تا قانون خانواده برابر: اغلب نظریه های سنتی که در رابطه با مسئله زنان و صلح مطرح است، تصریح می کند زنان صلح طلب تر از مردان هستند. سپس نتیجه می گیرند که در فعالیت های تحقیقی پیرامون صلح و موارد مشابه در این زمینه، زنان یا دست کم ارزش های زنانه در پیشبرد آن مفیدتر خواهند بود. همچنین این نگاه در بسیاری از سازمان هایی که در زمینه کنش گری زنان و صلح فعالیت می نمایند، نیز کم و بیش دیده می شود.
رابطه بین زنان و صلح پر از کلیشه های مردانه و زنانه است. زنان؛ مادر، تغذیه کننده، تیمارگر، همیار و مردان؛ رقابت کننده، خشونت طلب، پیشوا، راهبر و ریسک کننده تلقی می شوند. در واقع مردان و نقش مردانه شان منشاء جنگ محسوب می شود. در حالی که از زنان تحت عنوان کسانی یاد می شوند که می توانند صلح را به ارمغان بیاورند اگر و تنها اگر مردان این مجال را به آنها بدهند.
اگرچه این زاویه دید در صلح آفرینی لزوما بر پایه همان اصل سنتی پذیرفته شده از رابطه زنان و صلح نیست. در واقع طیفی از فمنیست ها عقیده دارند، قبول این تصویر کلیشه ای از مردان و زنان نه تنها مطلوب نیست، بلکه همه داستان به این استراتژی سنتی در صلح آفرینی محدود نمی شود. رویکرد ضد جنگی که فمنیست ها به مسئله صلح دارند مصرانه معتقد به این گفتمان است که تصاویر سنتی از مردانگی و زنانگی، هم نظامی گری و جنگ و هم تبعیض جنسیتی را افزایش می دهد. دیدگاه های سنتی که زنان را سرپرست، پرورش دهنده یا مادران صلح می پندارد در واقع حتی با مفاهیم رایج زنانگی و مردانگی که نظامی گری و جنگ افروزی را مردسالارانه می داند نیز در تضاد است. به ویژه نقش پرستاری و پشتیبانی که زنان در پشت جبهه در حمایت از رزمندگان انجام می دهند که عملا جنبه حمایت از جنگ دارد. در نتیجه نقشی که زنان در تداوم یا بازتولید خشونت در جوامع دارند را نادیده می گیرد.
بر اساس نظریه فمنیسم ضد جنگ، مدل زنان پرستار نشانگر نقش و الگوی ناکارآمدی از زنان در روند صلح است. با قبول اینکه زنان صلح طلب تر از مردان هستند یا رابطه نزدیکی بین زنان و صلح وجود دارد، باید پذیرفت که نقش زنان در فرایند صلح می بایست نقشی استراتژیک باشد.
بنابراین پر واضح است که این دیدگاه عمیقا نشانگر چیزی فراتر از صرفا حس مهربانی و یک آغوش گرم زنانه است. در سازمان هایی که در زمینه صلح و زنان فعالیت می کنند یک سری مفاهیم کلی مفید در زمینه فمنیسم ضد جنگ و تاثیر آن در ارتباط با زنان و ایجاد صلح را مطرح می کند. رویکرد فمنیسم در مقابل نظامی گری و جنگ افروزی به مسئله صلح کلیشه های غالب در مورد مردانگی و زنانگی را رد می کند؛ در عوض نقش فمنیسم در برهم زدن تصویر رایج از زنان که ریشه در مردسالاری و جنگ افروزی دارد را نقد می کند. این مسئله در مفهوم کاربردی بدین معناست که درتغییر ساختار موجود که جنگ افروزی و نظامی گری یکی از ویژگی های اصلی آن است، همچنین ایجاد و گسترش راهی برای مبارزات خشونت پرهیز در بین مردم و جامعه بین الملل، هم زنان و هم مردان به یک اندازه مسئول هستند و زنان به تنهایی لزوما دارای روحیات برتری نسبت به مردان برای صلح آفرینی نیستند. جوامعی که دارای رویکرد ضد جنگ و ضد مردسالاری هستند، صلح را در سایه فعالیت مشترک زنان و مردان بدست آورده اند.
ایجاد صلح در عمل: دیدگاه زنان
به منظور درک بهتر این رویکرد نظری، ضروری است دیدگاه زنانه در ایجاد صلح و ارتباط دادن آن با بحث های نظری در زمینه رابطه زنان و صلح را تبیین نماییم.
دیدگاه های زنان که در این بخش آورده شده است عمدتا از مسئله زنان و کارگروه های مسلح است. ( رجوع شود به لیست آرشیو زنان و کارگروه های مسلح) این کارگروه ها ˓گروه های تبادل نظر آن لاین هستند که توسط دیده بان زنان سازمان ملل ایجاد شده است. این کارگروه ها پیرامون مسئله مربوط به زنان و جنگ های مسلحانه که شامل موضوعاتی نظیر تلاش هایی که زنان در روند صلح و تقویت آرمان های زنان برای دستیابی به صلح است در پی تبادل نظر هستند. شرکت در این بحث ها برای اعضاء که در لیست ایمیل ها نام نویسی شده باشد، مقدور است. به طور کلی شرکت کنندگان شامل طیفی از نمایندگان NGO ها، بدنه سیاست گذاری جوامع، جنبش های صلح توده ها یا گروه های فعال در این زمینه، آکادمی تحقیقات صلح و روزنامه نگاران هستند.
طیف وسیعی از دیدگاه ها در پاسخ به این پرسش که آیا زنان صلح آفرین رویکرد متفاوتی به روند صلح دارند، مطرح شد. به عنوان نمونه یکی از دیدگاه های مطرح شده در این زمینه می توان به مورد زیر اشاره داشت:
“من فکر می کنم زنان می توانند صلح برقرار کنند به همان راحتی که یک رز را در باغچه می کارند و پرورش می دهند. آنها با نشان دادن روند پرورش یک گل به فرزندانشان می آموزند که چطور واژه هایی مثل مهربانی، عشق، ناراحتی، لذت می تواند به قاموس سیاست اضافه شود.”
شرکت کننده دیگری در این بحث سعی داشت الزاما از واژه همه زنان و همه مردان اجتناب کند، در حالی که در نتیجه گیری های بعدی نقش زنان را بیشتر مرتبط با مقولاتی که با جنگ افروزی ارتباط مستقیمی ندارد و بیشتر بر مبنای نقش بقاء و حیات بخشی از زنان است، برشمرد. چنین چیزی در نقش های مربوط به مردان کمتر بازگو می شود.
به طور کلی باقی شرکت کنندگان در پاسخ به این سوال از هر جوابی که مبتنی بر نقش طبیعی و پذیرفته شده و منتصب بر زنان موجود است، تغییر جهت دادند. چیزی که این رویکرد را متفاوت از بقیه می کند تاکید بر ساختار ظلم و ستم، قدرت های نابرابر و کلیشه های مردانگی و زنانگی در جنگ افروزی و صلح آفرینی است. همانگونه که یکی از شرکت کنندگان تاکید کرد تنها فمنیسم است که یک رویکرد متفاوت به صلح بدست می آورد نه صرف زن بودن.
شرکت کننده دیگری خلاصه ای از بحث های گروه ها را که در زمینه دیدگاه های فمنیسم ضد جنگ مطرح شده بود را بازگو کرد. این دیدگاه بیشتر به مسئله صدای متفاوت زنان که مهمترین آنها نه تنها به نقش زنان در جنگ افروزی و صلح آفرینی است، بلکه به نقشی که جنسیت (هم زنانگی و هم مردانگی) در جنگ افروزی و صلح آفرینی ایفا می کند، اشاره دارد.
مشارکت زنان در روند صلح
علی رغم بحث هایی که در این زمینه وجود دارد که آیا زنان رویکرد واحدی در ایجاد صلح دارند، این آگاهی وجود دارد که برای یافتن پاسخ همه جانبه باید زنان به طور فعال در فرایند صلح شرکت کنند نه در نقش های تبعی و فرعی.
جمع بندی این دیدگاه ها مبین این نکته است که زنان و سازمان های فعال زنان در عرصه صلح از استراتژی های خلاقانه در مباحث صلح و صلح آفرینی استفاده می کنند. همچنین استراتژی اولیه آنها نه تنها مبتنی بر سیاست گذاری هایی جدید در صلح آفرینی است بلکه درک جدیدی از سیاست گذاری ها در روند صلح بدست می آید. برای مثال فعالیت های آنها بیشتر در بین توده مردم یا در بطن فعالیت های اجتماعی و سطح سازمانی است.
فعالیت صلح زنان در جوامع سطح پائین و سطح بالا تنها نتیجه موانعی که دستیابی سیاست گذاری رسمی و گفتگوهای رسمی صلح باشد نیست. اگرچه با چنین رویکردی می توان پاسخگوی تعاریف سنتی از جنگ و صلح بود. همانطوریکه می دانیم در تعاریف مدرن صلح فقط نبود جنگ نیست. فرایندی است که اهداف پایدار محیطی – اجتماعی خودخواسته، سطح رفاه زندگی به وسیله همکاری و تعامل و ائتلاف بدست می آید. بنابراین صلح واقعی را باید در تمامی سطح جامعه جستجو کرد و باید مردم جامعه که زندگی شان تحت تاثیر جنگ ، تهدید متقابل و تنش شده قرار گرفته است نیز درگیر مسئله شوند. علاوه بر این صلح یک اتفاق خلق الساعه نیست بلکه یک روند است. صلح واقعی نیازمند پیگیری فعال برای ایجاد امنیت زندگی انسان ها است و از میان بردن ساختارهای استبدادی و ستم آلود و نابرابری هایی که انسان ها در فرایند دستیابی به قدرت مرتکب آنها می شوند.
نتیجه گیری:
دیدگا ه های زنان فعال هم در زمینه علمی و هم در عمل نیازمند اقدامات فعال و زیربنائی برای رسیدن به صلح واقعی است. فمنیسم ضد جنگ نظریه های معمول در رابطه زنان و صلح را رد میکند. بااین حال نقش زنان و فعالیت فمنییسم را در تلاش برای تغییر ساختارهای موجود در روند جنگ و صلح شناخته و حتی توصیه میکند. در حقیقت فمنیسم ضد جنگ این مسئله را نقد می کند که زمانی که تهدید جنگ و نظامی گری به عرصه ظهور برسد، زنان جایگاه ویژه خود را نشان خواهند داد. زیرا تحلیل جنسیت تضادهای نظامی گری را تا حد زیادی نشان می دهد. وقتی که بررسی می کنیم می بینیم جنگ و نظامی گری تا چه حد زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد. جنگ در زندگی زنان به طرز ویژه ای تاثیر می گذارد. زیرا زنان از لحاظ ایدئولوژیک ازمبحث جنگ و اقدامات نظامی به دور هستند و در عمل نقشی در پیدایش آن ندارند اما تبعات جنگ قبل از هر چیز آنها را تحت الشعاع قرار می دهد. آنها حتی بیش از سایر اعضای جامعه جنگ را در همه ابعاد آن حس می کنند.
موقعیت زنان در رابطه با جنگ و صلح متفاوت است. بنابراین مفهوم سنتی رابطه زنان با صلح با این مفاهیم جدید در تعارض است. با این حال نقش عملی و در گیر شدن عملی زنان در روند صلح نشانگر و تایید کننده تحلیل جنسیتی از جنگ و صلح است. در واقع به جای این سوال که آیا زنان صلح طلب تر از مردان هستند باید این سوال را مطرح کرد که نقش ساختارهای زنانه و مردانه در تقویت جنگ و نظامی گری و تضعیف صلح کدام اند؟