بیدارزنی: «نشست زن، خشونت و فضای عمومی»، در روز یکشنبه دوم آذر 93، به مناسبت 25 نوامبر، روز جهانی «مبارزه با خشونت علیه زنان»، توسط انجمن اسلامی در محل دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. این نشست که به دلیل لغو مجوز تنها 2 ساعت پیش از آغاز جلسه، بهجای سالن مطهری دانشکده به فضای محدود اتاق انجمن اسلامی منتقل شد، دو سخنران داشت. ابتدا آذر تشکر (کارشناس ارشد جامعهشناسی و فعال حقوق زنان) به طرح مسئلهی خشونت در فضای عمومی و سپس فاطمه صادقی(دکترای علوم سیاسی و فعال حقوق زنان)، به بررسی وضعیت پژوهش در حوزهی جنسیت پرداختند. این جلسه با طرح سوالات و تجربه زیستههایی از سوی مخاطبان به پایان رسید.
نوسازی کالبد شهری و خصوصی شدن فضای عمومی برای زنان
آذر تشکر، برای طرح مسئلهی خشونت و آزار و اذیت در فضای عمومی ابتدا به پیشینهی تحقیقات خود در این حوزه پرداخت. وی دو دسته از مطالعات خود را در این زمینه از هم تفکیک کرد؛ بنابراین تفکیک بخش اول این مطالعات با محوریت مفهوم گتوئیزیشنِ (ghettoization) و بخش اخیر آن با رویکردی گفتمانی به مسئلهی زنان در فضای عمومی شهر پرداخته است. وی توضیح داد که در روند نوسازیهای شهری، در شهرهای ما بهویژه برای زنان نوعی فضای گتوئی در حال شکل گرفتن است. گتوئیزیشن به این معناست که گروهها در ساعات و مکانهای خاصی امکان حضور در شهر را مییابند تا از خدمات این نیروهای انسانی استفاده شود، اما حضور آنها کنترل شده است. بخشی از این فرایند در شهرهای ما و برای همهی شهروندان در حال وقوع است. اما این وضعیت زنان را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد چرا که زنان غالبا با فضای خدمات شهری درگیرند، اما مردان که بیشتر با وزارتخانهها و شرکتها سروکار دارند،کمتر تحت تاثیر دخالتهای توسعهمحور و نئولیبرال نوسازی قرار میگیرند. جمعبندی تشکر از این بحث این بود که فضای شهری با محدود کردن زنان موجب شده زنان در گتوهای خود باقی بمانند.؛ به این معنا که فضای شهری که خاصیت آن در عمومی بودن آن است به فضایی خصوصی برای رفتوآمد بدل میشود.
شکست راهکارهای کنترل پلیسی، تک جنسیتی کردن و سایبری کردن فضای عمومی
تشکر در ادامه به تاثیر گفتمانهای گوناگون بر محدود شدن فضای عمومی شهر برای زنان پرداخت. به تعبیر وی این محدود شدن در نهایت به تشدید خشونت علیه زنان انجامیده است. این پژوهشگر حوزهی زنان با ارجاع به بخش دوم تحقیقاتش که خلاصهای از آن بهتازگی در شمارهی سوم مجلهی زنان به چاپ رسیده است، اظهار داشت که فضای عمومی منبعی مادی است که باید بهطور برابر و عادلانه توزیع شود. آنچه که بهعنوان عرصهی عمومی شناخته میشود، عرصهای است که در آن حضور شهروندان آزادانه و مستقل باشد که در آن گفتگو و دیدار صورت بگیرد. بافت تهران بهگونهای است که چنین فضایی در آن کمیاب است و خیابانها غالباً آن را به محیطی برای عبور تبدیل کردهاند. تشکر مبنای بحث خود را بر این شرط اصلی گذاشت که رابطهی فضا با انسان رابطهای دو وجهی است که هم کالبد آن فضا ارتباط برقرار میکند و هم ذهن.
او در طرح اهمیت این مسئله توضیح داد که احساس ناامنی ذهنی در فضای عمومی برای همهی زنان وجود دارد و مرز ایدئولوژیک (سکولار-مذهبی) نمیشناسد. آزارهای مختلف خیابانی، از متلکها گرفته تا حضور پلیس، وجه اشتراکی است که همهی زنان را در برمیگیرد و نمیتوان ادعا کرد، کسانی که بسیار مذهبیاند و طبق کدهای پوششی و رفتاری رسمی عمل میکنند، در فضای عمومی کاملاً آزادانه حرکت میکنند و از فضا استفاده میکنند. آذر تشکر در ادامه به سه گفتمانی که بر توزیع فضای کمیاب شهری اثرگذار بودهاند پرداخت. گفتمان اول بر دو روی سکهی حمایت/ کنترل تاکید دارد و کنترل زنان را به «حمایت» از آنها نسبت میدهد. تشکر با اشاره به تحقیقات خود دراینباره مثال زد که حرکتهای نمایشی که در زمینهی مزاحمتهای نوامیس صورت گرفته، درنهایت اگر امنیتی را ایجاد کند، به بهای حضور پررنگتر پلیس اتفاق میافتد. پلیس پس از بیرون کردن مزاحمین، در یک گفتمان پدرسالاری سعی میکند با حضور و کنترل بیشتر به تعبیری از زنان حمایت کند. درحالیکه در چنین فضایی زنان غالباً حضور کالبدی صرف دارند و ذهن آنها دائما درگیر است و با خود گفتگوی ذهنی دارند و آرامش ذهنی ندارند. حضور زنها در چنین موقعیتی صرفا به شکل «عبور» است و «درنگ» ندارند و غالباً از اتومبیل بهعنوان سپر آهنین استفاده میکنند. بنابراین بازهم کالبد و ذهن با آرامش در فضا حضور نمییابد.
دومین گفتمانی که تشکر به آن اشاره کرد، گفتمان «شهر زنان» و راهحل «تک جنسیتی» کردن فضای عمومی است که پس از انقلاب پررنگ میشود. این راهحل مخصوص ایران نیست و در برخی از کشورهای مسلمان مثل عربستان و یمن نیز اجرا میشود. درحالیکه فضای عمومی وجه جدی خود را از «عمومی» بودن خود میگیرد و اختصاصی کردن این فضا برای یک جنس، ایجاد «جزایری در اقیانوس مردانه» است و نمیتواند راهحل خوبی باشد.
آخرین گفتمانی که این فعال حقوق زنان به آن اشاره کرد، گفتمانی است که غالباً غیررسمی است و کمتر از سوی نهادهای رسمی به آن پرداخته شده است: تاکید بر فضای سایبر. آذر تشکر اشاره کرد که فضای سایبر از سوی بسیاری از محققان فضای آلترناتیو برای زنان دانسته شده که در آن میتوانند بدن خود را انکار کنند، هویت پیدا کنند، حضور خود را تثبیت کنند و به هویتهای دیگر درآورند و به همین دلیل فضایی امن برای زنان به وجود خواهد آمد. تشکر با انتقاد از چنین رویکردی اظهار کرد که همانطور که پیشتر گفته شد، شرط اصلی که بر اهمیت برقراری ارتباط توامان ذهن و کالبد در فضا است، اما فضای سایبر کالبد را از فرد میگیرد. این بهنوعی مدرن کردن فضای خصوصی برای نگاه داشتن زنان در فضای خانه است. هر سه گفتمان بررسی شده، همچنان نتوانسته است امنیت زنان در فضای عمومی را برقرار سازد و گاه به پدید آمدن مشکلاتی دیگر انجامیده است.
ناتوانی خشونتها آشکار از بازپسگیری فضای عمومی از زنان
آذر تشکر با پیوند زدن بحث فضای عمومی و احساس امنیت زنان در آن با مسئلهی خشونت، اذعان کرد که برخی از اتفاقات تمام تاملات ما در باب خشونت را جابجا میکند. درحالیکه تمرکز محققان حوزهی خشونت به سمت خشونتهای پنهانتر در فضای عمومی رفته بود، ناگهان اتفاقی مثل اسیدپاشیها رخ داد. در حال حاضر وقتی صحبت از خشونت به زنان در فضای عمومی میشود، خشونت آشکارِ اسیدپاشی در نظرمان میآید. بسیاری سعی کردند که این موضوع را به مسئلهی سرکوب و تحت فشار بودن زنان مرتبط کنند. برخی گفتند بدن زنان محل تاختوتاز ایدئولوژیک شده است و برخی در نقض آن گفتند که قربانیان اسیدپاشی کدهای پوششی رسمی را رعایت میکردند. وی با ارائهی تفسیر دیگری از این اتفاقات آن را منازعهی درون قدرتی معرفی کرد و ادامه داد که این ماجرا از تفاسیر خودِ جامعهی مدنی تاثیر بیش از اندازهای گرفت. اینگونه حرکتهای نمایشی قادر نیست بر آنچه در فضای عمومی یک شهر خودبهخود و در زندگی هرروزهی آدمها رخ میدهد، تاثیرگذار باشد. خاصیت فضای عمومی بهگونهای است که نمیتواند متعلق به یک گروه ایدئولوژیک خاص باشد. در دو سه دههی اخیر تمرکز محققان بر فضای عمومی و امکان بهرهوری از آن بهمثابهی یک آلترناتیو در برابر مناسبات مصرف و سرمایهداری، استبداد و سلطه، بسیار زیاد بوده است. گفتمان رسمی با جداسازی فضای خصوصی و عمومی و تعریف کدهای رفتاری و پوششی برای آن تلاش میکند که برخی از گروهها را از این فضا حذف کند؛ اما مطالعات نشان میدهد که همین در فضا، مناسبات سلطه میتواند به هم ریخته شود. تظاهراتی که در واکنش به خشونتهای آشکار نسبت به زنان اتفاق میافتد، پیام مهمی را در خود دارد. سوال اینجاست که در مناسبات زندگی روزمرهی کدام زن ایرانی است که به خاطر تحصیل، به خاطر شغل و یا به خاطر رساندن فرزندش به مدرسه، از خانه بیرون نیاید که شاید مورد اسیدپاشی قرار بگیرد؟ شاید همه احساس ناامنی و ترس داشته باشند اما نهایتاً زندگی، آنقدر حق و ضرورت را درهمتنیده است که مجددا شما را وارد فضای عمومی خواهد کرد.
تشکر در پایان گفت که زنان در شکستن فضایی یکصدایی موثر بودهاند و این زنان هستند که با حضور متکثرشان در خیابان، دانشگاه و پاساژها فضای یکصدایی را بر هم میریزند. در حال حاضر زنانی هم که مذهبی و محجبهاند سعی کردهاند که وارد فضاهای بسیار مدرنی مثل پاساژها شوند و یکصدایی آن را ولو به واسطهی مصرف برهم بزنند. اگر همهی حوادث را در چارچوب تحلیلی ببینیم و خود را مثل موشهایی نبینیم که در برابر هیپنوتیزم چشمان مار از حرکت ایستاده است، میتوانیم فضای خود را بیابیم و کنشگری کنیم، وارد فضای عمومی شویم و در آن درنگ کنیم.
اسیدپاشیها نشانهی شکست ایدئولوژیها است
سخنران دوم، دکتر فاطمه صادقی سخنان خود را با مسئلهی خشونتهای عریان آغاز کرد و سپس به بحث اصلی خود دربارهی وضعیت پژوهش در علوم انسانی و بالاخص مطالعات زنان و ارتباط نسبی آن با خشونت علیه زنان پرداخت. او عنوان کرد که بحث خشونت بهویژه وقتی چهرهای عریان به خود میگیرد بسیار وحشتناک و غیرانسانی است. اسیدپاشیها بهعنوان نمود اخیر آن تلاشی است برای آنکه رعبی در جامعه به وجود آورد و فضای عمومی را از حضور زنان خالی کند. اما ما در مورد همین بحث خشونت علیه زنان کجا ایستادهایم و آیا واقعا آلترناتیوی داریم که قضایا را طوری دیگر ببینیم و تحلیل کنیم و یا محکوم هستیم به مسیرهایی که از پیش برای ما تعیین کردهاند؟ مسئلهی اسیدپاشیها را اگر از منظر دیگری نگاه کنیم، میبینیم که این نشانهای از تَرَکی در گفتار سیساله در مورد زنان هم هست. اگر پیشازاین با ایدئولوژی به میدان میآمدند و میگفتند که حق بهجانب ماست و قوانینی تصویب میشد که مسائل مختلفی را به زنان تحمیل میکرد و یا کتابهای زیادی که ایدئولوژیهایی را صادر میکردند، حالا بعدازاین همه سال میبینیم که تنها وسیلهای برای آنها باقی مانده، «اسید» است. سر آخر به خشونتی بسیار عریان متوسل شدهاند. آیا این نشان از آن ندارد که در این منازعه این زنان بودهاند که برنده شدهاند؟ گفتار رقیبی که گاهی با شکوه و شکایت و سایر ابزارهای بیقدرتها جلو آمده، آیا موفق نشده که برخی به اسید متوسل شوند؟ روی دیگر سکه این است که این ایدئولوژیها نتوانسته غلبه کند. ازنظر بسیاری از نظریهپردازان، خشونت در جایی حرف اول را میزند که اتفاقا قدرت از حیز انتفاع ساقطشده و دیگر نمیتواند کاری پیش ببرد. میزان خشونت بیشتر است چون میزان تمکین کمتر از گذشته است ولو اینکه تبعات وحشتناکی هم به دنبال دارد. پس باید مسئله را به این شیوه هم نگاه کرد.
مطالعات زنان در ایران ایدئولوژیک بوده است
صادقی با طرح یک پرسش به مبحث اصلی خود وارد شد که آیا توانایی زنان در شکستن سازوکار قدرت هیچ نگرانی دیگری در مورد مسئلهی زنان باقی نمیگذارد؟ او اظهار میکند که روی تاریکی هم هست که باید آن را در حوزهی تحقیقات زنان و بهطور کل علوم انسانی پی گرفت. اتفاقاتی برای رشتهی مطالعات زنان افتاد، خیلی از دانشجویانی که به این رشته علاقه داشتند مجبور شدن به رشتههای دیگر بروند چون در بعضی موارد محتوای این رشته از درون خالی شده و در برخی موارد اساسا دیگر وجود خارجی ندارد و خلاصه وضعیت معلقی دارد. وضعیت علوم انسانی را بهطور خاص میتوانید در وضعیت مطالعات زنان جستجو کنید. اصلا معلوم نیست که برای تدریس در دانشگاه جواز و رسمیت دارد یا خیر؟ آیا این رشته در ایران به لحاظ قوام منابع میتواند سرو پا بایستد یا خیر؟ بهطورکلی علوم انسانی و اجتماعی در ایران بسیار ایدئولوژیک است و این مسئله را در مطالعات زنان هم میتوان دید. منظور از ایدئولوژیک این است که ما رستهای از گفتارهای غالب را داریم و میخواهیم هرآنچه وجود دارد را در آن بگنجانیم. ایدئولوژی یعنی همان تقسیم فضای عمومی که ذکر آن رفت. یعنی اگر شما بر اساس کدهایی که من تعریف کردهام رفتار کنید میتوانید از فضای عمومی استفاده کنید و در غیر این صورت نمیتوانید. فرض کنید حضور پلیس بنا بر آنچه گفته میشود برای جلوگیری از مزاحمت نوامیس باشد. مسئله این است که این ایدئولوژیک کردن فضا با تقسیمبندی دوگانهی خوبها و بدها اتفاق میافتد و این وضعیت ایدئولوژیک در علوم انسانی و مطالعات زنان ایران هم در حال وقوع است. کما اینکه گفته میشود یک دسته مطالعات اسلامی زنان و یک دسته مطالعات عرفی و سکولار زنان داریم. در این وضعیت چون همهی ما تصور میکنیم مدرن هستیم پس مطالعات اسلامی را نمیپذیریم، فمینیسم اسلامی را ترکیب بیمعنایی میدانیم. حاصل این تقسیمبندی این است که نهادهای رسمی مثل حوزه مطالعات اسلامی را مال خود میکند، از طرفی کتابهای سکولاریستی هم که دچار سانسور میشوند و درنهایت آنچه باقی میماند مطالعات اسلامی زنانی است که تنها حوزه آن را مطالعه میکند. دوگانهی دیگر شرق و غرب است که هر آنچه که مربوط به شرق است را نمیپسندیم و آن را سنتی و عتیقه میپنداریم و آنچه مربوط به غرب است را میپسندیم، جدای از اینکه به جامعهی ما مربوط باشد یا خیر. مثلا ما بسیاری از گفتههای جودیت باتلر را نمیفهمیم، وقتی از کوئیر، تجربهی هموسکشوآل و غیره صحبت میکند، از درون تجربهی زیستهای حرف میزند که من با آن اشتراکی نداریم؛ بنابراین این همه اشتیاق به خواندن آنچه که پیوندی با تجربهی ما ندارد، به نظر غیرواقعی میرسد. همهی اینها نشان از ایدئولوژیزدگی مطالعات علوم انسانی و زنان دارد و متاسفانه تحقیقات در حوزهی زنان غالباً بر اساس یکی از همین ایدئولوژیهاست.
دچار فقر مطالعاتی در مطالعات زنان هستیم
صادقی در ادامه سه دسته از غفلتهایی که گریبانگیر تحقیقات مطالعات زنان است را از هم تفکیک کرد. وی ادامه داد که اولین دسته تحقیقاتی که در مطالعات جنسیت (Gender Studies) مرسوم است، مطالعات تاریخی زنان است. این مطالعات هم در دانشگاههای خاورمیانه و هم در کشورهای غربی رایج است. مسئله این است که در گزارشهای تاریخی حضور زنان چگونه بازنمایی شده است، حضور زنان در اقتصاد یا حضورشان در عصر صفوی چگونه بوده است و یا در دادگاهها چهطور حق خود را میگرفتهاند و در فضای عمومی چگونه حضور داشتند. اینها تواریخ زنان است و در موارد زیادی با تواریخ پدرسالار در تناقض هم هستند، بهخصوص وقتی وارد تاریخ خاورمیانه میشویم میبینیم که چهقدر با تصویر ضعیفی که از زنان ارائه شده در تناقض است. حتی میتوانیم مطالعه کنیم که آیا اسیدپاشی در تاریخ جوامع اسلامی وجود داشته است یا خیر. صادقی اظهار کرد که وضعیت حوزهی زنان در دانشگاه دچار فقر شدید در مطالعات تاریخی است و ادامه داد که مواردی که میتوان به آنها اشاره کرد تنها «زن در عهد مغول» شیرینبیانی و برخی از تالیفات بنفشه حجازی است. برخی از مطالعات تاریخی هم ترجمهاند و بعضا بهشدت آمیخته با نگاه شرقشناسی، که این نگاه هم هیچگاه نقد نمیشود. دانشجویان ما اسم بسیاری از تذکرههایی که با موضوع زنان بسیار مرتبط است را نمیشناسند و علاقهای به مطالعهی آنها ندارند. این فقر مطالعاتی فینفسه میتواند موجد و مولد خشونت علیه زنان در سطح جامعه باشد. دستهی دیگر مطالعاتی که در ایران فقیر باقیمانده، «تجربه مدرنیته» است. ما در ایران نگاهی آرزومندانه به مدرنیته داریم. مدرنیته از نگاه ما یعنی آزادی، قانون، حضور زنان، و به یک معنا بهشتی شاد! درحالیکه تجربهی مدرنیته و شکلگیری دولت ملت در ایران برای مردم، بسیار تجربهی دردناکی و رنجباری بوده است. قبل از قرون 14 و 15 در امپراطوری اسلامی که وجود داشته، زنان در منطقهی شمال ایران اگر برای مسئلهای به دادگاه میرفتند، بهاحتمال زیاد رایی که قاضی صادر میکرده با رایی که در وضعیت مشابه در جنوب ایران صادر میشده متفاوت بوده. چراکه زنان در شمال ایران، حضور اقتصادی و تبع آن قدرت چانهزنی داشتند ولی در جنوب ساختاری عشیرهای حاکم بوده است. اما مدرنیته این تکثر را از این میبرد بهطوریکه یک قانون حمایت از خانواده وجود دارد که همه فارغ از تکثرهایشان باید تابع یک قانون باشند. پس در بسیاری از موارد تجربهی دولت ملت، مانع اهداف زنان شده است.
صادقی در ادامه بیان کرد که شاید بگوییم مدرنیته برای ما آزادی و دانشگاه و غیره آورده است، اما نباید فراموش کنیم اسلامگرایی بنا به تعبیر بسیاری، فرزند مدرنیته است و اگر ساختارهای مدرن از آن گرفته میشد نمیتوانست پدید آید. تسخیر فضای عمومی به این شکل آن کمک تکنولوژی در هیچ جای تاریخ پیشامدرن ایران دیده نمیشود. داعش در شرایط قرن 13 و 14 امکان ظهور نداشت، تمام ابزارهای تسخیر تفکر و تحمیل عقیده، تکنولوژیهای مدیریت معرفت، هرگز در ایران پیشامدرن امکان ظهور نداشتند. پس به مدرنیته آرزومندانه نگاه نکنیم چرا ساختار دولت ملت در این منطقه با خشونت پیوند داشته است.
این پژوهشگر حوزهی زنان سومین غفلت مطالعات را اینگونه توضیح داد که برخی از دانشجویان با خارج شدن از ایران، متوجه فضایی هژمونیک در خارج از ایران میشوند که دیدی شوکآور به زن ایرانی، آفریقایی، عرب و غیره دارند. این دانشجویان دائما مورد سوال واقع میشوند که شما چرا اینگونهاید؟ در این وضعیت، حجم زیادی از مطالعات زنان در خارج از ایران در واکنش به چنین فضایی شکل گرفته است. این مطالعات بر دو دستهاند. موج اول پژوهشهایی هستند که در آن نوعی Self Orientalism وجود دارد و تعداد آن بسیار هم زیاد است. موج دوم که خوشبختانه بهتازگی مورد نقد قرار گرفته است، موضوعی دفاعی و توجیهی در برابر آن نگاه سنگین به شرق در خارج از ایران است. بهطوریکه دائم تلاش میشود که ثابت کنند، تصور آنها از ما غلط است. برخی که مطالعهی تاریخی بیشتری داشتند متوجه شدند که هرچقدر مدافعانهتر عمل شود، طرف مقابل بیشتر جلو میآید.
دکتر فاطمه صادقی در پایان جمعبندی کرد که زن شرقی و مسلمان در ایران نادیده گرفته شده است، چراکه ما دائم در حال تقسیم دوگانههایی هستیم که افغانها، عربها، مطالعات اسلامی، زبان عربی را ملزوم مطالعات خود نمیدانیم. نتیجه اینکه ما در حوزهی مطالعات زنان، چیزی به اسم مطالعات نداریم. ما با زنانی مواجهیم که دغدغه و کنجکاوی دارند، اما دستشان خالی است. اگر کتب فقها را در یک اتاق بزرگ جمع کنیم، چهبسا که به سقف هم برسد، آنها انباشت تاریخی دارند اما مطالعات زنان بسیار فقیر است و دچار کرختی است. در مطالعات زنان منابع دستاول هم شناخته شده نیستند. او تاکید کرد که باید بدانیم که همهی داستان به مسئلهی خشونت ختم نمیشود و در سطحی وسیعتر مناسبات قدرت است که بر ما غلبه دارد.
پس از سخنرانی هر دو سخنران، جلسه به پرسش و پاسخ در مورد موضوعات مختلفی چون دلایل رخوت مطالعاتی در حوزهی زنان، خشنونتهای آشکار علیه زنان و اسیدپاشیها اختصاص یافت و با به اشتراک گذاشتن تجربهی زیستهی حاضرین در مورد خشونتهای خیابانی و بحث و گفتگو در مورد ابعاد آن به پایان رسید.