وقار امری است دینی و نحوه پوشش امری عرفی

0
123

تا قانون خانواده برابر: پر بیراه نیست که در راه توجیه و ادامه وضع نامطلوب زنان کشورمان، اصلی‌ترین دستاویز حاکمیت را دین و اعتقادات مذهبی جامعه بدانیم. ارباب قدرت می‌کوشند تا با معرفی و ترویج برداشت تنگ‌نظرانه‌ای از اسلام به عنوان یگانه تلقی ممکن از یک سو و تنگ کردن عرصه برمنتقدان ودگراندیشان دینی از سوی دیگر؛ راه را بر ابراز هرگونه نگرش متعارض ببندند.

رضا علیجانی یکی از صاحب نظران برجسته حوزه دین و زنان است. او که از تبار نواندیشی دینی می آید، در قالب سلسله جلساتی با عنوان «زن در متون مقدس» تلاش داشته تا برداشت نوینی از مسئله زن در اسلام ارائه کند. وی با نگرشی «تاریخی-الهامی» در منابع دین به استقبال پدیده‌های مدرنی چون دموکراسی، آزادی و حقوق زنان می‌رود. علیجانی در این گفت‌و‌گو می‌کوشد تا ضمن توصیف رویکرد نواندیشی دینی درحوزه زنان، به نقد ادله برخی سیاست‌ ها و قوانین تبعیض‌ آمیز موجود علیه زنان هم بپردازد.

لازم به یادآوری است که این مصاحبه اولین بار، دو سال پیش در مجله دانشجویی «سپهراندیشه» منتشر گردید که در پی توقیف فوری مجله، مجال نشر و گسترش نیافت و اکنون برای اولین بار و با ویرایشی جدید در فضای مجازی منتشر می‌ شود.

شما به‌طور کلی در مقوله کتاب و نص، قایل به نظریه دوصدایی بودن متون هستید. برای شروع بهتر است نگاهی کوتاه به این نظریه داشته باشیم و سپس به بازخورد و پیامدهای آن در حوزه زنان بپردازیم.

علیجانی: نظریه محوری من در مباحثی چون دین و دموکراسی، دین و حقوق بشر، دین و عدالت و همچنین مباحثم موسوم به « زن در متون مقدس» مبتنی بر دو صدایی بودن متون است. در واقع متدولوژی من در برخورد با همه این ‌ها ثابت است.

وقتی نسبت دین و مقولات مذکور طرح می‌شود، نو اندیشان دینی می‌ آیند و گزاره‌ هایی از متن دین استخراج می‌ کنند و به فرض می‌ گویند دین طرفدار حقوق زنان و یا دموکراسی است. جالب این که این امر مختص به اسلام نیست و بنا بر تجربه‌ ام در میزگردهای «زن در متون مقدس»، در ادیان دیگر نظیر یهودی، مسیحی و زرتشتی هم این مسئله وجود دارد. به زبان دیگر نو اندیشان و رفرمیست ‌های دینی یک مجموعه از آیات، احادیث، روایات و همچنین سنت‌ هایی را می ‌آورند و با استناد به آنها می‌ گویند که اسلام طرفدار فلان حق است. مثلاً در حوزه زنان در اسلام مطرح می‌ شود که خلقت و سرشت زن و مرد یکی است، و یا حوا برخلاف متون مقدس مسیحی و یهودی آدم را نفریفته و عامل گناه اولیه نیست، یا اینکه در قرآن و اوستا، مردان و زنان در کنار هم ذکر می‌ شوند (که درمتون مقدس دیگر نیست)،یا مثلاً زنان در صدر اسلام بسیار نقش داشته‌ اند؛ اولین مسلمان زن است یعنی حضرت خدیجه، اولین شهید اسلام یک زن به نام سمیه است و…. نو اندیشان دینی با استناد به این ها مدعی می‌ شوند که اسلام طرفدار حقوق زنان است و مدافع تساوی بین زن و مرد. در پرانتز عرض کنم که این مسئله را می‌ توان در ارتباط با دموکراسی، حقوق بشر و … هم به همین صورت آورد.

اما این رویکرد در مثلثی قرار می ‌گیرد، یک ضلعش منتقدان یا مخالفان اسلام هستند که می‌ گویند این موارد همه آیات اسلام نیست؛ بلکه آیاتی هم هست در باب کتک زدن زنان، یا بحث تعدد زوجات و یا اینکه ارث زن نصف مرد است و مسایلی از این دست. در واقع این گروه به برخی مفاهیم که مغایر است با گفته‌ های ما اشاره می‌کنند و صدای دیگری را مقابل صدای ما می‌ گذارند و اینجاست که یک دو صدایی به وجود می‌ آید.

یک ضلع هم روحانیان به ویژه روحانیت سنتی و بنیادگرا هستند که آن ها هم در واقع همین را می‌ گویند اما از یک زاویه مومنانه. آن ها ما را متهم می‌ کنند که التقاطی و غرب‌ زده هستیم و اگر در غرب بگویند دموکراسی، ما هم می گوییم دموکراسی، آنجا بگویند حقوق زن، ما هم می‌ گوییم حقوق زن. ایشان معتقدند که از قضا مخالفان اسلام راست می‌ گویند و اسلام احکامی چون زن باید نصف مرد ارث ببرد را هم دارد که البته هر کدام از این احکام منطق و استدلال خودش رادارد.

ضلع سوم به نظر من جوان‌ ها هستند که در این میان سرگردان‌ اند تا ببینند بالاخره این اسلام کدام است؟ چرا که هر یک از طرف‌ ها دارند به قرآن استناد می‌ کنند و حرف متفاوتی می‌ زنند.

شما در مواجه با این مثلث چه برخوردی دارید؟

من در واقع از یک جا می‌ آیم به همین مثلث و دو صدایی می‌ رسم. بحث من این است که پیامبران و حتی مصلحان بزرگ تاریخ مثل محمد (ص)، عیسی، موسی، بودا، کنفسیوس و دیگرانی که تاریخ‌ ساز بودند؛ همه نقش اصلاحی و مصلحانه دارند، نه نقش سنتی و محافظه‌ کارانه و نه حتی نقش انقلابی که می‌ خواهد کل نظام اجتماعی و فکری را دگرگون کند. یعنی همه کسانی که اسم بردم، چه در حوزه فکری ، چه اعتقادی، چه اخلاقی و احکامی از جمله حقوق زن، حالت مصلحانه داشته‌ اند. حالت مصلحانه به این معنا که بخشی از واقعیت پذیرفته می‌ شود و بخشی از آن در جهت امری انسانی ‌تر و برتر تغییر می‌ یابد. این کل فرمول من است و برای ادعایم باید دلیل بیاورم.

مثال بسیار ارزشمند بحث برده‌ داری است. شما در همه کتاب‌ های مقدس یک برخورد انسانی با برده‌ ها می‌ بینید. یک رفرم به نفع برده‌ ها می بینید ولی در نهایت در هیچ کتاب مقدسی برده‌ داری منسوخ نمی‌ شود. چرا که یک نظام مسلط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی است و اساسا این بسیار ذهنی و انتزاعی است که بگوییم برده‌ داری که تا قرن 20 در جهان ادامه داشت و اولین سند رسمی بشری برای لغو آن بعد از جنگ جهانی دوم پدید آمده، باید توسط پیامبر در قرن 7 میلادی لغو می‌ شد. اما ما در همان دوران، رفرم‌ های بسیار جدی به نفع برده‌ ها می‌ بینیم. به ویژه در عهد عتیق، از آنجا که یاران موسی خود برده بوده‌ اند، اصلاحات رادیکالی را در حوزه برده‌ داری شاهد هستیم. شما این اصلاحات را با قانون «حمورابی» که تقریبا هم زمان بوده مقایسه کنید که در آن قیمت یک برده مساوی یک الاغ است. پس نوع برخورد من در مواجه با این‌ گونه مسایل تاریخی است و به دنبال این هستم که این حرکت در جایگاه تاریخی خودش چه جهت ‌گیری و چه معنایی داشته است. چرا که معتقدم که در سنجش هم‌ زمان دو قانون است که در می‌ یابیم که قانون اول چه قدر در آن فضا رادیکال بوده.

حال بر اساس همین متدولوژی تاریخی و آن نقش مصلحانه، بحث دو صدایی را مطرح کرده‌ ام. در واقع آن چیزی که به نظر ما امروز دو صدایی می‌ آید، در زمانه‌‌ ی خودش یک صدا بوده و جهت‌ گیری واحد داشته است. من این پدیده دو صدایی امروز را ناشی از گذر زمان می‌ دانم. مثلاً قانون ارث را مثال زده‌ ام. ببینید در بسیاری از حوزه‌ های تمدنی اصلا به زنان ارث نمی‌ دادند یا نصف می‌ داده‌اند. من با یک دانشجوی دکتری که برای یک پروژه تحقیقاتی در باب شریعتی از هند به ایران آمده بود بحثی داشتم و او می‌گفت هندو ها تا قرن هجدهم و قبل از ورود انگلیسی‌ ها، قایل به ارث برای زن نبودند و فقط مسلمان ها در هند به زن‌ هایشان ارث می‌ دادند. حتی همین الان برخی اقوام ایرانی هستند که علی‌ رغم زمینه قانونی ارث زنان، معمولا ارث به زن نمی‌ دهند و بد می‌ دانند که خواهر بگوید ارث من را بدهید و خواهر ها سهم خود را به برادر ها می‌ بخشند. حال در صدر اسلام و در آن جامعه عرب ‌ها، زنان نه تنها ارث نمی بردند بلکه مثل شتر و گلیم و درخت خرما به ارث هم رسیده می‌ شدند.

با عنایت به این امر، نوع برخورد پیامبر را ببینید، اول می‌ گوید زن‌ ها به ارث نمی‌ رسند و آدم هستند و در اولین گام این قانون ضد انسانی را لغو می‌ کند. بعد می‌ گوید هر کسی می‌ میرد بایست به بازماندگانش وصیت کند. بعد هم سیر شکل‌گیری احکام ارث به شکل امروزی پیش می آید و مخالفت‌ های شدید اعراب آن زمان با همین قانون ارث که در جزواتم مفصل به آن ها پرداخته‌ ام. حالا اگر این را بیاوریم در زمینه خودش بحث کنیم، می‌بینیم قانون ارث از قوانین تاسیسی اسلام است و قبلا سابقه طرح نداشته است، یعنی در آن دوره یک رویکرد بسیار آوانگارد و تند هست که جامعه هم در مقابلش مقاومت نشان می‌ دهد. حتی همین امروز هم اگر در ایران تصویب شود که زن و مرد مساوی ارث می ‌برند، فکر می‌ کنم کمی مقاومت صورت بگیرد.

در بحث برابری دیه زن و مرد در قانون بیمه اجباری هم شاهد بودیم که نسبت به این امر گارد گرفته شد.

دقیقا، خانم «ژرمن تیلیون»، انسان‌ شناس و مردم‌ شناس معروفی است که در شمال آفریقا تحقیق کرده است؛ او می‌ گوید که بسیاری در شمال آفریقا هنوز این قانون ارث اسلام را اجرا نمی‌ کنند. او مدعی است که قانون ارث محمد یکی از فمینیستی‌ ترین قوانین زمان خودش بوده است. یا «همیلتون گیپ» که یک اسلام‌ شناس است، می‌ گوید که کاری که محمد (ص) در مورد زنان انجام داد، سقف کاری بود که می‌ توانست انجام دهد. این ها از دید غیرمومنانه نگاه می‌ کنند، یعنی محمد (ص) را یک مصلح اجتماعی می‌ دانند.

حتی فکر می کنم در کتاب 23 سال هم، علی دشتی در کنار نقدهای تندی که به اسلام دارد، موضع مثبتی را در قبال رویکرد اسلام به حق زن می‌ گیرد و به اینجا که می‌ رسد، می‌ گوید که محمد انقلابی عمل کرده است.

بله، می گوید: «حرکت محمد یک انقلاب مترقی به نفع زنان بود». او ده یا دوازده جایی در برخورد های پیامبر یا قرآن با زن موضع گرفته بود و در همه‌ اش هم موضع مثبت دارد و از رویکرد اسلام استقبال می‌ کند.

حالا منظورم این است که این دو صدایی بودن ناشی از وضعیت امروز ماست. یعنی ما وقتی تاریخ را از آخر به اول نگاه می‌ کنیم این حس به ما دست می‌ دهد. مثلادر حوزه طلاق آورده‌ ام که پیامبر 14 رفرم به نفع زنان انجام داده است. البته یک جاهایی هم هست که قرآن از سنت زمانه تاثیر پذیرفته، مثلا سنت زمانه کمی نگاه جسم ‌محور به زن دارد و یک جایی در قرآن در بحث توصیف بهشت و… شاهد این تاثیرپذیری هستیم.

با توجه به مباحثی که عرض کردم، به نظر مهم‌ ترین وظیفه نو اندیشی دینی در حوزه زنان و حوزه های مشابه، مواجهه با همین دو صدایی است. اینجاست که رویکردهای مختلفی مطرح می‌ شود.

محسن کدیور در کتاب «حق‌الناس» می‌گوید: «اگر کسی از پارادایم اجتهاد سنتی به در نیاید، یعنی علم اصول فقه را آن چنان که هست بپذیرد، نتیجه اش همین تفاوت‌ ها و تبعیض ‌های جنسیتی می‌ شود. با ضوابط اجتهاد مصطلح نمی‌ توان به تساوی حقوق زنان و مردان رسید.» حال با توجه به این نقل قول، آیا برخورد شما با این دو صدایی موجود مبتنی بر همان بازخوانی است یا قایل به یک متد بازسازی ساختار و ساختمان جدید هستید؟

شما پرسش دقیقی را طرح کردید، من جمع‌ بندی بحث در مورد زن را به احیا بازخوانی و بازسازی تفکیک کردم. یک بار حالت احیا هست مثل مشی مرحوم مطهری که همه قوانین را می‌ پذیرد، اما سعی می‌ کند دلایل عقلانی برایش بیاورد. در همین راستا مثلا یکی از مشهور ترین مراجع امروز، در بحث کتک زدن، دلیل روان‌ شناسی پیدا می‌ کند و می‌ گوید زنان اصلا مازوخیسم دارند و خوششان می‌ آید کتک بخورند. به این رویکرد که اصل حکم را می‌ پذیرد اما سعی دارد که آن را با دلایل عقلانی برای بشر امروز توجیه کند، احیا می‌ گوییم. رویکرد دیگر رفرمیستی است که سعی دارد منبع‌ شناسی و روش‌شناسی کلاسیک و حوزوی را حفظ کند اما اندیشه ‌های نو، ارائه و خروجی ‌اش را تغییر دهد. آقای مطهری گاهی اوقات این کار را می‌ کرد. آقای کدیور هم به نوعی؛ که البته او بین رفرمیستی و نواندیشی در نوسان است.

اما رویکرد نو اندیشی اساسا منبع‌ شناسی، روش‌ شناسی و نگرش و بینش آن با نگرش کلاسیک و حوزوی متفاوت است. مثلاً در نگاه رفرمیستی اگر ثابت شود که یک حدیثی از نظر سلسله سند (فرم و محتوا) به یکی از ائمه می‌ رسد، این دیگر مرجع است و قابل تغییر نیست. اما در نگاه نو اندیشی دینی می‌ گوییم نه، این قطعیت ندارد و ممکن است یک فرم تاریخی باشد، نه تنها حدیث بلکه خود قرآن. به عبارت دیگر، در نو اندیشی دینی تغییرپذیری احکام پذیرفته می‌ شود. البته بین این رویکرد ها خندق نمی‌ کنم. اجتهاد هم در حوزه مطرح است، به طور مثال در سال 1342 روحانیان می‌ گفتند زنان حق رای ندارند اما در سال 1357 گفتند که حق رای دارند. یا محمد عبده رییس الازهر مصر صد و چند سال پیش می‌ گوید تعدد زوجات برخلاف آن چه در قرآن آمده؛ ممنوع است.

پس ما حکم را در تاریخ محدود می‌ کنیم، مثل برده‌ داری، که در قرآن کاملاا حذف نشده است و فقط اصلاح شد، اما امروز دیگر علما حکم برده‌داری نمی‌ دهند؛ چراکه می‌ گویند طبق آموزه‌ های قرآن، برده‌ داری خلاف کرامت انسانی و خلیفه اللهی انسان است. با همین رویکرد رفرمیستی در بحث زنان متمرکز شویم و ببینیم قبل و بعد از 23 سال پیامبری محمد (ص) وضعیت زنان چه تفاوتی کرده است؟ نو اندیشی دینی می‌ گوید این «جهت‌گیری» باید ادامه پیدا کند و نه فرم و قالب احکام. دعوای نو اندیشی و رفرمیسم با دیدگاه سنتی در همین است؛ در تغییرپذیری احکام و تغییر احکام تا کجا.

در ادامه همان بحث دو صدایی، نگاه‌اسلام به زن را می‌ توان به دو دسته تقسیم کرد. یکی آن مباحثی که به نوعی نگرشی تبعیض ‌آمیز را شاهد هستیم؛ چون دیه، اذن ولی برای ازدواج، ارث، بحث قضاوت زن، شهادت زن در دادگاه. نگاه دیگر هم که کمی ملایم‌ تر است مثل بحث سرشت مشترک زن و مرد و یا صحبت‌ های قرآن در وصف ملکه سبا و…، حال سوال این جاست که شما با چه ملاک‌ هایی به دنبال تشخیص صدای اصیل هستید؟ چگونه می‌ فهمید کدام یک اصیل و کدام یک غیراصیل است؟

به نظر من دو ملاک وجود دارد: ملاک درون‌ متنی و ملاک برون‌ متنی. ملاک درون‌ متنی این است که هر حکمی دارای فلسفه‌ ای مبتنی بر یک جهان‌ بینی و جهان‌ شناسی است. مثلاً اگر جهان جدید می‌ گوید برده‌ داری لغو شود، نه از روی منافع که بر اساس مجموعه‌ ای از مبانی انسان‌ شناسی به آن رسیده است. پس باید ببینیم که آیا در انسان‌ شناسی قرآن تبعیض هست؟ من برای این که موضوع را بهتر درک کنید مثالی می زنم و اصلاً قصد قیاس ندارم. به فرض «ژان ژاک روسو» از یک سو قایل به قرارداد اجتماعی و آزادی بشر و تساوی انسان‌ هاست و از سوی دیگر به شدت ضد زن است. در اینجا شاهد دو صدایی هستیم، چگونه باید بفهمیم که کدام صدا باید در صدای دیگر هضم شود؟ اگر محتوایی نگاه کنید، می‌ گویید بخش‌ های ضد زن، ناهنجار است و باید روتوش شود. (البته دوصدایی بودن روسو با دوصدایی بودن ادیان فرق دارد. از روسو هم زمان دوصدا بوده، اما در ادیان به مرور زمان به وجود آمده است). نواندیشی دینی معتقد است که از جهان بینی اسلام، تبعیض حقوقی و جنسیتی در نمی‌ آید. گروهی از خانم‌ ها پیش آقای منتظری رفتند و مدعی شدند که قواعد حاکم بر ارث غلط است. ایشان گفتند که «چون در قرآن آمده است من نمی‌ت وانم تغییر بدهم؛ اما اگر شما ثابت کنید که این تقسیم ارث امروز ناعادلانه است من تغییرش می‌ دهم». یعنی ملاک را گذاشته بر عدل. حتی آقای مطهری می‌ گوید که عدل مقدم بر دین است، یعنی دین را باید به عدالت سنجید و نه عدالت را به دین. در یک کلام ما باید ببینیم که در متن کدام صدا بنیادی‌ تر است. به نظر می‌ رسد بر اساس جهان‌ بینی و انسان‌ شناسی اسلام، صدای بنیادی همان نگرش ضد تبعیض جنسیتی است که من دلایلش را مفصل در جاهای دیگر ذکر کرده‌ ام.

اما دلیل برون ‌متنی هم داریم که همان اجماع بشری یا عرف بشری است. یعنی اگر ادیان معتقدند که انسان‌ ها در مجموع فطرت پاکی دارند، باید اجماع بشری را هم پذیرفت. مثلا هنوز بشریت بر سر حذف اعدام اجماع نکرده است اما در باب تساوی نژادی به اجماع رسیده، در باب زنان هم به نوعی همین‌ گونه است. این نوعی علت برون‌ دینی است. البته در صورتی که آقایان عقل و عرف بشری را به رسمیت بشناسیم. در حوزه ها هم می‌ گویند «کل ما حکم به العقل، حکم الاشرع». البته بیشتر شعارش را می‌ دهند.

 در دیداری که با آقای صانعی داشتیم، در مورد تساوی دیه پرسیدم که نگاه شما در این مورد چگونه است؟ گقتند که : «من عقلم نمی‌ رسد کسی بیاید زنی را بکشد، بعد اولیای دم زن بیایند به قاتل و خانواده قاتل مبلغی پول بدهند تا بلکه قاتل قصاص شود»؛ که طبق آنچه شما گفتید علت برون‌ متنی است. اما از سوی دیگر برخی حوزویان و متخصصین می‌ گفتند که اکثر این اسناد و مدارک فقهی که برای تساوی دیه طرح می ‌شود، ضعیف است. حتی می‌ گویند آقای صانعی در آن قضیه بی‌ سواد عمل کرده‌ اند. سوال این جاست وقتی که دلایل برون‌ متنی با درون‌ متنی تعارض پیدا کند، طرف کدام را می‌ توان گرفت؟

در بحث دیه (که بخشی از دعوای سنت‌ گرایی و نوگرایی برسر آن است) ما می‌ گوییم بر فرض شما به ما ثابت کردید که احادیث محکمی دارید که نشان می‌ دهد دیه مرد باید دو برابر زن باشد، سوال ما این است که شما این را ذات‌ انگارانه تحلیل می‌ کنید یا موقعیتی؟ این جا دیگر ما کمی از سنت‌گرایی فاصله می‌ گیریم. اما دوم اینکه این نظر، فقط نظر شیعه است. سنی‌ ها هم مسلمان هستند و 85% مسلمانان را تشکیل می‌ دهند. آن‌ها اصلاا چنین چیزی را قبول ندارند. آن ها می‌ گویند یک دعوایی میان حضرت علی و عمر بوده است در صدر اسلام که من آن را مفصل به نقل از آقای صادقی در جزوات آورده‌ ام که چندان دلیل موجهی برای این تفاوت دیه به نظر نمی ‌رسد. این نظریه مختص شیعه است که اگر مردی، زنی را کشت باید برای قصاص مازاد دیه او پرداخت شود و دیگر مذاهب اسلام «النفس بالنفس» را مطرح می‌ کنند. اگر درون‌ متنی به موضوع بنگریم متوجه می‌ شویم که حتی این مسئله در قرآن نیامده و ریشه در احادیث دارد. جا دارد این را البته بگویم که در موضوع زنان در برخی موارد فقه شیعه به نفع زنان است (مثل نفی سه طلاق یک جا) و گاهی اوقات فقه سنی.

و یا مثلا در مورد اینکه گفته می ‌شود زن نمی‌ تواند رییس باشد. ما در قرآن نداریم که زن نمی‌ تواند رییس یا قاضی شود. سند این حکم بر می‌ گردد به 25 سال بعد از فوت پیامبر که عایشه در جریان جنگ جمل، نامه‌ ای می ‌نویسد به کسی به نام «ابوبکره» تا مثل طلحه و زبیر به او ملحق شود، این حدیثی را که «خداوند تقدیس نمی‌ کند جامعه‌ ای را که زن بر آن حاکم باشد» را همین ابوبکره، 25 سال بعد از رحلت پیامبر در جواب نامه عایشه می‌ گوید. خوب بعضی ‌ها می گویند که او کمی بوده و برای اینکه به سمت سپاه عایشه نرود این را گفته است. از همین شخص احادیث مشکوک هم نقل شده، مثلا در بحث صلح امام حسن و معاویه، می ‌گوید که من از پیامبر شنیدم که حسن آدم سازگار و نرمی است.

این از سند حدیث که چقدر ضعیف است، اما اگر هم آن را بپذیریم، در آن زمان که تفکیک قوا نبوده، قوه مجریه ، مقننه و قضاییه در کار نبوده است، اما بعضی می‌ گویند این که زن نمی‌ تواند رییس باشد، پس قاضی هم نمی‌ تواند باشد. نماینده مجلس یا رییس جمهور هم نمی‌ تواند باشد. یعنی همه این منع‌ ها برای زن از همین یک حدیث درآمده است. جالب‌ تر این جاست که گفته ‌اند پیامبر آن حدیث نقل شده از ابوبکره را برای «پوراندخت» نامی که در ایران به حکومت رسیده بود، فرموده و این در حالی است که تمام منابع تاریخی- اسلامی از پورانداخت تعریف می‌ کنند و در واقع این حدیث چندان با واقعیت تاریخی زمان خود هم نمی ‌خواند.

بعضی از سنی‌ ها هم می‌ گویند که این حدیث مثل همان حدیث گرده افشانی خرما می‌ ماند. درخت خرما برای اینکه لقاح کند باید گرده‌ افشانی صورت بگیرد که به صورت دستی انجام می‌ گیرد. پیامبر می‌ گوید این گرده‌افشانی کار بیهوده‌ ایست و انجام ندهید. مردم هم حرف پیامبر را گوش می‌ دهند و سال بعد محصول خیلی کم می‌ شود. وقتی مردم به پیامبر می‌ گویند پیامبر شما گفتید که انجام ندهیم، پیامبر هم در پاسخ می‌ گویند شما به امور دنیای خودتان آگاه‌ تر هستید تا من. خوب این نظریه عصمت هم به صورت غلیظ از آن شیعه‌ است و اهل سنت آن را محدود در بحث پیام‌ رسانی و وحی می‌ دانند. در نواندیشی دینی هم، برخلاف متدلوژی سنتی، می‌ توان گفت که این یک امر تاریخی بوده و پیامبر می‌ تواند یک جایی اشتباه کرده باشد. ثانیا اصلا معلوم نیست این حدیث ابوبکره درست باشد و سوم این که استنتاج‌ هایی که از آن شده، نادرست است.

 به عنوان سوال آخر،از منظر نو اندیشی دینی به حجاب و بحث پوشش اسلامی چگونه پرداخته می‌ شود؟

به این موضوع هم بهتر است تاریخی نگاه کنیم. به نظر من وقار امری است دینی و نحوه پوشش امری عرفی. این چکیده نظریه من است. کلمه حجاب یعنی پرده. ما یک بار حجاب را به معنای روسری و چادر به کار می‌ بریم، یک بار به معنای پرده و گاهی هم به عنوان روبند و نقاب. شما اگر در تاریخ اسلام نگاه کنید، بحث بر سر روسری و چادر نیست، بحث بر سر این است که روبند باشد یا نباشد! یک بار ممکن است که بر سر خود حجاب و تعریف آن بحث کنیم، اما یک جا هم می‌ آییم و می‌ گوییم اصلا معنای حجاب هر چیزی که آقایان بگویند، اما سوال این است که آیا این حجاب اجباری است یا اختیاری؟ به نظر من این مهم‌ تر از سوال از چیستی و حد حجاب است. باید توجه داشت که ما تنها کشور اسلامی هستیم که حجاب به معنای روسری در آن اجباری است. در ابتدای انقلاب به مدت 14 ماه حجاب اجباری نبود. یعنی بعضی زنان کارمند در همین جمهوری اسلامی بدون روسری به سر کار می‌ رفتند. اما حجاب به تدریج اجباری شد. وقتی که دستور دادند که حجاب اجباری است، یک سری از خانم‌ ها تظاهرات کردند. البته این‌ ها نماینده اکثریت زنان ایران در آن دوره نبودند، چرا که زنان ایران اکثرا مذهبی و پایگاه سنتی داشتند که حتی از چادری به مانتویی تبدیل شدن آنها با مخالفت خانواده همراه می‌ شد. در این‌ جا آقای طالقانی یک سخنرانی کرد.

همان صفحه معروف روزنامه اطلاعات در تاریخ 19 اسفند.

بله. تلویزیون نیز بارها این سخنرانی را پخش کرد. ایشان به عنوان یک مفسر قرآن و نه یک شخص عادی گفت که «حجاب برای ما یک امر اعتقادی است و برای مسلمانان آن را اجباری نمی‌دانیم، چه برسد به اقلیت‌ های دینی.» اجبار به لحاظ حکومتی منظور است و گرنه آقای طالقانی از حجاب ملی و مذهبی دفاع می‌ کند، اما می‌ گوید حکومت نمی‌ تواند وارد حیطه اجباری کردن حجاب شود. شب آن روز هم آقای خمینی سخنرانی می‌ کند و می‌ گوید من همین نظر آقای طالقانی را قبول دارم. حالا چه اتفاقی می‌ افتد که در ایران حجاب اجباری می‌ شود؟ به نظر من این امر صرف دینی نیست و تعصبات ایرانی هم دخیل است.

بحث تئوریک من همین است. اصلا حجاب هر چه شما می‌ فرمایید، اما این امر اعتقادی است یا اجباری؟ مثلا کسی را به خاطر دروغ گفتن، نمی‌ اندازند زندان. فقط می‌ گویند گناه است. حجاب نداشتن هم می‌ تواند گناه باشد اما جرم نیست. در همه‌ ی کشورها یک عرفی دارند که از آن نمی‌ توان رد شد، حتی در برخی کشورها مثل ایتالیا قانون دارند که کسی نمی ‌تواند به آن شکل که کنار دریا می‌ رود، وسط خیابان هم بیاید و دستگیر می‌ شود. این عرف دیگر ربطی به دین ندارد. بحث عفت عمومی در فرانسه هم هست و اگر کسی آن را زیر پا بگذارد با او برخورد می‌ شود.

من از این جا بحث را کمی سوالی پیش می‌ برم. آیا اصلا بحث روسری به عفت عمومی ربط دارد؟ اول انقلاب یک جمله‌ ای منتسب به بنی‌ صدر شد که او هم تایید کرد، مبنی بر اینکه از موهای زنان اشعه‌ ای تولید می‌ شود که مردان را تحریک می‌ کند. این بحث مضحک بود اما در روزنامه‌ ها مطرح شد. من در کلاس گفتم اگر بحث حجاب روی تحریک‌ کنندگی زن برای مرد باشد، صورت زن تحریک‌ کننده‌ تر است یا مو؟ پس اگر از این جهت شما می‌ گویید، صورت زن هم باید پوشیده شود. در ثانی مگر تحریک‌کنندگیِ زن مسلمان و غیرمسلمان فرق می‌ کند؟ چرا تلویزیون فیلم‌های بی‌ حجاب نشان می‌دهد؟ مگر صرف غیرمسلمان بودن دیگر ما را تحریک نمی ‌کند؟ دلایل دیگری هم هست که اثبات می‌ کند که حجاب ربطی به تحریک ندارد و بیشتر درباب شخصیت‌ دهی به زنان است که اگر من بخواهم بحث کنم خیلی مفصل می‌ شود. در تاریخ اسلام هم نوعی تنوع برداشت وجود داشته(که البته آن صداها خیلی ضعیف است) که معتقد بود پوشیدن گریبان و سینه و نه موی سر ضروری است. یا این که حجاب یک علامت هویتی بوده برای اینکه زنان مسلمان شناخته شوند. یعنی یک آرم مذهبی بوده، یک آرم اجتماعی بوده تا یک آرم بیولوژیک. یعنی صرفا این نبوده که موهایتان را بپوشانید تا مردان را تحریک نکنید بلکه موهایتان را بپوشانید تا نشان بدهد شما مسلمان هستید و روی حد این هم بحث بوده است.

بنابراین باید گفت که در بحث پوشش اگر بیولوژیک توجیه کنیم باید آن را متقابل بگیریم، چنانکه مثلا در قرآن هم اول می ‌گوید مردها به زن‌ ها خیره نشوید و سپس زن ها را خطاب می‌ کند و هر دو طرف را می ‌آورد. در سیر تاریخ هم به نظر من فرهنگ جوامع، روی انواع و نحوه پوشش تأثیر بیشتری داشته و امروزه هم اگر رابطه بین انسانی باشد نه بین اجسامی، مسئله به شکل دیگر طرح می‌شود. یعنی زن و مرد بیش از هر چیز انسان هستند و نه دو جسم. اگر فقط به بدن بپردازیم که آن وقت مرد هم برای زن تحریک‌برانگیز است همان‌ طور که زن برای مرد. در اینجا شیوه برخورد اخلاقی هم باید مشخص شود، برای اینکه مرد تحرک نشود زن را تحت فشار بگذاریم یا مرد را اصلاح کنیم؟

من یک بار در حسینیه ارشاد در مورد همین دست دادن که هر دفعه جنجالی درست می کند که شیرین عبادی با این دست داد، خاتمی با آن دست داد، خوب اکثر متدینین جوامع دیگر، زن و مرد با هم دست می دهند، حتی در مکه یکی از دوستان می‌ گفت که در کوه حرا به غیر از ایرانی‌ها، دیگر ملل مردها دست زن‌ ها را می‌گیرند و به آن ها کمک می‌ کنند. یکی از دوستان جامعه‌ شناس ما، آقای دکتر محدثی می‌ گفت در طواف خانه کعبه که زنانه و مردانه ندارد، به جز ایرانیان زنان و مردان دیگر کشورها مشکلی نداشتند. ببینید خیلی مهم است که در بزرگ‌ ترین عبادت اسلامی ما، تفکیک جنسیتی نداریم، زنان و مردان با یک لباس متحدالشکل با هم به طواف می‌ پردازند و در این بین ممکن است با هم برخورد هم پیدا کنند. خوب اگر ما قایل به رابطه بین انسانی باشیم، روش مهار این تحریک‌ کنندگی چگونه است؟ آیا باید فیزیکی باشد؟ و آیا نمی‌ تواند اخلاقی باشد؟ و آیا این حجاب اعتقادی است یا اجباری؟ آیا هر امر مردودی، ممنوع هم هست یا نه؟ آیا دروغ و یا بی حجابی گناه است یا جرم است؟ این‌ ها سوال‌ های مهمی است که باید پاسخ داده شود.

من فکر می‌ کنم حتی بحث حجاب در ایران صورت مضاعف پیدا کرده، چون هم دینی است، هم ایرانی است، یک مقدار هم قدرت در این زمینه ایدئولوژی‌ سازی کرده و خودش هم در آن گیر افتاده و با تناقض مواجه شده است. این جاست که می‌ گوییم اگر رضا شاه به زور توانست زنان را بی‌ حجاب کند، این‌ها هم می‌ توانند با حجاب کنند و این باعث می‌ شود که شکل حجاب بانوان ایرانی، امروزه هم برای مسلمانان و هم برای غیر مسلمانان خارج از ایران شکل شگفت ‌انگیزی داشته باشد که معلوم نیست پوشیده است یا باز.

البته ما مدل‌های حجابی هم داریم در قسمتی از ترکیه و یا پاکستان، مثل بی‌ نظیر بوتو که یک روسری سرگردانی به عنوان حجاب بر سر دارند.

بحث حجاب بیشتر قومی است. مثلاا ایرانیان خیلی پوشیده هستند. شما در نقش رستم یک مجسمه آناهیتا دارید که آن هم کاملا پوشیده است البته سربند ندارد. راهنمای تخت جمشید می گفت که کاخ‌ های شاهان اندرونی و بیرونی داشته تا زنان پادشاه را دیگران نبینند. یعنی ما شاهد یک نوع تعصب حتی در ایران باستان بر روی این ماجرا هستیم و به قول خانم شهلا لاهیجی، قوم آریایی مردسالار است. و یا در بحث فیلم فارسی هم شاهد هستیم که این بحث غیرت و ناموس و چاقوکشی برای حیثیت و زن در «فیلم فارسی» دهه 50 نسبت به سینمای دیگر کشورهای اسلامی از غلظت بیشتری برخوردار است. می خواهم بگویم که در کنار اسلام، این غیرت و تعصب نسبت به زن را ما در ادبیات و فرهنگ و سنت ایرانی، پررنگ‌ تر داریم.

به طور کلی در امر حجاب و نوع پوشش، به نظر من در همین حد کفایت می‌ کند که متذکر شوید که تو انسانی و ابزار جنسی نیستی، دیگر بقیه‌ اش را به خود شخص واگذار کنید. به زبان دیگر شما به زن یک تفکر و جهان‌بینی می‌ دهی و دیگر اوست که متناسب با آن انتخاب می‌ کند، در هر زمینه‌ ای از جمله نوع پوشش. دیگر زمان آن گذشته که شما نوع پوشش را به زن یا مرد حکم کنید، چرا که همان‌ طور که امروز می‌ بینیم نتیجه عکس می‌ دهد. حتی به نظر من اگر حجاب اجباری در ایران برداشته شود، به لحاظ اینکه کنه جامعه ایران به شدت محافظه ‌کار و در حوزه زن بسیار سخت‌ گیرانه است، چندان بی‌ بندوباری را که آقایان هراس دارند، شاهد نخواهیم بود. به طور کلی جوامع و انسان‌ ها یک ترموستات‌ های درونی دارند، یک خود اصلاح‌ گری دارند که فشار بیرونی و اجبار آن را بی ‌اثر و کم‌ رنگ می‌ کند.