تا قانون خانواده برابر: خبر تجاوز به یک دانشجوی دختر 23 ساله در اتوبوسی
در دهلی نو و نهایتا مرگ او امسال نام هند
را در صدر اخبار جهان قرار داد. خشم فمینیست ها و فعالان اجتماعی هندی از بی کفایتی
پلیس و سیستم قضایی هند و اعتراض های عمومی در این کشور هم منجر شد حساسیت های
عمومی نسبت به اخبار آن بیشتر شود. در این میان اما مسئله تجاوز و آزار جنسی وجهی
نژادی و استعماری هم پیدا کرد وقتی که مدتی پیش یک دختر سفید پوست آمریکایی تجربه
شخصی اش از سفر به هند را فاش کرد و بعد مصاحبه کوتاهی با شبکه خبری سی ان ان انجام
داد. متن زیر ترجمه بخشی از نوشته های این دانشجوی سفید پوست و بعد برخی انتقادها
به این نوشته است که نشان می دهد چطور این دانشجو طی بازگو کردن تجربه اش، بدن خود
را به عنوان یک زن سفید پوست در برابر تهاجم مرد رنگین پوست وحشی هندی توصیف کرده
است بدون این که به تجربه روزمره زنان هند از آزار جنسی و مشابهت آن با تجربه خود
به عنوان یک زن، فارغ از رنگ پوست و آمریکایی بودنش توجه داشته باشد.
چندی پیش نوشته شخصی یکی از دانشجویان دانشگاه شیکاگو، رزچامز در شبکه فیسبوك من بسیار مورد توجه قرار گرفت؛ در حالی که واکنش های بسیاری از شرم گرفته تا خشم برانگیخت. گزارشی از یک دانشجوی جوان که در سفری به هند مورد تعقیب قرار گرفته بود، دستمالی و وسیله خودارضایی شده بود؛ و از آن پس از یک فروپاشی روانی رنج می برد. گزارشی که به نوعی تست رورشاخ درجه چندم تبدیل شد. برخی آنرا نشانه ی امتیاز نژاد سفید می بینند، در حالی که دیگران آن را نمود روشنی از مردسالاری هندی می دانند.
برای مثال، به این نقل قول جالب نگاه کنید:
هیچ طور نمی شد خود را آماده چشمها کرد، چشم هایی که هرروز، حق به جانب به بدن من خیره می شدند؛ بدون آن که حالتشان تغییر کند، چه من نگاهشان را می دیدم چه نمی دیدم. هنگام قدم زدن تا میوه فروشی یا خیاطی زیر نگاه های چنان برنده ای بودم که ریز ریزم می کردند. آماده بودم که رفتارم به عنوان خودنمایی های جنسی تعبیر شوند. آمادگی این را نداشتم که بفهمم چیزی به عنوانخودنمایی جنسی وجود ندارد، تنها بدن زنان بود که آن گونه دیده می شد و یا از دید پنهان می شد.
یکی از مردان همکارکه دقیقا می دانست او درباره چه حرف می زند، همدلانه گفت: «حتی در بمبئی می توانم این جمعیت بیست و چند ساله را ببینم که با چشمانی گرسنه در اماکن عمومی می پلکند. آن ها مردم را با چنان تندی تماشا می کنند که هولناک به نظر می رسد.» ولی زن جوانی از دوستان تاکید بسیاری روی این مطلب کرد؛ می گفت این امر برایش یادآور تشویش اذهان به روش استعماری قدیمی بود که معطوف به تمایل نفسانی محلی ها به تن سفید است.
با این حال محکم ترین واکنش به نوشته ی رزچامز، با عنوان«همان هندوستان، شرحی متفاوت»، نه از طرف یک هندی بلکه از طرف توسیت بود. به دو دلیل قرص و محکم بود، اول این که او هم دانشجوی دانشگاه شیکاگواست که سال تحصیل در خارج از کشورش را در هندوستان گذراند و دوما، سفیدپوست نیست.
به عنوان تنها زن سیاه پوست در سفر (و تنها شخص در گروه)، می توانم یقینا بگویم که تجربه ی منحصر به فردی در این برنامه داشتم. مردها در هند به من زل می زدند. زن ها به من زل می زدند. بچه ها و نوجوان ها به من زل می زدند. تمام مدت. می خواستم در جمعیت ناپدید شوم. حس می کردم حتی بیشتر به چشم می آیم، چرا که بین جماعت هندی و خصوصا همتایان سفیدپوست و آسیایی ام به وضوح قابل تشخیص بودم. من هم مورد آزار قرار گرفتم و در طول سفر بارها احساس کردم که به حریمم تعرض شده است. با این حال، در تجربه هایی که از هند دارم، تعداد بسیاری از مردان صمیمی و درستکار هندی را ملاقات کرده ام- مردانی که دانشجوی کالج نیز بودند، مردانی که آن ها نیز هیجان موتورسواری در خیابان های شلوغ را دوست داشتند، مردانی که در مواقع ضروری از من دفاع کردند و مردانی که وقت گذاشتند تا با من و فرهنگم آشنا شوند.
توسیت کلیشه های نژادپرستانه را در آمریکا–از آن نوعی که به مرگ تریوان مارتین ختم شد- مرتبط با آن بینش فراگیری می داند که از مردان هندی به مثابه مهاجمان جنسی یاد می کند: «وقتی این تمایز را ایجاد نکنیم که تنها بعضی از مردانِ یک جمعیت مرتکب جرمی می شوند، کلیشه ای برای تمام آن ملت ساخته ایم. و وقتی یک کلیشه ی منفی برای یک ملت ایجاد کنیم، چه چیزی از آن برمی خیرد؟ نژادپرستی».
مشکل ديگر روایتِزن سفیدپوست در نقش قربانی این است که این امر کاملا زنان هندی را از تصویر خارج می کند، همان طور که در این اظهار نظر خودبینانه و خودخواهانه سارا الیزابت وب که در ستون کنار سرمقاله ی روزنامه ای چاپ شده است، دیده می شود:
من درباره تهدید همیشگی آزار جنسی، که با سفر کردن به عنوان یک زن غربی همراه است، صبور بوده ام –حتی مدارا کرده ام. انتظارش را داشتم و با لباس های پوشیده پیشگیری و احتیاط کردم. حتی یک حلقه ازدواج تقلبی دستم کردم تا توجه ناخواسته را از خودم دور کنم. من از هنجارهایی که شامل نقش های جنسیتی در هند می شوند با خبرم. گاهی حتی با وجود این که قبولشان ندارم به آن ها عمل می کنم، فقط برای این که از فعل و انفعال منفی با مردان جلوگیری کنم. اما واقعا هیچ کدام فایده ندارد. من سعی کرده ام که آزار و اذیت را نادیده بگیرم، وانمود کنم که نمی رنجم، یا حتی طوری رفتار کنم انگار که نمی شنوم. سعی کردم بی اعتنا باشم و به خودم بگویم همه ی مردان این طور رفتار نمی کنند؛ البته بیشتر مردها به این صورت متلک نمی انداختند .من صبور بودم، اما دیگر بسم بود. نگاه ها-طرز برخورد- نسبت به زنان غربی زننده است. تقلیل دهنده و کاملا غیرقابل قبول.
وب در حاشیه عنوان می کند که زنان هندی نیز به هیچ وجه در امان نیستند، ولی او بیشتر از آن گرفتار افسوس خوردن به حال خودش است که به امتیازات خود [به عنوان یک سفیدپوست] اذعان کند.
واقعیت این است که زنان هندی عادی که -بسیاری از آن ها فقیرند، روستایی اند یا به طبقه پست نظام کاستی تعلق دارند- در کشور ما بسیار بیشتر از هر شخص سفیدپوستی در خطر هستند. نکته ی اول این که بسیاری از این خشونت های جنسی امری عادی تلقی شده و گزارش داده نمی شوند. وقتی یک گردشگر سوییسی در مدهیا پرادش مورد تجاوز قرار می گیرد، در عنوان اصلی روزنامه ها جار زده می شود اما تجاوز به زنی از یک قبیله، زنی دالیتییا یک خدمتکار –در روزی که پرنده هم پر نمی زند- پاراگراف کوتاهی را در گوشه ی صفحه ی دوازدهم پر می کند. اگر یک روز یک خارجی به یک کلانتری می رسید تا شکایتی تنظیم کند، هیچ پلیسی فکر هم نمی کرد که از تشکیل پرونده ای برای یک گزارش اطلاعات مقدماتی(F.I.R) سر باز بزند. و برخلاف یک خدمتکار یا یک کارگر مزرعه، زن غربی عادی نعمت انتخاب روش ها و زمان های امن برای سفر را دارد. وب از زل زدن ها و متلکها شکایت می کند، در حالی که زنان هندی با اتوبوس هایی سفر می کنند که مرتبا در آن ها دستمالی می شوند.
با این حال، ما هندی ها هم کم تر غافل نیستیم وقتی واکنش مان مقصر دانستن زنان غربی برای مورد آزار و اذیت قرار گرفتن است. تعدادی از دوستان هندی خود به خود فرض می کنند که زنان گردشگر سفیدپوست مورد تجاوز قرار می گیرند به دلیل این که احمق تر از آنند که خود را بپوشانند یا امن نگه دارند- و همین را هم درباره رزچازم گفته اند. سوال من از آن ها این است: آیا آن ها زنان هندی را هم که مرتبا مورد تجاوز قرار می گیرند، احمق خطاب می کنند؟ واقعیت این است که هر زنی که مجبور باشد از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کند، در خیابان ها راه برود (و نه فقط در مناطق بهتر شهر) یا حتی در شب یک ماشین بگیرد که به خانه برود، نمی تواند از امنیت خود مطمئن باشد. از آن گذشته، زنان روستایی بیشماری هستند که مجبورند مایل ها راه بروند تا آب بیاورند یا به مزرعه برسند که به سختی می توانند «امن بمانند».
واقعیت تلخ تر این است که در حالی که تجاوز ممکن است یک جرم محسوب شود، ما در فرهنگی زندگی می کنیم که آزار جنسی امری آن قدر روزمره است که عادی به شمار می آید. زنان هندی بسیار به چشم چرانی، به متلک پرانی و دستمالی شدن عادت دارند؛ ما این را به عنوان بهای خارج شدن از خانه می پذیریم. و میان ما، افراد مصونی که زنان سفید را به امن نگاه داشتن خود نصیحت می کنند، آن قدر به زندان خانه-ماشین-اداره-رستوران عادت دارند که دیگر متوجه قفس طلا کاری شده مان نمی شوند. ما آن قدر به زندگیسرپایین -بدون چشم تو چشم شدنخو گرفته ایم که آن را رفتار طبیعی و حتی زیرکانه میپنداریم. بدتر این که با کوته نظری این قاعده ی سخت گیرانه ی ضد زن را چون چماقی می کنیم تا بر سر توریست هایی بکوبیم که ممنوعیتش را نمی پذیرند و رعایت نمی کنند.
این شرایط مهیب و کاملا غیرعادی یک هنجار «فرهنگی» نیست که گردشگران مجبور باشند به خاطرش همرنگ جماعت شوند. و بگذارید آن را برای محکوم کردن تمام مردان هندی به عنوان شهوتی و خشن نیز به کار نبریم. بگذارید آن را همان طور که هست ببینیم: نمایان ترین نشانه ی [بیماری] جامعه ای بدون حکمرانی قانون. همان طور که توسیت به درستی اشاره می کند، هیچ کشوری در انحصارمردسالاری یا خشونت جنسی علیه زنان نیست. اما برخی ملت ها سیستم قضایی دارند که به مردان اجازه می دهد به بدترین انگیزه هایشان عمل کنند، و آن را بدون هیچ مجازاتی انجام دهند. ما چنین کشوری هستیم.
چه کسی میان ما با روایت های رزچازم که «مردانی که ایستاده به ما نگاه می کردند، مردانی که ما را فشار می دادند و هل می دادند، به پستان ها و لای پاهایمان چنگ می زدند»؛ «مرد لبخند بر لبی در اتوبوس که من را وسیله خودارضایی قرار داد»؛ «مردی که برای چهل و پنج دقیقه تعقیبم کرد»، همذات پنداری نمی کند. ممکن است تاثیر [این اتفاق] بر رزچازم (که متحمل یک فروپاشی روانی شد)استثنایی بوده باشد، ولی این رویدادها به نفسه استثنایی نیستند.
ما همه با این احساس تحلیل برنده زندگی می کنیم که تمام مدت در محاصره به سر می بریم، با اضطرابی همیشه حاضر که یک متلک جنسی یا یک دستمالی ساده ممکن است به یک تجاوز کامل منجر شود؛ نگرانی آزاردهنده ای که این راننده تاکسی، ماشین یا اتوبوس ممکن است توزرد از آب دربیاید؛ سوظنی که با آرام پیچیدن ماشینی پر از مرد غلیان می کند. این، این بهای زن بودن در هند است. و همه ی ما، صرف نظر از رنگ، صنف یا طبقه آن را می پردازیم.