تا قانون خانواده برابر: محسن مالجو فوق لیسانس مطالعات زنان است که در مورد زنای محارم و خشونت جنسی کار می کند. دراین مصاحبه او درباره خشونت جنسی و برخی دلایل آن صحبت می کند.
مریم رحمانی: براساس شنیده ها از سکسولوژیست ها و مشاوران، مردان زیادی خواستار سکس مقعدی هستند و این تمایل در سالهای اخیر افزایش یافته است شما به عنوان یک پژوهشگر مسائل زنان چه مسائلی را در این مسئله دخیل می دانید؟
محسن مالجو: در ابتدا باید بگویم مطمئن نیستم اینکه بگوییم در سالهای اخیر تمایل به سکس مقعدی افزایش یافته است صحبت درستی باشد. زیرا ما نه در گذشته در این زمینه تحقیق داشتیم نه در حال حاضر،پس نمیشود با اطمینان از افزایش میل به سکس مقعدی صحبت کنیم. بلکه شاید طرح آن به عنوان مشکل درجامعه یا نزد مشاوران و سکسولوژیستها افزایش پیدا کرده باشد.
اگر زوجین هر دو تمایل به انجام سکس مقعدی داشته باشند که دیگر آسیب اجتماعی نیست و باید به مسائل پزشکی آن توجه کنند. زیرا زنان و مردانی هم هستند که این شکل از ارتباط جنسی را دوست دارند. البته شاید این تمایل تحت تاثیر مثلا صنعت پورنوگرافی و یک رضایت مهندسی شده باشد. به هر حال سکس مقعدی را زمانی میتوان به عنوان یک آسیب و انحراف اجتماعی در نظر گرفت که یک طرف رابطه رضایت به انجام آن نداشته باشد و طرف دیگر با خشونت به هدف خود برسد.
اما این که آیا سکس مقعدی یک انحراف اجتماعی است؟ برای پاسخ به آن دو نظر را میتوان مورد بررسی قرار داد. اول اینکه عدهای معتقد هستند منحرفان جنسی کسانی هستند که هدف آنها از زندگی جنسی بهرهبرداری و احساس لذت مانند اکثریت رفتار مردم نیست و برای تشخیص اکثریت یا حد متوسط رفتار افراد یک جامعه به ناگزیر باید به آمار متوسل شد . در واقع بر اساس این معیار یعنی معیار آماری رفتاری را که اکثریت جامعه انجام میدهند و مورد قبول آنها است، رفتار عادی انگاشته میشود و هرگونه رفتار جنسی که کمیاب و نادر است انحراف جنسی محسوب میشود.اما باید به این نکته توجه داشته باشیم که برخی رفتارهای جنسی سالم در میان افراد بهندرت انجام میگیرد و نمیتوان به آن انحراف گفت و از طرف دیگر چه بسا جامعهای به یک انحراف جنسی مبتلا شود و همهگیر بودن آن رفتار نمیتواند معیار سلامت باشد.
از طرف دیگر هم رفتارهایی که با معیارها و هنجارهای اجتماعی سازگار و منطبق نیست انحراف اجتماعی نامیده میشود. به عبارت دیگر اگر رفتار فرد بر خلاف هنجارها و ارزشهایی باشد که به وسیله فرهنگ مسلط جامعه تعریف شده باشد به عنوان رفتار انحرافی شناخته میشود. از همین نگاه چنانچه روشهای لذت یا ارضای جنسی مورد قبول و تصویب جامعه نباشد آن را انحراف جنسی مینامند. در واقع خصوصیت برجستۀ انحرافات جنسی عبارت است از اصرار مطلق فرد منحرف در دنبال کردن شیوه معینی برای کسب ارضای جنسی که نابهنجارانه است.
پس اینکه سکس مقعدی را انحراف بدانیم یا نه میتواند مورد بحث و گفتگو باشد. اما چیزی که مشخص است این است که به دلیل عوارض فیزیکی ناشی از رابطه جنسی مقعدی در دراز مدت و کوتاه مدت و همچنین عدم رضایت بین بعضی از زوجین میتوان آن رابه عنوان یک آسیب در روابط جنسی بین زوجین مورد بررسی قرار داد.
بین اینکه چه دلایلی در زنان باعث پذیرش همراه با اکراه سکس مقعدی ودر مردان باعث انجامش میشود، میتوان تفاوت گذاشت.
رحمانی: لطفا در مورد این تقاوت ها توضیح دهید؟
مالجو: من چند دلیل را در بین زنانی که به اکراه سکس مقعدی را میپذیرند میتوانم ارائه دهم. یک دسته زنانی که دلبستگی یا تعلق خاطر زیادی نسبت به شریک جنسی خودشان دارند و رفاه و احساسات آنان را در نظر میگیرند. همچنین زنانی که نسبت به هر شکلی از ارضاء جنسی همسر یا شریک جنسی خود احساس تعهد میکنند و نیاز بیشتری به سرمایهگذاری درخصوص کنشهای موافق شریک خود دارند.این زنان این نگرانی رانیز دارند که شریک جنسیشان به دلیل میل به این نوع رابطه با کسی دیگر نیز همآغوش شود. همچنین زنانی که این اعتقاد یا باور را دارند که در تملک مرد خود هستند و ارضاء نیاز شریک خود را وظیفه اصلی خود میدانند. همچنین زنانی که به دلیل ترس و وحشت مجبور به قبول این رابطه جنسی میشوند.
در ارتباط با مردان هم میتوان گفت زمانی که شریک جنسیشان دارای پرده بکارت است یا در دوران عادت ماهانه برای رسیدن به اوج لذت جنسی خواهان سکس مقعدی میشوند.
اما زمانی که مردی به اجبار و زور و خشونت شروع به سکس مقعدی میکند و رضایت یا نارضایتی شریک جنسی خود را مورد نظر قرار نمیدهد میتوان دلایل دیگری را هم ذکر کرد.
قدرت نمائی یکی از عومل مؤثر در مردانی ست که با اجبار سکس مقعدی را انجام میدهند. این مردان با تحقیر و خشونت جنسی با زنان، احساس برتری کرده و نیاز به مهم بودن خود را ارضا میکنند. آنها میاندیشند که قدرتشان کاهش یافته بنابراین به دنبال اثبات برتری خود هستند و با انگیزه تحقیر جنس مخالف اقدام به سکس مقعدی میکنند. البته بسیاری از آنها با این احساس تحقیر لذت جنسی بیشتری هم میبرند. بیتردید تماشای فیلمهای پورنو هم میتواند در تغییر سلیقه و روحیات مردانی که آن را تماشا میکنند تأثیر گذار باشد، مردانی که صحنههای سکس مقعدی یا سکس همراه با خشونت را تماشا میکنند احتمالأ تمایل بیشتری هم به آن پیدا خواهند کرد.
رحمانی: شما رخ دادن خشونت جنسی را در نتیجه چه عواملی می دانید و آیا می شود تخمین زد که چقدر از این خشونت ها در روابط بین زوج ها و حتی روابط آزاد در ایران وجود دارد؟
مالجو: تحلیل درباره دلایل خشونت جنسی سطوح مختلفی دارد. برخی تحلیلها خشونت جنسی را پدیدهای آسیبزا میدانند که در درون فرد استقرار یافته است و در واقع ماهیت طبیعی دارد. بنابراین عوامل فردی مانند قد، جنس، سن، گروه خون و ویژگیهای ژنتیکی برای این سطح از تحلیل مهم به نظر میرسند. این نظریه هم مطرح شده که مردانی که در جستن شریک جنسی مشروع یا نامشروع با مشکل مواجه میشوند، بیشتر به سوی خشونت جنسی سوق می یابند. برخی نیز از جسارت جنس مرد به لحاظ ژنتیکی سخن گفتهاند که امکان دارد در قالب خشونت خود را نشان دهد. بعضی از تحلیلها هم علل رفتارهای کجروانه مثل خشونت جنسی را با نقص شخصیت و روان فرد کجرو توجیه میکنند و بر این باورند که برخی از گونههای شخصیت، بیش از گونههای دیگر به خشونت جنسی گرایش دارند. بنابراین فرد خشونتگر، فردی است که اختلالات شخصیتی مرضی و ضد اجتماعی دارد،عزت نفس پایین و خودپنداره آنها نیز آسیبپذیر است. در کل این افراد معمولاً از نظر شخصیتی دگرآزار، انفعالی، مستعد معتاد شدن، دارای حسادت مرضی و وابسته هستند همچنین افراد خشونتطلب دچار نوعی تضاد شخصیتی هستند. این تضاد در حوزه رفتار، آنها را در رسیدن به یک رفتار سالم برای برقراری ارتباط با دیگران باز میدارد، بنابراین متوسل به خشونت میشوند.
اما سطح دیگری از تحلیل وجود دارد که برخلاف رویکرد قبلی به تشریح وقایع فردی نمیپردازد و در کل تاکیدش بر عوامل اجتماعی است. مثلا در این نگاه ناکامل بودن ارزشهای انسانی در بعد هستی اجتماعی میتواند عامل رفتار نابهنجار و خشونت محور باشد. بنابراین اخلاقیات موجود در جوامع مانند روپوشی است که از ناهنجاری جلوگیری میکند و محرومیتها و سرکوب شدن غرایز گوناگون در کنار رفتن این روپوش میتواند نقش داشته باشد. علاوه بر آن زمانی که نهادهای جامعه مثل نهاد خانواده، نهاد آموزش و… به هر دلیلی تضعیف شوند، قیودی که فرد را به نظم اجتماعی گره میزنند نیز تضعیف میشوند و این قیود تضعیف شده به طور خودکار، درجهای بالاتر از انحراف و خشونت را میتوانند موجب گردند.
اما در تحلیلی دیگر که به نظر من فراتر از هر دو سطح تحلیل قبلی است دلیل خشونت در خانواده، وجودساختارهای اقتداری مردسالارانه در جامعه است. این ساختار اقتداری در سلسله مراتب سازمانی نهادهای اجتماعی و روابط اجتماعی هم قابل مشاهده است. و این نگرش در جامعه تبلیغ هم میشود. نهاد خانواده، به عنوان نهاد مرکزی مردسالاری، بر اساس نابرابریهای اجتماعی و استثمار زنان و کودکان بنا نهاده شده است و ایدئولوژیهای جامعه میکوشند آن را حفظ کنند. بنابراین خشونت فقط رفتار یک مرد با زن نیست، بلکه خشونت مردان، انعکاس و آشکارسازی نظامی از حاکمیت کلیه مردان جامعه بر کلیه زنان است. بنابراین دو عنصر قدرت و مردسالاری در این سطح از تحلیل از اهمیت بالایی برخوردارند و خشونت جنسی ارتباط با روابط نابرابر قدرت دارد، در واقع خشونت جنسی نوعی از سوءاستفاده از قدرت است. پس در خشونت جنسی قدرت نقش تعیین کنندهای دارد، در واقع قدرت در روابط جنسی اعمال اراده فرد برای رسیدن به اهداف جنسی خود از طریق اعمال فشار چه روحی و چه جسمی یا استفاده و سوءاستفاده از موقعیت خود به طوری که علیرغم خواست طرف مقابل رابطه جنسی برقرار کند، تعریف میشود.
به طور کلی برای مردان تمایلات جنسی با ابراز قدرت و با اطاعت و انقیاد در طرف مقابل مربوط است. فریدمن در تحلیل مسئله قدرت میگوید: «یک ایدئولوژی کامل پشتیبان این واقعیت مادی سلطه مذکر بر زنان است؛ یک ایدئولوژی بر پایه این برداشت که مردان چون آلت رجولیت دارند، برتر از زناناند و تملک جسمانی زنان و استفاده از تن آنها برای مصارف جنسی یا تناسلی حق طبیعی مردان است».
پس اگر معتقد باشیم که توقعات و انتظارات افراد از رابطه جنسی و نوع رفتار آنها برآمده از نحوه جامعهپذیری و شکلگیری آنها در جامعه است باید بپذیریم که روابط جنسی مردان در جوامع مردسالار بیشتر مبتنی بر تفکرات فرادستیی- فرودستی است، بنابراین از زنان خود انتظار دارند که همیشه منفعلانه در مقابل خواستههای جنسی آنها، مطیع باشند، از نظر آنها هرگونه واکنشی که مخالفتی با خواسته آنها به همراه داشته باشد، محکوم است. پس با این تفکر اعمال خشونت جنسی خیلی هم چیز عجیبی نمیتواند باشد.
قطعأ میدانیم که خشونت جنسی در خانواده و روابط آزاد در ایران وجود دارد، اما چه میزان مشخص نیست. در حوزه خانواده که قانونی در ارتباط با خشونت جنسی نداریم و در روابط آزاد هم فرد میتواند در صورت تحمل نکردن و نخواستن خشونت آن موقعیت و رابطه را ترک کند.بنابراین کمتر کسی حاضر است در روابط آزاد به دلیل خشونت جنسی از شریک جنسی خود شکایت کند زیرا خودش هم به عنوان رفتار غیر قانونی مجازات خواهد شد. البته بسیاری از زنان که در محیط کار مورد سوء استفاده جنسی و خشونت جنسی قرار میگیرند به خاطر احتیاج به دستمزد و اخراج نشدن ناچار مجبور به تحمل خشونت جنسی هستند و کمتر امکان دارد که دست به اعتراض بزنند.
رحمانی: در بین پرونده هایی که شما در پژوهش خود بررسی کرده اید و همین طور براساس تجربه های کاری تان چقدر سادیسم یا هر نوع اختلال روانی دیگری وجود داشت و چه دلایلی را می توان در این مورد در نظر گرفت؟
مالجو: در بین مصاحبهها و پروندههای تجاوز به محارم با مورد سادیسم برخورد نداشتم. اما در بعضی از تحقیقاتم با تعداد کمی از افراد بیمار روانی برخورد داشتم. اصولأ در تحلیل آسیبهای اجتماعی باید رویکرد روانشناسی و جامعهشناسی یا سطح تحلیل فردی و اجتماعی را با هم در نظر گرفت. اما انتقاد شدید دارم نسبت به کسانی که بحث را فقط فردی و روانشناسانه میکنند. این دسته از نظریات به نظر میرسد که خشونت را توجیه میکند و وجود خشونت را در افرادی با ویژگیهای ذاتی و ژنتیکی، موجه میداند. درواقع با این نظریات مسئولیت از عامل خشونت که به دیگران صدمه وارد میکند، سلب میشود و به جای آن قربانی مسئول عمل خلاف قلمداد میگردد.
بهعلاوه در این نظریهها شرایط عمومی اجتماعی نیز در نظر گرفته نمیشود و معلوم نمیگردد که آیا به طورکلی جامعه پرخاشگری و خشونت را تشویق میکند یا آن را فردی شده میداند. پس باید از نظریاتی اینگونه که فرد مرتکب خشونت جنسی را فقط بیمار روانی یا دارای سادیسم میدانند پرهیز کرد، زیرا اینجاست که عدهای هم نظر میدهند مثلأ رفتار یا نوع حجاب و پوشش قربانی دلیل اصلی خشونت بوده است. در واقع این تحلیلها میرسد به اینجا که «قربانی مقصر است».
رحمانی: آیا تجاوز به محارم در سایر کشورها هم هست؟ واگر جواب مثبت است چه رویکردی در برخورد با این مسئله دارند؟
مالجو: بله. تجاوز جنسی توسط محارم واقعیتی است که در تمام کشورها صرفنظر از در جه توسعه یافتگی شان وجود دارد. در کشور ما هم این مسأله مستثنی نیست و بیش و کم وجود دارد. اما تفاوتی که در وقوع این پدیده در کشورهای پیشرفته با کشورهایی همچون ما وجود دارد این است که در کشور ما نسبت به این آسیب اجتماعی سکوت شده و نبود هیچگونه تحقیق و کتمان این مسئله بیانگر این موضوع است. همچنین به دلیل مشکلات قانونی، بسیاری از متهمان تبرئه میشوند و هیچگونه درمان و پی گیری از سوی مسئولان ذیربط درباره ی متهمان شکل نمیگیرد. از طرفی دیگر فرد آزاردیده نیز بدون هیچ درمان و مشاورهای به همان خانهای که در آن مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است، بازگردانده میشود. اما در کشورهای پیشرفته به دلیل باور به وجود چنین آسیبی در خانواده سیاستها و راهکارهای قانونی و حمایتی ویژهای برای قربانیان تجاوز جنسی بهوجود آمده است و آزاردیده بعد از اعتراض نسبت به وجود چنین مسئلهای تحت مراقبت و حمایت و درمان از سوی سازمانهای مربوط قرار میگیرد.
با تشکر از زمانی که در اختیار ما قرار دادید.