به جای آنکه امروز به سختی بایستیم در مقابل هر طرح نامطلوبی که این دیوار را تا به آخر کج بسازد، دوباره منتظر روزی هستیم که سراسیمه به خیابان بیاییم و فریادهایمان گلویمان را بشکافد. این گونه است که فرصتهای اعتراض را از دست میدهیم و اعتراضها این چنین مقطعی و کوتاهمدت باقی میماند و سرکوب و در نهایت دوباره سکوتی ممتد یا شاید هم آرامش فعالی دیگر!
تا قانون خانواده برابر: در این روزها، بسیاری از ما اخبار مربوط به اعتصاب و تظاهرات فرانسویان را برای اعتراض به دو سال افزودن به سالهای کاری و کم شدن از سالهای بازنشستگی که بازتاب گستردهای هم در رسانهها داشته دنبال میکنیم و میخواهیم بدانیم که نتیجه این همه اعتراضات چه خواهد بود. از طرف دیگر، در همین روزها میبینیم که چگونه روز به روز فشارهای چندگانه با انواع و اقسام طرحهای حکومتی بر شانههای مردمی از اقشار، گروهها و صنفهای مختلف سنگینی میکند و جای اعتراضهای عمومی و حتی کوچک هم گاهی در این زمینه خالی است. شاید با خود میاندیشیم که «ما و جامعه فرانسه؟! تفاوت از زمین تا آسمان است!»
در این روزها که برخیمان برای اعتراض به گسترش چندهمسری در لایحه حمایت از خانواده بار دیگر وارد کوچهها و خیابانهای شهرمان شدهایم تا خواسته «منع چندهمسری» که به حق تقاضای اغلب زنان ایران و حتا مردان آن است را با ثبت امضایشان به مجلس ببریم. بسیاری شنیدهایم و میشنویم، همانگونه که در زمان جمع آوری امضاء برای خواستههای کمپین یک میلیون امضاء میشنیدیم: «مگر فایدهای هم دارد؟»، «اصلن کسی به خواست ما توجهی میکند؟»، «بابا اینها هر کاری دلشان بخواهد می کنند، به حرف من و تو هم توجهی ندارند» و… این حرفها را نه تنها در کوچهها و خیابان ها بلکه گاه در لابه لای سطور نوشتار روشنفکرانه هم مییافتیم و مییابیم.
اما ما میگوییم و معتقدیم که تغییرات هیچ جامعهای بدون هزینه نبوده و همه کشورها برای اندک تغییرات قانونیشان بسیار جنگیدهاند. از حق رای زنان امریکا که ۷۰ سال به طول انجامید میگوییم و از سابقه مبارزات ضدنژادپرستی و مبارزات خرد و کلان دیگر. میگوییم زنان در انگلیس و آمریکا شکنجه شدند اما از پای نایستادند چرا که میدانستند حقی که هر روز از آنها تضییع میشود، شکنجههای پنهانی است که گاهی هیچ وقت برملا نمیشود. اگر در مقابل تضییع حقوقِ هر روزه خود کنار هم نایستیم مجبور هستیم که هر روزِمان به تنهایی با مسائلی که فردی نیستند و اجتماعیاند، بجنگیم. از آمار خودکشی و خودسوزی و همسرکشی می گوییم. میگوییم باور کنید در همه جای دنیا در مقابل خواستههای مردمی، کانونهایی که منافع و قدرت خود را مخالف این خواستهها میبینند، مقاومتهای بسیار کردهاند و میکنند.
گاهی در کشاکش این رفت و آمدهای بسیار خودمان هم به فکر فرو میرویم. آن وقت است که لازم میبینیم به خودمان یادآوری کنیم که شاید هیچ دولتی در پی منافع هیچ ملتی نباشد و تضاد منافع دولتها و مردم در همه جا وجود داشته باشد، اگر چه پنهان. اما این مبارزات مردمی هر جامعه است که خود را به عنوان کلیتی برحقتر به دولتها که تنها نماینده آنها هستند و باید خود را موظف به اطاعت از خواستههای مردم کنند، تحمیل میکند. که گاه باعث کمرنگ شدن این تضاد و سرفرود آوردن برخی دولتها در مقابل مردم میشود و در نهایت تعاملی از سر وظایف قانونی آن دو در مقابل هم برقرار میکند. تعاملی که همیشه جامعه باید مراقب باشد تا کانونی که به واسطه وکالت خود آنها ایجاد شده، این معادله را به سود خود تغییر ندهد. مردمی که همیشه باید آگاه باشند و هوشیار که هر روز این قدرت میتواند چرخشی داشته باشد اگر که کنار بنشینند و تنها نظارهگر بمانند. هوشیار و آگاه باشند که قراردادهای اجتماعی تغییر میپذیرند و این مردم هستند که باید آن را هدایت کنند و گرنه همین حقوق به دست آمده هم میتواند در بازی نابرابرانه قدرت از دست بروند. در نهایت، شاید دوباره باید به خاطر بسپاریم که دولتها از سر هزار ترفند سیاسی به کرسی مینشینند و در پی منافع زودرس خود هستند و اگر در جوامع به منافع مردم توجه میکنند نه از سر ایمان، بلکه از سر حفظ منافع خود و از سر ناچاری است برای حفظ مشروعیت اکتسابی و فانیشان.
شاید بهتر است همین فرانسه جلوی چشم ما باشد، کشوری توسعه یافته که در بسیاری از مواقع کانون اعتراضات است و مردم آن در بسیاری از مواقع مراقب هستند تا حقوقی از آنها ضایع نشود. کشوری که قانون آن، قابل مقایسه با قانون ما نیست، آزادی مطبوعات در آنجا قابل مقایسه با کشور ما نیست و شاید بپنداریم اکنون بسیار راحتتر میتوانند اعتراض خود را به ویژه اگر در وسعت اعتراض کنونیشان به طرح دولت باشد به کرسی بنشانند، اما میبینیم که حتا آنجا مقاومت در مقابل خواسته مردم شدید است. اینجاست که در مییابیم از یک زاویه شاید تفاوت حاکمیت از اینجا تا فرانسه زیاد هم نباشد، به ویژه که علی رغم اعتراضات بسیار گسترده مردم فرانسه، آنجا هم همچنان سنا قانون مورد اعتراض آنان را تصویب میکند و معلوم نیست سماجت سر قانونی که آنچنان مورد اعتراض مردم است از کجا نشأت میگیرد؛ از همین تضاد منافع دولت و مردم که عریان شده است؟ یا حفظ منافع دولت برای ایجاد دولتی قوی در مقابل کشورهای دیگر؟ یا …
هرچه باشد مهم این است که مردم معترض در فرانسه همان هوشیارانی هستند که میدانند حقوق به دست آمدهشان میتواند به یغما رود، اگر که تنها مشارکت را به پای صندوقهای رای آمدن تقلیل دهند. این مردم معترض طوری بر دولت نظارت دارند که مجبور نباشند تنها در زمانهایی که خونشان به جوش میآید دست به مبارزه بزنند، آن گونه که در جامعه ما. زمانی که گاه انقدر برای هر اعتراض و درخواست اصلاح و تغییری دیر است که به راحتی شعارهای «رای من کجاست» به «مرگ بر دیکتاتور» تغییر مییابند و این گونه شاهد کشتههای بر زمین مانده باشیم و بعد سکوت…
به چهار روزی میاندیشم که پیاپی مردم در پی خواسته خود در جمعیتی عظیم به خیابانها آمدند و بعد از آن نیز در روزهایی با فاصله کم و زیاد در طول نه ماه اعتراضهای خیابانیشان را ادامه دادند. اما در همان روزها هم از هر اعتراض به اعتراضی دیگر و با گسترش خواستهها و پراکنده شدن آنها، خشونت و مقاومت در برابر آنها نیز وسعت یافت. از خیابان به خیابان، ریزش افراد را دیدیم، برخی کوچ کردند، برخی خسته شدند و کنار کشیدند و برخی با شعارهای مبهم اما همچنان امیدوار به مبارزه ادامه دادند. در میان باقی ماندگان اما نمیدانی مطالبات چیست؟ و کنار این مطالبات مبهم و گاه پیچیده با شیوههایی غیرموثر و غیرکاربردی در جامعهی شفاهی ایران، انواع و اقسام طرحهای ضدمردمی از اقشار مختلف در حال تصویب شدن است و ما همچنان روزهای پیش را دوره میکنیم بدون تمرکزی بر یکی از این خواستهها در گروههایمان.
به جای آنکه امروز به سختی بایستیم در مقابل هر طرح نامطلوبی که این دیوار را تا به آخر کج بسازد، دوباره منتظر روزی هستیم که سراسیمه به خیابان بیاییم و فریادهایمان گلویمان را بشکافد. این گونه است که فرصتهای اعتراض را از دست میدهیم و اعتراضها این چنین مقطعی و کوتاهمدت باقی میماند و سرکوب و در نهایت دوباره سکوتی ممتد یا شاید هم آرامش فعالی دیگر!
شاید بهتر بود ما هم برای هر روز فشاری که بر ما میآمد مبارزه میکردیم تا این فشارها را دفع کنیم، بلکه حتی حمله میکردیم و خواستار رفع بیکاری و حقوق برابر میشدیم. به جای رسیدن روز موعود، بهتر بود همگام با تغییرات و تحولات هوار شده بر سرمان یا حتی پیش از آن دست، به اعتراضی مداوم برای خواستههایی ملموس میزدیم. یا شاید منتظریم طرح یارانهها به ثمر بنشیند و شورشهای خیابانی را از به جوش آمدن خونمان شاهد باشیم؟ به هر طریق زمانی دست به کار میزنیم که در نهایت کار از کار گذاشته و ما تنها در موضعی تدافعی یا خشن هستیم.
آیا فکر میکنیم که دولت در همه کشورها خوب و آراسته و در فکر مردم است و تنها دولت ما در پی منافع خود است؟ حالا که رایمان را هم به حساب نیاوردند فکر میکنیم که خواستههای ما برایشان اهمیتی ندارد؟ اما در هر صورت و با هر دولت و حکومتی باید گام به گام خواستههایمان را همچنان مطرح کنیم که سکوت هرگز درمان هیچ دردی نبوده و نیست. میدانیم معنی بومیگزینی جنسیتی که هم اکنون برای دختران دانشجو به اجرا درآمده یا معنی تغییر رشتههای علوم انسانی چیست؟ آیا میدانیم که طرح یارانهها چه آسیبی به اقتصاد این کشور و چه فشاری بر خانوادهها تحمیل میکند؟ میدانیم معلمی که پول ندارد و هر روز باید جایش را با معلمی دیگر تغییر دهد چه قدر میتواند در آینده فرزندانمان تاثیرگذار باشد؟ کی قرار است به این چیزها بیندیشیم؟ آیا قرار است همیشه خود را با این فکر راحت کنیم که در اینجا اعتراضها نتیجه نمیدهد؟
به اعتراض به لایحه بر میگردم. برای توضیح دادن درباره اینکه آیا فایدهای دارد یا نه، سعی میکنم آن اراده جمعی که برای تغییر به حرکت در میآید را تصویر کنم. ارادهای که نه به دولت و نه به مجلس و هیچ چیز دیگر خوشبین نیست بلکه بر خواستههای به حق و شیوههای اعتراضی و مقاومت خود استوار است. به زنی که در مقابلم نشسته و دختران دور و برم توضیح میدهم که ببینید در هر مقطعی که مردم در هر سوی دنیا بر حقوقشان پافشاری کردهاند، به نتیجه رسیدهاند. آنهایی که به نتیجه نرسیدهاند و ناامید شدهاند شاید سالهای آینده خود را به خاک سپردهاند و آنهایی که به نتیجه نرسیدهاند و برای همیشه ناامید نشدهاند – با فکر اینکه ول کنیم، در اینجا کار کردن آب در هاون کوبیدن است- زندگی نسل بعد از خود را تأمین کردهاند.
از ایران مثال میآورم که چگونه کنشگران زنان در دوره مشروطه سنگبارانِ مدارس دخترانه را که به دست خود در برابر مقاومت روحانیون و سنتیان و حکومت ساخته بودند، تاب آوردند و هزار هجمه و حمله و تهدید را تحمل کردند و در نهایت مدارس دولتی بر مقاومتکنندگان در برابرِ حق تحصیل دختران ایرانی تحمیل شد، نه به خواست حکومت، بلکه با ارادهی جمعی زنان آن دوره. و اینک آیا مقاومتها در برابرمان گستردهتر از زمان مشروطه است، یعنی دورهای که زنان حتی حق رای هم نداشتند و مجلس کاملاً مردانه بود، اغلب زنان تحصیلات عالی یا حتی سواد نداشتند، تعداد بسیار کمی از آنها شاغل بودند و در خانواده حداقل به صورت عرفی هم حقوقی نداشتند؟ آیا اکنون قدرت ما کمتر از زنان آن دوره است یا ایمان و اراده جمعیمان برای تغییر به سوی برابری؟
هنگام امضاء جمع کردن شاید بارها دختران جوان به من نگاه میکردند و میگفتند: «خانم من ازدواج نکردهام!» و به آنها توضیح میدادم این متنی است که قرار است به قانون کشورت تبدیل شود، تو ازدواج بکنی یا نکنی، هزاران دختر از جنس تو و خود تو روزی به این قانون مربوط میشوید، و تازه این فکر برای این دختران روشن میشود که بله این قانون معنایش آن است که قرار است برای همه مردم تصمیم بگیرد و مِن بعد از این، ازدواج کرده یا نکرده بر ما حکومت کند.
شاید هنوز ما معنی قوانین را درک نکردهایم. شاید هنوز نمیدانیم قانون شاکله یک کشور است و شاید ما هنوز از نوک بینی خود آن طرفتر را نمیبینیم. هر کدام از فرانسویان که در این روزها به اعتراض پیوستند ممکن است سالها بعد، از این قانون تاثیر بگیرند. اما نیک میدانند که باید همین امروز اعتراض کنند وگرنه فردا خیلی دیر است و اعتراض انرژی دو چندان میطلبد برای قانونی که دیگر به تصویب رسیده است.