زنان و نوع شغل مناسب برای آنان نیز نقش دارد. زنان مطابق با این تعاریف و به علت ایفای نقش مادرانه خود، پرستاران و معلمان خوبی هستند. همچنین به علت جذابیت ظاهری خود در مشاغل منشیگری میتوانند ایفای نقش کنند. پس در ابتدای کار، برای سهولت ورود زنان به بازار کار، تعریف زن و صفات ملازم با آن نیاز به تغییر دارد. دریدا متفکر پساساختارگرای فرانسوی و همچنین جودیت باتلر[۱]، پیشنهادِ شکستن تعاریف و دوگانههای موجود زن/طبیعت، زن/فرهنگ و زن/مادری را که حکایت از واژگان پدرسالار دارند، پیشنهاد کردهاند. باید ساختارهای زبان روزمره را که مبتنی بر قدرت هستند، شکست و دوباره از نو ساخت.
اما چنانچه زنان به مشاغلی که عمدتاً مردانه شناخته میشوند، همچون امور فنی، ابزاری و بیش از پیش فکری راه یابند، باید اشتغال آنان را بازتعریف کرد؛ اینکه زنان در کنار مردان کار کنند، بدون اینکه از تهدید، تبعیض، توهین و اخراج در هراس باشند. زمانی که زنان به بازار کار راه مییابند، در معرض تهدیدهای جنسی، کلامی و روانی قرار میگیرند و این مسئله، بیش از پیش به خاطر نگاه به زن، نه به عنوان انسان، بلکه یک زن است. عنصر جنسیِ متحرک که میتواند هر لحظه مورد مطالبه مردان قرار گیرد. این باور موجب میشود که زنان هنگام کار، مورد آزار جنسی همکاران مرد خود قرار گیرند. در برخی موارد، این آزار حتی به صورت آگاهانه نیز توسط مردان اعمال نمیشود. در واقع زمانی که همکار مرد، برای ایجاد صمیمیت بیشتر، دست خود را بر شانه زن میگذارد، وی را در معرض آزار قرار داده است. مردان باید بدانند که هرگونه تماس با زن، نیازمند کسب اجازه از وی است؛ اما این آگاهی در میان بسیاری مردان وجود ندارد و موجب ناراحتی زن میشود. جوکها و شوخیهای جنسیتی نیز از دیگر مواردی هستند که زنان در محیط کار با آن مواجهاند. به گفته فیگز زمانی که زنان از حوزه خصوصی خارجشده و وارد حوزه عمومی میشوند، مردان آنان را به عنوان تهدیدی علیه خود قلمداد میکنند و با شوخیها و جوکهای جنسیتی همچون «مغز زنان کوچکتر از زنان است، زنان که نمیتوانند و…» آنان را مورد آزار قرار میدهند و از اعتمادبهنفس آنان میکاهند[۲]. درنهایت عامل دیگری که در محیط کار برای زنان موجب تبعیض میشود، سقف شیشهای است. زنان کمتر از مردان امکان ارتقاء مییابند و همواره موانعی نامرئی وجود دارد که علیرغم اینکه در قانون بهصورت کتبی ثبت نشدهاند، جلوی پیشرفت زنان را میگیرد. مردان با بهانهتراشی، ارائه دستمزد کمتر و ایجاد باندهای مردانه، مانع حضور زنان در عرصههای قدرت و تصمیمگیری مدیریتی میشوند و زنان ناچارند پس از میزانی پیشرفت، در یک مرحله در جا بزنند.
در نهایت تعاریفی که از مرد میشود نیز در نوع اشتغال آنان و وضعیت آنان در محیط کاری تأثیرگذار است. مردان از کودکی میآموزند که باید قدرتمند باشند و بتوانند با اعتماد به نفس هر آنچه میخواهند به دست آورند، از پدر و مادری که به کودک خود میگویند «مرد گریه نمیکند» تا والدینی که به پسرشان خاطرنشان میکنند «هر دختری را که انتخاب کند، برای او میگیرند»، همگی ناشی از تأثیر تربیت والدین بر بازتولید اندیشههای پدرسالار است که موجب میشود مرد همواره در مقایسه با دختران، خود را در موقعیت قدرت و حمایتگری بنگرد. بنابراین در محیط کار مرد احساس میکند که زنان به او تعلق دارند، مدیر به خود اجازه میدهد که ارتقاء زن را منوط به پذیرفتن درخواستهای خود کند و… اما زنهار که این ارزشها خود میتوانند فشاری مضاعف را نیز بر قشری از مردان اعمال کنند. در واقع، قوانین و هنجارهای جامعه پدرسالار نه تنها زنان بلکه مردان را نیز مورد استثمار قرار میدهد. زمانی که مرد، خود را با نانآوری تعریف میکند، ناچار است به هر قیمتی هزینه خانواده را مهیا کند و این امر بیعدالتی است.
بنابراین نمیتوان از زن یا مرد تعریف ثابتی به دست داد. تعاریف کلان و فراروایتها که در دوران مدرن به کار میرفت، مطابق با آراء لیوتار، دیگر کاربرد ندارد. در دنیای امروز امکان تعریف قطعی زن و مرد و بسیاری مفاهیم دیگر وجود ندارد و علاوه بر نیاز به اعمال تغییرات در تعاریف ساختاری و کلان از جنسها، در گفتمان روزمره و در کنش های هر روز نیز نیازمند بازبینی اعمال و گفتار خود هستیم تا بیش از زبان، ما امکان کنترل زبان را داشته باشیم.
[۱] باتلر، جودیت. (۱۳۸۵). آشفتگی جنسیتی. ترجمه امین قضایی. نشر مجله شعر.
[۲] فیگز، کیت. (۱۳۸۸). زنان و تبعیض. ترجمه اسفندیار زند پور، به دخت مال امیری. تهران: نشر گل آذین