تا قانون خانواده برابر :احساس امید می تواند نیرویی به شدت سازنده باشد و موجب رخ دادن تغییراتی پیش بینی ناپذیر گردد، البته اگر بر مرکبی مناسب سوار شود. احساس امید به همان سرعتی که اوج می گیرد، ممکن است فروکش کرده یا حتی به عکس خود بدل شود. اگر برای تثبیت و ماندگاری امید تمهیدی اندیشیده نشود، سرانجامش مشخص نیست.
شور و امیدی که از یکی دو روز مانده به انتخابات جوانه های اولیه اش نمایان شد، پس از مشخص شدن نتایج آرا بسیار شاخ و برگ گسترانده است. بسیاری را به تغییر وضعیت امیدوار کرده و این انتظار را ایجاد کرده که سیر حوادث به همین منوال و با شتاب به سمت بهبود اوضاع پیش برود. برای زنده و پویا نگاه داشتن این شور و امید چه می توان کرد؟
پیشگویی و نسخه پیچیدن برای آینده هم سهل است و هم ممتنع. سهل از آن جهت که می توان کلی ترین ادعاها را بیان کرد و برای عالم و آدم تجویزها کرد؛ و ممتنع از آن جهت که می توان تنها به سکوتی منزه طلبانه اکتفاء کرد و تن به انفعال داد. برای این که گرفتار این دو وادی نشوم، سعی کرده ام که در حدِ کنشگری حوزه زنان – آن هم با کمک استعاره ها – مسیری را برای قدم برداشتن در آینده ای که چندان شفاف نیست، ترسیم کنم:
آیا در موقعیت ضد حمله هستیم؟
در چند سال اخیر، سیاست های متعددی از سوی دولت پیگیری شد که نتیجه ای جز عقب نشستن زنان جامعه نداشت. سهمیه بندی و تفکیک جنسیتی در عرصه آموزش، زنان بسیاری را از تحصیل در مدارج بالاتر بازداشت. قطع برنامه های تنظیم خانواده، دسترسی بسیاری از زنان به خدمات بهداشت باروری را محدود کرد. دورکاری و ارجحیت دادن به مردان در محیط کار، بسیاری از زنان را خانه نشین و بیکار کرد. تشدید برخوردهای انتظامی با زنان، حضور در فضای عمومی را برای آنها دشوارتر کرد و زمینه افزایش خشونت های خیابانی را فراهم ساخت. مجموعه اینها و بسیاری دیگر سبب شد که زنان جامعه چند قدم به عقب رانده شوند؛ و در مقابل، مردسالاران قدم پیش بگذارند.
اما در 24 خرداد 92 با انتخاب شدن روحانی به ریاست دولت، که پیشتر وعده داده بود سیاست های دولت قبلی را متوقف خواهد کرد، چشم اندازی جدید فراهم شد. حال آیا با متوقف شدن سیاست های قبلی، زنان ایران و به طور خاص کنشگران جنبش برابری خواهی زنان در موقعیت «ضد حمله» قرار دارند؟ معمولاً در فوتبال، وقتی بازیکنان یک تیم که مورد حمله قرار دارند، می توانند توپ را از دست رقیب خارج کنند، خیلی سریع تلاش می کنند تا با انجام یک ضدحمله ورق را به نفع خود برگردانند. حتی برخی از تیم های فوتبال تمام استراتژی بازی خود را بر ضدحمله استوار می کنند. آیا وضعیتِ ما فعالان جنبشی نیز به همین صورت است؟ آیا ما نیز بازیکنان تیمی منسجم هستیم که از پیش برای ضدحمله تدارک دیده و برنامه ریزی کرده ایم؟ در فوتبال هم، اگر بازیکنان تیمی که مورد حمله هستند، دیگر رمق و نفسی نداشته باشند، نخواهند توانست از چنین فرصت هایی استفاده کنند و مجدداً توپ را از دست می دهند. آیا در میان فعالان جنبش، نیروی تازه نفس داریم؟
ایکاش می شد بازیکنان را تعویض کرد!
مربیان حرفه ای، برای بهره گیری از فرصت های ضد حمله، یا یکی دو نفر از بازیکنان را مامور می کنند که نفس و نیروی خود را آماده نگه دارند، یا ممکن است با تعویض بازیکنان، نیروی جدیدی به تیم اضافه کنند. اما در وضعیت فعلی جنبش زنان به نظر نمی رسد نیروهای تازه نفس و گل زنی وجود داشته باشد. در سه چهار سال اخیر، تعدادی از فعالان جنبش با سوت ناعادلانه داور از بازی اخراج شده اند و در زندان به سر می برند. برخی از فعالان به دلیل فشارها و تهدیدها ناگزیر از کشور خارج شده اند و از سکوی تماشاچیان نظاره و گاه تشویق می کنند؛ و آنهایی که در زمین باقی مانده اند نیز یا کارت زرد دارند، یا از هم بی خبرند و هر کدام به یک سو می روند، یا کم نفس شده و دم دروازه ایستاده اند.
شاید بد نباشد دوباره به انتخابات برگردیم و ببینیم چه شد که آرا شمرده شد و روحانی از صندوق بیرون آمد؟ تا عصر 25 خرداد که نتایج قطعی اعلام شد، هنوز بسیاری از تحلیلگران انتظار نداشتند که آرا مردم اصلاً شمرده شود. تجربه انتخابات قبلی همچنان خاطرنشان می کرد که حکومت به سادگی تن به اراده مردم نخواهد داد. بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی تحت فشار قرار داشتند و امکان فعالیت های جنبشی در عرصه عمومی بسیاری محدود شده بود. در ماه های قبل از انتخابات نیز اتفاق تازه ای روی نداده بود و در شرایطی که بسیار تنگ و بسته بود امکان شکل گیری شبکه یا حتی موج انتخاباتی وجود نداشت. به عبارت دیگر، اراده مردم تنها در حد «برگ رای» قدرت داشت، نه در حد یک «سیاست خیابانی». اما عوامل دیگری بودند که موازنه قوا را بر هم زدند. افزایش فشارهای بین المللی بویژه از طریق تحریم ها و تهدیدهای نظامی، تشدید نابسامانی ها و معضلات اقتصادی، همچنین افزایش نارضایتی های پنهان اجتماعی، به علاوه ایجاد تزلزل در درون بلوک اصلی قدرت، مجموعاً دست به دست هم داد تا رای حداقلی مردم (رای «نه» به راست افراطی) شمرده شود و راست میانه بر سر کار آید. بدین ترتیب، می توان گفت که عقب نشینی تیم رقیب صرفاً به خاطر دفاع جانانه ما نبود، بلکه در میان تیم آنها شکاف افتاده بود، و اگرچه مردم توانستند از آن شکاف بهره ببرند، هنوز اما موازنه قوا به نفع طرف مقابل است و تیم ما نیز ضعف های زیادی دارد.
ترمیم و تجدید آرایش تیم
در فوتبال نیز، همیشه تیمی که از حمله جان سالم به در برده و توپ به دست بازیکنان اش افتاده، دست به ضدحمله نمی زند. اگر بازیکنان نفس کافی نداشته باشند و بیشترشان در یک سوم دفاعی به شکل نامناسب قرار گرفته باشند، ضد حمله یا بی نتیجه می ماند، یا حتی ممکن است خطرساز شود. در عوض، بازیکنان تلاش می کنند تا به آرامی آرایش تیمی خود را مرتب کنند. با پاسکاری در میانه زمین سعی می کنند دوباره نفس بگیرند و هر کدام در موقعیت خود مستقر شوند و به تدریج برای ادامه بازی برنامه بریزند.
اگر مثال باعث مناقشه نشود، در شرایط امروز جنبش زنان نیز، ترمیم و تقویت روابط میان فعالان موضوعی حائز اهمیت است. تلاش برای تشکیل و تقویت شبکه گسترده روابط میان کنشگران، این امکان را فراهم می کند تا اگر قرار است اقدامی انجام شود، هم مشترک و با قدرت باشد، هم از بیشترین ظرفیت های ممکن بهره گرفته شود. بدین منظور، تشکیل شبکه ای برای هم اندیشی حول مطالبات مشترک و همچنین تدارک دیدن برای اقدامات حداقلی می تواند بسیار موثر باشد. بویژه اگر با درس گرفتن از تجارب قبلی تلاش کنیم که کارآمدترین سازوکارها را برای ساماندهی چنین شبکه ای به کار بریم. سازوکارهایی که بتواند بیشترین زمینه مشارکت را هم برای افراد، هم برای گروه ها و هویت های جمعی فراهم کند. سازوکارهایی که بتواند امکان تعامل و ارتباط را میان فعالان داخل و خارج مهیا سازد. سازوکارهایی که بتواند ارتباط میان نسل های مختلف فعالان را به صورتی منصفانه تنظیم کند. و سازوکارهایی که بتواند ضمن درگیر کردن گرایش های متکثر جنبش، وحدت لازم را نیز تامین کند.
نیاز به بازیکنان تازه نفس
هر قدر هم که بازیکنان یک تیم فوتبال در تجدید آرایش خود ماهر باشند، اگر انرژی و توان شان رو به پایان باشد، آنها را از نیاز به بازیکنانی تازه نفس معاف نمی کند. تعویض بازیکنان، کارتی است که مربیان حرفه ای برای پیروزی تیم شان رو می کنند. جنبش های اجتماعی نیز، با تعابیری دیگر، از این قاعده مستثنا نیستند. جنبش های اجتماعی اگر محدود به افراد و گروه هایی خاص شوند، همیشه در معرض اضمحلال و فراموشی هستند. دعوت و جذب نیروهای تازه نفس، ضرورت بقا و گسترش هر جنبش اجتماعی است.
برای جذب و آماده سازی نیروهای تازه نفس در جنبش های اجتماعی، نیاز به «سازماندهی و نهادسازی» است. جنبش های اجتماعی اگرچه در فضایی غیررسمی فعالیت می کنند، اما نیازمند تشکل ها و انجمن هایی با هویت و کارویژه های جمعی هستند تا بتوانند کنشگران بالقوه را جذب کرده و توانمند کنند. هویت یابی فردی برای افزایش ظرفیت های یک جنبش به تنهایی کفایت نمی کند. به عبارت دیگر، تقویت هویت های جمعی در جنبش های اجتماعی پیوندی اجتناب ناپذیر با گسترش و توسعه آن دارد. از این رو، سرمایه گذاری و تلاش برای تقویت نهادهای جنبش زنان در شرایط فعلی می تواند به ضرورتی استراتژیک تبدیل شود.
و البته، منظور از تقویت نهادها صرفاً محدود به تشکل ها و انجمن های «جنبشی» نیست. جنبش های اجتماعی وقتی دارای قدرت اثرگذاری در مناسبات کلان جامعه می شوند که بتوانند در تمامی عرصه ها و پایگاه های اجتماعی نفوذ داشته باشند. به عبارت دیگر، نهادسازی صرفاً محدود به کنشگران جنبش زنان نیست، بلکه نیاز است تا ارتباطی معتبر با اقشار و گروه های مختلف زنان در جامعه برقرار شود. بدین ترتیب، تمامی عرصه هایی که زنان در جامعه امکان اجتماع و تعامل با یکدیگر دارند، به زمین بازی جنبش زنان تبدیل می شود. زنان در محله ها، زنان در محیط کار، و زنان در عرصه های عمومی؛ مخاطبان و به عبارت بهتر ذینفعان اصلی جنبش زنان هستند. از این رو، ضرورت دارد برای تقویت جنبش زنان، ظرفیت های موجود در تمامی اقشار و عرصه های اجتماعی مورد توجه قرار گیرد.
تاکتیک «پاس بلند»
اما همه اینها، بدون توجه به «پاس بلند» ممکن است بی اثر شود! در بازی فوتبال، اگر قرار باشد تیمی آرایش خود را ترمیم کند، نیاز دارد با پاس های بلند و عرضی تیم رقیب را از دسترسی به توپ بازدارد. پاسکاری کوتاه همیشه این خطر را دارد که دوباره توپ به دست رقیب بیافتد، به همین خاطر در فوتبال پاس های عرضی بلند فرصت ساز می شود.
در شرایط فعلی جنبش نیز، باید مراقب باشیم که تمرکز صرف بر شبکه سازی و نهادسازی، توپ را دوباره در اختیار حریف قرار ندهد. به موازات تمرکز بر تقویت شبکه روابط بین جنبشی و جذب نیروهای جدید از طریق نهادسازی، لازم است تا مانورهایی در جهت طرح مطالبات جنبش صورت گیرد تا فضای عمل جنبشی باز بماند. طرح مطالبات حداقلی از یک سو می تواند حریف را از تهاجم مجدد بازدارد، و از سوی دیگر می تواند اهداف جزئی و برنامه های عمل گروه ها و انجمن های جنبش را سامان دهد. به همین خاطر، باید توجه داشته باشیم که علاوه بر کار در حوزه نهادسازی، توسعه گفتمان جنبشی، حداقل در سطح رسانه ای، نیز لازم است.