تا قانون خانواده برابر: ضرب المثل ها آینه تمام نمای زندگی مردمان یک سرزمین است. زندگی مجموعه آدم ها به همراه رفتارها، کنش ها، واکنش ها، زرنگی ها، حقه بازی ها، پستی ها، مسخره بازی ها، الکی خوش بودن ها، غم ها، شادی ها و هزاران جزئیات دیگر است.
مردمان هر سرزمین با تمامی آن جزییات در عین حال دارای تاریخ، فرهنگ، هنجارها و ارزش، شغل، هویت و طبقه اند.
هر گروه، صاحبان هر حرفه، اهالی هر شهر و روستا در جریان رفتارها، در هر لحظه و هر شرایط، آگاهانه و ناآگاهانه ضرب المثل ها را خلق میکنند و به تدریج مجموعه ضرب المثل های یک ملت را پدید می آورند.
هر ضرب المثل دارای ده ها ویژگِی است. بلند بلند است یا کوتاه کوتاه؛ آهنگین است یا نیست؛ ساده است یا پیچیده؛ یک معنا دارد یا چند معنا؛ در آن میل گول زدن شنونده یا خواننده وجود دارد یا ندارد؛ پاسخی به ضرب المثلی است یا نیست، تلافی می کند یا نمی کند.
گنجینهی لغات و اصطلاحات هر جامعه ای، همراه با تاریخی از اندیشه و عمل مردمان نشانگر ناخودآگاه جمعی و آنچه در پستوی اذهان آنها می گذرد، است. ضرب المثل ها دریچهی نفوذ به جوامع است، مخصوصا جوامعی مانند ایران که پیچیدگی مردمانش به تاریخ چند هزارساله آن برمی گردد. ضرب المثل ها دارای ویژگی مفهومی متفاوتی هستند، تعدادی آهنگین، تعدادی اعتراض آمیز و محافظه کارانه و برخی تهدیدی و کنایی اند.
اما ویژگی پررنگی که در ضرب المثل های کشور ما دیده می شود کلماتی با بار مردسالارانه و محتوای خشونت کلامی علیه زنان است.
«یک کلمه هم از مادر عروس بشنوید» یکی از ضرب المثل هایی است که شاید هر کدام از ما برای یک بار هم شده از آن استفاده کرده ایم. تحلیل محتوای این ضرب المثل نشان می دهد چه انبوه ویژگی های اعتراض، شکایت و کنایی بودن با لحنی تحقیری در آن نهفته است. کاربران این ضرب المثل بدون این که خود به این امر آگاه باشند، با بیان این لغات چه چیز را بازتولید می کنند؟ و هر روز به تکرار این گویه ها می پردازند. یا در این ضرب المثل:
«یا برو همچون زنان، رنگی و بویی پیش گیر / یا چو مردان اندرآی و گوی در میدان فکن»
این ضرب المثل مردسالارانه، تحقیری، آهنگین، امری، اندرزی، تضادی، مقایسه ای و منفی است. لحن تحقیری که با واژه زن در این عبارت همراه شده است، قابل توجه است. در این ضرب المثل کاری که زنان پیش می گیرند زیورآرایی و آنچه که مایه افتخار و فخرفروشی است، عمل مردانه در میدان جنگیدن است. کار زنان از پیش تعیین شده و مردانگی در این جا اثبات قدرت است. در ابتدا عملی خوشایند از زنان را بازگو می کند، امّا پیش از آنکه حتّی به ما زمان بدهد تا این امر را در ذهن خود تایید کنیم، سریع و طوفانی با بخش آخر ضرب المثل بر صورت ما میکوبد و تمام آن حالت جذّاب از بین میرود.
از این دست ضرب المثل ها در دایره لغات زبانی ما ایرانیان وافر است. مانند: «یک مرد جنگی به از صد سوار» که در آن مردانگی و جنگ ورزی ویژگی برتر و والاتری محسوب می شود و مختص به مردان است.
در ادبیات ما آنچه که فرد را یک پله از دیگران بالاتر می کشد «مرد» بودن است. استفاده زنان از واژه هایی مانند «اگر مرد هستی» یا «نامرد»، خبر از پستوی ذهن زن ایرانی می دهد که مرد بودن و دارا بودن ویژگی هایی که برای مردان تعریف شده است مانند: قدرت، زورآزمایی و شهامت فرد را جز دسته ای مهمتر قرار می دهد و از دیگران متمایز می کند. زن برای دستیابی به این صفات انتسابی در تمام طول عمر نسبت به آن ناکام و در سطحی پست تر قرار می گیرد.
در ادبیات ما عاقل بودن همواره با مرد تعریف شده است. در ذهن ما عقل مردانه گویا همیشه برتر از عقل زنانه عمل می کند. یا به قول یکی از بزرگان عرصه هنر، بهرام بیضایی «ﺧﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﯿﺮﺳﺪ، ﻧﺎﻣﺶ ﻣﮑﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻘﻞ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ.» ضرب المثل هایی مانند: «یا سخن دانسته گوی ای مرد بخرد یا خموش»، «آنچه مرد عاقل می گوید بشنو و عمل کن»، «مرد کم عقل هزاران مشکل دارد»، «مردعاقل خود را از دروغ حفظ می کند»، «مرد کم عقل زیاد می خوابد و مرد بی غم زیاد می خوابد»، «مرد عاقل با زبانش و مرد بی عقل با مشت اش شناخته می شود»، «اگر به مرد بی عقل سلام کنی او خواهد گفت غذای اسبت کجاست»، «مرد عاقل کسی است که می پرسد».
ممکن است بر ای رد تمام سخنان بالا به این گفته استناد شود که در ادبیات ما واژه ی مرد مقابل انسان است اما باید با دیدی تاریخی به خرد جمعی که پشت الفاظ به کار گرفته شده است دقت کرد. چرا در ادبیات ما در زمینی صفر و خالی مرد مساوی با لفظ انسان قرار می گیرد؟ به گفته ی برخی ها زبان فارسی از غیر جنسیتی ترین زبان ها در جهان است. در زبان های رایج واژگان هممعنا با انسان، فارغ از جنسیت کم نیست اما باید به این امر توجه کرد که کمبود واژگان زبان ما سبب تولید این تبعیض ها نشده است. از سویی دیگر باید دقت داشت که این الفاظ و عبارات سبب بازتولید همان پدیده ی می شود که سال هاست نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان با آن مواجهه بوده ایم؛ و آن پدیده به حاشیه رانده شدن هر روز زنان است.
زنان سوژه ضربالمثلهای متعددی هستند و این مطلب تنها مربوط به ایران نیست. در کشور های مختلف از اسکاندیناوی گرفته تا آفریقا، آلبانی، هلند، مراکش، اسپانیا و حتی کشورهای پیشتاز در برابری بین زنان و مردان ضرب المثل های با بار زن ستیزی و تحقیر جنیستی وجود دارد. «زن نجیب گرفتن آسونه، ولی نگهداریش مشکله»، «زن که رسید به بیست، باید به حالش گریست»، «زن جوان را تیری به پهلو نشیند به که پیری»، «زن تا نزاییده دلبره، وقتی که زایید مادره»، «زن بد را اگر داخل شیشه هم بکنند کار خودشو می کند»، «زنی که جهاز نداره، اینهمه ناز نداره»، «زن بیوه را میوه اش می خواهند»، «زن بلاست، اما الهی هیچ خانه ای بی بلا نباشه».
ضرب المثل ها گنجینه هایی پنهان هستند. سینه هایی که عقل دوران های مختلف در آنها پنهان شده است و بهترین نوع عقل و دانش در آنها یافت میشود. ضرب المثل ها به نحوی سال ها تجربه شخصی و حقایق دنیا را تنها در یک جمله خلاصه کرده و چون حلقه ای زیبا به مخاطب خود ارائه میدهند. امّا چه اتفاقی میافتد، هنگامیکه این حقایق با زن ستیزی، بی عفتی، و شوخی های ناخواسته سر و کار داشته باشند؟ چه اتفاقی می افتد زمانی که این گویه ها با هر بار تکرار توسط هر فرد به بازتولید چرخه ی فکری معیوب در جامعه می انجامد؟ چرا نگرانی راجع به شمار فراوان واژگان تازی، مغولی و ترکی موجود در زبان پارسی پررنگ تر از کاربرد واژگانی است که نشان از اندیشه ی پنهان ما دارد؟ چرا تلاشهای بسیار برای نگاهداشت زبان و ادب پارسی به کار می رود بدون این که به آسیب شناسی کاربرد آنها بیاندیشیم؟ چه قدرت فراتری ما را ناخودآگاه به سمتی می برد که به ادبیات و واژگان قدرت توجه کنیم و از توجه به ادبیات مردسالارانه دور می کند؟ زبان مشخصترین رسانه مبادلات اجتماعی است. جاذبه بررسی زبان در بافت اجتماعی آن، در این است که راهگشای فهم بهتر اجتماع خواهد بود. از سویی محققان زبان و ادبیات کلاسیک، نقش زبان را در فرایند شکلگیری ارزشها و خلاقیت ادبی مورد بررسی قرار میدهند. از دیدگاه آنان زبان، آیینه میراث فرهنگی، وسیله ارتباط ما با گذشته و تجسم تمام چیزهایی است که هم انسانی و هم شریف است «میشل فوکو» با تأکید بر اهمیت ساخت زبان و اندیشه، بر «قرائت متون» به منظور کشف ساختارهای شناخت آدمی اصرار میکند. به نظر او، شیوه خاص فهم و دریافت ما درباره جهان، تعیینکننده خصلت خاص یک عصر است و این خصلت خود شیوه اعمال قدرت را تعیین میکند(مهدی زاده، ۱۳۸۰، صص ۶۵-۶۶). از دیدگاه ساختاری «فوکو»، سیاستمداران، صاحب منصبان و اصحاب قدرت و نظایر آنان، به طور عمدی و آگاهانه نهادهای لازم برای تأمین و تضمین امتیازات و حفظ مواضع خود را ایجاد نمیکنند، بلکه اعمال افراد به طور کلی در هر عصری برآمده از نظرگاه رایج آن عصر است. به سخن دیگر، ساخت عمل تابع ساخت اندیشه است.